پيشكشي به دكتر مظفر بختيار پاییز بود گمانم که در دفتری که در نشر نقره داشتیم، با دکتر محمدعلی صوتی سخن از دکتر بختیار رفت و کاری که میخواهد کرد بر میرزا غلامرضا. و این باب آشنایی شد با مردی خدنگ. سالهای شصت بود. و من گوشه گرفته به نشر نقره. بختیار را که دیدم، فارغ از این همه، دامن از دست داده کار خویش. همسن بودیم بهتقریب. اما پختگی در او به پیرانگی میزد و شازدگی ایلی به تلفظ رسای کلمات و زبانورزی، چیزی میان سعدی و متنبی. در دورانی که لُمپنیزم سکه رایج بود و تفاخر منهج، بیپیرایه مردی چنین شریف، بوی شرافت بود و فخامت ایران.
در تألم و اندوه درگذشت جانگزای ناگهانی برادر بزرگم زندهیاد مهدی صافی بودم که نخستین معلم من در مقاطع تحصیلی بود و در درستکاری و دانش و کمال ممتاز٫ به او تعلق خاطر داشتم و پیوسته مشتاق دیدارش، که همزمان مطلع شدم عزیز یاران و یار عزیزان، دکتر مظفر بختیار، به دیار باقی رفته است (جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۹۴). ایام تلخی بود. پیش و پس از آن، عزیزانی دیگر از دست رفتند که یادشان را در مطبوعات گرامی داشتهام و چه میتوان کرد؟ ا
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید