فلسفه، تلاشی در میانه بیم و امید است. سخن بر سر فلسفه است نه فلسفه بهعنوان یک رشته آکادمیک یا حوزوی که جماعتی بهعنوان معلم و جماعتی بهعنوان دانشجو و طلبه به آن اشتغال دارند، مدارجی را طی و مدارکی را اخذ کردهاند، آثاری را نگاشته و چاپ میکنند؛ خلاصه چرخ این اشتغال را همیشه در گردش میگذارند؛ فلسفهای که نسبتش با سرزمین و زمانهای که در آن بسر میبریم نامعلوم است و اگر اساساً دغدغه و پرسش داشته باشد نه برآمده از «زندگی» است و نه به آن باز میگردد؛ بلکه مقصود فلسفهای است که از متن «زندگی» آغاز میشود و سرآغازش همانطور که از افلاطون و ارسطو شنیدهایم «حیرت» است
در دوران دانشجویی فلسفه، استاد معظم دکتر علی مرادخانی این باور خود را مدام تکرار مینمود که برای رهایی از انسداد و رسیدن به یک شرایط مطلوب چه به لحاظ فردی و چه از نظر جمعی راهی جز فلسفه نیست و فلسفه موقف اصلی برای یافتن بهترین راهحلها و امید در جهت حل انسداد و رکود است. اینک که بیش از صد سال از ورود تئاتر به ایران و جاذبهاش نزد ادبا و روشنفکران و هنرمندان و طبقه "فرهنگی" این ملک میگذرد، همچنان تئاتر سرگشته و بیخانمان است. گروهی از مشغولین به این هنر از الزام وجودش میگویند و نمایش و تأثیرات فرهنگی آن را یادآوری میکنند، اما هیچگاه این هنر به جز مقاطعی کوتاه و کم نفس جایگاه خود را در فضای فرهنگی کشور نیافته و به آن به چشم یک امر قابل چشمپوشی و سربار دولت نگاه شده است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید