فلسفه جنگ و صلح در گفت‌وگو با پروفسور جان‌جک کولگن

1393/6/30 ۱۱:۱۳

فلسفه جنگ و صلح در گفت‌وگو با پروفسور جان‌جک کولگن

پروفسور جان‌جک کولگن John (Jack) Kultgen استاد بازنشسته‌ دانشگاه شیکاگو است. او در آغاز به فلسفه‌ علم و نیز متافیزیک وایتهد علاقه داشت اما سپس توجه خود را به «فلسفه‌ اخلاق» معطوف کرد. در این زمینه به مسائل اخلاقی جنگ و صلح و بویژه نقش اخلاق در تولید سلاح‌های هسته‌‌ای پرداخت. او در کتاب «تأملاتی در آموزه بازدارندگی هسته‌ای» به نقد اخلاقی سیاست‌های هسته‌ای امریکا پرداخته است. مهم‌ترین کتاب‌های او عبارتند از: «مسائل مردم‌سالاری: فلسفه‌ صلح» 2006؛ «دره‌ تاریکی: تأملاتی در اخلاق بازدارندگی هسته‌‌ای» 1999؛ «استقلال و مداخله» 1995؛ «اخلاق و حرفه‌ای‌گری» 1988. به مناسبت «روز جهانی صلح» با او که سال‌ها مدرس «فلسفه جنگ و صلح» در دانشگاه بوده است، گفت‌وگویی انجام شده که می‌خوانید.

 

 

مصاحبه‌ از دکتر آناستازیا شولهوف / مترجم: فاطمه حجازی‌زاده

پروفسور جان‌جک کولگن John (Jack) Kultgen استاد بازنشسته‌ دانشگاه شیکاگو است. او در آغاز به فلسفه‌ علم و نیز متافیزیک وایتهد علاقه داشت اما سپس توجه خود را به «فلسفه‌ اخلاق» معطوف کرد. در این زمینه به مسائل اخلاقی جنگ و صلح و بویژه نقش اخلاق در تولید سلاح‌های هسته‌‌ای پرداخت. او در کتاب «تأملاتی در آموزه بازدارندگی هسته‌ای» به نقد اخلاقی سیاست‌های هسته‌ای امریکا پرداخته است. مهم‌ترین کتاب‌های او عبارتند از: «مسائل مردم‌سالاری: فلسفه‌ صلح» 2006؛ «دره‌ تاریکی: تأملاتی در اخلاق بازدارندگی هسته‌‌ای» 1999؛ «استقلال و مداخله» 1995؛ «اخلاق و حرفه‌ای‌گری» 1988. به مناسبت «روز جهانی صلح» با او که سال‌ها مدرس «فلسفه جنگ و صلح» در دانشگاه بوده است، گفت‌وگویی انجام شده که می‌خوانید.

***

درس <مطالعات صلح> یا فلسفه‌های جنگ و صلح، یک دوره فلسفی است. اما رشته‌ فلسفه چگونه می‌تواند در واکاوی صلح و جنگ مؤثر باشد؟

اغلب فیلسوفان می‌کوشند به گونه‌‌ای انتقادی درباره‌ دلایل غایی انجام کار بیندیشند. من هم بر همین مبنا، فلسفه جنگ و صلح را تدریس می‌کنم. درباره‌ تدریس خودم از نظریه‌های جنگ و صلح امیدوارم که دانشجو را در مواجهه با پرسش‌ها‌ به «تفکری‌ انتقادی» تجهیز کنم تا به چرایی و چگونگی موضوع‌ها هرچه عمیق‌تر و مستدل‌تر فکر کنند. هنگامی که ما درمی‌یابیم که مردمانی فهیم در برخی موارد اختلاف دارند، می‌کوشیم تا دریابیم که چه چیز دیدگاه‌های آنان را متفاوت کرده است.

 

اغلب مضامینی از قبیل دفاع از خانواده و ادای دین به میهن به عنوان دلایل یک جنگ بیان می‌شود. با چنین دلایلی چگونه می‌توان استدلالی فلسفی اقامه کرد؟

معتقدم شما نخست در برابر آنچه برایتان نزدیک و عزیز است تکلیف دارید؛ مانند دفاع از خانواده. در شرایطی مانند جنگ، شما باید این تکلیف را پیش از تکلیف‌تان نسبت به دیگران قرار دهید، دیگرانی که اغلب‌شان را حتی نمی‌شناسید. اما تکلیف شما به عزیزان و نزدیکان همیشه نسبت به تکلیف شما به دیگران اولویت ندارد. برای نمونه نباید جان یک نفر دیگر را به خاطر نجات پدرتان بگیرید. ما در زندگی خود می‌کوشیم تا بفهمیم چگونه باید میان تکلیف‌مان به خانواده و دیگران توازن ایجاد کنیم. برای این کار من رویکردهای مختلف اخلاقی را مطالعه کرده‌ام و دریافته‌ام که هر کدام حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند، اما من با همه‌ آنها نمی‌توانم موافق باشم و بنابراین برخی را می‌پذیرم و برخی دیگر را نادیده می‌گیرم.

 

ما چگونه باید آنچه را که قرار است انجام دهیم، داوری کنیم؟ آیا فلسفه می‌تواند در این امر ما را یاری دهد؟

قطعاً می‌تواند اما فیلسوفان در چگونگی روند آن با هم اختلاف دارند. شخصِ من «پیامدگرا» هستم. از آن رو که ما می‌کوشیم کنش‌ها و روش‌ها را از نظر پیامدهایی که به دنبال دارند، داوری کنیم. این داوری در بسیاری از موارد، از جمله در مورد جنگ، پیامدها را بر شمار زیادی از انسان‌های اغلب غریبه در نظر می‌گیرد. همچنین به این معنا است که ما درباره‌ آنچه برای آنان و انسان‌هایی مانند آنان مهم است، داوری می‌کنیم. شما باید فهرستی از ارزش‌های پایه بنویسید. اگر می‌خواهید درباره‌ چگونگی «زیستن با دیگری» بحث کنید، این کار را باید انجام دهید. باید ببینید که آیا او به همان ارزش‌های شما پایبند است یا خیر؟ و آنگاه شما می‌توانید به چگونگی دستیابی به این ارزش‌ها بیندیشید. عمده‌ کاری که فیلسوفان انجام می‌دهند، این است که تعهداتی را که مردم می‌سازند مشخص کنند، به عبارت درآورند و به طور مناسب بیان کنند.

چندی پیش مقاله‌‌ای در بایگانی آموزش عالی[1] منتشر شد با عنوان:‌«روبات‌ها در جنگ: پژوهشی در مسائل اخلاقی»[2] این مقاله خط دیگری از استدلال فلسفی را نشان می‌دهد که به جای «پیامدها»، «حق‌ها» را واکاوی می‌کند.

درست است. این متن که من هم در تدریس خود در «فلسفه‌ جنگ و صلح» از آن بهره گرفته‌ام، پرسش‌هایی اخلاقی را درباره‌ جنگ از منظر حقوق- حقوق بشر- مطرح می‌کند تا نشان دهد چرا برخی از دولت‌ها دارای حقوقی مانند حق حاکمیت و قلمرو هستند. نویسنده استدلال می‌کند که مردمان یک ملت از حقوق بشر برخوردار نیستند مگر اینکه حقوق دولت آن را، ملت‌های دیگر محترم بشمرند.

 

آیا «عدالت» حقی انسانی است که تنها در هنگام صلح میان دولت‌ها می‌توان از آن برخوردار بود؟

عموماً این موضوع برای صحبت درباره‌ مفاهیم متفاوت صلح به کار گرفته شده است. به طور ساده «صلح» در معنای سلبی یعنی نبود خشونت. صلح لزوماً وجود هماهنگی و همکاری و چیزهای خوبی از این دست نیست و قطعاً وجود عدالت نیز نیست. در برخی از مکان‌های صلح‌آمیز جز حاکم، همه برده هستند. پرسش شما، پرسش خوبی است زیرا من را به توضیح این نکته رهنمون می‌کند که هنگامی که ما درباره‌ صلح و فوق‌العاده بودن آن صحبت می‌کنیم، در ذهن جامعه‌‌ای را داریم که در آن هر کس با دیگری عادلانه رفتار می‌کند. جامعه‌‌ای که در آن مردم فراتر از عدالت به سوی شفقت و همدردی می‌روند.

شوربختانه عدالت بارها و بارها نقض می‌شود. این جایی است که تفکر «جنگ مقدس»[3] وارد معرکه می‌شود. جنگ مقدس جنگی است که عدالت را برقرار می‌کند یا بازمی‌گرداند. عبارتی فنی که باورمندان به جنگ مقدس به کار می‌برند این است که آنان از حقوق بشر «دفاع می‌کنند». جنگ مقدس به منظور دستیابی به صلحی است که هر کس از حقوق خود برخوردار باشد و همه به حقوق دیگران احترام بگذارند. گفتن اینکه قوم هوتو عامل قتل عام قوم توتسی در رواندا است[4] برای ما چه معنایی دارد؟ ما هیچ پیوندی با رواندا نداریم و مسئول مراقبت از توتسی‌ها نیستیم، اما در اینجا حقوق بشر در مقیاسی وسیع نقض شده است. از آنجا که جهان می‌تواند در قبال آن کاری انجام دهد، پس باید این کار را انجام دهد.

 

آیا آموزش صلح، در واقعیت صلح را به ارمغان می‌آورد؟

من نمی‌توانم به راه دیگری برای کمک به تحقق صلح فکر کنم جز این که آنچه را در این باره می‌دانم، آموزش دهم. آیا غیر از این است اگر همگان به دقت درباره‌ روش صلح جهانی بیندیشند و این هدف را به ارزش‌های شخصی خود پیوند بزنند، جنگ‌های بسیار کمتری درخواهد گرفت؟ مسلماً ظلم و مانند آن نیز کمتر خواهد شد. من در کلاسم می‌کوشم که نوری اندک را بتابانم. این همه‌ چیزی است که می‌توانم انجام دهم.

 

بنابراین شما به ارزش آموزشی روشنگر که ذهن را رها می‌سازد، باور دارید؟

در واقع بله. افزون بر اینکه اندیشیدن در باره‌ مسائل بسیار انتزاعی تنها بخشی از آن است. قدر مسلم در این مورد، ادبیات بسیار مهم است که در آن موقعیت‌های حقیقی جهان را در شکل نمایشی و زندگی غیرمستقیم تجربه می‌کنیم. مطالعه‌ تاریخ، مطالعه‌ چیزی است که ما درباره‌ چگونگی کار جوامع می‌دانیم. اگر بخواهید شهروندی خوب باشید و زندگی رضایت‌بخشی داشته باشید، شما به انبوهی از آگاهی‌ها از رشته‌های گوناگون نیاز دارید. فیلسوفان تنها پیونددهندگانی بزرگ‌اند؛ چرا که ما می‌کوشیم تا هر کس را با هر کس دیگر و هر چیز در جهان پیرامون او پیوند دهیم.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: