هر ممکنالوجود، چه ازلی باشد (همچون حقیقت حَقّة محمدی) و چه همچون من و تو حادث باشد نظر الی ذاته موجود نباشد و چون به مقام وجود درآمد و شیئیت او حاصل شد و حقیقت خارجی یافت، ثبوت و وجود آن با قطع نظر از واجب متصور نیست. اگر «ممکن» نیازمند به غیر خود که «واجب» است نبود، که ممکن نبود، بلکه واجب بود و بینیازی یعنی انقلاب در ذات که محال بودن آن بدیهی است.
گاهی انسان چنان بزرگ می شود، که خدا را هم در گنجایش بزرگواری خود قرار می دهد. مگر نه این است که حضرت حق در عرش،کرسی،زمین و زمان نمی گنجد،اما در دل انسان می گنجد. انسان،از صورت تا معنا، از خلق تا حق،از صفر تا بی نهایت،و از هیچ تا همه چیز را در امکان دارد. کائنات، یک قبیله بیشتر ندارند؛ و آن انسان است. فرمان حضرت حق به قدوسیان-گه برگزیدگان آفرینش بودند- تا آدم را سجده آرند، تشریعی بود که از تکوین، آب می خورد؛ زیرا که ظهور آدم، آیینه کائنات را جلا می داد و کالبد هستی را جان می بخشید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید