1404/6/30 ۰۹:۴۴
بهرغم حوادث خونباری که هجوم وحشیانه مغول در پی داشت، ایرانیان توانستند بهتدریج آنان را رام کنند و فرهنگ اصیل خود را جلوهگر سازند. آنچه در پی میآید، بهاختصار به همین موضوع در روزگار پس از چنگیز میپردازد و نشان میدهد که چگونه میشود از تهدیدها، فرصت ساخت
زمامداری قوبیلای قاآن آغاز عصر جدیدی درامپراتوری جهانی مغول به شمار میآید و با دوران سیساله قبل از آن تفاوت بسیار دارد: دوران گذشته، زمان کشورگشاییها، ایجاد حکومتهای موقت در مناطق اشغالی شرق و غرب، اطمینان نداشتن از پشت مرزها و رویارویی با تشنجها و شورشها در مناطق اشغالی بود؛ همه این موارد سبب میشد که دستگاه گرداننده فاقد سکون و آرامش لازم برای رویارویی و تطابق با تحولات جدید و متوالی، و استقرار اصول و موازین تازه و یکدست در سراسر امپراتوری باشد؛ ولی سرانجام با فتح سراسری چین و سپس ایران در آخرین سالهای زندگی مُنگو قاآن و وضع قوانین جدید اقتصادی و اجتماعی به دستور او که آمیزهای از سنن مغولی و قوانین رایج در ممالک مفتوحه بود، دوران سکون و آرامش و شکل گرفتن کامل حکومت آغاز شد. دوره قوبیلای، عصر سروری عنصر مغول بر نیمی از جهان محسوب میشود.
حکومت مغولان پس از فتح کامل چین، مجذوب فرهنگ و تمدن کهن و اصیل آن مملکت وسیع، دستنخورده، متمدن و ثروتمند شد و با انتخاب پکن به پایتختی، مرکزیت از مغولستان به چین انتقال یافت. ممالک متصرفی جدید در جهان به فرزندان و خویشان امپراتور واگذار گشت، و خلاصه برای مغولان برخورداری از نعمات و برکات ناشی از سلطه بر بخش وسیعی از جهان آغاز شد که تا آن زمان بیسابقه بود.
بدین ترتیب امپراتوری مغول که در این دوره از اقیانوس کبیر تا فاصلهای نهچندان دور از دریای مدیترانه را شامل میشد، به تعبیر امروزی به صورت کنفدراسیونی درآمد که ممالک فدرال با حفظ استقلال داخلی، در موارد بسیار کلی و عمومی، از مرکز امپراتوری فرمان دریافت میداشتند؛ خراجهای متداول را میپرداختند، در جشنها و قوریلتاها (=جلسات مشورتی) همراه با هدایای گرانبها و فراوان شرکت میکردند و قوای انسانی و مادی در اختیار سپاه امپراتوری قرار میدادند.
امپراتوری مغول در دوران طولانی حکومت قوبیلای قاآن (۶۵۸ ـ ۶۹۳ق) طبیعتاً چنان مجذوب فرهنگ و تمدن چینی گردید که تقریباً ماهیت مغولی خویش را از دست داد و چینیمآب شد.
آداب و رسوم مغولی تحتالشعاع سنتهای چینی قرار گرفت. مغولستان که با وجود نقل و انتقالات جانشینی، کموبیش طبق تقسیمات اولیه در دست شاهزادگان چنگیزی باقی مانده بود، و با قرار گرفتن بر سر راه چین به ایران و اروپا، نفوذ فرهنگها و تمدنهای شرق و غرب را در خود پذیرفته، دستخوش دگرگونیهای مادی و معنوی فراوان شده بود، پس از انتخاب پکن به پایتختی و از اعتبار افتادن قراقروم، و با اولویتی که حکومت برای چین قائل شد، بهتدریج به انزوای گذشته خزید و تا امروز تقریباً حالت سنتی خود را حفظ کرده است.
امپراتور با آنکه از مدتها پیش بر اثر تبلیغات رهبانان چینی رسماً بودایی شده بود، سیاست نیاکانی را که اعطای آزادی مذهبی بود، دنبال کرد و دستور داد متون بودایی، انجیل، تورات و قرآن را به زبان مغولی ترجمه کردند. آزادی مذهبیی که قوبیلای با شیوه مغولی در چین رواج داد، در آن مملکت بیگانه نبود و سابقهای طولانی داشت؛ ولی آنچه در حکومتهای چینی و مغولی بیسابقه بود، نحوه کاربرد این آزادیها بود: چینیها از فرهنگ و تمدن ادیان گوناگون برای پیشبرد هنر و صنعت خود استفاده میکردند؛ در حالی که مغولان اقوام گوناگون را برای هدفهای توسعهطلبانه و اقتصادی به کار میگرفتند.
رقابت دو عنصر چینی و ایرانی
سیاست آزادی مذهب، سبب گردید که با وجود رخنة کامل اداریها و نظامیان چینی در دستگاه حکومت، ایرانیان طبق روش خاص خود، و با سابقهای که در دوران گذشته کسب کرده بودند، نفوذ خویش را گسترش دهند. سلطنت طولانی قوبیلای، عصر رقابت و رویارویی خطرناک دو عنصر چینی و ایرانی در دستگاه مغول است که با وجود بعد مسافت و بیگانه بودن ایرانیان، میتوان به جرأت ادعا کرد که تفوق و برتری با عنصر ایرانی بوده است.
در اولین فتوحات در چین شمالی، اداره مناطق مفتوحه به دست یک شخصیت ایرانی به نام محمود یَلَواج سپرده شد؛ و از آن زمان بود که پای ایرانیان در کار حکومت چین گشوده گردید. سبب راه یافتن ایرانیان کارآزموده در چین، این بود که در زمانی که مغولان هنوز بر سراسر چین مسلط نشده بودند، سپردن حکومت نواحی اشغالی به چینیها را دور از حزم و احتیاط میدیدند، ضمناً در بین افراد خود نیز اشخاص کاردان و با کفایتی که بتوانند چنین شغلهای حساسی را بر عهده گیرند، نمییافتند.
اینک برای روشن شدن بهتر موضوع، به شرح چگونگی استقرار خاندانهای بزرگ ایرانی در چین میپردازیم: گذشته از خاندان محمود یلواج که پسران و نوادگانش نسل به نسل دستاندرکار سیاست بودند، یکی از شخصیتهای دیگر که خود و افراد خانوادهاش تا چند نسلدر چین مهمترین شغلها را داشتند، سیّد اجَل بُخاری نام داشت که کار خود را از زمان مُنگو قاآن شروع کرده بود. جد سید اجل، که از خاندانهای متنفذ و اصیل بخارا محسوب میشد، در زمان سلجوقیان به علت اختلافات سیاسی با حکومت، از موطن خود گریخته و به چین پناهنده شده بود و بهتدریج پس از تهاجم مغول، نوادگانش به خدمت آنان درآمدند و در زمره کارگزاران مهم قرارگرفتند.
سید اجل با تجربههایی که در چین اندوخته بود، از جانب منگو قاآن به حکومت قراچانگ منصوب گشت و مأموریت وی سبب شد که مسلمانان پراکنده در این ایالت گرد آیند و مرکزیتی ایجاد کنند. قراچانگ همان یون.نان (Yon - Nan) امروزی است، و به همین دلیل اکثر مسلمانان چین امروزی را در خود جای داده است و در آن روز نیز ایالتی بزرگ و آباد بود که اکثر قریب به اتفاق اهالی اش را مسلمانان تشکیل میدادند. حکومت این ایالت ابتدا با یعقوببیگ، پسر علیبیگ، از نوادگان محمود یلواج، بود که یکی پس از دیگری به حکومت رسیدند.
پس از آنکه قوبیلای مغولستان را ترک کرد و در چین مستقر شد، سید اجل بخاری را به علت کفایت و تجربه کافی به مقام وزارت منصوب کرد، و پسرش ناصرالدین را به حکومت قراچانگ فرستاد. سید اجل مدت بیست و پنج سال وزیر قاآن بود و به قول خواجه رشیدالدین فضلالله: «به اجل مُسمّی وفات یافت و این از نوادر است!» بهراستی شخصیتی که چنین مدتی طولانی حساسترین شغلها را در دستگاه مغول به عهده داشته باشد و به مرگ طبیعی از دنیا برود، جزء استثناهای کمنظیر است.
پس از مرگ این وزیر، نوهاش ابوبکر به این مقام رسید و مانند جدش لقب سید اجل گرفت. او نیز بسیار مورد مهر قاآن بود؛ مدت وزارتش دو سال طول کشید و آنگاه درگذشت.
این وزیر هفت برادر داشت که هر یک عهدهدار شغل مهم و حساسی بود. خاندان سید اجل نهتنها در چین، بلکه در ایران نیز شهرتی فراوان کسب کرد و به همین دلیل «سیداجل» در دستگاه مغول خود لقبی شد از «معتبرترین القاب و اسامی» که در مواقع بخشیدن امتیاز به وزیری، او را به این عنوان ملقب میکردند!
در این دوره، در دستگاه حکومتی یک عنوان چینی نیز متداول گردید که فنچان خوانده میشد و به معنی وزیر بود. وزیر بزرگ را «شوفنچان» میگفتند، به معنی «زبده وزرا و وزیر بیدار»؛ و همچنین «بایانفنچان» به معنی «وزیر توانگر و ثروتمند».
سید اجل بخاری لقب بایانفنچان نیز داشت و برادران و برادرزادگان و نوادگانش نیز، که هر یک در شهری حاکم بودند، عنوان فنچان داشتند.
پس از مرگ ابوبکر، امیر احمد بناکتی، ایرانی دیگری، به مقام وزارت رسید. وی در مدت تصدی در این مقام، پس از قاآن، بزرگترین و ثروتمندترین شخصیت در چین به شمار میرفت، و دوره وزارتش اوج قدرت ایرانیان در دستگاه امپراتوری مغول بود. مارکوپولو درباره اهمیت و شهرت وی میگوید: «مردی بود گستاخ، محتال و در خان نفوذ بسیار داشت؛ به اندازهای که خان به او هر گونه آزادی عمل داده بود.
او به ادارات رسمی اعتنایی نداشت و هر که دشمنش بود یا برخلاف میلش قدم برمیداشت، کارش ساخته بود. با این وضع احدی جرأت مخالفت با او را نداشت. همه حتی رجال درجه اول مملکت، همیشه در حال وحشت به سر میبردند... احمد مرد مطلقالعنان چین بود.» این وزیر دارای از جانب سلطان لقب شوفنچان داشت. تعداد پسرانش به بیست و پنج تن میرسید که هر یک شاغل مقامی بزرگ در مملکت بودند. به این ترتیب میتوان ادعا کرد که چین تا حدی در تیول خاندان امیر احمد بناکتی بود.
به فکر ایران باش
در اینجا با سؤالی روبرو میشویم که حائز اهمیت است و منابع ما چیزی درباره آن نگفتهاند و آن اینکه: آیا این وزیران ایرانیالاصل مقیم مرکز امپراتوری، به اوضاع موطن اصلی خود هم میاندیشیدند؟ به این پرسش میتوان چنین پاسخ داد که: هرچند بهعلت اشتغالات داخلی و جدایی روزافزون دستگاه مرکزی از ایران و بُعد مسافت، مجال زیادی برای بروز چنین عُلقههایی باقی نمیماند، و ماندگار بودن در چین و با خود داشتن همة افراد خانواده، موجب بود که از وطن اصلی ترک علاقه کنند، با این حال دور از تصور نیست که توانسته باشند مانع دخالت بیرویه سلاطین در ایران شده باشند، و همچنین حکومت ایران توانسته باشد از طریق اینان آسانتر به خواستهای خود جامه عمل بپوشاند و به امتیازاتی دست یابد.
شاید همین عامل کمک کرده باشد تا حکومت مرکزی از کارهای داخلی ایران فارغ بماند و حکومت مغولی مستقر در این سرزمین را به حال خود واگذارد؛ بدان حد که در حدود پنجاه سال پس از چنگیزخان، وابستگی ایران به پایتخت در حد تشریفات و رد و بدل کردن سفیران و هدایا و خراج سالیانه تقلیل یافت و چندی نگذشت که پس از قوبیلای، این رشته ارتباط باز هم باریکتر شد.
بنا به آنچه گذشت و با نیرو گرفتن روزافزون عنصر ایرانی، کارگزاران چینی و مغولی که موقع و مقام خویش را متزلزل میدیدند و به هراس افتاده بودند، همواره در جستجوی راهی میگشتند تا به نوعی در تضعیف این گروه بکوشند، و از هر حادثهای برای تحریک و دسیسه چینی برضد ایرانیان بهره گیرند؛ برای نمونه بلوایی را که در دوران وزارت بناکتی اتفاق افتاد، نقل میکنیم تا شاهدی بر این معنی باشد:
در خلال وزارت امیر احمد بناکتی، در ایران، یهودیان که به دنبال فتوحات هلاکو درصدد کسب قدرت بودند و پیوسته به دنبال بهانه میگشتند، به اباقا که ولیعهد بود، گفتند: «در قرآن آیهای وجود دارد که میفرماید: اُقتلوا المُشرکینَ کافَّه؛ یعنی همه مشرکان شایسته کشتناند!» اباقا که به هراس افتاده بود، طی نامهای قوبیلای را از این موضوع آگاه کرد و از وی نظر خواست.
ضد اسلامیها و ضد ایرانیهای مقیم دربار که منتظر بهانه بودند، این قضیه را بزرگ کردند و به وی چنین فهمانیدند که چون مسلمانان نیروی بسیار یافته و بر امور مملکتی مسلط هستند، با توجه به این آیه، همواره خطر بزرگی برای حکومت محسوب میشوند و باید برای این کار فکری اساسی کرد. قاآن که او نیز هراسان شده بود، مجلسی ترتیب داد و علمای اسلام را دعوت کرد و از مقتدای آنان، بهاءالدین بهایی، قاضیالقضات، سؤال کرد: «آیا این قضیه صحیح است؟» وی جواب داد: «صحیح است.» قاآن پرسید: «پس چرا کفار را نمیکشید؟» جواب داد: «هنوز وقت درنیامده است و ما را دست نمیدهد!» قاآن خشمگین شد و گفت: «مرا باری، دست میدهد» و فرمود تا او را بکشند! بناکتی مانع شد و گفت: «قاضی جواب درستی نداده است. باید از شخص دیگری پرسید.»
این بار قاضی علاءالدین طوسی را به همراه چندتن از علمای دیگر آوردند و برای روشن شدن کامل قضیه، جلسه مناظرهای تشکیل دادند. در این مجلس قاآن خود شرکت کرد و گفت: «محمد را که آفریده است؟» گفت: «خدا.»
پرسید: «چنگیز را که آفرید؟» گفت: «خدا.»
قاآن گفت: «پس چنین معلوم است که خدا به بندگان دو نظر دارد: یکی نظر لطف و دیگری نظر قهر. محمد را به نظر لطف آفریده است و چنگیز را به نظر قهر؛ و نسبت به هر دو صفت نظر مساوی دارد. پس شما چگونه طرف لطف او را بر قهر ترجیح میدهید؟» علما جوابی ندادند.
قاآن گفت: «مگر در کتاب شما نیامده که هر که فرمان اولوالامر را خلاف کند، مجرم است؟» قاضی پاسخ داد: «آری، چنین است.» گفت: «چطور است که شما از فرمان چنگیز و از حکم من تجاوز، جایز میشمرید؟» قاضی گفت: «از احکام شما آنچه موافق کتاب است، قبول داریم و هر چه نیست، قبول نداریم.» قاآن در خشم آمد و فرمان داد همه قضات ولایات را معزول کنند؛ واعظان بر سر منابر نروند؛ مؤذنان اذان نگویند و ذبح اسلامی ممنوع شود و به این مضمون قرب یک خروار یرلیغ (=فرمان) نوشتند.
سرانجام چون کار سخت شد، امیر احمد و سایر مسلمانان متنفذ تقاضا کردند جلسه دیگری تشکیل شود و روحانی دیگری طرف سؤال قرار گیرد. این بار قاضی حمیدالدین سابق سمرقندی را که روحانی بزرگ و شهیری بود، آوردند. وی در جواب سؤال قاآن گفت: «این آیه وجود دارد.» قاآن گفت: «پس چرا مشرکان را نمیکشید؟» وی جواب داد: «چون شما نام خدا بر سر یرلیغ مینویسی، مشرک نباشی. مشرک کسی است که خدا را نشناسد.»
قاآن از این جواب خوشش آمد و قانع شد. به وی انعام بخشید و دستور دادن یرلیغهایی که برای آزار مسلمانان نوشته بودند، باطل کردند. آنگاه همگان خلاصی یافتند و بار دیگر کار اسلام رونق گرفت.
امرای چینی و مغولی به دنبال این توطئه، دست از تحریکات برنداشتند و همچنان دشمنی خود را با ایرانیان و بهخصوص وزیر بزرگ، امیراحمد، که سردسته آنان بود، ادامه دادند. به قول رشیدالدین: «امیراحمد وزارتی به ناموس کرد، قریب بیست و پنج سال.» چون دشمنان از برکناری وی عاجز شدند، تصمیم به قتلش گرفتند و به دنبال توطئهای، او را از میان برداشتند.
قوبیلای قاآن که از خبر مرگ وزیر متأثر شده بود، دستور داد با احترام به خاکش سپارند؛ ولی دستاندرکاران که میخواستند خاندان وزیر را که در سراسر چین ریشه دوانیده بودند، از میان بردارند، به قاآن خبر دادند که امیراحمد در زمان حیات، گوهری بزرگ و بسیار قیمتی از جواهرفروشان خریده و به قاآن عرضه نداشته است؛ و اینک نزد همسرش نگهداری میشود.
ماجرا از جانب قاآن دنبال شد و هنگامی که صحت قضیه معلوم گردید، آتش خشم قوبیلای زبانه کشید و این بار از دشمنانش پرسید: «چه کار باید کرد؟» گفتند: «باید نعش وزیر را از گور بیرون کشید و رسوایش کرد.» چنین کردند و طناب بر پای جسد بستند و بر سر چهارسوی بازار بزرگ شهر پکن به دار آویختند، اموالش را به خزانه امپراتور منتقل کردند، همسرش را به منزله شریک جرم کشتند و زنان حرمش را بین بزرگان تقسیم کردند و دو پسر بزرگش را پوست کندند!
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید