ارائه تصویری از هویت ایرانی و جایگاه اقوام در آن، درگفت و گو با دکتر حسین نصیری

1394/1/22 ۰۹:۴۵

ارائه تصویری از هویت ایرانی و جایگاه اقوام در آن، درگفت و گو با دکتر حسین نصیری

داود دشتبانی: موضوع قومیت در تاریخ معاصر ما از مباحث مطرح و چالش برانگیز بوده که در عین حال آنگونه که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته و بیش از آنکه موضوع تحقیقات و بررسی های علمی و بی طرفانه باشد دستاویزی برای رقابت ها و منازعات سیاسی قرار گرفته است که نمونه روشن آن را می توان در سالهای ابتدایی پس از انقلاب مشاهده کرد.

 

 

داود دشتبانی: موضوع قومیت در تاریخ معاصر ما از مباحث مطرح و چالش برانگیز بوده که در عین حال آنگونه که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته و بیش از آنکه موضوع تحقیقات و بررسی های علمی و بی طرفانه باشد دستاویزی برای رقابت ها و منازعات سیاسی قرار گرفته است که نمونه روشن آن را می توان در سالهای ابتدایی پس از انقلاب مشاهده کرد.

دکتر حسین نصیری دبیر سابق شورای عالی مناطق آزاد کشور که به واسطه مطالعات و مسوولیتش با مباحث اقوام درگیر بوده است ایده های نو و نگاهی متفاوت به بحث اقوام دارد که شایسته توجه و دقت نظر بیشتری است. نصیری تحصیلاتش در رشته مهندسی مکانیک را در آمریکا گذرانده و در برهه پیش از پیروزی انقلاب عضو انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا بوده است؛ وی کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم سیاسی  و مقطع دکترا را در رشته مدیریت گذرانده است. از سایر مسوولیت های وی می توان به مشاور رییس جمهور در امور جوانان، مشاور وزیر امور خارجه و مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) اشاره کرد. وی در این گفتگو ضمن ارائه تصویری از هویت ایرانی و جایگاه اقوام در آن، راهکارهای را نیز در زمینه شناخت و درک بهتر چالش ها در این زمینه ارائه کرده است.

 

 با توجه به سابقه طولانی فرهنگ ایرانی و استمرار آن در طول تاریخ، چه تعریفی می توان از هویت ایرانی داشت که در عین حال بتواند تبیین کننده این استمرار و در عین حال تنوع فرهنگی و قرار گرفتن هویت ایرانی در معرض ارتباط و تهاجم فرهنگ های دیگر باشد؟

در سوال شما مجموعه ای پیش فرض گنجانده شده  است . برای شناخت و دست یافتن به تعریف هویت ایرانی می توان از همین پیش فرض ها بهره گرفت . ما یک "ملت تاریخی" هستیم ؛ بدین معنی که حداقل 2500 تا 2600 سال سابقه "دولت " در ایران داریم . براساس تعاریف علمی ، "دولت سازی" پویشی است متأخر بر "ملت سازی " ، یعنی باید ملتی به نام "ایران" در گستره این سرزمین ، به تدریج و طی هزاره ها سامان گرفته باشد تا بایسته های ذهنی و عینی لازم برای برپایی یک دولت فراگیر و فرآیندهای مرتبط با آن خلق شود . بر این مبنا ، منطقا در پهنه فلات ایران ، نخست جوامع کوچک جداگانه ای از مردم پدیدار شده اند . این جوامع ابتدایی ، در روندی طولانی و در نتیجه مبادلات ، تعاملات و نیز تنوع و گستردگی مناسبات ، در پاسخ به نیاز های جدید ، جوامعی بزرگتر و پیچیده تر را شکل داده اند . روندی زمانمند که در گذر هزاره ها ، به دلیل پیدایش ضرورت ها ی مادی و ذهنی ( و فرهنگی ) نو ، سرانجام بستر های لازم برای برآمدن "دولتی فراگیر و ملی" را در دو هزار سال و اندی پیش در این گستره سرزمینی فراهم آورده اند .

 به اعتبار پشتوانه های علمی غیر قابل انکار ، ملت ایران "ملتی تاریخی" است ، بنابراین شناخت ریشه ها و شاخه ها ، مولفه ای بنیادین برای تعریف هویت ایرانی خواهد بود . به عنوان سر آغاز ، من بر این باورم که  این رشته (زنجیره)بلند ، خود یکی از دلایل ماندگاری و به هشیاری ، رمز بقا و بالندگی ایران در آینده خواهد بود . ناگفته پیداست ، آنگاه که سخن از "تاریخ" می شود ، مراد این نخواهد بود که هر چه در گذشته است خالص و ناب و بی اما و اگر است - که نیست - بلکه اشاره ای است به شکل گیری یک ملت در چارچوب یک سرزمین که سابقه زیست بیش از 5000 سال در این خاک و پیشینه ای - 2500- 2600 ساله در دولت سازی دارد و این واقعیتی است شناخته شده در سطح جهان .

شاید تذکری به تبیین بیشتر بحث کمک کند ؛ در برخی از مناظرات ، گاه دو موضوع با هم خلط می شوند و این کم توجهی نتیجه ای جز کژراهه ، ساز نخواهد کرد . عبارت و مفهوم  نوین "دولت- ملت" که پس از تحولات اروپا و به ویژه انقلاب فرانسه برآمد را نمی توان به مفهوم "ملت های تاریخی" گسترش داد . شکل گیری بسیاری از ملت های جهان در دوران جدید صورت گرفته است لیکن  ملت های چون ایران ، چین و مصر و ... تاریخی بلند دارند ( لطفا توجه شود که موضوع در این بحث ارزش گذاری نیست بلکه هدف تنها تبیین یک سر فصل است .) شاعران و نویسندگان متعددی دارند . نظامی گنجوی 150 بار کلمه ایران را به کار برده است . فردوسی هم سرتاسر اثرش یاد و نام ایران است . ملت های تاریخی اسطوره هایی دارند که اساس هویت ملی شان را تعریف می کنند( و این نکته ای است که در تحلیل بسیاری از نظریه پردازان صاحب نام جهانی تمیز داده شده است .) به هر روی ما نیازمندیم که درکی منطقی از پیشینه مان داشته باشیم . پایه های هویت ایرانی را باید در این بستر جستجو کرد.

 

بر مبنای یک مگا تئوری نامدار ، یک قوم ساکن در جنوب روسیه فعلی و شمال مرزهای ایران ، از تاریخی حدود سه هزار سال پیش طی دو مهاجرت بزرگ به فلات ایران وارد شده اند . این تئوری در فقدان تبیینی جایگزین ، به تفکری غالب در مطالعات تبدیل شد و با وجود نقص و ضعف های متعدد ، بسان یک "حقیقت" به بقای خود ادامه داد ! گاه به نظر می رسید این نظریه ، بیش از آن که مساله وجریان تاریخی را تبیین کند ، به یک "باور " شکل می دهد ! نظریه دیگری اما وجود دارد که شرح می دهد ، "قوم ایرانی" از خارج این مرزها وارد نشده بلکه مبدا این آغاز ، جنوب ایران بوده است و بنابراین ، "قصه " به گونه ای دیگر روایت می شود . نظریه اخیر در این سال ها ، از آن روی که می تواند تبیین بهتری از جهان ارائه کند و به خصوص بر شالوده اکتشافات بزرگ "جیرفت "، قوت و برتری بسیار یافته است.

آن زمان که "بین النهرین" به عنوان بستر تمدن معرفی می شد ؛ مبنا و استنادات بر اساس عرف ، مصنوعات ، سفالها و .... بقایای زیستی و شهری بود اما ، نقطه ضعف شاخص در این نظریه و اصولا پژوهش ، فقدان ادله لازم برای شرح تطور تاریخی و فرایند قوام یافتن این تولیدات در "میان رودان" بود . تطور و روند رشد یافتگی شکل ، رنگ  ، مهارت و قوام مصنوعات ( از ساده و خام تا پیچیدگی و کمال) در باستان شناسی ، برهانی قاطع بر خود جوشی یک محیط باستانی تلقی می شود و این مهم در میان رودان اثبات نشد . باستان شناسان اما در جیرفت ، به سفال هایی در هزاره های پیشین دست یافته اند که در شکل ، رنگ و مهارت پرداخت ، در بهترین وضعیت قرار داشتند و شگفت تر آن که تطور و رشد طرح و رنگ و قوام یافتگی تدریجی مصنوعات (دوره های پیشینی ) نیز در همانجا موجود بود . معنای این دستاورد ها و مطالعات آن است که جیرفت خاستگاه این فرهنگ و تمدن رشد یافته بوده است و میان رودان ، "وارد کننده" بسیاری از اقلام فوق و آن پیشرفت بوده است . با تاسف اما باید اعتراف کرد که این سابقه در مطالعات و بررسی های هویت ملی کمتر مورد توجه قرار گرفته است .

تئوری یاد شده به ویژه به پشتوانه اکتشافات باستان شناسان و مطالعات جدید ، کمک می کند که بیان  و استدلالات استوار تری برای شرح زوایا و ظرائف پنهان تاریخی ایران و جهان عرضه شود . از جمله دانسته خواهد شد که چگونه ایرانیان توانسته اند در هزاره پیش از میلاد به فرآیند کیفی "ملت سازی" و "دولت سازی" دست یابند و نیز  نشان می دهد ، در طی قرون و هزاره ها ، مردمی در این سرزمین زندگی کرده اند که خویشاوند هستند . مردمی که با هم مراوده داشته اند و مجموعه این مناسبات ، فرهنگ و تمدنی پربار را به وجود آورده اند . موضوع ریشه یگانه و خویشاوندی مردم فلات ایران و حتی فراتر از آن ، به ویژه در سال های اخیر با دستاوردهای ژنتیک ، قوت بیشتری نیز یافته است .

با این تعریف و شاید چشم انداز ، در چارچوب ایران به این نقطه رهسپار می شویم که در گوشه گوشه های ملک ایران زمین ، در روند هزاره ها ، بسته به شکل جغرافیا و تجربه ای که در آن اقلیم به وجود آمده ، فرهنگ های منطقه ای مکملی شکل گرفته که در تعامل با هم ، "تنوع خلاقی" را خلق کرده اند . بخش هایی که هر یک در شرایط و زمان های گونا گون و به فراخور ، در ساخت ایران نقشی ویژه را ایفا کرده اند . همه این فرهنگ های خرد در شکل دادن به زیست ، هویت و فرهنگ در این کهن مرز و بوم مشارکت داشته اند . بنابراین بدون آذری، لر، بلوچ، گیلک و مازنی و یزدی و عرب خوزستانی و.... نمی توان به تعریفی از ایران دست یافت . به واقع ، خطوط کلی فرهنگ ایران از این مناسبات استخراج شده و می شوند . بنابراین ، نکته مهم و در عین حال ظریف ، توجه به اشتراکات و نیز تفاوت هاست .

"تفاوت ها" نیز سرمایه عظیم فرهنگی مردم ماست. این "تنوع خلاق" (به تأبیر یونسکو ) و نیز همنشینی ها دارای بیشترین منزلت و ارزش هستند . برای رسیدن به جایگاهی متین و استوار در باز شناسی مولفه های هویت ایرانی ، این فراز را باید مفروض گرفت که با حذف هیچ دستاوردی نمی توان و نباید موافقت کرد چرا که این ویژگی ها در کنار  و با هم ایران را ساخته و می سازند . زبان، آداب، شکل زندگی، شکل لباس، معماری ، ادبیات ، تنوع اقلیم و جغرافیا و ... گوناگونی تجارب در طول هزاره ها ، اشتراکات و نیز این تفاوت ها را به وجود آورده اند . به اعتقاد من هم اشتراکات و هم تفاوت ها ، در ارتباط و پیوند با هم ،  سرمایه های اصلی سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی و حتی اقتصادی این کشور هستند . همه زبان ها و لهجه ها ، شیوه لباس پوشیدن ها ، نوع غذا ، شکل برگزاری مراسم نوروز و اصولا تمامی آداب ملی و مذهبی ، هم جشن هم عزا ، بخش هایی از هویت ملی ما را می سازند . قرار نیست که کسی "مشابه سازی" کند . برداشت های سطحی و دستوری از تجدد ، شبیه سازی را تجویز می کند ؛ زیرا که به غلط بر آنند تا "تیپی" از انسان بسازند (شبیه به یک ماشین) که یک مدل لباس می پوشد، یک شکل فکر می کند و ... به دنیا از یک زاویه نگاه می کند !

سرمایه فرهنگی ملت ما همین "مصالحی" است که در گوشه گوشه ایران ، طی سده ها و هزاره ها به وجود آمده است . حذف حتی یک تجربه کوچک ظلم بزرگی به مردم ایران است . هیچ گویش و فرهنگ و سنت محلی نباید از بین برود ، این مواد فرهنگی ، سرمایه هایی هستند که باید باقی بمانند، آن ها ، انباشت تجربه های ایرانی در طول هزاره ها هستند . هیچ کدام خلق الساعه شکل نگرفته اند . "تنوع خلاق" سرمایه فرهنگی و ...  این سرزمین است که برای فردایی پر فروغ ، باید پاس داشته و افزون بر آن بستری پویا فراهم آید تا این مواد ، ترکیب های نو ، روزآمد و هماهنگ با زندگی جدید پدید آورند . با این چشم انداز ، قومیت اگر در چارچوب ایران تعریف شود ، سرمایه ای بی جایگزینی است که در تعامل با مشترکات عظیم فرهنگی ، هویت بالنده و سرمایه فرهنگی و میراث ملت ما را آفریده و می آفرینند . بنابراین اجازه دهیم هنر ، موسیقی ، کلام ، غذاهای محلی ، لباس ، آداب و ....کردی ، سیستانی ، آذری ، لری ، بختیاری ، گیلک ، خراسانی ، قشقائی و ... خودشان را در سراسر سرزمین عرضه کنند . بقا و  شادابی ایران در گرو به رسمیت شناختن این پدیده است .

 

شما به مشترکات و منشا واحد هویت ایرانی در تاریخ گذشته مان اشاره فرمودید اما در تاریخ معاصر کشورمان ما با پدیده جدیدی به عنوان قومیت گرایی مواجه می شویم که نمی توان سابقه تاریخی نیز برای آن یافت و شاید از دهه بیست شاهد ظهور آن هستیم و در ابتدای انقلاب و پس از آن هم اشکالی از آن را می بینیم. ریشه این چالش را در کجا باید جستجو کرد؟

شاید سه اشاره کوتاه تاریخی پیرامون آبشخورهای جریان "قومیت گرائی" در ایران ، تا حدودی مساله را روشن کند . نخست در گونه ای از پژوهش ها و مطالعات ، برای رسیدن به یک تعریف ، با مفروض گرفتن اندیشه ای به عنوان ( و در واقع با تظاهر به ) "علم" ، تلاش بر آنست تا با تاکید بر تفاوت ها ( که بعضا "اختلافات" خوانده می شوند !) و فاصله گذاری از "دیگران" ، مفاهیم و تعاریف جدیدی عرضه شود ؛ این "روش تحقیق" در دهه های پیش کم یا بیش قاعده بود . بزرگانی چند از جمله "ادوارد سعید "( مثلا شرق شناسی در واقع غرب شناسی بر عکس است !) بر آن تاختند ؛ شیوه ای که در مصاف با جریان "پست مدرنیسم " اصولا رنگ باخت . در آن سال ها کسانی نیز در این سوی عالم به هر تقدیر "متد" فوق را بکار بستند یا کپی کردند که نتیجه فاجعه بود و بیش از روشن سازی مسائل ، به واقعیت ها شکل "مطلوب"(دلخواه )می داد !

بسیاری از مطالب که تحت عنوان "قومیت گرائی" و با پس زمینه تجزیه طلبی در ایران نگاشته شده و می شود ؛ برآمده از کپی این روش غیرعلمی بوده و متاسفانه هست ! تلاشی سطحی و بشدت آلوده به سیاست های (دانسته یا نادانسته)غیر ملی در فاصله گذاری با قومی به نام "فارس " – که معلوم نیست چیست و کیست و کجاست!؟ - برای تعریف جدایی و بلکه نقار  و شیوع کینه های کور و ایجاد ، بسط و در نهایت تعمیق دشمنی .

تعصب آلودگی نوشته های پر ناسزای این جماعت نسبت به قوم "اقلیت" ، "استعمار گر" و ....خیلی بد "فارس" ! و تلنبار کردن تمامی ضعف ها و ... کهنه بر دوش آن ، تکرار نوشته های پاره ای از تاریخ نویسان نچندان خوش سابقه علیه خلق وخوی ایرانیان و ....حتی کاربرد عبارات سخیف برای ایران ، در خدمت "اثبات" و تعریف یک "خود "قومی ، حتی در مروری گذرا نیز خود خواهد نمود . در نگاه معوج این گروه ها تاریخ بلند و اصولا قلمرویی "طبیعی ای "به نام ایران وجود نداشته و ندارد و آنچه هست ، سرزمینی است "موزائیکی" (استعاره ای نارسا که کسانی با کینه نسبت به ایران بر آن اصرار و کسانی نیز نادانسته آن را تکرار می کنند .) ، تصنعی و برساخته از استقرار اجباری تعداد زیادی قوم  و.....البته یک قوم "مهاجر و متجاوز فارس "! با ارائه مثال های تاریخی مشخص ، به روشنی می توان جای پای جهل( نادانسته در سطوحی) و یا تجاهل (دانسته در سردمداران) را در همراهی با سیاست های بیگانه و در ترکیب با جاه طلبی های فردی در این "ادبیات " سفارشی نشان داد .

دوم ، مشی استعماری انگلیس در بهره گیری از ( هر تفاوت و اختلاف و ... ایجاد و تعمیق آنها و نیز)اقوام و در معنای خاص تر ، از روسا و عناصر جاه طلب و  صاحب نفوذ در بافت های سنتی جوامع گوناگون اعم از شبه قاره ، ایران ، شیخ نشین های عربی  و ...برای اختلاف افکنی و پیشبرد سیاست های خود به زیان ملت های دیگر ؛ استراتژی ای که از سده 18 و به ویژه 19 تا به اکنون (متاسفانه با خبرگی !) ادامه داشته است . به نظر می رسد در کم فروغ شدن قدرت نظامی و اقتصادی ، این "سابقه" ، مهم ترین "سرمایه" (کم یا بی رقیب) انگلیس در سهم خواهی و شکل دهی به صورت بندی ها و مناسبات (نامناسبات) در عرصه رقابت قدرت های جهانی است ! این سرفصل ، ظرفیت بسط بسیار دارد که لابد مجال خود را طلب می کند . با این وجود تمامی کسانی که (کم یا بیش) مسائل منطقه ای را پی می گیرند ؛ مثال های متعددی  از این "عملیات" را در خاطر دارند . از دمیدن در نائره اختلاف شیعه – سنی تا نفوذ در ایل بختیاری و اعراب خوزستان برای تداوم غارت نفت و ... تلاش برای خلق " اصالت" عربی برای قوم شناسنامه دار ایرانی بلوچ  و انتقال مرجع مذهبی آنان به خارج ("شریف هاشمی" ) . در طول دو قرن گذشته ، حتی آن زمان که امور بر وفق "مراد" ! بود نیز انگلیس ، این ابزار را رها نکرده و ظاهرا رها نمی کند ! هم اکنون نیز بسیاری از تجزیه طلبان از حمایت های فکری و مالی و .... لندن سود می برند و البته سود هم می رسانند !

سوم ، با این وصف ، ریشه ها را باید در قرن 19 جستجو کرد که میدان دار اصلی آن ، انگلیسی ها بودند و در اندازه های بسیار کوچکتر البته روسها (آن گونه که گفته شده است ، "عمله روسیه در ایران" ! ) و همواره برای تبدیل تفاوت به اختلاف و تعارض ، با بهره گیری از "سست عناصر"های غیر ملی جاه طلب و البته سود جستن از گفتار و کردار مشی"دوست نادان"از یک سو و بهره گیری وسیع از ناآگاهی ها و احساسات تحریک شده از سوی دیگر .

 در دهه بیست اما ظهور جدی و سیاسی بحث اقوام را از سوی روسیه شوروی شاهد هستیم . "استالین" با تئوری "ملیت ها" رویای تزار ها برای رسیدن به "آب های گرم "را پی گرفت . "نهضت جنگل "نخستین آزمون این سیاست تجاوز گرانه بود و "کوچک خان" خونبهای آن ، سپس حزب توده و دمکرات و ... ابزار این بازی کثیف شدند و .... کسانی دانسته و خیلی نیز فریب خورده و راه گم کرده در این میدان هیزم بیار معرکه.

جریان "استالین – باقراف" با بلوای "حزب دمکرات آذربایجان" تهدیدی جدی در برابر تمامیت ارضی کشور بود . اگر به تسامح بپذیریم "حزب دموکرات کردستان "(در بدو شکل گیری در آن سال ها) ، فارغ از مزدورانی چند و در مقام مقایسه ، سوء تفاهمی بیش نبوده است ! در ماهیت ضد ملی و تجزیه طلب و ... حزب دموکرات "پیشه وری" به اعتبار اسناد منتشره محل هیچ تردیدی نیست . جای تاسف است که در پاره ای نشریات - که در فراگیری سخت گیری های این سال ها ، لابد با پیش فرض هایی کم مایه و خام (غیر ملی)، اجازه نشر یافته و گاه تشویق شده اند -  در کنار مطالبی آکنده از ناسزاهای درشت به ایران و به ویژه قومی "اقلیت" به نام  "فارس" که خیلی زیاد "شوونیسم" دارد ! نه تنها در ستایش از "دستاورد ها" و عملکرد (خائنانه) تجزیه طلبان در آذربایجان قلم وکاغذ آلوده می کنند که در آن ها از "جعفر پیشه وری" به عنوان "شهید" یاد می شود و حتی ( با همه سوابق غیر و ضد مذهبی و ... او) برای بهره گیری از احساس مذهبی این و آن ، فراموش نمی شود که وی "سید" هم بوده است ! در این معنا ظاهرا بزرگی چون آیت الله طالقانی که برای سربازان و افسران عازم آذربایجان در سال 1325 ،سخن گفت ، دعا کرد و آنان را از زیر قران عبور داد باید مورد انتقاد شدید قرار گیرد !

در "دفاع" از "فریب خوردگان ایدئولوژیک" می توان از "خلیل ملکی" به نیکی یاد کرد که از همان آغاز ، اجازه نداد شعار سخیف انتهایی نامه حزب دست نشانده "دمکرات" پیشه وری به کنگره حزب توده _ که از "ملیت های ایران" نام می برد _ رسمیت یابد . هم او بود که در مراحل بعد اساسا صف خود را از حزب توده جدا کرد و صادقانه در کنار ملت قرار گرفت . هم چنین ، از اشک مرحوم" آل احمد " در راهپیمایی سربازان مسلح روسی اشغال گر (به فرماندهی "کافتارادزه") که در معیت اعضا و هواداران حزب توده  در تهران ! "نفت شمال" را طلب می کردند ، با آرمی بر بازو ، در کسوت یکی از انتظامات ، خود را دریافت و رستگار شد .

یکی از عواملی که بحث قومیت را در ایران حساستر کرده است بحث پراکندگی اقوام در مرزهای ایران فعلی است؛ به خودی خود مرزها برای هر کشوری مسئله حساسی هستند و طبیعتاً قدرت های همسایه همواره نیم نگاهی برای نفوذ و گسترش قلمرو خودشان دارند و بعد دیگر قضیه این است که مرزها معمولاً سهم کمتری از توسعه برخوردار می شوند مشکلی است که امریکا هم با مرزش با مکزیک داشته است؛ بحث اقوام به ویژه به خاطر این دو ویژگی در دوران معاصر چالش برانگیز بوده است. ارزیابی و تحلیل شما برای مدیریت و حل این چالش چیست؟

 

معتقدم توسعه ایران باید برمبنای تخصیص بهینه منابع ، از صفحات میانی به جدار مرزها کشیده شود . من این استراتژی را نوشته  و در دوران مسوولیتم نیز براساس مطالعاتی کم یا بیش گسترده (در حد وسع) آن را ارائه کرده و اکنون نیز سخت به آن باور دارم . وقتی از منابع صحبت است ، متاسفانه در رابطه با ذخایر زیرزمینی و به طور مشخص نفت صحبت می شود ؛ اما در تحقیق فوق ، این نتیجه حاصل شد که اگر تنها نقشه ایران سرمایه ما باشد(همین گربه !) ، از رهگذر تسهیل ارتباطات و تعاملات جهانی – منطقه ای ، با تاکید بر استان های مرزی می توان چرخه مالی 500- 400 میلیارد دلار در سال را برنامه ریزی کرد . تبعات پایدار اقتصادی ، سیاسی (داخلی و خارجی)، اجتماعی، زیست محیطی و امنیتی این چشم انداز نیز محاسبه شده است و این که چگونه می توان منافع و آمال مردم منطقه وحتی دو سوی مرز را به هم تنید - گره زد و صلح را به یک پدیده اقتصادی (به صرفه ) پایدار برای همگان تبدیل کرد و جنگ و ناامنی را بر بنیانی قابل اتکا و بلند مدت ، از منطقه دور و دورتر کرد ؛ به گونه ای که زندگی مردم منطقه آنقدر به هم تنیده شود که براساس هم نشینی و همکاری دو و چند سویه ، مناسبات نوین امنیتی پدید آید.

اگر بتوان توسعه را به جدار مرز سوق داد ، برای بقا و پایداری ، به ضرورت ، باید مناسبات و هم پیوندی های متنوعی را با آن سوی مرز تعریف و ایجاد کرد ، یعنی تبدیل توسعه به غایتی که همگان به دنبال آن هستند . این توسعه می تواند از مرز بلوچستان آغاز شود و مرز سیستان ، خراسان ، گرگان ، مازندران ، گیلان ، اردبیل ، آذربایجان شرقی و غربی ، کردستان ، کرمانشاه ، ایلام ، خوزستان و خلیج فارس را پوشش دهد.

از آن روی که منابع محدودند ؛ به استناد مبانی نظری معتبر و براساس پیش فرض هایی مشخص اگر بتوان در مناطق مورد نظر به دقت "پیشتازترین سرفصل اقتصادیی را یافت که از گسترده ترین بستر اجتماعی برخوردار باشد" در آن صورت ، محور تحرک توسعه در آن منطقه خاص را پیدا کرده ایم و این سر آغاز است . اگر این سرفصل به درستی انتخاب و بر آن تمرکز صورت گیرد ؛ چون  آهن ربا سایر مشکلات را حل خواهد کرد . یعنی اگر چرخه ثروت و شکوفا کردن امیدهای بلند مدت در یک ناحیه به جریان افتد ؛ تحرک با حداقل هزینه و انرژی ، خود به خود به سایر عرضه ها کشیده خواهد شد . جامعه بالنده و انسان های پویا ، به اعتبار تمامی داشته های بزرگ ایران ، منابع مورد نیاز خود را تامین ، تعریف و جذب خواهند کرد . بهره گیری از موقعیت استراتژیک ایران در عرصه مبادلات اقتصادی جهانی  - منطقه ای فقط یک مثال مهم است ؛ می توان فهرستی بلندی از قابلیت های متنوع دیگر را نیز مورد توجه و بررسی قرار داد .

فقر و توسعه نیافتگی نه تنها شایسه این مردم بزرگ و این سرزمین پر نعمت نیست که سمی است مهلک و بستر رشد بسیاری از معضلات و فسادها . واقعیت آنست ؛ مادامی که درآمد مردم این سو ی مرز مثلا یک سی ام آن سوی مرز باشد ؛ خواسته یا نا خواسته بسیاری  از مسایل پایه ای در این میدان قربانی و بسیاری از ضرورت ها نیز کمرنگ می شوند . موضوع معیشت مردم موضوع بسیار جدیی است؛ به عنوان یک مثال ، در سر فصل مهم محیط زیست ، کسی حق ندارد به خانواده بدون سوخت گرفتار در سرما ، برای قطع یک درخت اعتراض کند . او ناچار است و حق دارد و باید از سرما در امان باشد . اگر قرار است درختی قطع نشود ؛ همه باید بهای آن را بپردازند نه آن خانواده گرفتار در سرما . بر اساس اصول ، وظیفه و مشروعیت حکومت در این است که بتواند زندگی با آرامش همراه با اطمینان و امیدهای بلندمدت برای ملت خود تأمین کند.

بر مبنای دستاوردهای نوین جهانی اینک ، "سرمایه انسانی "مهم ترین سرمایه یک کشور است . "توسعه " ، اگر چه ممکن است با محوریت اقتصاد آغاز شود اما زمانی "پایدار "خواهد شد که بالندگی اجتماع و فرهنگ و امنیت و سیاست و محیط زیست  را نیز با محوریت انسان در برگیرد . دیگر نمی توان  گمان برد که در فقدان توسعه اجتماعی ، توسعه اقتصادی و یا ... در جامعه ای شکل گیرد . اگر حتی زمانی این بحث می توانست مطرح باشد در زمانه ما ، دیگر این تفکر "تک ساحتی" مرده است . البته منطقا در ابتدا تامین "نیازهای اولیه" اولویت دارند اما به محض اینکه تحصیل شد ؛ "نیازهای ثانویه "خود خواهند نمود و دقیقا از این نقطه است که "زندگی" آغاز می شود !

 

بخشی از مشکلات ما در حوزه مرزها که خواه ناخواه در بحث اقوام خود را نشان می دهد مشکل عدم توسعه جوامع همجوار و ناامنی و مشکلاتی است که از این ناحیه منتقل می شود؛ در این راهبرد که ارائه فرمودید چه دیدگاهی نسبت به این مقوله وجود دارد؟

 

وقتی درباره توسعه و رفاه آزادی صحبت می کنیم. به عنوان یک انسان ایرانی طبیعتاً به ایران می اندیشیم . اما در این چشم انداز نمی توان فکر کرد که می توان توسعه پیدا کرد در حالی که کشورهای همسایه دچار مشکل و عقب ماندگی هستند . هدف توسعه و رفاه انسان ایرانی است اما ثمرات آن باید به جدار مرز و همسایه ها نیز برسد ؛ این مهم علاوه بر آنکه انسانی است ؛ دوام و تعمیق توسعه در کشور را نیز نضمین خواهدکرد .

 

این شکل "گربه" در یک سری تحولات در دوره معاصر به وجود آمده است؛ گلستان ، ترکمانچای، آخال و ....  پیمان هرات این شکل را به وجود آورده اند لیکن ایران فرهنگی جایی فراتر از این مرزهاست . در این گستره جغرافیایی یک خویشاوندی معنا دار وجود دارد . این بحث ها قرار نیست وجه ای تخریبی و تهاجمی داشته باشند - مرز ها محترمند - بلکه پیرامون هم ریشگی و خویشاوندی صحبت می کنیم . خویشاوندان لازم نیست حتماً کنار هم باشند هر جا که می خواهند زندگی کنند . ما اگر به اعتقاد ، برای هر انسانی رفاه طلب کنیم برای خویشاوندمان سهم بیشتری را خواستاریم . بنابراین می توان به مرزها اینگونه نگاه کرد .

در تاکیدی بر مساله فوق ، مثلاً کرد ها در دوران معاصر و به دلیل دخالت قدرت ها و مناسبات و نامناسبات بسیار تقسیم شده اند در حالی که ریشه ایرانی دارند . ما با تعهد بدون خدشه به مرزهای بین المللی و احترام به تمامیت ارضی ایران و نیز همسایگان ، می توانیم به صورت شفاف ، بیشترین همکاری را در این حوزه مشترک با کشور های همجوار تعریف کنیم؛ یعنی به جای آن که مرزها بستری برای ناامنی و ... تردید و نقار باشند ؛ زمینه ای برای همکاری های متنوع فراهم آورند .

زمانی "علائق" به عشق ، سودا و یا اغوایی بیگانه ، خود را در قالب "پان ها"ی تهاجمی گوناگون عربی ، ترکی و ... (با داعیه ای برای تصاحب بخشی از سرزمین های دیگر از جمله ایران !) تعریف می کرد . در این تفکر لیکن گفته می شود ما خویشاوندانی هستیم که در دو کشور دوست و همسایه زندگی می کنیم . نه شما چشم آز داشته باشید و نه ما . اما  ما با هم می توانیم تحولاتی را تعریف کنیم که دو سوی مرز از چرخه و رونق آن به خوبی برخوردار شوند . با این فرض ، توسعه را نمی توان از آن سوی مرز دریغ کرد . اگر مرز آباد شود هم آبادی برای آنهاست و هم برای ما و در این داد و ستد ، منابع موجود شکوفا و منابع جدید آفریده خواهند شد و بنابراین از مواهب این رونق ، هر دو کشور برخوردار می شوند . توسعه در استان های مرزی ، با ادبیات امروزین ، از جهات مختلفی مشروط به بهره گیری عالمانه و کارشناسانه از ظرفیت های مکمل دو سوی مرز است در فضایی شفاف و بر بنیان منافعی دو و چند جانبه .

باور بر آنست بیشترین تهدیدها و فرصت های ممکن برای ملت ها ، در کشورهای همجوار نهفته است . این فراز به خصوص برای کشوری با برتری های سرزمینی و موقعیت استراتژیک ایران ، اهمیتی دو چندان دارد . شایسته توجه بسیار است که ایران با 15 کشور با ظرفیت ها و قابلیت ها متنوع و نیاز های گوناگون ، همسایه است و اقتصاد جهانی نیز هم به آن داشته ها غنی(مثلا نفت وگاز آسیای مرکزی) محتاج است و هم آزمندانه به بازار های تشنه آنها می اندیشد . شایان تامل آن که یک سوم این همسایه ها محصور در خشکی هستند . به تحقیق ، هیچ کشوری در جهان از چنین جایگاهی برای ترانزیت برخوردار نیست !  

از منظری دیگر ، اساساً "کشورهای فقیر همواره همسایگان بدی هستند" . حال ما می توانیم به اتفاق همسایگان - که اتفاقاً خویشاوند هم هستیم – با پویایی مزیت های (نسبی و احیانا مطلق) خود ، چرخه ای را به وجود آوریم که در دو سوی مرز ثروت جاری کند . ما با این کار ، همکاری و همزیستی خلق کرده و مالا امنیت و صلح پایدار تحصیل می کنیم . ناتوانند کسانی که فضا را "تنگ و ترش" تعریف کرده وبر این پیش فرض های معیوب ، به اصطلاح " استراتژی " ارائه می کنند .

 هدف ، بهره بهینه از ظرفیت ها و نیز قوت ها و فرصت هاست و در عین حال ، فروکاستن ضعف ها و تهدیدات . با این نگاه ، می توان به قوت فضا را باز ، بالنده و با گستردگی بسیار تعریف کرد به گونه ای که همگان از مزیت های آن برخوردار شوند . این چشم انداز ( مشروط به مفروضات برشمرده) به تدریج اعتماد ایجاد کرده ودامنگستر خواهد شد . نمی خواهم ادعایی گزاف داشته باشم اما ، حداقل سود جستن کارشناسانه از موقعیت راهبردی ایران در تعاملات پر حجم وحیاتی جهانی – منطقه ای ، از این استعداد ، سرشار است . با تواضع تمام عرض می کنم گمان می کنم ، می توان از عهده اثبات این مدعا برآمد .

در چالش های که پیرامون بحث اقوام مطرح می شود عموماً نگاه کنترل و رفع خطرات مطرح است اما به نظر می رسد می توان با فراهم آوردن زمینه های توسعه این خطرات را به شکل فعال و بابرنامه رفع کرد و بستر و زمینه شکل گیری آن را از بین برد نظر شما دراین رابطه چیست؟

 

انسان به صورت کلان منشأ و منبع ثروت است و انسان ایرانی هدف توسعه و با هر باور و شکلی دارای ارزش . "ثروت، قدرت و منزلت "، "منابع کمیابی" هستند که باید عادلانه در بین انسان ایرانی توزیع شود . بعضی ها به ویژه در مبحث "قومیت" ، راه حل های سهم خواهانه را ارائه می دهند که کارآمدی آن به صورت جدی مورد تردید و به لحاظ نظری ، از جهات مختلف قابل نقد است . باید شرایط و قانونمندی ها به گونه ای فراهم آیند که هر ایرانی قادر باشد با توان ، پشتکار ، شایستگی و هوش ، از این منابع ، سهم درخور و شایسته خود را کسب کند . مثلاً در یک مسابقه دو میدانی یک نفر به خاطر نداشتن کفش و لباس و نخوردن غذا یا آغاز کردن مسابقه از صدمتر عقب تر بازنده نباشد بلکه همه به طور مساوی از امکانات برخوردار باشند در آن صورت هر کس که توانست جلوتر از بقیه باشد، حق اوست . می پذیرم که این چشم انداز کم یا بیش ، آرمانگرایانه است اما اولا درست و انسانی است وثانیا موضوع نسبی است نه جامعه ما در کف "صفر" است و نه جوامعی در فراز "صد" ! در این میانه باید بتوان برای نیل به مراتب عالیتری از عدالت اجتماعی تلاش کرد . اگر این سرزمین ، ملک مشاع مردم ایران است ؛ قانونمندی ها باید بستری بدو ن تبعیض برای رسیدن به "قدرت ، ثروت ،منزلت" را نشان دهند .

شایان توجه آن که در نوشته ها ی "قومی" ، موضوعی که خود را آشکارا نشان داده و گاهی نیز با تندی بیان می شود مجموعه ای از عوامل و سر فصل های جداگانه ای نظیر مذهب ، فقر ، توسعه ، زبان و ... و ترکیبی از مسائل بعضاً نامربوط و نا همخوان است که در قالب یک مناظره متراکم ، به صورت یکپارچه در "مطالعات قومی" ارائه می شوند . ایجاد توده ای درهم تنیده از عناصر نامتجانس ، عملا امکان دستیابی به درکی جامع و مانع پیرامون مساله را دشوار کرده و حتی بد فهمی را زمینه سازی می کند . با چنین پس زمینه ای را ه رسیدن به چاره ای منطقی و واقع بینانه اصولا مسدود است . نکته اساسی دیگر آن است که همه این بحث ها با نگاه  سیاسی و در حقیقت با "سیاست" قالب ریزی می شود . به بیان دیگر ، سیاست تا آن اندازه "عزیز" است که همه مشکلات باید به آستان آن عرضه و در آن گنجانده شود و عرصه های دیگری نظیر اقتصاد ، فرهنگ و ... تا آن حدخفیف که اصولا در محاسبه نگنجند  ! مساله "قومیت گرایی" با این وصف ، به معضلی پیچیده ، متراکم و کلاف سردگمی تبدیل می شود که مشخص نیست چگونه باید در آن ورود و راه حل ها را جستجو کرد ! در چنین شرایطی ظاهرا  تنها می توان در مورد آن شعار داد و هیچ گاه نیز به نتیجه نرسید ! شاید این بن بست خود ساخته ، در داخل ، توجیهی شده باشد برای نگاه به "بیرون" و در غلطیدن در دامن بیگانگان ، آنگونه که این سال ها ، ظاهرا چندان هم پنهان نمی شود !

مذهب ماهیتا موضوعی جدا از قومیت است ، گیرم در پاره ای از مناطق بر هم "نشسته" اند ، برای حصول به نتیجه ،  این مسائل باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرند . برای حل یک مساله ، لاجرم باید بتوان آن پدیده را تجزیه و سپس تحلیل کرد . بخشی تعیین کننده از این مساله متراکم نیز ، اقتصادی است و بنابراین پاسخ متناسب خود را طلب می کند . یعنی اگر بتوان در استان های مرزی کشور ، توسعه اقتصادی را با قوت ، به گونه ای به حرکت درآورد که امید به آینده در ذهن و دل مردم بالنده شود ؛ بخش قابل ملاحظه ای از آن مساله متراکم حل می شود . با کاهش فشردگی آن "کلاف سردرگم "عرصه های دیگر نیز مجال چاره خواهند یافت . تاکید بر راه حل یکپارچه و همزمان و قطعی، ساده انگارانه است که افزون بر سترون بودن (یا به دلیل آن !)؛ محیطی برای عرض اندام عناصر ماجراجو ، وابسته ، جاه طلب  و فضائی برای خشونت و نیز تحرک بیگانگان فراهم خواهد ساخت ؛ از آن گونه به وفور در دهه های اخیر در منطقه و جهان شاهد آن بوده و هستیم .

موضوع اقوام  از مختصات ایران و پدیده ای است که  احترام بسیار طلب می کند . تصور می شود دلبستگان به این سرزمین خدائی باید به صدق و راستی بکوشند تا این پدیده اجتماعی از "رادیکالیسم" تخلیه شود . تندی در این عرصه نه تنها دستاوردی ملی به بار نمی آورد که زمینه های رشد فرصت طلبان و عناص وابسته و ماجراجو  را فراهم خواهد آورد . در مساله قومیت درک درست و عاری از حب و بغض ظرائف تاریخ ضرورتی بدون جایگزین است . به هر حال ما پیش فرض هایی داریم که نظیر آن که تجزیه طلبی و اغوای خارجی امر مذمومی است  و یا ایران ملک مشترک مردم ماست و ... داوری اسناد معتبر تاریخی مورد تاکید قرار گیرد . بدون تاریخ  تنها گرد خود خواهیم چرخید . نسل هایی که به دنبال هم می آیند و ناگزیر تجربه ها را تکرار می کنند ؛ چون انباشتی صورت نگرفته است . با مفروضاتی از این قبیل به عنوان ابزار شناخت (که می توان به دقت آنها و الویت هایشان را مشخص و بر آن اتفاق کرد .) می شود داوری را سامان بخشید . مثلاً آن هنگام که از "فرقه دموکرات" سخن به میان است نقش  باقراوف و استالین باز شناخته خواهد شد . بپذیریم که می توان با گفتگو زمینه های حل مسائل را فراهم کرد . گفتگو کمک خواهد کرد تا مسئله قومیت از رادیکالیسم تهی شود ؛ مشروط بر آنکه پیش از آن پیرامون پیش فرض ها  توافق صورت گیرند.

تصور بر آن است که در نخستین گام فقر زدایی و مالا دستیابی به نظریه و ساز و کارهایی برای رونق اقتصادی در استان های مرزی ، به گونه ای که اعتماد و امید های بلند مدت در محیط خلق کند ؛ از اواویت برخوردار است. به استناد مطالعات گسترده انجام شده ظرفیت های متنوعی برای بالندگی در این مناطق وجود دارد که پویایی آن ها در گرو شکل گیری تفاهم و اراده ایی ملی پیرامون برنامه ها و سپس سازوکاری برای مدیریت اجرایی است . این سرآغاز تمهیدی قابل اتکا برای بالندگی اجتماعی و فرهنگی محیط ( به عنوان بخش هایی دیگر از آن مساله متراکم که  به سهو یا عمد "مساله قومیت" خوانده می شود .)  ایجاد خواهدکرد ؛ فرایندی که به تدریج بخش "سیاست" را به میان خواهد آورد . دانسته است که تبیین ظرائف ، لزوما مجال دیگری را طلب می کند ؛ اما به اجمال بهره گیری از موقعیت استراتژیک کشور در مناسبات و تعاملات جهانی - منطقه ای می تواند در اندازه های گسترده به این پویایی دامن زند و زمینه ساز تحرک عرصه های دیگر باشد . به تجربه و با مثال های مشخص می توان نشان داد که این روند به بسیاری از سرگشتگی ها التیام خواهد بخشید .

خطوط برشمرده ، جریان اصلی این حرکت را سامان خواهد بخشید که در همنشینی با آن ها ظرائف بسیار دیگر بالنده خواهد شد . در آن صورت چرا کسی باید با زبان و لباس مخالفت کند؟ نشست و برخاست و آداب و رسوم اقوام سرمایه های این کشور هستند . ضرب المثل های اقوام تجربه فشرده نسل ها را با خود دارند . همه اینها باید با دقت وحتی شاید خست ! حفظ ، شکوفا و مبادله شوند . با فرض اینکه اشتراکات اساس و بنیان کشور هستند ؛ تفاوت ها ، باید محترم شمرده شوند . این گوناگونی های رنگارنگ ، از یک ریشه برخاسته اند . مانند شاخه های یک درخت و همگی ارزشمند و مکمل هم هستند . یک شاخه در غرب کشور و در جغرافیا و فضای آنجا به شکلی رشد کرده و در شرق نیز به شکلی دیگر، اما همه از یک منشا ریشه گرفته اند. تبعیض، فقر، اغوای خارجی و جاه طلبی های فردی  وگاه کوتاهی و نیز جهل ، مسائلی به وجود آورده است که با درکی دیگر می تواند حل شود .تردید نکنیم چنین ایرانی استوار تر ، پر بارتر و شاداب تر از همیشه رخ به آینده نشان خواهد داد .

با توجه به تجربه انقلاب و دفاع مقدس نگاه مذهبی را به مسئله ملیت چگونه می بینید؛ تحولات ابتدای انقلاب و دفاع مقدس آزمون های سختی در زمینه وحدت ملی و حفظ تمامیت ارضی بوده اند که جامعه ما با تعصب و غیرت خاصی از آن سربلند بیرون آمده اند ارزیابی تان از این موضوع چیست؟

 

انقلاب اسلامی ، جریانی بود که طی دهه ها متوالی و در فراز و فرود های بسیار به رنج بسیار تکوین یافت و با پیروزی بهمن ، دل مردم ایران را شاد کرد . فرایندی که بر شالوده انباشت تجارب ملت ایران از مشروطه و حتی پیش از آن ، تجربه ای نوین فرا راه کشور گشود . به شهادت اسناد ، عکس ها و مقالات بسیار اندیشمندان و صاحب نظران داخلی و خارجی ، این تحول پدیده شگرفی بود که با حضور قعال اقشار مختلف مردم و تحرک بزرگ زنان و مردان در گوشه گوشه ایران به ثمر نشست  . برگی زرین در تاریخ این کهن مرز و بوم که به زیباترین شکل وحدت ملت سرفراز ایران را به نمایش گذاشت . لحظاتی تکرار نشدنی که خاطراتی ماندگاری را در ذهن  و دل همگان ثبت کرد . با این وجود ، کسانی با بد سلیقگی تاسف بار در نقد و حتی اعتراض به رویداد ها ، کاستی ها و روند هایی در دهه های سپری شده ، ماهیت انقلاب را مورد تردید قرار می دهند ؛ موضوعی که فارغ از آثار تحلیلی نادرست ، توهینی است به تمامی جانبازی هایی که در دورانی "سیاه" ، از سوی بهترین فرزندان ملت به پای این سرزمین و استقلال و آزادی آن نثار شد و نیز به صفوف به هم فشرده مردم در روز های انقلاب که تا سرانجام ستوه نیافت .

 از منظری دیگر ، از ابتدای انقلاب کسانی (البته نچندان زیاد و .... ) که از میانه راه وارد شده بودند و قادر به درک این جریان عمیق و استمرار آن نبودند ؛ با چشم فرو بستن بر تحولات پیشین و نقش تکوینی آن ها و در واقع ، "خلق الساعه" تلقی کردن انقلاب ؛ آنچنان "راه" را "تنگ و ترش" و مذهب را آنچنان بسته تعریف می کردند که عملا جایی برای "ایران"  باقی نمی ماند . برای بعضی عدم تاکید بر ایران گویی افتخار بود ! در مقابل ، کسانی نیز کمر به حذف اسلام بسته بودند ویا با بد فهمی بر آن بودند که ایران را در مقابل اسلام قرار دهند . بدون تردید بخشی از ناسازی هایی که در طول این دهه ها و نیز امروز شاهدش هستیم از همین برداشت های "شکسته" سرچشمه گرفته اند .

در آن سال های سخت ، هر چه زمان سپری می شد ، هم در بیانات امام و هم در سخنرانی ها ، مواضع  اعلام شده و به ویژه در اعلامیه های جنگ ، فرایند رو گسترش توجه به "هویت ملی" قوت بیشتری می گرفت . امام در مورد نام "اروندرود" تاکید داشتند که اروند و نه نامی دیگر . در اعلامیه های جنگ عبارت "عرق ملی" خود نمایی کرد و در واقع ، پدیده ای که در ابتدا ظاهرا مذموم به نظر می رسید ؛ رایج و فراگیر شد . در سال های اخیر نیز افرادی گفتند که " خاک چه ارزشی دارد ؟! " این سخن ، از همان جنس تفکراتی است که انقلاب اسلامی را نه یک روند که یک "اتفاق" به حساب می آورد . کسانی که بعضا ، با اغتنام فرصت ، از جایی به میانه "قصه" پریده به این گمان رسیدند که کل حکایت همان است که آنان می بینند ! خاک ایران هر "وجبش" حتماً ارزشی بسیار دارد . این ارزش گذاری ذره ای از عظمت قرآن خدا و اسلام عزیز و تمامی داشته های معنوی گرانسنگش نمی کاهد . این مغایرت از همان نوع تفکرات تنگ نظرانه ای ناشی می شود که تنها می تواند خود را در "فاصله گذاری های " رنگ باخته تعریف کند .

موضوع جنگ تحمیلی نیز ، سر فصل بسیار مهمی است که به دلیل عظمت ها و حماسه هایی که به نام آن خلق شد ؛ شایسته توجه بسیار است . هر چند پرداختن به  این مهم نیز ، مجال شایسته خود را طلب می کند اما تنها در دامنه این پرسش ، می توانم گفت ، با خیال هایی خام از سوی دشمنان ریز و درشت ، جنگی بر این مردم و سرزمین و انقلاب جوان آن تحمیل شد که سرانجامی شوم برای آن ترسیم شده بود . اما با وجود تمامی خسارت ها ، سرنوشت پیکار ، به همت و غیرت زنان و مردان و به ویژه جوانان قهرمان ایران به گونه ای دیگر قلم خورد . پیرامون جنگ تحمیلی و شیوه مدیریت ، برنامه ریزی ها ، تاکتیک ها و .... سخنان بسیار می توان گفت حتی با تند ترین نقدها اما در قهرمانی کسانی که به رنج و در سخت ترین شرایط  از مرزها ، دین ، شرف ، فرهنگ ، انقلاب  و... تمامیت ارضی و هر وجب خاک این سرزمین خدایی ، به جان دفاع کردند و نیز زنان و مردانی رشید که تمامی معنای هستی خود (جوانان) را داوطلبانه به سوی جبهه ها روانه کردند و خود در پشت جبهه ها ، زندگی و راحت خود را به عشق ، وقف دفاع مقدس کردند ، هیچ تردیدی روا نیست . باور بر آن است که این حقیقت ، رمز بقای ایران است .

بعضاً شیوه هایی مانند فدرالیسم برای حل موضوع قومیت مطرح می شود و در انتخابات ریاست جمهوری گذشته نیز به شکل فدرالیسم اقتصادی توسط یکی از نامزدها مطرح شد. با توجه به اینکه فدرال در لغت نیز به معنای "اتحاد" است و تجربه آن در جهان هم به همین شکل بوده این راه کار و شیوه چه دردی را از ما درمان خواهد کرد و تا چه میزان با شرایط ما انطباق دارد؟

 

این بحث ریشه در همان مشکلی دارد که طرح شد یعنی وجود رادیکالیسم در بحث قومیت و تا این موضوع درمان نشود ، شاهد چنین وارونگی هایی خواهیم بود ؛ هر کس ستونی را گرفته و معتقد است از طلاست باید روشنایی باشد تا دریافت شود ، طلا کجاست . "فدرالیسم" براساس تجارب جهانی ، "تلاش و پویشی است از تفرق و جدایی به سوی اتحاد و به هم پیوستن" . امریکا و کانادا که ایالت های جدایی بودند ؛ با هم ترکیب شدند تا کشور هایی به این نام ها آفریده شود و اصولاً این "نیاز" ، به هیچ مساله قومی و زبانی نیز ربط نداشته است . آلمان دوک نشین های جدا از هم بود و سوئیس کانتون های خودمختار ، با هم  جمع شده اند و کشورهایی را تشکیل داده اند اینها چه ارتباطی دارد به ایرانی که تنها دو هزار و اندی سال سابقه دولت ملی دارد !

کسانی که این مباحث را مطرح می کنند دیدی شکسته و ناقص از بحث دارند . مردم در ایران ریشه های جدا از هم ندارند نه تنها در نقشه ایران  که در پهنه گسترده ایران فرهنگی ؛ این واقعیتی است که این روزها به اعتبار پژوهش های علمی ، دیگر به روشنی آفتاب است . کشوری مثل بلژیک دوک نشینی که به عنوان یک کشور تاریخ و سابقه ای در پشتوانه ندارد . کشور هایی در نتیجه تحولات معاصر به وجود آمده اند. یا مثلا چکواسلواکی یک ترکیب نا همخوان بود که با از بین رفتن آن قول و قرار ها اولیه ، از هم جدا  شدند . این ها چه ارتباطی با ایران دارد !؟

پاره هایی خود مختار و جدا از هم ، به دلیل قرابت ها و یا ضرورت ها ، با هم ترکیب شده و به اعتبار  یک "قراداد" ، در دوران جدید ، در کنار هم کشوری" فدرال" را برساخته اند نه بر عکس ! مدافعان فدرالیسم در ایران به خامی "نقش مار "می  کشند . کدامین تجربه معتبر در جهان نشان می دهد که کشوری با تاریخ چند هزار ساله ، خود شکسته است ؛ تا این توهم را دلالت کند !؟ آلمان شرقی و غربی با وجود تمامی نظریه پردازی ها ی مخالف  و تمامی هزینه ها ی دولت ها و محافل قدرتمند ،  و به رغم همه دشواری های ،چرا دوباره به هم پیوستند!؟ آخر  فدرالیسم از کدام بستر تاریخی و اجتماعی در جامعه ایران بیرون خزیده است !؟

در شکلی خفیف ، اگر فرض کنیم عبارتی چون "فدرالیسم اقتصادی "  مفهوم باشد ؛ به دلیل تبعات محتمل ، منطقا باید از یک تجربه و کنکاش طبیعی و گسترده در یک جامعه بر آمده باشد و اگر نه اقناع ملی ، که رضایت جمعی معتبر از نخبگان را در پشتوانه داشته باشد و نه این چنین در  میانه  مرده باد و زنده بادها و به قول شما "در انتخابات "، به شکل ناپخته و خالی از محتوا مطرح شود . اصولا طرح هایی از این دست که زندگی طیف وسیعی از مردم (و کشور)را تحت تاثیر قرار می دهند ؛ پیش از آنکه "رنگ" "برنامه" به خود گیرند ، باید از فرایند نقد های بی امان اجتماعی ، به سلامت عبور کرده و اهداف ، کارکردها و ... مزایا و مضار و تبعات مثبت و منفی آن به دقت سنجیده شود . به هر روی ، اساساً اهداف و ضرورت های این "ایده" برای بنده مشخص نیست و معلوم نیست با این شعار چه مشکلی و به چه طریقی قرار است حل شود و این عبارت ، قرار است چه "فیلی هوا کند" !؟ البته آشکار است که این ایده قومی نیست و حتی قرار است "درمان" باشد که به تحقیق ، نخواهد بود . به باور من ، به پشتوانه های بزرگ ایران ، پیشتازترین عنصر اقتصادی و گسترده ترین بستر اجتماعی هر منطقه و ناحیه می تواند محور توسعه باشد این چه نیازی به فدرالیسم دارد؟ یا ترانزیت می تواند بستر مهمی باشد که ما از این سرزمین ، برای نیاز پر حجم ارتباطی جهان با همسایگان محصور در خشکی مان استفاده کنیم.

فدرالیسم قومی هم که از اساس یعنی تجزیه طلبی؛ یعنی همان فاصله گذاری کلیشه ای برای تعریف هویت های متعارض و مرزکشی و ایجاد جدایی و کینه در بین ملت ایران . بی داعیه ای بر تعمیم ، ریشه بسیاری از این جریانات را بیرونی می بینم که به صورت عمده ، از سوی  عناصری از پس مانده های تفکرات حزب توده و "دموکرات" - که روزی خون آشامی چون " استالین" معبودشان بود – پی گرفته می شود ؛ با سوابقی آکنده از خشونت ، جوانی ای که در دلبستگی .... به کشور"شوراها" گذشته  و اکنون در پیرانه سر ، در نتیجه فروپاشی شوروی ، با چرخشی پر شتاب و توجیهاتی که همان "ادبیات" را (اینک ، آمیخته با سرفصل هایی مورد علاقه  محافل غربی ) دلالت می کند ، رو به آستان غرب آورده اند ( ظاهرا اصل تغییر ناپذیر، غیر ملی بودن و  وابستگی است وباقی قضایا فرع هستند !)!

 من به هیچ وجه اشارات فوق را به همگان بسط نمی دهم . گروهی با راستی ، را ه به گژراهه برده اند و عده ای نیز نا آگاه ، اما کسانی نیز تشنه قدرت و صدارت، با کوله باری از تلاش و خیانت ، دست در دست بیگانگان ، به عمد تجزیه ایران را پیشه کرده اند و به خیانت دراین نائره می دمند .

یکی از مهم ترین اشکالات این گونه تحلیل ها آن است که مجموعه ای از بحث ها و تبعیض ها و مشکلات و مسائل تاریخی در یک عنوان واحد به اسم قومیت مطرح می شوند در حالی که اینها مباحث جدا از هم هستند اقتصاد جدا از مذهب است و بحث مرز ، جدا از بحث زبان ! این تجویزها بیش از آنکه بخواهد مشکلی را حل کند ؛ درصدد است جمعیتی را با فاصله گذاری از سایر مردم ایران دور ، جدا و حتی در مقابل هم قرار دهد و کینه ها را ساز و عمق بخشد . گیرم این تلاش ... برای عرض اندام مشتی جاه طلب موقعیت هایی خلق کند اما محققا سودی برای مردم و قومی خاص ، خلق نخواهد کرد . اگر یک کرمانشاهی می تواند در بندرعباس مدیریت کند و ثروت و بهره وری تولید کند چرا نباید از آن استقبال کرد؟ یا اگر در چابهار ترکیب نیروی انسانی تبریزی و بلوچ و مازنی و ... ایده های نویی را پدید آورده و شکوفایی به وجود می آورد چرا نباید از این ترکیب حمایت کرد؟ اصلاً این تلاقی و ترکیب ها سرمایه ما هستند.

 

بنابراین به نظر من این مبحث فاقد بنیان های تئوریک و کارشناسی است . بلحاظ اقتصادی ناکارآمد . در عرصه اجتماعی به شدت مشکل ساز . از نظر سیاسی به شدت خام و احساسی و .... بستری است که می تواند زمینه های تاثیرگذاری های ضد ملی خارجی و دخالت بیگانگان را فراهم کند و در نهایت نیز هیچ مشکلی از مشکلات عدیده این کشور و اقوام را حل نخواهد کرد و برعکس بر چالش ها ، نقار و کینه ها خواهد افزود . اصولاً معلوم نیست که از کجا شروع می شود و در کجا پایان می پذیرد . خلق مسائل و کینه های تازه است به مثابه "راه حل" !

حقیقت آن است که به اعتبار ظرقیت های مکمل گوشه گوشه کشور و پشتوانه تمامی داشته های بزرگ ایران عزیز می توان به گستردگی ، نظمی نو و فراگیر در انداخت و از دستاوردهای بسیار آن بالندگی ، رونق ، امید ، رفاه و ...عدالت و آزادی را در این سرزمین خدائی پایدار کرد و حتی از رهگذر همکاری و همزیستی ،  همسایگان را در این رونق مشارکت داد و از رهگذر توسعه ای منطقه ای ، صلح و امنیت  وشکوفایی پایدار تحصیل کرد .

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: