با ورود فرهنگ و خودِ اجتماعی به بحثها، بررسی اذهان دیگر برای یافتن بنیان معرفت شناختی کاری بس ضروری نمود. اذهان وقتی کنار یکدیگر قرار میگیرند رنگ خاصی به شناختِ ابژهها از جمله شناختِ خودِ انسان میدهند. مثل عناصری که در کنار هم، ساختار و تأثیراتی جدای از تأثیرات عناصر منفرد، تولید میکنند. این رویکرد ملازم با قرار گرفتن ابزارِ ارتباط و حاملهای فرهنگ یعنی زبان و بدن در کانون تحلیلها شد. هر چه بار فرهنگی که زبان و بدن حمل میکنند بیشتر باشد، تأثیرش روی افراد زیادتر خواهد بود.
از آن زمان که امانوئل کانت همت گماشت تا محورریت انسان را که در زوایا و خفایا مانده بود، از خلوت به جلوت درآورد، خواسته یا ناخواسته انسانمحوری اندیشهها را فراگرفته و هر اندیشمندی که دستگاه فکری اعم از فلسفی، اجتماعی، سیاسی، روان شناختی و غیره را بنیان نهاده در ابتدا باید تعریفی از انسان داشته باشد تا ماهیت و جایگاه جهان خارج و معرفت که باید در نسبت با انسان تعریف شوند، آشکار گردد. گوشزد کردن تبعات چنین پنداشتی از انسان، انگیزه و هدف اصلی فوکو در آثارش را تشکیل میدهد. از میان استعارهها و مفاهیم موجود در ادبیات فلسفی فوکو واژه سوژه در موضوعات مختلف، خود را به انحاء گوناگون ظاهر میکند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید