ابوعبید قاسم بن سلام خزاعی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/226771/ابوعبید-قاسم-بن-سلام-خزاعی
پنج شنبه 29 خرداد 1404
چاپ شده
5
اَبوعُبِیدْ قاسِمِ بْنِ سَلامِ خُزاعی (151 ـ محرم 224 ق / 768 ـ دسامبر 838 م)، فقیه، محدث، قاری وزبانشناس برجستۀ خراسانی كه آثار بسیاری در زمینههای گوناگون بر جا نهاده است. نسب پدرش در روایتی با نامهای عربی سلام بن مسكین بن زید ضبط گردیده (ابنندیم، 78؛ المرشد بالله، 1 / 221)، حال آنكه در برخی از منابع اشاره رفته كه پدر وی اسیری رومی (یونانی) بوده است (خطیب، 12 / 403). بنا به روایتی پدرش مملوك یكی از مردم هرات بود و با قبیلۀ عرب ازد نسبت ولاء داشت و ابوعبید نیز در همان شهر تولد یافت (همو، 12 / 403-404). نسبت «خزاعی» نشان میدهد كه او به شاخۀ خزاعه از ازد مربوط بوده است (نک : ابوعبید، غریب، 1 / 1؛ زبیدی، 217؛ ابوعبید بكری، فصل، 5).ارقامی كه برای تاریخ تولد یا عمر ابوعبید ارائه شده است، ولادت او را در فاصلۀ سالهای 150-157 ق نشان میدهد، اما آنچه بیشتر قابل اعتماد مینماید، سخن علی بن عبدالعزیز است كه سن او را به هنگام مرگ 73 سال دانسته است (نک : زبیدی، 219؛ خطیب، 12 / 415-416؛ ابنخلكان، 4 / 62). اینكه دوران نوجوانی ابوعبید چگونه سپری گشته، بر ما پوشیده است. تنها در حكایتی چنین آمده كه او ــ ظاهراً در خراسان ــ همراه با فرزند مولای خود به مكتب میرفته است (خطیب، 12 / 403). ابوعبید پس از گذراندن دورس مقدماتی برای تحصیل در سطحی بالاتر رهسپار عراق گردید. برای تخمین زمان رسیدن ابوعبید به بغداد، توجه به دو تن از شیوخ بغدادی او كارساز خواهد بود. میدانیم كه ابوعبید از سعید بن عبدالرحمن جمحی (د 176 ق / 792 م) كه در بغداد به قضا اشتغال داشت (نک : همو، 9 / 67- 69) و از فرج بن فضالۀ حمصی (د 176 ق) كه در بغداد ساكن بود (ابن سعد، 7(2) / 71-72)، حدیث شنیده، بنابراین چندی پیش از 176 ق به بغداد رفته بوده است (نک : مزّی، 15 / 169؛ برتن، 172).در میان شیوخ كوفی ابوعبید نیز نام شریك بن عبدالله نخعی (د 177 ق) به چشم میخورد كه از زمان منصور تا روزگار مهدی قاضی كوفه بود و ابوعبید برای استماع از او و دیگر شیوخ كوفه پیش از 177 ق بدان شهر رفته بود (نك : ابن سعد، 6 / 263-264؛ مزی، همانجا).گزارشی در دست است كه نشان میدهد ابوعبید در اوان درگذشت حماد بن زید (179 ق؛ ابن سعد، 7(2) / 42) به بصره وارد شده تا از عالمان آن دیار بهره جوید (خطیب، 12 / 408- 409). او هرچند در بدو ورود با درگذشت حماد روبهرو گشت، ولی توانست از بسیاری از بصریان چون یحیی بن سعید قطان بهره گیرد و حتی با برخی استادان خود در مسائل كلامی و فقهی به مناظره پردازد و آنان را مجاب كند (همو، 12 / 409). در میان شیوخ روایی او نام شماری از محدثان واسطی چون هُشَیم بن بشیر (د 183 ق / 799 م) و عبّاد بن عوام كلابی (د 185 یا 186 ق) نیز به چشم میخورد كه احتمال درنگ او در واسط را نیز مطرح میسازد (نک : مزی، همانجا؛ نیز: بحشل، 137-145).به نظر میآید كه ابوعبید در خلال سالهای 180-190 ق به بغداد بازگشته، در آنجا ماندگار شده و با بهرهگیری از مایۀ علمی خود، به تدریس فنون ادب همت گماشته باشد. نویسندگان سدۀ 3 ق / 9 م به این دوره از زندگانی ابوعبید اشاره كرده، از «مُوَّدِّب» بودن او سخن راندهاند (نک : ابن سعد، 7(2) / 93؛ یاقوت، ادبا، 15 / 255، به نقل از جاحظ). ابراهیم حربی یادآور شده است كه ابوعبید ابتدا در «شارع بشر و بشیر» به تعلیم اشتغال ورزید و پس از آشنایی با ثابت نصر خزاعی ــ از امیران عباسی و خویشاوند هم قبیلهاش ــ به عنوان مودِّب فرزندان او برگزیده شد (خطیب، 12 / 413). همچنین گزارش شده كه او به تعلیم فرزندان هرثمة بن اعین از امیران عباسی نیز پرداخته است (همو، 12 / 404؛ ابن ندیم، همانجا).تنها گزارشی كه از حضور ابوعبید در دورۀ معلمی وی در خارج از عراق سخن گفته، روایتی از ابن نجار محمد بن جعفر تمیمی است بر طبق آن طاهر بن حسین ذوالیمینین به هنگام رفتن به خراسان، در مرو با ابوعبید كه به مودّبی اشتغال داشت، آشنا شد و به هنگام بازگشت به عراق او را با خود به سامرا آورد (خطیب، 12 / 405-406). سازگار نبودن این روایت با تاریخ زندگی طاهر و تأسیس شهر سامرا در 221 ق (نک : طبری، 9 / 17) و نیز نامعلوم بودن سند گفتار ابن نجار، روایت وی را بیاعتبار میسازد. به هر روی برخی از خاورشناسان چنین پنداشتهاند كه ابوعبید در این دوره از زندگی خود به خراسان بازگشته و در آنجـا فرزندان هرثمه را تعلیم داده است (نك : گوتشالك، 270؛ كراچكوفسكی، 120؛ زلهایم، 57-58؛ برتن، 47)، ولی باید یادآور شد كه ورود هرثمه به خراسان در 192 ق / 808 م بوده (نك : ازدی، 312؛ ابن اثیر، الكامل، 6 / 203-204) و زندگی ابوعبید از 191 ق در جزیره و سپس ثغور شام گذشته است.ابوعبید حداكثر تا 191 ق بغداد را ترك گفت و به رقه درآمد و چندی در مجلس معمّر بن سلیمان نخعی (د 191 ق) و شاید دیگر اهل علم، دانش آموخت (نک : ابوشامه، 201؛ ابن حجر، 10 / 250). در همین حدود از حضور وی در حمص و استماع از عبید بن سعید (ظاهراً اموی د 200 ق) نیز خبر رسیده است (نک : المرشد بالله، 2 / 287). در 192 ق هارون خلیفۀ عباسی ثابت بن نصر خزاعی را به فرمانراویی ثغور شام برگماشت و او راهی آن دیار شد (نک : طبری، 8 / 340) و چون توانایی ابوعبید را نیك میشناخت، او را به عنوان قاضی شهر طرسوس، مركز ولایت ثغور برگزید و وی تا پایان فرمانراوایی ثابت در این سمت باقی بود (ابن سعد، 7(2) / 93؛ یغموری، 314؛ خطیب، 12 / 413). ابراهیم حربی محدث، مدت فرمانروایی ثابت و قضاء ابوعبید را حدود 18 سال دانسته است (یغموری، خطیب، همانجاها)، اما ابوحسان زیادی مورخ، مدت حكمرانی ثابت را حدود 17 سال و پایان آن را رد 208 ق دانسته است (همو، 7 / 143). به هر روی در فاصلۀ سالهای 208-210 ق / 823-825 م ابوعبید كه حامی خود، ثابت را از دست داده بود و دیگر ثغور پرتلاطم شام را جای درنگ نمیدید، رهسپار بغداد گشت. گفتنی است كه در میان مشایخ متأخر ابوعبید نام كسانی به چشم میخورد كه در شهرهای بین راه طرسوس تا حلب سكنی داشتند و بسیار محتمل است كه ابوعبید در راه بازگشت خود، فرصت را برای شنیدن حدیث از آنان مغتنم شمرد باشد، از آن جملهاند: اسحاق بن عیسی بغدادی (د 214 یا 215 ق)، ساكن اذنه؛ محمد بن كثیر صنعانی (د بعد از 210 ق)، ساكن مِصّیصه؛ هیثم بن جمیل بغدادی (د 213 ق)، ساكن انطاكیـه (نک : مزی، همانجا؛ برتن، 172). ابوعبید خود نیز تصریح نموده كه از محمد بن عیینۀ فزاری ساكن مصیصه و دیگر عالمان ثغور بهره گرفته (نک : الاموال، 91) و در جای جای آثارش به ذكر یافتهها و مشاهدات خود در ثغور شام پرداخته است (مثلاً نك : الناسخ، 73-74، الاموال، 182).ابوعبید پس از حدود دو دهه دوری از بغداد بدان شهر بازگشت و چندی در آنجا مقیم شد (نک : ابن سعد، 7(2) / 93). از 211 ق كه عبدالله ابن طاهر خزاعی پس از سالها جنگ در شام و مصر به بغداد درآمد (ابن اثیر، الكامل، 6 / 406)، با دانش دوستی و گشادهدستی چنان ابوعبید را به خود مجذوب ساخت كه وی هر كتابی كه تألیف میكرد، نزد او میفرستاد و پاداش بسیار دریافت میداشت و از غیر او صله دریافت نمیكرد (ابن ندیم. همانجا؛ خطیب، 12 / 406). با این وصف، در مورد رابطۀ عبدالله بن طاهر و ابوعبید نباید سخن به گزاف گفت، زیرا عبدالله (ز 181 یا 182 ق) پیش از سفر به طرسوس ــ با توجه به سن كمش ــ قادر به ایفای نقشی در زندگی ابوعبید نبوده و در واقع تماس نزدیك آن دو به فاصلۀ سالهای 211-213 ق محدود بوده است (قس: گوتشالك، 271 به بعد؛ زلهایم، 58-59).در 213 ق / 828 م با رهسپار شدن عبدالله بن طاهر برای تصدی فرمانروایی خراسان، ابوعبید همراه یحیی بن معین آهنگ مصر كرد (ذهبی، سیر، 10 / 492، به نقل از تاریخ مصر ابن یونس). از استادان مصری او ــ كه در فاصلۀ سالهای 218- 228 ق / 833- 843 م درگذشتهاند و چنین مینماید كه او در همین سفر از آنان حدیث شنیده باشد ــ نعیم بن حماد و ابوصالح كاتب اللیث شایان ذكرند (نک : ابوعبید، همان، 52؛ نیز مزی، همانجا). به گفتۀ ابن عساكر در تاریخ دمشق (14 / 317) ابوعبید برای دانشاندوزی به دمشق نیز فرود آمده است و تأیید این گفتار در آثار ابوعبید نیز دیده میشود ( الاموال، 317، الناسخ، 99). وی در این سفر ــ كه احتمالاً در راه مصر بوده ــ از هشام بن عمار و عبدالاعلی بن مسهر قرائت و حدیث آموخته و نیز از سلیمان بن عبدالرحمن حدیث شنیده است (ابوعبید، الاموال، همانجا؛ ابن عساكر،همانجا؛ ابنجزری، غایة، 2 / 18). گذشته از سفرهایی كه ذكر شد، ابوعبید سفر یا سفرهایی نیز به حجار داشته كه حدود زمانی آن دانسته نیست(نک : ابوعبید، غریب، 1 / 316).ابوعبید پس از دهها سال دانشاندوزی در بازگشت مجدد به بغداد به كار تألیف پرداخت. وی به اعتبار شخصیت فكری خود با اصحاب حدیث بغداد و به ویژه بزرگ آنان احمد بن حنبل بسیار نزدیك بود (نک : ابن جوزی، 112-114) و در عقاید ــ آنگونه كه از سراسر كتاب الایمان و از دیگر آثار وی برمیآید ــ بر مذهب اصحاب حدیث پای میفشرد و مواضع مرجئه، جهمیه، معتزله و خوارج را مورد نقد قرار میداد (مثلاً نك : الایمان، 9، 10، 50، جم ). در مورد امامت، عثمان را بر علی (ع) تفضیل میداد و با شیعیان برخوردی تند داشت (نک : زبیدی، 218؛ خطیب، 12 / 409؛ ابن عساكر، 14 / 326).در 219 ق / 834 م ابوعبید كه 68 سالگی را پشت سر نهاده بود ــ پیش از آنكه همچون دوستان خود، احمد بن حنبل و دیگر بزرگـان اصحاب حدیث بغداد، درگیر ماجرای «محنه» گردد ــ بغداد را ترك گفت و راهی حجاز شد(نک : زبیدی، 220؛ خطیب، 12 / 415) و تا پایان عمر در مكه مجاور حرم گشت (نک : همو، 12 / 403؛ برای اطلاع از اقوال غیرمشهور دربارۀ وفات او، نك : ابن خلكان، همانجا). عبدالله بن طاهر شعری در رثای او سروده است (خطیب، 12 / 412).
در میان شیوخ ابوعبید به نام شماری از فقیهان اصحاب حدیث برمیخوریم كه از جملۀ آنان سفیان بن عیینه، شریك نخعی و وكیع بن جراح از كوفیان و عبدالرحمن بن مهدی و یحیی بن سعید قطان از بصریان شایان ذكرند (مزی، 15 / 168- 169). ابوعبید در محضر چنین استادانی ظرایف فقه كوفی و بصری اصحاب حدیث را فراگرفت و با شركت در مجالس درس قاضی ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی با فقه اصحاب رأی نیز آشنا شد (نک : ابوعبید، الاموال، 37، جم ، غریب، 1 / 191، جم ). در هنگام ورود شافعی به بغداد (195- 199 ق / 811- 815 م)، ابوعبید در ثغور شام بود و دیدار احتمالی او با شافعی كه نویسندگان شافعی آن را در حد دانش آموختن از وی شمردهاند، بایستی در حدود 213 ق / 828 م در مصر بوده باشد (نک : نووی، 1(2) / 257؛ سبكی، 2 / 154؛ نیز ووسنتفلد، 658-660). ابوعبید در مصر از طریق ابن بكیر و ابن ابی مریم با نظرات مالك و از طریق ابوصالح كاتب اللیث با آراء لیث بن سعد آشنا شد و در شام از طریق محمد بن كثیر بر نظرات اوزاعی وقوف یافت (نک : ابوعبید، الناسخ، 20، 23، 28، جم ).آگاهی گستردۀ ابوعبید از مذاهب گوناگون فقهی و دانش وسیع وی در علوم قرآنی و حدیث، او را توانا میساخت تا به عنوان فقیهی مستقل در مسائل گوناگون فقهی اجتهاد نماید و بر تقلید احدی گردن ننهد (نک : ذهبی، معرفة، 1 / 141). گفتار ابن درستویه مبنی بر اینكه قسمت اعظم فقه ابوعبید آمیختهای از مذهب مالك و شافعی است، همچون دیگر موضعگیریهای وی خالی از تعصب به نظر نمیرسد (نک : خطیب، 12 / 404-405)، اما اینكه شافعیان و حنبلیان هر یك نام او را در طبقات رجال خود آوردهاند، نیز دور از انتظار نیست (عبادی، 37؛ سبكی، 2 / 153؛ ابن ابی یعلی، 1 / 259)، اگر چه شافعیانی چون ابواسحاق شیرازی و ابنرافعه او را شافعی نمیپنداشتهاند (نک : ابواسحاق، 92؛ سبكی، 2 / 158). اصول كلی ابوعبید در استنباط احكام، آنگونه كه خود بیان داشته، از این قرار است: نخست، پیروی روایات و آثار؛ دوم، موافقت با رأی اكثریت؛ سوم، بیشترین سازگاری با زبان عربی ( الناسخ، 86-87، الاموال، 439). او در جای جای آثارش به طور جداگانه نیز بدین اصول اشاره كرده است (همان، 95، 364، 515).ابوعبید قیاس را كه در آن روزگار در دست فقیهان اصحاب رأی ابزاری اساسی بود، در شرایع دین، از فرضیه و سنت، جایز نمیشمرد و باور داشت كه شرایع با یكدیگر قابل قیاس نیستند (نک : همان، 384، 433، 543). او با حدیث نیز برخوردی ناقدانه داشت و بارها حدیث را از حیث ضعف سند یا ناسازگاری با قول مشهور فقها طرح نموده است (همان، 434-435، 370). ابوعبید نسخ كتاب با سنت را ممكن میشمرد (نک : الناسخ، جم ، الاموال، 508-510)، ولی اساساً گرایش او بر آن بود كه تا حد امكان بر محكم بودن و عدم نسخ آیات پای فشارد (نک : الناسخ، جم ، الاموال، 559؛ نیز برتن، 19-20).مطالعه در منابع بازمانده از فقه ابوعبید و عناوین آثار مفقود موجود وی، نشان میدهد كه او به برخی از مباحث فقه توجه ویژهای داشته است. در واقع بیشتر موضوعات مورد توجه او را مباحث عبادی ـ اجتماعی یا صرفاً اجتماعی فقه تشكیل میدهند: مباحث مربوط به اموال مسلمانان از زكات و خراج، مسائل حقوقی چون ازدواج و خرید و فروش و مباحث مربوط به دادرسی چون شهادات و ادب القاضی. این گرایش او میتواند حاصل حدود 18 سال تصدی قضا در شهری چون طرسوس بوده باشد ــ دورانی كه او را واداشت تا از نظرپردازی به عمل و كاربرد نزدیك گردد. به عنوان نمونه او روایات موجود دربارۀ میزان جزیۀ اهل كتاب را به موارد تاریخی آن محدود میسازد و آنها را بیان كنندۀ حكمی كلی نمیداند و بر آن است كه فرمانروای اسلامی باید با در نظر گرفتن شرایط و توانایی جزیهدهندگان میزان جزیه را تعیین نماید ( الاموال، 49-50). آراء فقهی ابوعبید را علاوه بر آثار بازماندهاش، میتوان در كتب دیرین فقه تطبیقی و دیگر منابع، چون سنن ترمذی (1 / 227، 4 / 115)، اختلاف العلماء مروزی (ص 34، 36، جم ) الاشراف ابن منذر (1 / 39، 51، جم )، الخلاف طوسی (1 / 8، 29، جم ) و الافصاح ابن هبیره (1 / 133) باز یافت.
همچنانكه گفته شد، ابوعبید پیش از 176 ق / 792 م شنیدن حدیث را آغاز كرد و در طول چندین دهه توانست از بسیاری از محدثان عراق، شام، حجاز و مصر حدیث بیاموزد. مزی فهرستی از مشایخ وی به دست داده است (همانجا) كه با استفاده از آثار موجود ابوعبید جای تكمیل بسیار دارد. در فهرست دیگری كه مزی از شاگردان و راویان ابوعبید ارائه كرده است (15 / 169-170)، نام كسانی چون احمد بن یحیی بلاذری، حارث بن ابی اسامه و ابوبكر ابن ابی الدنیا به چشم میخورد، ولی آنگونه كه از سند آغازین آثار ابوعبید و كتب فهارس آشكار است، مهمترین عامل انتقال آثار و ورایات ابوعبید شاگردش علی بن عبدالعزیز بغوی بوده است (برای تكمیل فهرست مزی، نك : ابن ندیم، 78؛ خلیفه، 19؛ قفطی، 3 / 21- 22؛ ابن عدیم، 3 / 1168).از دیدگاه رجالی، معاصران ابوعبید ــ احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه و یحیی بن معین ــ او را برتر از آن دانستهاند كه تنها با لف«ثقه» از وی یاد كنند و در واقع همانگونه كه ابن كامل یاد كرده، احدی بر وثاقت او طعن نكرده است (خطیب، 12 / 411، 414-415؛ یغموری، 315). ابراهیم حربی او را به سبب از دست دادن محضر شیوخ متقدم و روایت از محدثان متأخر مورد نقد قرار داده (خطیب، 12 / 412-413) و ابوحاتم رازی اشتغال او به غیر حدیث را بروی خرده گرفته است (ابن ابی حاتم، 3(2) / 111). به علاوه در جای جای آثار ابوعبید در جزئیات مربوط به متن یا سند روایت، عباراتی دالّ بر تردید و فراموشی دیده میشود (مثلاً الاموال، 24، غریب، 1 / 191، الناسخ، 91) كه انتقاد برخی را موجب شده است (نک : علی بن حمزه، 191). در واقع محدثان در عین اینكه بر وثاقت ابوعبید باور داشتند، بیش از آنكه به اسانید و روایات او روی آورند، بر وی به سان یك مفسر حدیث ارج مینهادند (نک : خطیب، 12 / 408، 410). در صحاح سته بدون اینكه حدیثی از او نقل گردد، نكات تفسیری او دربارۀ برخی احادیث نقل شده است (نک : بخاری، 4 / 139؛ ابوداوود، سنن، 2 / 106).آنچه ابوعبید را به عنوان مفسر احادیث مشكل شاخص كرده بود، تألیف كتاب غریب الحدیث است كه به گفتۀ خود او حدود 40 سال از عمرش را برای گردآوری مطالب آن صرف نموده بود (نک : خطیب، 12 / 407) و چنانكه از مندرجات كتاب برمیآید، آن را پس از سفر مصر (213 / 828 م) در بغداد تألیف كرده (نک : ابنسعد، 7(2) / 93) و به روایتی به مأمون اهدا نموده بود (خطیب، 12 / 408). این كتاب از بدو تألیف مورد توجه محدثان بزرگ بغداد چون احمد بن حنبل و یحیی بن معین قرار گرفت (همو، 12 / 407؛ قس: ابوداوود، مسائل، 282) و در اندك زمانی در شرق و غرب بلاد اسلامی رواج یافت، چنانكه نسخهای از آن نزد عبدالله بن طاهر، والی وقت خراسان فرستاده شد (خطیب، 12 / 406) و امروز نسخهای از آن به خط مغربی در لیدن وجود دارد كه تاریخ كتابت آن 252 ق است (ورهووه، 95). در دورههای بعد كتاب ابوعبید دركنار تكملهای كه ابن قتیبه بر آن نوشت، اساسیترین منابع برای آثار دیگران در زمینۀ غریب الحدیث تلقی میشد (نک : بخش آثار در همین مقاله).
برپایۀ فهرستی از شیوخ قرائت ابوعبید كه ابوعمرو دانی به دست داده، وی از علی بن حمزۀ كسائی، شجاع بن ابی نصر، اسماعیل بن جعفر مدنی، حجاج بن محمد، ابومسهر عبدالاعلی بن مسهر و هشام بن عمار قرائت آموخته است (ذهبی، معرفة، همانجا). ابن جزری بر آن فهرست، سلیم بن عیسی، یحیی بن آدم و سلیمان بن حماد نامی را افزوده است (غایة، همانجا). گوتشالك در مورد نام اخیر، حمّاد را تحریف جمّاز تصور كرده و ابن جماز (د بعد از 170 ق)، راوی قرائت مدنی ابوجعفر را از شیوخ او دانسته است (ص 268)، اما ابوعبید خود متذكر شده كه قرائت قاریان مدینه، از جمله ابوجعفر را تنها از اسماعیل بن جعفر فرا گرفته است (اندرابی، قراءات، 44). ابوعمرو دانی از شاگردان او در قرائت احمد بن ابراهیم وراق خلف، احمد بن یوسف تغلبی، علی بن عبدالعزیز، نصر بن داوود و ثابت بن ابی ثابت را نام برده است (ذهبی، همانجا). ابوعبید فراگرفتههای خود دربارۀ قرائات گوناگون حجاز، عراق و شام را در كتابی با عنوان القراءات (نک : بخش آثار در همین مقاله) به ودیعه نهاد و در آن افزون بر 20 قرائت را ثبت كرد (مكّی، 27؛ ابن جزری، النشر، 1 / 33-34). این اثرِ ابوعبید نخستین تألیف شناخته شده و در دانش قرائت است كه در آن قرائات گوناگون در كنار یكدیگر گردآوری شده است (همانجا) و محمد بن جریر طبری در تألیف كتاب القراءات خود، شالودۀ كار را بر این كتاب نهاده بوده است (یاقوت، ادبا، 18 / 67- 68). ابوعبید علاه بر این اثر، در دیگر آثار خود نیز گاه به نقل قرائتهای گوناگون و اختلافات مصاحف پرداخته است (غریب، 2 / 33، 51، جم ، فضل، گ 48 الف ـ 49 ب، الناسخ، 5، 15، 22؛ نیز ابن خالویه، 108، 118).آگاهی وسیع ابوعبید از اختلافات قرائات و دانش گستردۀ او در ادب، وی را بر آن داشت تا از میان قرائات پیشینیان، به انتخاب پردازد. او به گفتۀ خود در این گزینش موافقت اكثر قراء، بیشترین سازگاری با نحو و لغت عربی و صحیحتر بودن از نظر تأویل (اعتقادی یا فقهی) را در نظر داشته (ابوعبید، همان، 87؛ اندرابی، همان، 142، 145) و گویا در این بین بر موافقت با اكثریت تأكیدی خاص مینموده است (مثلاً نحاس، 3 / 132). علاوه بر سه اصل یاد شده، او در موارد بسیار، قرائتی را به جهت سازگاری با نظایر آن در قرآن (همو، 3 / 39، 112، جم ) یا در حدیث (همو، 3 / 306-307) مرجع دانسته و بیشترین سازگاری با رسم الخط مصحف را در نظر داشته است (همو، 3 / 10، 4 / 233).او گاه در اختیار خود، روش احتیاط را گزیده است. نمونۀ بارز آن در الف پایانی «الظُّنونا»، «الرَّسولا» و «السَّبیلا» (احزاب / 33 / 10، 66، 67) دیده میشود كه بین سه قول «حذف الف در وصل و اثبات آن در وقف»، «اثبات در هر دو حالت» و «حذف در هر دو حالت»، تنها با قول اخیر كه مخالفت با رسم مصحف بوده، مخالفت كرده و با تعمد بر وقف، خود را از كنار زدن هر یك از دو قول نخست رهانیده است (نک : اندرابی، الایضاح، گ 186 ب؛ «المبانی»، 165). با وجود اینكه ابوعبید از نظر طبقهبندی مكاتب قراء، در شمار كوفیان جای دارد (نک : اندرابی، همان، گ 94 ب)، ولی وی با روشی اجتهادی كه در پیش گرفته، در بسیاری از موارد برخلاف اجماع كوفیان و حتی مصحف كوفه قرائت كرده است (مثلاً نك : همان، گ 157 الف، 174 الف، 194 الف).از منابعی كه میتوان اختیار ابوعبید را به تفصل در آنها بازیافت، اعراب القرآن ابوجعفر نحاس و الایضاح اندرابی شایان ذكرند و موارد پراكندۀ آن در منابع گوناگون، حتی سنن ترمذی (5 / 185-186) دیده میشود. به تصریح مقدسی جغرافینگار، در نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / 10 م اختیار ابوعبید در بلاد جبل (در ایران) از قرائات رایج بوده (ص 303) و مكی بن ابی طالب، عالم مغربی، از رواج آن در برخی نقاط در نیمۀ نخست سدۀ 5 ق / 11 م خبر داده است (ص 64-65). اشارات دیگری نیز وجود دارد كه از رواج این قرائت در دورههای بعد حكایت دارند (اندرابی، قراءات، 142-146؛ رافعی، 1 / 132، 2 / 159؛ ابن خیر، 23).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید