چنان که به نظر می رسد منطق و فلسفه در یک جریان طبیعی به عالم اسلام پای نهاده و سیاست خلفا با اهدافی پلید در آن دخالت نداشته است؛ که اگر چنین بود با تضعیف یا عدم حمایت آنان از جریان رو به رشد دانش، می بایست خللی در جریان دانش ایجاد می گشت؛ ولی این اتفاق رخ ننموده است. نویسنده در نوشتار حاضر سعی نموده این مسأله را مستدل نماید.
مارتین هایدگر، فیلسوف بزرگ آلمانی قرن بیستم، نگرشی بس تیرهوتار نسبت به تمدن مدرن داشت. در نظر او، مدرنیته نوعی غفلت بود و آن را بهخاطر مادیگرایی، عملگرایی و سودگرایی بیش از اندازهاش نقد میکرد. در «نامهای در باب اومانیسم»، وی از بیگانگی و غربت بهمثابۀ ناخوشی حاصل از وجود ماشینهای مدرن سخن میگوید.
ملّاصدرا در تحلیل ایمان به گزارش و تفکیک مفهومی تعریف های گذشتگان می پردازد. از نظر او علم یا تصدیق یقینی مفهومی محوری در ایمان است. او جایگاه مفاهیم دیگری چون اقرار زبانی، احوال، و اعمال را در مفهوم ایمان بررسی میکند و آن ها را به مفهوم علم پیوند می زند.
نظام هستی شناسی حکمت متعالیه و همۀ نوآوری های صدرالمتألهین بر نظریۀ اصالت وجود و اعتباریت ماهیّت مبتنی است، و صحت و اعتبار نظریۀ مزبور در گرو درستی و اتقان برهان های ملاصدرا برای اثبات اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، و نیز صحت پاسخ های وی به اشکال ها و شبهه های مربوط است.
بعضی از حضار محترم ممکن است به خاطر داشته باشند چند سال پیش در همین مکان اجتماع حاصل کرده و دربارۀ یکی از متفکران بزرگ - که نام او بر مکتبی که امروز ما آن را مکتب اصفهان می نامیم حکمفرمایی می کند – بحث کردیم.
گُفتوگو از ناسازیهایِ عِرفانِ اِبنِعَرَبی و فَلسَفۀ مُلّاصَدرا با پارهای از آموزههایِ کِتاب و سُنَّت، از آغازِ پیدائیِ آن عِرفان و این فَلسَفه، بیش و کَم، هَمواره در میان بوده است. کَسانی بر این ناسازی پافِشاری کَردهاند و کَسانی بر سازگاریِ کامِلِ آن عِرفان و این فَلسَفه با کِتاب و سُنَّت مُصِر بودهاند.
شاید بعضی از محققان ایرانی که در فلسفه های رایج در نزد مسلمانان تخصص و تبحر دارند، خاصه آنهایی که در سالهای متمادی در حوزه های علمی سنتی با این نوع موضوع ها انس داشته و بحث در مسائل مربوط بدانها را عملا قسمت عمدهای از فعالیت فرهنگی روزمره خود قرار داده اند، چنین عقیده داشته باشند که در این زمینه نیازی به شناخت نظر خارجیان، اعم از مستشرق و غیره نیست
بیش از چهار قرن از وقوع نقطه عطفی بزرگ و شگرف در تاریخ اندیشه فلسفی ایران می گذرد و هنوز، آن چنان که شایسته و بـایستــه اسـت، تحقیقات جدی درباره عظمت گستره آن صورت نگرفته است. اساسا قرن یازدهم هجری، برابر با قرن هفدهم میلادی، نقطه عطفی در تاریخ اندیشه بشر است
کیفیت و چگونگی آفرینش، همواره ذهن دانشمندان علوم مختلف را به خود مشغول کرده است. در این راستا فیزیکدانان به دنبال انفجار(های) بزرگ کیهانی و حفرههایی بین زمان و مکان و مسائلی از این قبیل بودهاند، تا آغاز و انجام دنیا را توصیف نمایند. زیستشناسان در پی تبیین نحوه پیدایش حیات موجودات و فروعات حیات، به روی کره خاکی هستند. فیلسوفان اسلامی نیز پس از اثبات واجب و صفت صانعیت برای او، به دنبال ترسیم مدل آفرینش ماده از مجرد تام در قوس نزول و نحوه تکامل موجودات ناقص مادی در قوس صعود هستند. بر پایه همان دغدغه و سوال متداول، هدف از این مقاله؛ بررسی تطبیقی میان نظر زیستشناسان طرفدار تکامل انواع و نظرات فیلسوف ارجمند ملاصدرا در این باب است و از این گذر، به وجوه اشتراک و انفکاک در نظریات مذکور خواهیم پرداخت
امروزه در مجامع آکادمیک غربی در حوزه مطالعات فلسفه اسلامی بررسی های متن محوری در جریان است که بر تصحیحات انتقادی متون، تحولات مفهومی و بررسی تحول فلسفه اسلامی در نسبت با سنت شارحان ارسطویی و افلاطونی استوار است. فارابی و ابن سینا در این میان خیلی مهم قلمداد می شوند و تلاش ها برای درک نسبت فلسفه آن دو در مقایسه با شارحان اسکندرانی و نو افلاطونی متأخر و همچنین در مقایسه با سنت های فلسفی در میان مترجمان مسیحی و صابی در دوران نهضت ترجمه (و تداوم آن در سده چهارم با ظهور مکتب ابن عدی) به ظهور مطالعاتی بسیار جدی در این حوزه ها انجامیده است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید