سینه به سینه، دست به دست، مضراب به مضراب، پدر به پسر و استاد به شاگرد. این سرنوشت ردیف و دستگاههای موسیقی ایرانی است که از گذشته به روزگار ما رسیده؛ میراثی که تنها به دست و مضراب و ذوق استادانی، که بخشی از آنها در میان یک خاندان به دنیا آمدند، ماندگار و حفظ شد. مورخان تاریخ موسیقی هیچ سند روشن و قطعی ندارند که مجموعه نغمات و مایهها و ملودیها از کی، کجا و چطور بهدست آقا علیاکبر رسیده است. اما این را میدانیم که او آنها را باواسطه و بیواسطه مانند رنگ چشمها و خونی که در تبارشان جاری است به دو پسرش، میرزا عبداله و میرزا حسینقلی، سپرد تا این خاندان میراثدار هنری باشند که میگویند از خنیاگران گذشته و روزگار باربد به صفیالدین ارموی و به روزگار قاجاریه رسیده بود.
فرزانه ابراهیمزاده: آخرین تصویری که به یاد داشت چشمانِ پر از خشم مرد نقاب به صورت بود که آهن داغ را به سمت چشمانش آورد. بعد از آن فقط تاریکی مطلق بود. تاریکی مطلقی که نه فقط این چند ماه که سالها بود برای او و خاندانش آغاز شده بود. از همان زمان که عموی بزرگش در کلاهفرنگی نفس آخر را کشید و آن جوان پیرچهرهٔ شبانه گم شد. از همان روز که عموزادگانش برای نشستن در ارگ به جان هم افتادند، کاری از دست هیچ کس برنمیآمد، او هم به نفرین شاه سلسلهٔ قبلتر گرفتار شده بود و باید تا ابد در پایتخت قجرها میماند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید