1404/7/1 ۰۹:۰۳
در طول تاریخ، هیچگاه نفوذ ایران در چین به حد دوران مغول نبوده و درنتیجه هیچگاه فرهنگ و تمدن ایرانی تا اقصی نقاط دنیای شرق دور چنین گسترشی نیافته بود. ایرانیان ساکن چین علاوه بر نشر فرهنگ و تمدن، از لحاظ اقتصادی نیر نقشی اساسی بر عهده داشتند.
دوره کسوف
پس از این واقعه، ستاره اقبال ایرانیان برای مدتی رو به افول گذاشت و شخصیتی ایغوری به نام سنگه به وزارت رسید. او و یارانش برای درهم کوبیدن نفوذ ایرانیان از هیچ کوششی دریغ نکردند و بهانههای گوناگون را چون سلاحهای برندهای به کار انداختند. در این مدت که شاید بتوان آن را عهد کسوف اسلامی در چین دانست، دشمنان به هر طریق صدماتی بر مسلمانان وارد آوردند و دست به تصفیهای عظیم در بین شخصیتهای بزرگ و عمده دینی زدند و روحانیان را تار و مار کردند. ازجمله امام برهانالدین بخاری را که در پکن امام جماعت بود و جلسات وعظ داشت و مریدان و نفوذ زیادی کسب کرده و چینیان بسیاری را به دین اسلام گروانیده بود، نزد سلطان خطرناک جلوه دادند. تا بدانجا که به چین جنوبی تبعید شد و در تبعید درگذشت.
سرانجام عرصه چنان بر مسلمانان تنگ شد که لاجرم بسیاری از اهل اسلام جلای وطن اختیار کردند. مدت خذلان کار مسلمانان به قولی چهار سال و به قول دیگر هفت سال به طول انجامید و گذشته از عواقب اجتماعی، نتایج اقتصادی مهمی به بار آورد؛ زیرا تجارت عمده بینالمللی در دست بازرگانان ایرانی بود، و چون آنان چین را ترک کردند و تجار جدید نیز از آمدن به آن کشور سر باززدند، در امر بازرگانی رکود چشمگیری پدید آمد. سرانجام اجازه قاآن مبنی بر لغو فرمان گذشته صادر شد، و بار دیگر مسلمانی رونق گرفت.
این بار دولتمردان ایرانی درصدد انتقام برآمدند و سرانجام عنصر ایرانی در دستگاه امپراتوری فایق آمد، و گذشته از آنکه وزیران و کارگزاران درجه یک حکومتی همچنان از میان ایرانیان انتخاب شدند، اینان توانستند شاهزادگانی را مسلمان کنند. نفوذ در بین خاندان سلطنتی بزرگترین توفیق اینان بود.
عصر رونق مسلمانی
پس از مرگ قوبیلای، نوهاش تیمور بر تخت نشست که هرچند دین بودایی داشت، دوره کوتاه حکومتش همچنان عهد اوج قدرت ایرانیان در چین بود. در دوره ولیعهدی او، روحانی دانشمندی به نام مولانا رضیالدین بخاری به دستگاه وی راه یافت و بهزودی مشاور و همدم تیمور گردید. وجود این شخص سبب شد که امپراتور جدید نظر بسیار مساعدی نسبت به مسلمانان داشته باشد. به طور کلی در عهد تیمورقاآن، حکومت به وسیله ایرانیان اداره میشد: یک ایرانی با القاب «سید اجل» و «بایانفنچان» مقام وزارت وی را داشت. شهابالدین قندوزی حاکم یکی از ایالات و ایرانیان معتبر دیگری، چون امیرعبدالله، امیرخواجه، قطبالدین و مسعود، کارهای بزرگ دیوان میساختند و تدابیر امور ممالک میکردند.
در این دوره، اسلام از نظر چینیها خطری جدی محسوب میشد و چیزی نمانده بود که اسلام سراسر این سرزمین را فرا بگیرد؛ زیرا علاوه بر مواردی که ذکر شد، شاهزادهای مهم از نوادگان قوبیلای به نام اَنَندَه مسلمان شده بود. زمانی که او به دنیا آمد، مسلمانی به نام مهترحسن اقتاچی سمت اتابکی وی را یافت و همسرش به دایگی برگزیده شد و او را شیر داد و پس از آنکه به سن رشد رسید، تحت تعالیم ایرانیان با فرهنگ ایرانی آشنا گردید و سرانجام رسماً مسلمان شد.
آنگاه خانواده و سپاهیان تحت فرماندهی خود را نیز مسلمان کرد. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی میگوید: «او قرآن آموخته و خط تاجیکی (=فارسی) بهغایت نیکو نویسد، و همواره روزگار به طاعت و عبادات مصروف دارد، و قرب ۱۵۰هزار لشکر مغول، که به وی تعلق میدارند، اکثر را مسلمان گردانید.»
زمانی که تیمور قاآن به سلطنت رسید، شاهزاده اننده را از جانب خود به نیابت سلطنت سرزمین تنگغوت منصوب کرد. این منطقه حساس که در شمال غربی چین و بر سر راه شرق به غرب واقع است، قبلاً بر اثر تماس با ایالات اسلامی مجاور، تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفته بود و جمع چشمگیری از تنگغوتیان مسلمان شده بودند. قرار گرفتن یک فرمانروای مسلمان در رأس این منطقه، سبب رونق هرچه بیشتر این دین شد و سرانجام به کوشش وی و یارانش تقریباً همه اهالی به اسلام روی آوردند.
بدیهی است که امرا و بزرگان چینی و مغولی که از این جریان بیمناک و خشمناک بودند، بیکار ننشستند و به چارهجویی مشغول شدند. تا آنجا که یکی از فرماندهان بزرگ تیمور به نام سرتاق، نزد وی شکایت برد که شاهزاده همواره اوقات را در مسجد به نماز و روزه و قرائت قرآن میگذراند و «بیشتر مغولبچگان را سنت کرده و اکثر لشکر را به اسلام درآورده» و خطرهای این مسأله را به وی گوشزد کرد.
تیمور پیامهای شدیداللحنی برای اننده فرستاد؛ ولی چون چاره کار نشد، دستور داد تا به زندانش انداختند. زندان نهتنها دردی را دوا نکرد، بلکه سبب بروز تشنجاتی در بین تنگغوتها و مسلمانان ساکن پایتخت و سایر نقاط شد. از طرف دیگر، زمان این اتفاقات در چین مقارن است با اسلام آوردن غازانخان در ایران که این دو با هم بیارتباط نیست. به همین جهت قاآن که مصلحت وقت را در بدرفتاری با مسلمانان نمیدید و از شورش تنگغوتیان بیم داشت، اننده را از زندان آزاد ساخت و با دلجویی و رفع کدورت از وی، بر سر مقام قبلی بازش گردانید.
گسترش اسلام
نتیجه این ماجرا اسلام را شکوفاتر کرد و مسلمانان را شهامت و جسارت بیشتری بخشید. پسران و نوادگان مهترحسن اقتاچی، همگی بزرگترین شغلها را احراز کردند و بعضی از آنان نزد مادر قاآن مقرب شدند و در پایتخت به نشر اسلام پرداختند. از آن پس چینیها و مغولها، گروه گروه آزادانه مسلمان شدند و تعداد مسلمانان روز به روز افزایش مییافت.
تیمور بنا به مصالح سیاسی روز و با توجه به قدرت روزافزون غازانخان مسلمان و پیروزیهای وی در جبهههای شرق و غرب ایران، جلسه بزرگی با شرکت شاهزاده اننده تشکیل داد (به مغولی: قوریلتای )و در استمالتش کوشید و گفت: «اننده در مسلمانی، پیرو غازانخان گشته است. او نیز چنانچه خاطرش خواهد، مسلمانی کند؛ چه اندیشه کردهام، مسلمانی راهی و دینی نیکوست.» اننده نیز که موقع را مناسب و همه بزرگان و دستاندرکاران را حاضر یافته بود، در طول قوریلتای که چند روزی به درازا کشید، در تظاهر به اسلام سعی فراوان کرد و به نتیجهای خوب دست یافت.
گسترش اسلام به قدری شدید بود و از جانب ایران چنان تقویت میشد که سرتاق، همان فرمانده بزرگی که از اننده نزد قاآن شکایت برده و موجب بلوا شده بود، خود مسلمان شد، و امرای باقیمانده نیز به همین ترتیب دست از دین آبا و اجدادی کشیدند. کار بنای مساجد و خانقاهها و به راه افتادن مدارس علوم دینی رونقی بسزا یافت و مهاجرت روحانیان و علمای ایرانی به چین افزایش یافت، و سرانجام «در آن ولایات کار مسلمانی به کمال رسید.»
مرگ زودرس تیمور قاآنِ چین، این کشور وسیع و کهن را تا آستانه مسلمان شدن پیش برد. اننده به کمک مسلمانان و یارانش و به پشتگرمی ایران و همچنین اولوس جوجی، که ازبک مسلمان و مقتدر در رأس آن قرار گرفته بود، کوشید تا بر تخت امپراتوری جلوس کند؛ ولی سنتگرایان چینی، بهخصوص بودایی و مغولی با آخرین نیروی خود به مقاومت پرداختند. شاهزاده کیشان بودایی، پسرعموی اننده، سردسته مخالفان شد و طی جنگی اننده به قتل رسید. سرانجام نبرد بین دین اسلام و بودایی و درنتیجه بین عنصر ایرانی و چینی، در چین، به نفع بوداییها و چینیها پایان گرفت. اگر اننده پیروز میشد، بدون تردید اسلام سراسر چین را فرامیگرفت.
اقلیت ایرانی ساکن چین
با آنچه گذشت، میتوان دریافت که در طول تاریخ، هیچگاه نفوذ ایران در چین به حد دوران مغول نبوده و درنتیجه هیچگاه فرهنگ و تمدن ایرانی تا اقصی نقاط دنیای شرق دور چنین گسترشی نیافته بود. ایرانیان ساکن چین علاوه بر نشر فرهنگ و تمدن، از لحاظ اقتصادی نیر نقشی اساسی بر عهده داشتند. بازرگانی چین بهخصوص در دست بازرگانان سمرقند و بخارا بود؛ اینان گذشته از آنکه از این طریق بازارهای جهانی را در انحصار گرفتند، بسیاری از قوانین تجاری خود را نیز در آن سرزمین وارد کردند. اغلب مراکز مهم بازرگانی در جنوب چین متمرکز بود، تا دادوستد از طریق دریا و با سهولت بیشتری انجام گیرد. این دادوستد بازرگانی، مبادلات فرهنگی را نیز به دنبال داشت و چینیها نهتنها از ایران، بلکه از آن راه، از ممالک کنار دریای مدیترانه و اروپا آگاهی یافتند؛ در حالی که اطلاع آنان از دنیای غرب تا پیش از آن تاریخ، بسیار اندک و محدود بود.
در عصر مغول در سراسر چین، به تعبیر امروزی، کُلُنیهای ایرانی یکی پس از دیگری در شمال و جنوب (ختا و منزی) به وجود آمد و در هر یک از شهرها، کانونی برای اشاعه فرهنگ و تمدن و نحوه زندگی اجتماعی ایرانی فراهم شد. ابنبطوطه که در قرن هشتم هجری از بسیاری از نقاط این سرزمین دیدار کرده است، میگوید: «در هر یک از شهرهای چین، مسلمانان مرکز جداگانهای دارند که در آن به طور مجزا زندگی میکنند، و در محله خود مساجدی برای اقامه نماز و غیره دارند؛ و با احترام و عزت تمام به سر میبرند... در هر یک از شهرهادر سراسر چین، مسلمانان برای خود شیخالاسلام و سایر طبقات روحانی، یک قاضی برای رسیدگی به دعاوی، بازار جداگانه، مسجد، خانقاه و مدرسه و غیره دارند.» ابنبطوطه سپس وارد جزئیات میشود و ابتدا زندگی ایرانیان در چین جنوبی (منزی) را توصیف میکند؛ زیرا بنادر جنوبی که مهمترین پایگاههای بازرگانی ایرانی و به طور کلی از عمدهترین مراکز تجارتی دنیای زمان خود محسوب میشدند، بیشترین ایرانیان را در خود جای داده بودند. او میگوید: «در شهر زیتون که بزرگترین بندر دنیا و شهری ثروتمند است، قاضی مسلمانان، تاجالدین اردبیلی و شیخالاسلام کمالالدین عبدالله اصفهانی میباشند که هر دو از صلحا و فضلای روزگار به شمار میروند. از مشایخ بزرگ، برهانالدین کازرونی در خارج شهر زاویهای دارد که بازرگانان، نذورات خود را به آنجا میفرستند. هنگامی که مسلمانی به این شهر وارد میشود، با شادمانی مورد پذیرایی قرار میگیرد و مردم زکات اموال خود را به او میدهند. در کانتون، یک طرف شهر مخصوص مسلمانان است که دارای مسجد جامع و زاویه و بازار میباشد.» ابنبطوطه در کانتون شیخی بسیار سالخورده و صاحب کرامات را میبیند که در غاری خارج شهر زندگی میکرد و همواره روزه داشت.
ابنبطوطه از شهر خنسا که شاید کانسوی امروزی باشد، نیز دیدن کرده و در بین شهرهایی که خود در سراسر دنیا درنوردیده، آن را بزرگترین آنها یافته است. قسمت مسلماننشین شهر را چنین توصیف میکند: «این قسمت بسیار عالی و بزرگ است. بازارهای آن به ترتیب بازارهای بلاد اسلام میباشد. مسجدها دارد و مسجد جامع و زاویه و موقوفات برای زاویه؛ و عده مسلمانان آن بسیار زیاد است. امیر چینی شهر مرا دعوت کرد و آشپزهای مسلمان را استخدام کرد تا به طریق اسلامی ذبح کنند و غذا بپزند. سپس به پسرش گفت تا میهمانان را به کنار خلیج ببرد و سوار بر قایق تفریحی کند. خنیاگران نیز با او بودند و به چینی و عربی و فارسی آواز میخواندند. امیرزاده آوازهای فارسی را خیلی دوست میداشت و آنان به فارسی شعر میخواندند. چند بار به فرمان امیرزاده آن شعر را تکرار کردند؛ چنانکه من از دهانشان فراگرفتم و آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:
تا دل به محبت دادیم، در بحر فکر افتادیم
چون در نماز استادیم، گویی به محراب اندری»
که بیتی است از سعدی و صحیحش چنین است:
تا دل به مِهرت دادهام، در بحر فکر افتادهام
چون در نماز اِستادهام، گویی به محراب اندری
اینک که سخن از سعدی به میان آمد، بیمناسبت نیست تذکر داده شود که این شاعر نامی از دوران حیات تا به امروز در چین شهرت بسیار داشته و در آن روزگاران، مورد ستایش ایرانیان مقیم این سرزمین بوده و گلستانش از قرن هشتم هجری به بعد جزء کتب درسی مسلمانان به شمار میرود. مردم چین امروزی در کاشغر (سینکیانگ) هنوز یاد سعدی را گرامی میدارند؛ زیرا او که طی مسافرت به سرزمینهای شرقی تا کاشغر پیش رفته بود، در مسجد جامع این شهر، که به «مسجد آذینه» معروف است، نماز گزارده بود. امروزه شهرت این مسجد به خاطر همین موضوع است.
ابنبطوطه در چین شمالی (ختا) نیز با اقلیتهای ایرانی که شیوه زندگی خاص خود را داشتند، برخورد کرده است. در پکن به دیدار شیخ برهانالدین ساغرچی که پیشوای مسلمانان ختا بوده و لقب «صدر جهان» داشت، رفت. در چین شمالی، شهرهای گوناگون دیگری مسکن اقلیتهای ایرانی بود. خواجه رشیدالدین فضلالله در حدود پنجاه فرسنگی پکن، از شهری به نام سیمالی نام میبرد که اکثر اهالی آن سمرقندی بوده و باغهای بسیاری در آن شهر به رسم سمرقندیها ساخته بودند. همچنین از شهر یاچی یاد میکند که حکمرانی مسلمان داشت و اهالی آن همه مسلمان بودند.
مارکوپولو در شهرهای متعدد چین از مسلمانان به تفصیل سخن میراند. روبروک نیز در شهری که خود اکیوس (Equius) مینامد و تصور میرود ای.یون (Y-Yun) جدید باشد، با ایرانیانی روبرو شد که به کسب و کار مشغول بودند و سبب نشر حرفهها و پیشههای ایرانی در چین میشدند. امروزه نیز نگارنده در بازدید از چین، در شهر نانکن (نانکینگ) به باقیمانده مسجد یا زاویهای و همچنین مجسمه شیری برخورد که یادگاری از تأثیر تمدن ایران در آن سرزمین است و ضمناً اقلیتهای کوچک مسلمان چینی را نیز دید که در شهرهای مهم، بهخصوص پکن ساکن هستند. امروزه مسلمانان در چین یک اقلیت محسوب میشوند. آنان از خوردن گوشت خوک که در چین بسیار متداول است، پرهیز میکنند، در مساجد نماز میگزارند و فرایض دینی را انجام میدهند. در سراسر چین در حدود پانزده میلیون مسلمان وجود دارد که در پکن تعدادشان در حدود ۱۶۰هزار نفر است.
بخش اول مقاله را اینجا بخوانید.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید