1393/3/28 ۰۹:۳۶
گفت وگو با «پويا آريان پور» به بهانه نمايش تازه ترين آثارش در گالري بوم /آرزو جعفريان
من هيچ گاه نمي گويم مخاطبان خارجي خوب يا مخاطبان داخلي بد هستند. بد وخوب در همه جاي دنيا وجود دارد مي توان گفت كه مخاطب ايراني حوصله اضطراب ندارد و دوست دارد خيلي سريع به مطلب مورد نظر دست يابد نگاه كل گرا در نقاشي انتزاعي برايم جذاب بود و مفاهيم جزيي برايم از آن جهت اهميت داشتند كه برآيند آنها يك مفهوم كلي را شكل مي دادند. واكنش به اين مساله شايد به آنچه در كودكي خوانده و فراگرفته ام بازگردد زيرا هميشه مرا به استنباط كلي از آنچه ميخواندم سوق مي دادند. البته در سالهاي دانشگاه، من آن هنر انتزاعي محض را تجربه نمي كردم بوم هاي دايره، نخستين روايت متفاوت پويا آريان پور است كه بيننده در بدو ورودش به گالري بوم آن را درمي يابد: اما دقايقي تامل لازم است تا روشن شود، نقاش حرف هاي تازه و تا به حال گفته نشده يي دارد كه در پهنه انتزاعي و به ظاهر فرم گرايش با مخاطب در ميان مي گذارد: اينستاليشن هاي بزرگ آريان پور كه گفت وگويي شنيدني با نقاشي ها دارند: تفاوت هاي شاخص تري از دور تازه كارهاي اين هنرمند است كه پايي در سنت كهن آيينه كاري و سري در هنر معاصر دارد: اين دهمين نمايشگاه انفرادي آريان پور است كه با عنوان جالب توجه «آرزوهاي موقت در خيال موقت» تا سيزدهم تيرماه 93 در گالري بوم روي ديوار خواهد بود. پويا آريان پور متولد 1350 است، او تحصيلاتش را در رشته نقاشي به انجام رسانده و از سال 1372 به صورت حرفه يي نقاشي مي كند: وي صاحب ركوردهاي فروش قابل ملاحظه مانند 50 هزار دلاري از حراج كريستيز است، آثارش پيش از اين در گالري هاي معتبر كشورهاي مختلفي نظير سوئد، سوييس، انگلستان، فرانسه، امريكا، تركيه، چين، كويت، امارات، بنگلادش و... به روي ديوار رفته و با استقبال مواجه شده است. تدريس نقاشي از سال 1372در دانشگاه آزاد اسلامي و ساخت ويديو از ديگر فعاليت هاي وي در زمينه هنر است. در مورد آثار تازه تان با عنوان «آرزوهاي موقت در خيال موقت» كه بعد از وقفه يي سه ساله آنها را در گالري بوم به نمايش گذاشته ايد، بگوييد؟ در اين نمايشگاه 22 اثر نقاشي با تكنيك اكرليك روي بوم و تركيب مواد روي مقوا را به همراه دو مجسمه كانسپچوال آرت از جنس آينه، شيشه نقاشي شده، گچ و خمير روي چوب ارائه داده ام. وقتي به نقاشي ها نگاه مي كنيد نسبي گرايي را در آنها مي بينيد. در اثري منظره يي را كشيده ام و در لت بعدي آن، همان منظره را با نقاطي مخدوش كرده ام، هر دو تابلو يك چيز رانشان مي دهد فقط در تابلوي دوم آن منظره پنهان شده است، اين باعث مي شود استنباط ما نسبت به آن تفاوت كند. هويت كار همان است اما وقتي آن را مي بينيد، امكان ندارد پي ببريد كه اين همان منظره قبلي است. مخاطب را با اين ابهام با خودم همراه مي كنم درواقع مخاطب تصور گنگي از اصل موضوع پيدا مي كند. بوم هاي دايره يي را براي نقاشي ها برگزيدم زيرا مي خواستم دايره به تعليق و ناپاياني كار به من كمك كند. در اين نمايشگاه در كنار نقاشي ها، به سمت رسانه هاي هنر جديد رفته و دو مجسمه كانسپچوال آرت از جنس آينه زا به نمايش گذاشته ايد، چقدر به رسانه نقاشي معتقديد؟ دو مجسمه يي كه در اين نمايشگاه در گالري بوم به تماشا گذاشته ام با الهام از آينه كاري هاي قديمي خلق شده اند. در اين آثار به خاطر تكثر آينه ها و نوع هندسه خاص شان نمي توان خود را ديد، در واقع به نگاه عارفانه وحدت در كثرت و كثرت در وحدت اشاره دارم. بعد از دوره يي كه منير فرمانفرمايان آثار ارزشمندي با آينه انجام داد و به اين هنر اعتلابخشيد، به خاطر سختي كار با آينه، هنرمندان كمي به سراغ آن رفتند، به همين دليل تصميم گرفتم كار با آينه را ياد بگيرم و بيش از يك سال روي اين آثار متمركز بودم و تصورات نسبي گرايي ام را با مجسمه هايي با ابعاد بسيار بزرگ از جنس آينه به وجود آوردم. من سال هاست كه در زمينه هاي مختلف هنري فعال هستم. تاكنون شش فيلم كوتاه ساخته ام، ويديوآرت هاي متعدد و ايستاليشن هاي زيادي نيز كار كرده ام. من ملزم نيستم كه حتما نقاشي بكشم، من نقاشي را انتخاب كرده ام چون با آن بزرگ شده ام و تا حدي به آن مسلط هستم. نقاشي وسيله يي براي گويش من است و زبان و احساسم را بيان مي كند اما به خاطر تغييراتي كه در طول زمان اتفاق مي افتد و شامل حال من هم مي شود ماده هاي مختلف را براي بيان احساساتم تجربه كردم ولي زبان نقاشي امكانات و قابليت هايي دارد كه هيچ كدام از آنها براي من نداشته اند. به نظرم هر هنري خاصيت هايي مربوط به خود را دارد، خواصي در نقاشي هست كه در سينما نيست يا سينما قابليت هايي دارد كه در نقاشي نمي توان آن را پيدا كرد، پس نمي توان گفت كه نقاشي به تنهايي مي تواند پاسخگوي تمام نيازها باشد. در نقاشي شما فقط يك تك فريم داريد كه براي بيننده يي كه چشم آن تربيت نشده يك صفحه دو بعدي است اما براي چشمي كه تربيت شده مي تواند انعكاس لايه هاي مختلف و ارجاعات مختلف را دربرگيرد. نقاشي براي من نسبت به مدياي ديگر زباني پيچيده تر و دروني تر را شامل مي شود. به نظرم حوزه هاي مختلف هنري اصلابه هم شبيه نيستند يعني امكان ندارد چيزي را كه مي توانيد به وسيله ماده يي بيان كنيد، نقاشي اش كنيد يا بالعكس اگر همان شيء را نقاشي كنيد بدون شك خواصش را از دست مي دهد. حدود 30 سال است كه به اين شكل نقاشي مي كنم و امكان هر چيزي را مي دهم، ممكن است ابراز احساسات و احوالاتم با نقاشي ادامه يابد يا كمرنگ شود اما فكر مي كنم همين روند در آينده ادامه يابد. جوشش دروني شما براي پرداختن به هنر انتزاعي از كي آغاز شد؟ راستش خودم نمي دانم كي كارهايم انتزاعي شد. نگاه كل گرا در نقاشي انتزاعي برايم جذاب بود و مفاهيم جزيي برايم از آن جهت اهميت داشتند كه برآيند آنها يك مفهوم كلي را شكل مي دادند. واكنش به اين مساله شايد به آنچه در كودكي خوانده و فراگرفته ام بازگردد زيرا هميشه مرا به استنباط كلي از آنچه ميخواندم سوق مي دادند. البته در سالهاي دانشگاه، من آن هنر انتزاعي محض را تجربه نمي كردم. چون از هنرستان آمده بوديم در كشيدن فرم هاي عيني و فيگور تبحر داشتيم و انگار اين توانايي هويت مان بود. در آن دوران كارهايم به نوعي فيگوراتيو آبستركت محسوب مي شد. هنوز به دانستههايي وصل بودم كه برايم حايز اعتبار بود. اين باور تا زماني ادامه دارد كه پالايش شخصي در فرد اتفاق بيفتد. زماني رسيد كه ديگر نخواستم اين توانايي، اعتبار من باشد. اين آغاز يك نگاه تازه در كارم بود و بيش از آنكه نقاشي اين نگاه را به من بدهد خود زندگي و اتفاقات آن بود كه مرا به اين نقطه رساند. نوعي پوست انداختن و ترديد در داشتهها. وقتي اين تغيير را در دوره «نقاشيهاي سرخ» ايجاد كردم پذيرش اش براي ديگران سخت بود. در اين دوره با ترديد به اصول حتمي و تزريق شده، بازنگري كردم. در كارهايم فرمهاي قرينه را پيش كشيدم و نقاشي هاي سه لته يي را آغاز كردم كه رنگ بستر در آنها تماما سرخ بود. در اين آثار فرمهاي ارگانيكي را طراحي كردم كه نشانگر دگرديسي ميان انسان و گياه و نوعي نگاه تناسخوار بود. در شروع كار براي اينكه اين فضا به زمين اطلاق نشود، از صورتي به عنوان يك رنگ غيرزميني استفاده كردم. آثارتان در سال هاي قبل فضايي مينيمال داشته اما در طول زمان بافت ها و رنگ هاي بيشتر به آنها اضافه شده است در واقع كارها چند لايه شده اند، اين تغيير رفتار در بوم هايتان از چه نشات مي گيرد؟ براي توضيح بهتر بايد به متني كه دكتر بهنام كامراني چندين سال پيش در مورد نمايشگاه مجموعه آثارم با عنوان «صورتي» نوشته بود، اشاره كنم، او در رابطه با اين آثار گفته بود كه من محيط را فريز كرده ام، وقتي چيزي فريز مي شود بو نمي دهد و فاسد نمي شود در واقع همه چيز معلق است. من فرم هايي كه در آن فضاي منجمد مي كشيدم را دوست داشتم، در آن مجموعه آثارم زمان و مكان نداشتند، اين موضوع براي مخاطبان ايراني سخت بود كه مكان را ندانند زيرا ايراني ها علاقه به خانه هاي سرد ندارند به همين دليل است كه در خانه هاي ايراني وسايل رنگي مختلفي مثل فرش و مبلمان و... ديده مي شود. نقاشي هاي من در آن دوره فضاي بسيار سردي داشت تا آنكه در دوره يي تصميم گرفتم زمان را به وسيله نور و سايه روشن ها به آثار وارد كنم. نور كه در كار بيايد زمان و مكان را توليد مي كند و عمق به كار مي بخشد. با توجه به آنكه در نمايشگاه هاي متعددي انفرادي و گروهي در ايران و كشورهاي ديگري چون سوئد، سوييس، انگليس و... شركت داشته ايد، اين تفاوت نگاه مخاطبان ايراني و خارجي را در چه مي بينيد؟ من هيچ گاه نمي گويم مخاطبان خارجي خوب يا مخاطبان داخلي بد هستند. بد وخوب در همه جاي دنيا وجود دارد، براي نمونه مي توانم به كشورهاي متمدني چون فرانسه و سوئد اشاره داشته باشم كه هم مخاطباني بسيار برجسته بين اقشار مختلف افراد جامعه دارند و هم مي توان در بين افراد مخاطباني با سطح بسيار نازل را ديد. ممكن است استانداردهاي موجود در داخل و خارج از كشور با هم متفاوت باشد كه بتوان به طور عام به آن اشاره داشت اما به طور خاص نمي توان گفت در بعضي كشورها مخاطبان بهتر يا بدترهستند اما بين مخاطبان شرقي و غربي تفاوت وجود دارد. مخاطب شرقي دوست دارد تداعي معاني كنند به اين منظور كه دريافت هاي اوليه كه به ذهن شان مي رسد را در جايي ذخيره و دريافت، بعدي را با آن مقايسه و اشتراك ها و افتراق هاي آن را پيدا كنند. مخاطب ايراني محافظه كار است و حوصله بحران ندارد. به همين دليل است كه افراد مسن وقتي نقاشي گل و مرغ را مي بينند با آن ارتباط برقرار مي كنند يا از ديدن منظره يي لذت مي برند زيرا با دانسته هايشان مطابقت دارد و روي هم مي نشيند و قبل از اينكه بخواهد برايش بحران عاطفي ايجاد كند مي تواند آنها را به آرامش برساند. مخاطب تصوير سيب رادر اثر نگاه مي كند اما اگر كمي زاويه آن را تغيير دهيم و آن را دور كنيم دچار بحران مي شود به همين دليل به تلاطم هنرمند پا نمي دهد. در نظر من هنر بايد مخاطب را تحريك كند و براي آرامش نيست. هنري كه براي آرامش باشد غيرآوانگارد است. هنر در اصل بايد شما را با چيزي روبه رو كند كه تا به حال نديده ايد و تمام اهميت هنر و هنرمند در اين است كه فضايي را براي شما مجسم كند كه شما آن را نديده و پس از شناخت آن چيز غريب و فهميدن آن به آرامش برسيد. از اين رو مي توان گفت كه مخاطب ايراني حوصله اضطراب ندارد و دوست دارد خيلي سريع به مطلب مورد نظر دست يابد اما در اروپا كمتر اين را مي بينيم، محافظه كاري نيز كمتر است و اشخاص آمادگي بيشتري براي پذيرفتن چيزهاي جديد را دارند. شما سال ها در دانشگاه و كلاس هاي هنري مختلف تدريس كرده ايد و از نزديك با ديدگاه هاي جوانان نسل امروز آشناييد، دريك مقايسه كلي در ديدگاه نسل گذشته و امروز چه تفاوت هايي را مي توان مشاهده كرد؟ نسل قديم با زحمت زيادي به محصولات فرهنگي دسترسي پيدا مي كرد، سال هاي پيش از خارج از كشور براي من كتابي از اگون شيله، نقاش دوره مدرنيست آورده بودند، اين كتاب را دوستان مختلفي از من قرض گرفتند و در آخر هيچ وقت كتاب دوباره به دستم نرسيد، در واقع دسترسي به اين امكانات بسيار سخت ممكن مي شد. به نظرم نسل ما با زحمت زياد به اطلاعات مورد نظر دست پيدا مي كرد. اساتيد ما را براي فهميدن يك نكته به چندين كتاب منبع ارجاع مي دادند و مي گفتند هر وقت به فهم رسيدي بيا تا راجع به مطلب با هم صحبت كنيم اما امروزه با باز شدن درها و وجود اينترنت هر نوع ديتا به راحتي در اختيار افراد قرار مي گيرد. به خاطر امكانات فضاي مجازي گالري نيويورك انگار در تهران است و دسترسي به همه چيز بسيار آسان شده است. از اين بابت بايد گفت اطلاعات هميشه افراد را باهوش مي كند البته دسترسي آسان به دنياي مجازي و شبكه هاي اجتماعي باعث مي شود اطلاعات پراكنده يي از هر چيز به دست آيد كه اين فرصت عميق شدن در مسائل مختلف را به افراد نمي دهد. در واقع مي توان گفت كه اطلاعات ويكي پديايي شده است، قبلابراي فهميدن يك مطلب بايد دو كتاب خوانده مي شد اما نسل جوان با خواندن يك خط توضيح در مورد يك مطلب فكر مي كند آن را فهميده و چون نسل اطلاعات هستند نمي توان از آنها خرده گرفت. اين نسل علاوه بر آنكه باهوشند، شجاع و جسور هم هستند. آنها اصلازير بار هر چيزي نمي روند. فكر مي كنم تنها با ايجاد محيط آرام مي توان كمك كرد تخيل هاي اين جوانان تبديل به امكان دروني شود زيرا در غير اين صورت اين جرقه ها تبديل به جهت گيري فرهنگي و ژانر هنري نمي شود. در بحران هيچ كس نمي تواند ذهن تحليلگر خوبي داشته باشد و بيشتر واكنش هاي هنرمندان عاطفي و هيجاني است، در فضايي آرام مي توان به كارهاي قبل فكر كرد، نقد شد و يك پديده را موشكافي كرد.
اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید