گفت‌وگو درباره «فلسفه زیست‌شناسی در دنیای معاصر»

1393/11/12 ۰۹:۲۶

گفت‌وگو درباره «فلسفه زیست‌شناسی در دنیای معاصر»

اگر زیست‌شناسی تا قبل از داروین به حیات خود به عنوان یك علم مستقل ادامه می‌داد، بعد از او دیگر چنین سرنوشتی نداشت. داروین با ارایه نظریات جدیدش نه تنها زیست‌شناسی را با یك تغییر چارچوبی (پارادایم شیفت) دچار كرد بلكه به وادی‌هایی وارد شد كه تا پیش از او، این وادی‌ها در انحصار الهیات و فلسفه بوده است. اگر در ابتدا بحث‌های زیست‌شناسی تنها محدود به پرسش‌هایی از منشأ حیات بود، امروزه زیست‌شناسی به همراه فلسفه در مباحث اخلاق و رفتارشناسی هم ورود پیدا كرده است. یكی از كتاب‌هایی كه در این باب نوشته شده است، كتابی است تحت عنوان «در آمدی معاصر بر فلسفه زیست‌شناسی» كه از مجموعه‌های فلسفه معاصر راتلج است.

 

با عینك فلسفه هم می‌توان زیست‌شناسی خواند

  علی ورامینی: اگر زیست‌شناسی تا قبل از داروین به حیات خود به عنوان یك علم مستقل ادامه می‌داد، بعد از او دیگر چنین سرنوشتی نداشت. داروین با ارایه نظریات جدیدش نه تنها زیست‌شناسی را با یك تغییر چارچوبی (پارادایم شیفت) دچار كرد بلكه به وادی‌هایی وارد شد كه تا پیش از او، این وادی‌ها در انحصار الهیات و فلسفه بوده است. اگر در ابتدا بحث‌های زیست‌شناسی تنها محدود به پرسش‌هایی از منشأ حیات بود، امروزه زیست‌شناسی به همراه فلسفه در مباحث اخلاق و رفتارشناسی هم ورود پیدا كرده است. یكی از كتاب‌هایی كه در این باب نوشته شده است، كتابی است تحت عنوان «در آمدی معاصر بر فلسفه زیست‌شناسی» كه از مجموعه‌های فلسفه معاصر راتلج است. این كتاب كه توسط آلگزاندر روزنبرگ و دانیل دبلیو مك ‌شی تحریر شده، اولین بار در سال ٢٠٠٨ چاپ شده است. این كتاب به فارسی هم ترجمه شده و توسط انتشارات پیام امروز وارد بازار نشر شده است. با پریسا صادقی مترجم كتاب گفت‌وگویی در باب فلسفه زیست‌شناسی داشته‌ایم كه در ادامه می‌خوانید.

***

    این كه فیلسوفان نگاه ویژه‌یی به علم زیست‌شناسی داشته‌اند از زمان ارسطو بوده است. اما فلسفه مضافی با نام فلسفه زیست‌شناسی از چه زمان مورد توجه قرار گرفت و عمده این بحث در باب چیست؟

فلسفه زیست‌شناسی مبحث كاملا نوینی است؛ البته این سخن به این معنا نیست كه دیدگاه‌های فلسفی در مورد زیست‌شناسی وجود نداشته یا زیست‌شناسی با فلسفه گره نخورده است. دیدگاه‌های فلسفی با علم زیست‌شناسی پیوند داشته‌اند اما از آن‌جایی كه حتی تا دوران نوین، مرز قاطعی میان علم و فلسفه وجود نداشته است، این دیدگاه‌ها منحصرا به‌منزله دیدگاه‌های فلسفی شناخته نمی‌شده‌اند. نظریه‌های ارسطو نیز در باب زیست‌شناسی، نوعی فلسفه زیست‌شناسی نیست بلكه او همانند یك زیست‌شناس تلاش می‌كند تا به علم زیست‌شناسی بپردازد. ارسطو مطالعه بر روی موجودات زنده به‌ویژه حیوانات را مهم‌ترین اصل در مطالعات نظری خود بر روی طبیعت می‌دانست و از همین‌رو، نتایج پژوهش‌های جانورشناختی او در زمره نخستین پژوهش‌های سازمان‌یافته و جامع در علم زیست‌شناسی است. البته دیدگاه‌های زیست‌شناختی ارسطو مبتنی بر فلسفه او است اما نتایج مطالعاتش بیش از آنكه شبیه به كارهای فیلسوفان زیست‌شناسی باشد شبیه به زیست‌شناسان است. بنابراین، همان‌طور كه نویسندگان كتاب فلسفه زیست‌شناسی معتقد هستند، استقلال زیست‌شناسی از فلسفه، در پی انتشار كتاب اصل انواع داروین حاصل شد. فلسفه زیست‌شناسی بیشتر حاصل چالش‌هایی است كه نظریه داروین به وجود آورد و در این میان پرسش‌هایی برای انسان مطرح شد كه علم زیست‌شناسی در پاسخ‌گویی به آنها ناتوان بود و در این میان، فلسفه زیست‌شناسی عهده‌دار پاسخ‌گویی به آنها شد.

 

   در عنوان كتاب آمده است كه «درآمدی معاصر بر فلسفه ریست‌شناسی» ذكر درآمدی معاصر به معنی تطبیق فلسفه زیست‌شناسی با مسائل جدید در این حوزه است؟

قطعا همین‌طور است. ارتباط زیست‌شناسی با علم فیزیك، تاثیر زیست‌شناسی بر روی علوم اجتماعی و رفتاری، اخلاق زیستی، سطوح و واحدهای انتخاب، ژن‌محوری و اساسا تمام مباحث زیست‌جامعه‌شناسی، مباحث نوینی هستند كه امروزه در دستور كار فلاسفه زیست‌شناسی قرار دارند و در این كتاب نیز مطرح شده‌اند. انتخابِ عنوانِ درآمدی معاصر برای كتاب كاملا مناسب است، زیرا مباحث كتاب در سطح مباحث زمانه داروین باقی نمانده است. برای نمونه، این پرسش كه آیا انتخاب در سطح گونه، گروه یا ژن رخ می‌دهد؟ و آیا زیست‌شناسی را می‌توان به علوم فیزیكی تقلیل داد؟ پرسش‌های متاخری هستند كه البته در این كتاب به روشنی به آنها پرداخته شده است. افزون‌براین، داروین اطلاعاتی كه ما امروزه د رباره ژن‌ها داریم را نداشت اما درباره این مساله كه انتخاب طبیعی باید در سطحی فرای سطح ارگانیسم‌های منفرد و در سطح گروه عمل كند دچار تردید بود. از همین‌رو، فصل ششم كتاب به یكی از بحث‌برانگیز‌ترین و نوترین مباحثی اختصاص یافته است كه سطح انتخاب را به ژن تقلیل می‌دهد. به اعتقاد ژن‌محوران، ژن به شكلی انفرادی با یك محیط روبه‌رو است و آن محیط، یك صفت یا خصیصه‌یی متناسب با خود را طلب می‌كند و همین امر سبب می‌شود تا یك صفت سازشی تولید شود. امروزه ژن‌محوران با چنین دیدگاهی، خصیصه‌های اجتماعی و اخلاقی بارزی چون هوش، تمایل به خشونت، دزدی، خطرپذیری، نقش‌های جنسیتی و غیره را تبیین می‌كنند. البته این دیدگاه موافقان و مخالفانی نیز دارد كه موضع هریك از آنها به‌روشنی در دو فصل پایانی كتاب تشریح و به نتایج قابل توجهی منجر شده است.

 

   از محاسن این كتاب این است كه دو نویسنده آن یكی زیست‌شناس است و دیگری فیلسوف زیست‌شناسی. همكاری این دو باعث می‌شود كه نظریه انتخاب طبیعی اولا تبیین شود و دوما نتیجه‌گیری‌های فلسفی كه از دل این نظریه بیرون بیاید، مشخص شود. لطفا توضیح مختصری از این پروژه و نتیجه‌گیری‌های آن بیان كنید؟

در فصل آغازین كتاب، بیانی ساده و كاملا روشن از نظریه انتخاب طبیعی بر مبنای توارث، تناسب و نیای مشترك ارایه می‌شود. در فصل دوم كتاب و پس از ارایه بیانی استاندارد از اصل انتخاب طبیعی، این پرسش مورد بررسی قرار می‌گیرد كه آیا زیست‌شناسی نیز می‌تواند همانند فیزیك و شیمی دارای قانون باشد و در نهایت به نتایج قابل توجهی منجر می‌شود. یكی از مهم‌ترین مباحث كتاب در فصل سوم كتاب رخ می‌دهد و در آن مهم‌ترین انگیزه داروینیسم در تعمیم سازوكار سازش به تمام طبیعت به چالش فراخوانده می‌شود و مفاهیم مهم و بدیل دیگری چون قید، رانش و احتمال محل بررسی قرار می‌گیرند. در واقع، فصول اولیه كتاب به واكاوی ساختار آن اختصاص دارند. فلسفه و زیست‌شناسی در سه فصل پایانی كتاب پیوند ژرف‌تری می‌یابند. نویسندگان كتاب در فصل پنجم بر روی این پرسش متمركز می‌شوند كه اساسا پیشرفت در نظریه انتخاب طبیعی چیست؟ آیا تكامل با پیشرفت همراه است و آیا می‌توان ارتباطی میان پیشرفت و پیچیدگی یافت؟ این پرسش‌ها امروزه یكی از مهم‌ترین دغدغه‌های فیلسوفان زیست‌شناسی به‌شمار می‌رود. البته پرسش‌های مهم دیگری از این قبیل كه انتخاب در چه سطحی رخ می‌دهد؟ آیا انتخاب در سطح گونه رخ می‌دهد یا در سطح ژن؟ در دستور كار فلاسفه زیست‌شناسی قرار دارد. پاسخ به این پرسش‌ها و ارایه دیدگاه‌های گوناگون حول این مباحث، در فصول پایانی كتاب به نتایج معرفت‌شناختی و متافیزیكی همپیوندی منجر خواهد شد. برای نمونه، در فصل هفتم كتاب رابطه میان زیست‌شناسی و علوم اجتماعی و همچنین زیست‌شناسی و سرشت انسانی روشن خواهد شد. در واقع، نویسندگان در فصل پایانی كتاب به بیان پیوندی می‌پردازند كه میان خصایل و سازش‌های انسانی با عملكرد انتخاب طبیعی برقرار است. در مجموع، ورود به مبحث اخلاقی و نظریه‌های تكاملی در تبیین رفتارهای انسانی یكی از مهم‌ترین نتایجی است كه این دو نویسنده در سایه تدوین كتاب فلسفه زیست‌شناسی دنبال كرده‌اند.

 

   با توجه به نزدیكی زیست‌شناسی و فلسفه زیست‌شناسی، به عنوان مثال اگر بخواهیم نظریه انتخاب طبیعی را نقد كنیم باید به علم زیست‌شناسی رجوع كنیم  یا فلسفه زیست‌شناسی؟ در واقع سوال این است كه مرز این دو كجاست؟ آیا اصلا می‌توان مرزی قایل شد؟ در چه مباحثی علم زیست‌شناسی ورود پیدا می‌كند و در چه مباحثی فلسفه زیست‌شناسی؟

انتخاب شما بستگی به نوع نقدی دارد كه قصد دارید بر نظریه داروین وارد كنید. اگر شما قصد دارید كه خود نظریه انتخاب طبیعی را به‌منزله یك زیست‌شناس نقد كنید، طبیعی است كه باید از منظر زیست‌شناسی وارد شوید. نكته این جا ست یا به بیان دیگر، رمز بقای نظریه انتخاب طبیعی این است كه اگر شما قصد دارید این نظریه را نقد كنید باید نظریه جایگزینی داشته باشید كه قدرت تبیین‌كنندگی بهتری داشته باشد. برای نمونه، شما باید نظریه‌یی در دست داشته باشید كه بتواند امر سازش را بهتر از نظریه انتخاب طبیعی تبیین كند و این تا كنون یكی از بزرگ‌ترین مشكلاتی بوده است كه بر سر راه كسانی قرار داشته كه قصد داشته‌اند نظریه انتخاب طبیعی را به‌شكلی علمی نقد كنند. بنابراین اگر شما قصد دارید نقدی بر نظریه انتخاب طبیعی داشته باشید كه نظریه‌یی علمی است باید با اتكا بر زیست‌شناسی آن را نقد كنید. اما زمانی كه بحث بر سر نتایجی هست كه از نظریه داروین گرفته می‌شود كه آن نتایج، محتوایی بیش از خود نظریه داروین دارند و معمولا این محتوا توسط فلاسفه و شارحان به نظریه انتخاب طبیعی بار می‌شود، باید از منظر فلسفه زیست‌شناسی وارد شوید. برای نمونه، نظریه داروین لزوما یك نظریه ضد دینی نیست و كسی كه نظریه داروین را با قرائتی ضد دینی مطرح می‌كند، چیزی بیش از آن چیزی كه در نظریه هست را به آن بار می‌كند؛ حتی اگر آن شخص خود داروین باشد. در این‌جا این محتواها را باید از منظری فراتر از زیست‌شناسی نقد كرد. برای نمونه، می‌توان شیوه استدلال‌هایی كه به برخی نتایج منجر می‌شوند را مورد نقد و بررسی قرار داد و نشان داد كه چنین استدلال‌هایی به چنین نتایجی منجر نمی‌شوند. در واقع مرز دقیق و قاطعی میان هیچ علمی و فلسفه آن علم وجود ندارد كه پس از آن مرز، ما با قاطعیت اعلام كنیم كه وارد فلسفه آن علم شدیم. معمولا این‌طور است كه در آن بخش‌هایی از علوم كه مبهم و یا پیشرو هستند، یك مرز غیرقاطعی میان آن علم و فلسفه‌اش می‌توان یافت كه وقتی وارد آن فضا می‌شویم، آرام آرام به سمت مباحثی فلسفی حركت می‌كنیم. عدم وجود مرز قاطع كه اغلب شامل بخش‌های پیشروی علم می‌شود، نه تنها شامل زیست‌شناسی می‌شود بلكه در مورد تمام علوم صادق است. در خصوص بخش آخر پرسش شما باید گفت، در مباحثی كه ما با حیات و یا ویژگی‌هایی از حیات كه برای ما پرسش‌برانگیز هستند روبه‌رو هستیم، مانند تناسب و توارث، علم زیست‌شناسی ورود پیدا می‌كند. اما فلسفه زیست‌شناسی همان‌طور كه در كتاب فلسفه زیست‌شناسی نیز به آن اشاره شده است به بسیاری از حوزه‌ها وارد شده است كه علم اخلاق یكی از آنها است. آنچه كه فلسفه زیست‌شناسی را از تمام فلسفه‌های علم دیگر متمایز می‌سازد، نشان می‌دهد كه زیست‌شناسی چطور می‌تواند وارد حوزه‌هایی شود كه به تصور همه، علم راهی به آن ندارد. اخلاق زیستی كه امروزه یكی از مباحث مهم در زیست‌شناسی است نشان می‌دهد كه چطور آموزه‌های اخلاقی می‌توانند بنیان زیست‌شناختی داشته باشند.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: