1393/1/17 ۰۹:۲۰
کسي نيست که دستي در کتاب و کتاب خواني داشته باشد و محمد ابراهيم باستاني پاريزي را نشناسد. استاد باستاني صاحب قلم سحرآميز، حافظه بهتآور و طنز رندانهاي است که در سطر سطر نوشتههايش، مشهود است. به تازگي به همت انتشارات اطلاعات، کتابي حاوي گفتگو با دکتر باستاني پاريزي منتشر شده که در نوع خود از کارهاي مشابه، خواندنيتر است.
ديدار با امام
اشاره: کسي نيست که دستي در کتاب و کتاب خواني داشته باشد و محمد ابراهيم باستاني پاريزي را نشناسد. استاد باستاني صاحب قلم سحرآميز، حافظه بهتآور و طنز رندانهاي است که در سطر سطر نوشتههايش، مشهود است. به تازگي به همت انتشارات اطلاعات، کتابي حاوي گفتگو با دکتر باستاني پاريزي منتشر شده که در نوع خود از کارهاي مشابه، خواندنيتر است. در اين کتاب که مصاحبهاي چندين جلسه اي با باستاني است، آقاي کريم فيضي با تلاشي ارزشمند خواسته است تا برخي ناگفتههاي تاريخ معاصر را از زبان دکتر باستاني بشنود. در اين ميان، اشاره طولاني باستاني به حضور در محضر امام خميني در ماههاي آغازين انقلاب اسلامي، به همراه جمعي از اساتيد دانشگاه خواندني است:
* يکي ديگر از چيزهايي که به دوران انقلاب مربوط ميشود، ديدار شما و جمعي از استادهاي دانشگاه تهران با امام خميني (ره) است. با توجه به اينکه خود شما در آن جلسه حضور داشتهايد، بيان شدن آن از زبان شما، ارزش تاريخي هم خواهد داشت.
ـ اتفاقاً اين ديدار بسيار مهم است و از نظر خود من اهميت بسياري دارد. اين ملاقات ما دليل داشت. همچنان که مي دانيد، همزمان با انقلاب اسلامي، دانشگاه به مرکز فعاليتهاي سياسي گوناگون و عجيب تبديل شد. اين موضوع کاملاً طبيعي است، چون استادها و دانشجوها، سهم بزرگي در پيدايش انقلاب داشتند. ميدانيد که گروه بسياري از استادها و دانشجويان در مسجد دانشگاه بست نشستند و گروه زيادي از استادها هم در وزارت علوم، در ويلاي سابق تحصن نشستند. اتفاقاً يکي از استادها، کشته و خيابان به نام او معروف شد: خيابان نجاتاللهي.
مقصودم اين است که دانشگاه، پيش از انقلاب مرکز فعاليت بود. پس از انقلاب هم گروههاي زيادي در دانشگاه به فعاليتهاي خودشان ادامه دادند و دانشگاه تا مدتها ملتهب بود؛ براي نمونه، تانکي که به دانشگاه آورده بودند تا دانشگاه را فتح کنند، مدتها در دانشگاه مانده بود و کسي نبود که آن را بردارد ببرد! آن روزها وضع دانشگاه بسيار هيجاني بود و چپ و راست و تندرو و کندرو و مذهبي و غير مذهبي و .. تحرک داشتند.
* از موضوع که ديدار با امام خميني است، دور نشويم.
ـ يک روز خانم هما ناطق که اهل قلم و کتاب بود و زن فاضلهاي است و الان در پاريس استاد است، وارد گروه شد. خانم ناطق، عضو گروه تاريخ بود. آن روز من و زرياب خويي، نشسته بوديم و صحبت ميکرديم. ناطق ما را مخاطب قرار داد و گفت: چرا شما در اينجا با خيال راحت نشسته ايد؟ کاري بکنيد! گفتيم: چه اتفاقي افتاده است؟ گفت: مي خواهند دانشگاه را تعطيل کنند! پيش نويس حکم اخراج پنجاه استاد هم تهيه شده است. شما بايد از اين کار جلوگيري کنيد!
* موضوع تعطيل شدن دانشگاه جدي بود؟
از مدتها چنين شايعهاي بود و مي گفتند که اگر برخي از فعاليتها زياد و کارهاي غير عادي زياد شود، دانشگاه تعطيل خواهد شد! يکي از کارهايي که آن زمان بعضي از گروهها کردند، اين بود که آمدند بعضي از اتاق ها را گرفتند و استاد را بيرون کردند.
* واکنش شما و مرحوم زرياب خويي به خبري که هما ناطق آورده بود، چه بود؟
ـ زرياب گفت: خانم ناطق! در برابر تعطيل شدن دانشگاه ما چه کاري مي توانيم انجام بدهيم؟ خانم ناطق که مي دانست دکتر زرياب خوئي، شاگرد آيت الله خميني بوده است، گفت: آقاي دکتر زرياب! شما شاگرد آقاي خميني بوده ايد! با توجه به اين مسأله، تلفني بزيند، نامه اي بنويسد و ارتباطي بگيريد تا کاري انجام بدهيد!
دکتر زرياب گفت: من سالهاست که آيت الله خميني را نديده ام و الان هم ارتباطي با ايشان ندارم. خانم ناطق وقتي اين حرف را شنيد، رو کرد به ما دو نفر و گفت: شماها همتي نداريد و اتاق را ترک کرد، در حالي که ميگفت: همه تان عضو ساواک هستيد!
در آن زمان امام خميني در قم بود و هنوز به تهران نيامده بود. پس از رفتن خانم ناطق، من و دکتر زرياب حرف مي زديم که يک باره آقاي سيد حسين مدرسي طباطبايي که از روحانيون قم بود و در آن زمان خيلي هم جوان بود، وارد شد. آقاي مدرسي طباطبائي در آن زمان نويسنده و در زمينه تاريخ کارهايي را به چاپ رسانده بود و الان گويا از استادان بنام اسلام شناسي در دانشگاههاي آمريکاست و سالهاست در آنجا مقيم است.
اين شخص در آن روزگار با حوزه علميه قم مربوط بود و داماد يکي از روحانيون بزرگ شيراز است و با شخص امام خميني هم مصاحبت داشت.
وقتي آقاي مدرسي طباطبائي آمد، من رو کردم به او و گفتم: آقاي مدرسي! شما مي دانيد که آقاي دکتر زرياب شاگرد مستقيم آقاي خميني بوده است؟ گفت: بله، مي دانم. گفتم: خبرهايي ميرسد که ميخواهند دانشگاه را تعطيل کنند. شما مي توانيد وسيله اي فراهم کنيد که آقاي زرياب با استاد قديمي خودش ملاقات کند؟ پاسخ داد: من اين بار که به قم بروم، گفتگو ميکنم و به شما خبر ميدهم.
* به همين سادگي؟
ـحقيقت اين است که بعد از اينکه آقاي مدرسي طباطبايي رفت، من فکر مي کردم که او موضوع را فراموش مي کند و دنبال کار را نميگيرد. اتفاقاً فرداي آن روز، مدرسي طباطبايي از قم تلفن کرد و گفت: من با دفتر امام و شخص امام خميني صحبت و پيشنهاد کردم که چند تن از استادهاي دانشگاه با امام ديدار کنند و در مورد به هم نخوردن وضع دانشگاه و تعطيل نشدن آن، مطالبي طرح شود.
* در واقع، مدرسي طباطبايي براي شما وقت قبلي گرفته بود؟
بله. آن مقدار که يادم است، او براي روز يکشنبه هفته بعد، براي ما وقت گرفته بود. ما پيش از ساعت 10 صبج بايد خودمان را به قم مي رسانديم و به دفتر امام خميني مي رفتيم. طباطبايي مي گفت که اين کار دو تا شرط هم دارد: استادهايي که مي آيند، زياد نباشند. از هر گروهي فقط يک يا دو استاد بيايند و مجموعه افراد بيش از ده تا پانزده نفر نباشد.
* شرط دوم چه بود؟
اما شرط دوم اين بود که استادهايي که به ديدار آيت الله خميني مي روند، افراد خوشنامي باشند و به اصطلاح «طاغوتي» نباشند! البته اين شرط را خود ما هم مي دانستيم. مدرسي طباطبايي گفت که: انتخاب استادها به عهده شماست، چون امام به خاطر شما اجازه اين ملاقات و وقت را داده است و چون شما شاگرد ايشان بوده ايد و ايشان شما را مستقيم ميشناسد.
با اين خبر، قرار شد که دکتر زرياب ملاقاتکننده ها را برگزيند و نام آن را به مدرسي طباطبايي بدهد تا او آنها را به دفتر امام در قم بدهد. دکتر زرياب، با در نظر گرفتن اين دو شرط، بلافاصله با بعضي از استادها تماس گرفت.
* اشخاصي که در اين ديدار حضور داشتند، چه کساني بودند؟
ـ حالا ديگر نام همه اشخاص يادم نيست، چون بيش از سي سال گذشته است. تا آنجا که به ياد ميآورم، در اين ملاقات کساني که با هم بوديم، عبارت بودند از: مرحوم علي اصغر مهدوي پسر حاج امين الضرب، ايرج افشار، مرحوم محمد تقي دانش پژوه، دکتر ساعدلو از دانشکده حقوق، من، دکتر زرياب خويي و چند نفر ديگر هم بودند. حالا تأسف مي خورم که نام اين اشخاص را فراموش کرده ام.
* شما صبح آن روز به قم رفتيد، يا روز قبلش؟
ـ آقاي مدرسي طباطبايي به ما گفته بود: کساني که همان روز مي توانند خودشان را به قم برسانند، صبح بيايند، اما اگر مي دانيد که صبح نمي رسيد، شب قبل بياييد تا من جايي را در قم براي شما تهيه کنم و شب را استراحت کنيد و صبح همه به ملاقات امام برويم.
ما چون نمي دانستيم که صبح ساعت 10 بتوانيم در قم باشيم، شب قبلش به قم رفتيم و آن شب را در باشگاه يک کارخانه صنعتي در قم مانديم. جاي آن محل يادم نيست، ولي يادم هست که درخت و باغ و خوابگاهي داشت. چند اتاق را به استادها اختصاص دادند و از ما پذيرايي کردند و ما صبح آماده شديم و به منزل امام خميني رفتيم.
اين منزل در يک کوچه واقع شده بود. البته دو منزل در اختيار امام بود. در يکي از آنها خود امام و خانواده اش مستقر بودند و خانه ديگر، درست در برابر همين خانه بود و اتاق هايي براي پذيرايي داشت و ملاقات ها در آنجا صورت ميگرفت. البته آن زمان چون روزهاي اول انقلاب بود، جمعيت زيادي از شهرستانهاي پيرامون و دور براي ديدار امام به قم آمده بودند. به همين جهت، ما وقتي وارد کوچه شديم، جمعيت زيادي را در آنجا ديديم! آن همه جمعيت طبعاً نمي توانستند امام را ملاقات کنند، ولي خوشحال بودند که به قم آمدهاند.
* مجلس ملاقات چگونه گذشت؟
بنا بر پيشبيني و تدارک قبلي آقاي مدرسي طباطبايي، دکتر زرياب خويي از قبل متني براي سخنراني خودش تهيه کرده بود، تا از روي آن حرف بزند و آن در باب اهميت دانشگاه و مقام استادان دانشگاه بود و اينکه دانشگاه در اين سالها در خدمت جامعه بوده، دکتر و مهندس و حقوقدان و .. تربيت کرده و کاري هم که خلاف باشد و به ضرر جامعه تمام شود، از دانشگاه صادر نشده است. همچنين، دانشگاه در خدمت طاغوت نبوده و کار خودش را کرده است، حالا ممکن است در افتتاح يا امثال آن رفت و آمدي صورت گرفته باشد که تشريفات بوده و ربطي به کار اصلي دانشگاه ندارد. اين مطالب را خود امام خميني هم ميدانست.
بخش مهم سخنان دکتر زرياب خويي اين بود که به امام گفت: اين امکان بايد ايجاد شود که دانشگاه همچنان به فعاليت خودش ادامه دهد و اين شايعه که ميگويند دانشگاه بعد از مدتي تعطيل خواهد شد، منتفي شود.
* شما تمام جزييات اين ملاقات را به ياد داريد؟
کاملاً، ما وقتي وارد شديم، روي زمين نشستيم! چون در آن روزها صندلي و مبل و اين قبيل وسايل وجود نداشت. ما نشستيم و منتظر شديم که آيتالله بيايد. در گوشه اي از همين اتاق جايي بود که در آن جا سماور گذاشته بودند و چاي درست ميکردند. به هر کدام از ما هم چاي دادند و ما خورديم تا آيتالله از در وارد شدند و ما به احترام ايشان بلند شديم و بعد هم نشستيم.
امام خميني چون کسي را در آنجا نميشناخت، گفتگو بين ايشان و دکتر زرياب خويي بود و يادم هست که امام به آقاي زرياب گفت: ميرزا عباس خويي!
دکتر زرياب خويي بعد استادها را معرفي کرد و گفت که: شما استاد ما بوده ايد و ما براي دست بوس به خدمت شما آمده ايم. وقتي زرياب خويي اين حرف را گفت، امام گفت که: آقا ميرزا عباس! خود شما استاد هستيد. بعد از صحبت هاي مقدماتي، امام گفت که: اگر آقايان مطلبي دارند بگويند. يادم هست که دوربين هايي در آن اتاق بود که مرتب فيلم برمي داشتند.
خب، صحبت هاي زرياب شروع شد و طولاني هم شد. خاطرم هست که در آن نزديکي ها کسي بود که مي گفت: مطلب زياد شد و اشاره مي کرد که زرياب خويي کوتاه بيايد. او هم گفت که اگر مطلب من زياد است، اجازه بدهيد کوتاهش کنم. امام گفت: نه! هر چه داريد، بگوييد و هر چه نوشته ايد، بخوانيد. در نتيجه، زرياب تمام مطالب خودش را گفت. بعد از زرياب، امام خميني صحبت کرد و فکر ميکنم به همان اندازه اي که زرياب صحبت کرده بود، امام هم صحبت کرد و بنا کرد به جواب دادن. از علم حرف زد و ارتباط علم با دين و مسائلي از اين دست.
* معروف است که امام در برابر سخنان زرياب، به گونهاي جدي موضع گيري کرد؛ درست است؟
ماجرا اين است که زرياب در نطق خودش اشاره کرد که خواجه نصيرالدين طوسي با اينکه ناچار بود با خوانين مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مسأله علم را پيگيري ميکرد و دانش و ساختن زيج و اداره رصد خانه و نوشتن کتاب و رسالههاي فلسفي را فراموش نکرده بود؛ بنابراين، دانشگاه هم اگر يک وقت با اهل حکومت خوشو بشي کرده، قابل بخشش است. تأکيد زرياب روي مسأله خواجه نصير مقداري زياد بود.
امام خميني در سخنان خود که به همه مسائل اشاره کرد، به اين مسأله هم جواب داد که: شما به خواجه نصير اشاره کرديد و اينکه در متن حکومت بوده است، ولي خواجه نصير مغولان را آدم کرد و مسلمان کرد، ولي شماها که نتوانستيد اين کار را بکنيد! اين جواب را آقاي خميني به زرياب داد و در عين حال، دلگرمي داد که دانشگاه بايد باشد و کار خودش را بکند و جلسه پايان يافت.نکتهاي که يادم مانده و به ويژه به آن توجه داشتم، اين بود که در اين مجلس که بيش از دو ساعت شد، همه ما روي زمين نشسته بوديم. خود امام خميني هم بر زمين نشسته بود. وقتي جلسه تمام شد، ما با اينکه پير نبوديم، با دشواري از جايمان برخاستيم، ولي آيت الله خميني، مثل فنر از جاي خودش بلند شد و با سرعت رفت. گويي، جوان 25 ساله اي يک دقيقه بر زمين نشسته بود و بعد هم برخاست و رفت!
* اثر اين ملاقات چه بود؟
ـ اين ديدار و گفتوگوهايي که در آن زمان بود و مسائلي که طرح شد و سخناني که زرياب گفت و بياناتي که امام خميني بر زبان آورد، متأسفانه آن روزها در روزنامهها بازتاب درستي نداشت. تا آنجا که يادم ميآيد، برخي از روزنامه ها آن را به انتقاد هم گرفته بودند.
بايد اذعان کنم که اثر اين امر در دانشگاه خيلي مهم بود، چون بعدها متوجه شديم که اتفاقاً در نظر بوده است که عده اي از استادها برکنار شوند و دانشگاه نيز براي مدتي تعطيل شود، منتها همين ديدار، باعث شد که تعطيلي دانشگاه به تأخير بيفتد و دانشگاه در همان سال اول انقلاب، يک سال ديگر به کار خودش ادامه داد.
منبع: پايگاه اطلاعرساني جماران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید