به حرفهای اغلب استادانِ دانشگاه که گوش بسپرید، انبوهی از نقدها را بر نهادهای اجتماعی میشنوید. کمتر چیزیست که از نقد در امان بماند. احتمالا بسیاری از نقدها هم کارکردِ قدرت عمومی را نشانه میگیرد. هریک از استادان، دستکم در رشتههای علوم انسانی، میتواند فهرستی طولانی از انواع تبعیضها، بیعدالتیها، و موارد سوءاستفاده از قدرت را برایتان روایت کند.
آیا میتوان بدون داشتن تأیید جامعۀ علمی اندیشید؟ آیا میتوان موازین و چهارچوبهایی که مجامع رسمی (حتی غیررسمی) ارائه میکنند را نادیده گرفت و بااینوجود به زندگی فکری ادامه داد؟ پاسخ ما به این سؤال که آیا بدون «دیگری» میتوان اندیشید، با قاطعیت منفی است
علم و اندیشه از سنخ فن هستند یا هنر؟ اموری تکنیکی هستند یا ذوقی و شاعرانه؟ با ذکر این تذکر ضروری که حوزهی بحث ما نه تأمل در موضوع بهمثابهی امری فلسفی و انتزاعی بلکه دقیقأ متمرکز بر مسائل جامعهی علمی ماست، به تحریر محل نزاع بپردازیم. فن بودن به چه معناست و در مقابل هنری بودن و شاعرانگی چه مختصاتی دارد؟ اعتقاد به هریک چه استلزاماتی با خود به همراه میآورد و چه دستاوردهای علمی و آکادمیکی را مقتضی میکند؟ توجه به یک نمونه احتمالاً بحث در باب این دوگانه را روشنتر خواهد ساخت
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید