«زبان‌مندسازی» حقایق عرفانی از طریق شعر شدنی است

1396/10/30 ۱۱:۳۱

«زبان‌مندسازی» حقایق عرفانی از طریق شعر شدنی است

از واکاوی جنبه‌های اشراقی تمدن ایران تا نقد تلقی‌های ظاهرگرایانه و معنویت‌های نوظهور در گفت‌وگو با یحیی کبیر


از واکاوی جنبه‌های اشراقی تمدن ایران تا نقد تلقی‌های ظاهرگرایانه و معنویت‌های نوظهور در گفت‌وگو با یحیی کبیر

امیر فرشباف : 63 ساله است و سابقه سه دهه تدریس در دانشگاه تهران را در کارنامه خود دارد. مدرس فلسفه، کلام و عرفان اسلامی، متدولوژی، فلسفه دین و عناوین دیگر درسی است. ذکر سوابق فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی و تعداد رساله‌هایی که راهنمایی کرده و تالیفاتش از حیث کثرت و شهرت درمیان اهل علم، آنقدر زیاد بود که مجبورمان کند فقط از چند کتابش نام ببریم: «مبانی عرفان»، «جهان‌بینی تطبیقی»، «انسان کامل از دیدگاه ابن‌ترکه»، «آنتروپولوژی»، «دین‌پژوهی عرفانی»، «جستارهای فلسفی، فلسفه غرب»، «حکمت نوصدرایی» و...  در مصاحبه پیش‌رو به مسائلی همچون ریشه‌های تاریخی و سابقه سنت عرفانی و نحوه مواجهه برخی طیف‌ها با آن و نیز ظرفیت‌های موجود در عرفان اسلامی در سیراب کردن عطش معنویت‌خواهی انسان ‌معاصر پرداخته شده است. در ادامه مصاحبه «فرهیختگان» با یحیی کبیر را می‌خوانید:

 

 

سنت عرفانی در تاریخ ایران چه ریشه‌ها و جایگاهی دارد؟

به‌طور کلی حداقل چیزی را که می‌توان درمورد سابقه سنت عرفانی در تاریخ ایران بزرگ بیان کرد این است که در حکمت خسروانی ما حکمایی داریم موسوم به فهلویون که افرادی چون شیخ‌اشراق و ملاصدرا و حاجی‌سبزواری هم در آثارشان به برخی جنبه‌های فلسفی و عرفانی اندیشه‌های ایشان اشاره کرده‌اند و این حکمای فهلوی یا پهلوی، در آن زمان تحت‌تاثیر آرای زرتشت بوده‌اند، اینها حکمای اشراقی و عرفانی هستند و تمدن ایرانی هم کاملا یک تمدن اشراقی-  عرفانی است. اگر به آثاری هم که در باب معرفی و شرح حکمت خسروانی، که در این باب هم کتاب‌های زیادی نوشته شده، توجه کنیم، این مساله کاملا آشکار است. دلیل دیگر اینکه یکی از اساتید افلاطون ایرانی بوده است و به یونان سفر می‌کند. (در انجمن فلسفه نیز چندین کتاب درباره این موضوع نوشته شده است.)

 افلاطون تحت‌تاثیر این استاد ایرانی‌اش گرایش اشراقی بالایی پیدا می‌کند و مشاهده می‌شود که در  2500 تا 2600 سال پیش بزرگانی که از ایران به یونان به‌عنوان استاد و معلم سفر می‌کردند چنین سابقه عرفانی و اشراقی داشتند. لذا سابقه سنت عرفانی در تاریخ ایران را می‌توان به تمدن کهن ایران و حکمای پهلوی نسبت داد. در حکمت خسروانی هم چندین اثر داریم که نوشته شده است. مخصوصا اگر با کتاب «علم و تمدن در اسلام» اثر سیدحسین نصر یا با کسانی مانند ویل دورانت که تاریخ تمدن نوشته‌اند، آشنا و با کتاب‌هایشان مانوس باشیم، متوجه خواهیم شد این افراد وارد این قضایا شده‌اند و حساب‌شده هم عمل کرده‌اند. لذا از نظر ما مسلم است که تمدن بزرگ ایرانی در آن زمان برمبنای حکمت خسروانی به‌عنوان اندیشه حکمای پهلوی، کاملا اشراقی-  عرفانی بوده است و در این زمینه از افکار حاجی‌سبزواری استفاده می‌کنم و می‌گویم: اشراق و عرفان، دو ضلع یک زاویه هستند و معمولا هر جایی که اشراق باشد عرفان هم حضور دارد و هرجا که عرفان باشد اشراق نیز هست. مرحوم فیاض لاهیجی در «گوهر مراد» و حاجی سبزواری در «منظومه» مطرح کردند و در تاریخ فلسفه هم این مساله کاملا آمده است، مخصوصا اگر کتاب تاریخ فلسفه میان محمد شریف چاپ نشر دانشگاهی جلد اول را ملاحظه کنید، بیش از 50 استاد در آنجا درباره ایران باستان ما مطلب نوشته‌اند و هرکس این کتب مرجع را بخواهد می‌تواند به آنها مراجعه کند. در پنج جلد تاریخ فلسفه سیدحسین نصر هم این مطالب وجود دارد.

 

 

این سنت عرفانی بعد از ورود اسلام به ایران چه تطوراتی داشت؟

این سوال بسیار فنی و خوبی است. باید بگویم حقیقت اسلام از نظر ما در عرفان شیعی سیدحیدر و در عرفان امام خمینی(ره) و بزرگانی که در حال حاضر هم در حوزه کم و بیش حضور دارند، به صورت یک دایره است؛ محیطی دارد به نام شریعت که علمی به نام فقاهت، این شریعت را معنا می‌کند و شعاعی دارد به نام طریقت که علمی به نام حکمت الهی آن را تفسیر می‌کند و مرکزی هم دارد به نام حقیقت که علمی به نام عرفان الهی آن را بیان می‌کند. لذا جوهره‌ دین اسلام و بلکه جوهره و حقیقت ادیان آسمانی از آدم تا خاتم جوهره‌ مشاهده و مکاشفه و محاوره است و طبیعی است که وقتی اسلام به ایران آمده به راحتی با تمدن ایران در آن زمان هماهنگ شده و پیوند خورده است. در کتاب «علم و تمدن در اسلام» اثر سیدحسین نصر کاملا استدلال این مساله انجام شده است یا در آثار و آرای سیدحیدر آملی نیز این موضوع قابل‌تشخیص است.

 

 

علت مخالفت شدید جریان‌های کلامی و فقهی (سنی یا شیعه) با آموزه‌های عرفان نظری چیست؟

مخالفت‌های شدید جریان کلامی و فقهی در درجه اول در میان اهل سنت رواج داشته است. در کتاب مصاحبه هانری کربن با علامه طباطبایی، علامه به هانری کربن می‌گوید که مشکات حضرت علی(ع) مشکات عرفان است. حتی خیلی از اهل عرفان در میان اهل سنت هم به سمت مولی‌الموحدین آمده‌اند. لذا بیشتر به نظر ما جریانات کلامی و فقهی اهل سنت آغاز‌کننده این نزاع بودند و شیعه کمتر به آنها پرداخته است و این دو دلیل دارد: 1) عدم‌علم دو جریان کلامی و فقهی مخصوصا در میان اهل سنت به این جوهره دین الهی است که جوهره دین الهی، عرفان است که مشاهده‌ای و مکاشفه‌ای و محاوره‌ای است که اهل ظاهر به این مساله جهل داشتند.

2) جریانات حاکم در حکومت‌هایشان باعث می‌شد که این درگیری‌ها انجام شود و سر این مساله این است که عرفا اهل باطن و ولایت هستند اما جریانات چند صدساله حاکمیت اهل سنت با اهل ولایت و اهل عرفان سازگاری و سنخیت نداشتند. به همین دلیل مخالفت‌های بسیار شدیدی هم انجام شده است.

البته در اینجا یادآوری یک نکته ضروری است و آن اینکه ما طایفه‌ای داریم به نام جهله‌ صوفیه که به اسلام و عرفان لطمه زده‌اند و اعتبار علمی این مخالفت‌ها (از ناحیه جریان‌های کلامی و فقهی) در اینجا خود را آشکار کرده است و به جهله صوفیه پاسخ داده‌اند. آنجا که جهله‌ صوفیه خرابکاری کرده‌اند، فقها و متکلمان تا حد زیادی توانستند جلوی انحراف اینها را بگیرند.

به هر صورت این قصه سر دراز دارد، حدود 700 تا 800 سال مخالفت به صورت شدید وجود داشته و حتما باید به آن توجه شود. سیدحیدر آملی خودش را در این راه ذبیحه و قربانی کرد، مانند امام خمینی‌(ره) که خود را در عرفان قربانی کرد تا این مساله جا بیفتد که عرفان الهی در اسلام و برای تفسیر دین اسلام بسیار مهم است.

 

 

سنت عرفانی ما تا چه حد قادر به پاسخگویی به عطش انسان ‌معاصر به معنویت‌ است؟

پروفسور ایزوتسو در کتاب «صوفیسم و تائوئیسم» و نیز تمام کسانی هم که در غرب تدریس کردند، بیان می‌کنند که عرفان الهی ابن‌عربی یا به قولی عرفان اسلامی هم باعث وحدت ادیان عالم است و هم باعث وحدت تمدن‌ها و هم اینکه سیراب‌کننده نیاز معنوی انسان معاصر است و این عین تعبیر پروفسور ایزوتسو است. همان‌طور که مستحضر هستید ایشان تحت‌تاثیر تعلیمات نیکلسون شارح مثنوی در انگلستان است.

از نظر ما واقعا امروز عرفان اسلامی اگر به زبان روز مطرح شود، می‌تواند منجی باشد. اگر خواسته‌های جوانان را درست در نظر بگیریم و درست پیش برویم کاملا عرفان اسلامی می‌تواند نسبت به نیازهای معنوی انسان معاصر در غرب و شرق پاسخگو باشد؛ با پشتوانه‌ای که از وحی حضرت رسول خاتم(ص) دارد، در نتیجه کاملا می‌تواند پاسخگو باشد.

 

 

حقایق عالیه عرفانی آنچنان در قالب زبان، اعم از زبان عرف و اصطلاح نمی‌گنجد، برای «زبان‌مندی» حقایق و گزاره‌های عرفان نظری چه راهی پیشنهاد می‌کنید؟

اعتقاد ما بر این است که اگر عرفان عملی و نظری را بتوانیم در قالب اشعار فارسی بیاوریم، مانند کاری که شبستری انجام داده و افرادی امثال شما و کسانی که اهل قلم هستند بتوانند آن اشعار را به صورت نثر روان فارسی دربیاورند، حقیقتا جوابگو است و این کار شدنی است. اما این کار نیازمند «هنر» است. مانند اینکه اگر بخواهیم یک امر سنگین دینی را به کودک دبستانی بیاموزیم و بیان کنیم باید مطلب را به صورت معما و تمثیل، طوری ساده و روان کنیم که آن کودک قابلیت دریافت و فهم آن مطلب را داشته باشد، در اینجا هم این مساله صادق است. مسائل عرفانی را می‌توان در قالب اشعار روان و نثر روان پیاده کرد. البته باید متفکران این کار را انجام دهند و اگر که به درستی انجام شود اثر‌گذاری بالایی خواهد داشت. مانند گلشن راز شبستری و شرح آن در «مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز» که در آن لاهیجی زحمت فراوان کشیده و عرفان ابن‌عربی را در قالب اشعار روان آورده است. به هر حال این کار شدنی و امکان‌پذیر است.

 

 

در پایان نظر خود را درباره موضع و جایگاه عرفان شیعی در برابر عرفان‌های نوظهور و بعضا کاذب بفرمایید.

در پاسخ به این سوال شما ابتدا باید متذکر شد که بهتر است از واژه «عرفان کاذب» استفاده نکنیم؛ زیرا عرفان اصیل نمی‌تواند کذب باشد زیرا عرفان به سمت قلب انسان و وحی انبیا، گرایش جوهری دارد. بهتر است از تفکرات «عرفان‌مآب» و عرفان‌های نوظهور و از این قسم واژه‌ها استفاده کنیم، عرفان جایگاه فوق‌العاده بالایی دارد. به‌عنوان مثال مانند اینکه نمی‌توانیم بگوییم فقه کاذب، زیرا اصلا چیزی به اسم فقه کاذب نداریم. شاید فقیهی باشد که رفتار نادرست و خلاف شریعت هم داشته باشد اما فقه اشتباه و عوضی نداریم. عرفان هم چنین حالتی دارد. البته اگر بتوانیم عرفان شیعی را از منظر سیدحیدر به درستی پیاده کنیم یا عرفانی که امام خمینی (ره) به دنبال آن بود و به آن دامن زد را به درستی پیاده کنیم، بنده مطمئن هستم که در مقابل این جریان‌های عرفان‌مآب نوظهور کاملا عرفان ناب می‌تواند ایستادگی کند و به اصطلاح پته این فرقه‌ها را روی آب بریزد. زیرا اینها اصلا عرفان نیستند و فقط ترشحاتی از مسائل عرفانی در خود دارند که ریشه هم ندارد و چونان اعراض، فانی و عدمی هستند در مقابل جوهر عرفان اصیل اسلامی.

کاملا از نظر عرفانی قابلیت و امکان جوابگویی به این نوع عرفان‌ها وجود دارد و البته مشروط به این است که عرفان اسلامی به درستی تبیین شود که در این صورت با توجه به زیربنایی که عرفان اسلامی از وحی خاتم دارد می‌تواند این مسائل نوظهور را که مانند کف روی آب هستند، کنار بزند و آنها عقب‌نشینی می‌کنند. بنده درطول بیست و نه سال تدریس خود در دانشگاه تهران، به عینه دیده‌ام که جوانان بعد از گذران یک ترم خود مطرح می‌کنند که ما تا به حال حواسمان جای دیگر بود و اشتباه فکر می‌کردیم. اما همان‌طور که بیان شد این مساله مشروط به این است که حتما تبیین درستی از آن صورت بگیرد و کسانی که آن رامطرح می‌کنند به خوبی و کاملا عرفان ناب شیعه را فهمیده باشند و اگر چنین شود تفکرات کاذب کنار زده شده و نشان می‌دهد که این معنویت‌های نوظهور به هیچ وجه ریشه ندارند.
 


منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: