1392/11/27 ۱۱:۴۲
ساموئل آراندا، برنده جایزه ورلدپرس فتو برای اولینبار به ایران آمد. او عکاسی اسپانیایی است که درحال حاضر برای روزنامه نیویورکتایمز فعالیت میکند و با سفر به کشورهای مختلف خاورمیانه به ثبت بحرانهای موجود در این منطقه پرداخته است. عکسی از او در سال 2011 که زاید الغوث، پسر یمنی مجروح را در آغوش مادرش نشان میدهد، توانست برنده جایزه ورلدپرس فتو شود؛ جایزهای که به اسکار عکاسی دنیا تعبیر میشود و دارای اعتبار زیادی است. حالا او به ایران آمده است و بههمراه شش عکاس ایرانی در نمایشگاهی با عنوان «رد پا» شرکت کرده که تا 28 بهمن در گالری راه ابریشم ادامه دارد و به پیامدهای جنگ میپردازد. حضور آراندا در ایران فرصتی را فراهم آورد تا گفتوگویی با این عکاس انجام دهیم. این دومین گفتوگوی «شرق» با این عکاس است
ساموئل آراندا برنده جایزه «ورلدپرس فتو» در گفتوگو با شرق
ساموئل آراندا، برنده جایزه ورلدپرس فتو برای اولینبار به ایران آمد. او عکاسی اسپانیایی است که درحال حاضر برای روزنامه نیویورکتایمز فعالیت میکند و با سفر به کشورهای مختلف خاورمیانه به ثبت بحرانهای موجود در این منطقه پرداخته است. عکسی از او در سال 2011 که زاید الغوث، پسر یمنی مجروح را در آغوش مادرش نشان میدهد، توانست برنده جایزه ورلدپرس فتو شود؛ جایزهای که به اسکار عکاسی دنیا تعبیر میشود و دارای اعتبار زیادی است. حالا او به ایران آمده است و بههمراه شش عکاس ایرانی در نمایشگاهی با عنوان «رد پا» شرکت کرده که تا 28 بهمن در گالری راه ابریشم ادامه دارد و به پیامدهای جنگ میپردازد. حضور آراندا در ایران فرصتی را فراهم آورد تا گفتوگویی با این عکاس انجام دهیم. این دومین گفتوگوی «شرق» با این عکاس است. گفتوگوی اول در روزهای پس از دریافت جایزه ورلدپرس فتو با او انجام شد و گفتوگوی فعلی در تهران و در روزهایی که برای نمایش عکسهایش به ایران آمده بود. آراندا ساده و خونگرم است و با اشتیاق به همه سوالات پاسخ میدهد. معتقد است مردم کشورهای اسلامی در مقایسه با اروپاییها در مقابل دوربین راحتتر هستند و حتی وقتی او را با دوربین میبینند، انتظار دارند از آنها عکس بگیرد. او همچنین در بخشی از این گفتوگو به این نکته اشاره کرد که گرفتن جایزه ورلدپرس فتو موقعیتهایی را همچون سفر به ایران برایش پیش آورده اما اولین حسی که بعد از گرفتن این جایزه داشته، عجیب بوده و حس خوبی نداشته است. این گفتوگو با همکاری محمدرضا جابری بهعنوان مترجم، انجام شد. چه شد تصمیم گرفتید به ایران بیایید و در این نمایشگاه گروهی شرکت کنید؟ من دوستان ایرانی زیادی دارم اما تا به حال این شانس را نداشتهام که به ایران بیایم تا اینکه پروژه مشترک سفارت اسپانیا و گالری راه ابریشم پیش آمد و من برای شرکت در نمایشگاه دعوت شدم. این پیشنهاد، بسیار خوب بود و باعث همکاری میان عکاسان ایرانی و اسپانیایی شد. مدت زیادی بود که دوست داشتم به ایران بیایم و این فرصت، باعث شد بتوانم خواستهام را عملی کنم. سه عکس از شما در این نمایشگاه روی دیوار رفته است. چطور شد این عکسها را انتخاب کردید؟ یکی از خواستههای برگزارکنندگان نمایشگاه این بود که همان عکس برنده جایزه ورلدپرس فتو را حتما نمایش دهم، بهغیر از آن دو عکس دیگر را انتخاب کردم که به اعتقاد خودم ضدجنگ هستند چون برای خودم مهم است که عکاس ضدجنگ باشم. دلم میخواست با این عکسها، چهره دیگر جنگ را که میتواند زندگی و زیبایی باشد، نشان دهم مثلا عکسی دارم که نشان میدهد با وجود جنگ و بحران در یمن اما دختران این کشور درحال انجام حرکات باله هستند. هر سه عکس متعلق به یمن هستند؟ بله. البته امیدوار بودم فضای بیشتری بود تا بتوانم عکسهای زیادتری را به نمایش بگذارم اما فضای نمایشگاه این اجازه را به من میداد که تنها سه عکس نشان دهم. از آنجا که پیام نمایشگاه در مورد اثرات مخرب جنگ است و همه ما نیز بارها خبرها و تصاویر زیادی در مورد پیامدهای جنگ شنیده ودیدهایم اما همچنان جنگ در نقاط مختلف ادامه دارد. فکر میکنید چنین نمایشگاههایی چقدر میتوانند اثرگذار باشند و تا به حال چه تاثیری داشتهاند؟ من معتقدم عکاسی میتواند تاثیرات زیادی روی جامعه بگذارد و حتی روی زندگی شخصی خودم هم اثر گذاشته است. در جنگ بالکان و بوسنی، عکاسان ثابت کردند چه جنایتهایی در آنجا رخ داده است. من به تاثیر عکس در آگاهکردن جامعه باور دارم و به همین دلیل نمیتوانم روی کاناپه منزلم بنشینم و به حوادثی که روی میدهد، اهمیت ندهم. شما گفتید روی زندگی شخصیتان هم تاثیر گذاشته است. دوست دارید درمورد این بخش هم صحبت کنید؟ بهطور کلی میتوانم بگویم این تاثیرها مثبت بودهاند. ممکن است من هشتماه را در شرایط بحرانی در یمن گذرانده باشم با اینهمه همین شرایط به من اجازه داده است، وقتم برای خودم باشد بدون اینکه ساعت خاصی در محل کار باشم. به دلیل گسترش سرعت رسانههایی مانند شبکههای خبری ماهوارهای و اینترنت، عکاسی خبری در مقایسه با آنها چه وضعیتی پیدا کرده است و به چه سمتی میرود؟ سوال خوبی است. عکاسی خبری طی چندسال اخیر خیلی متفاوت شده است. بهعنوان مثال وقتی یک عکاس بدون مرز هستم، بهراحتی به فلسطین یا کشورهای دیگر سفر میکنم و عکسهایم را برای روزنامهها میفرستم ولی الان حقوقی که به عکاسان میدهند، بسیار کم است و همین مساله، امکان کار برای عکاسان بدون مرز را کاهش میدهد. امروز عکاسان بدون مرز، بیشتر با تهیه کتاب و برگزاری نمایشگاه کسب درآمد میکنند. رسانههایی مانند «رویترز» و «آسوشیتدپرس» بهدلیل قدرت و سرعت انتشاری که دارند، خبر و تصاویر مربوط به رویدادها را مخابره میکنند پس با توجه به این وضعیت، من سعی میکنم از روشهای دیگری استفاده کنم مثلا حاصل دوسالی را که در یمن بودم، در یک کتاب منتشر کردم و از طریق این کتاب توانستم به صورت جامع، اتفاقات یمن را به مردم دیگر کشورها انتقال دهم. از آنجاکه ما در ایران آژانسهای عکس فعال نداریم، شاید خیلی از علاقهمندان این رشته دوست داشته باشند بدانند مکانیسم کار با آژانسهای عکس چطور است. آنها به شما سفارش عکس میدهند یا خودتان ایدهای را مطرح میکنید؟ وقتی بهعنوان عکاس بدون مرز کار میکنید، بیشترین حجم کار روی دوش خودتان است. خودتان باید فکر کنید و ایده بدهید مثلا من 20درصد از زمانم را عکاسی میکنم و 80درصد بقیه را فکر میکنم، تماسهایی برقرار و راهی برای فروش عکسها جستوجو میکنم. درواقع ما باید علاوهبر عکاس، بهعنوان مدیر، فروشنده و بازاریاب هم کار کنیم. موضوعهایتان را چگونه پیدا میکنید؟ وقتی 19ساله بودم به فلسطین رفتم. آنها بسیار میهماننواز و مهربان بودند و برایم جالب است که در کشورهای اسلامی در مقایسه با کشورهای اروپایی، مردم راحتتر هستند، بههمین دلیل راحتتر میتوان در این کشورها کار کرد. وقتی در مرکز شهر صنعا (پایتخت یمن) مشغول عکاسی بودم، مردم دورم جمع میشدند و توقع داشتند از آنها عکاسی کنم. گاهی مجبور بودم دوربینم را پنهان کنم تا مردم متوجه نشوند عکاس هستم اما دوسال قبل وقتی در بارسلونا درحال عکاسی در یک پارک بودم، یک خانواده از این موضوع شاکی شد و مادر خانواده اعتراض کرد که چرا از آنها عکاسی میکنم، به همین دلیل ما عکاسان میترسیم که در اروپا کار کنیم. وقتی به یمن، لیبی، مصر و... میروم مردم در مقابل دوربین راحت هستند، با هم صحبت میکنند و هیچ مشکلی در مقابل دوربین ندارند درحالی که در اسپانیا یا کشورهای اروپایی، مردم کمتر با هم صحبت میکنند. وقتی در مترو هستید، کمتر شاهد هستید که مردم با هم حرف بزنند و ارتباطشان کمتر است. بخشی از این موضوع به این دلیل است که محیط شخصی در اروپا بیشتر شده است. تا به حال برایتان پیش آمده است که برای انتشار عکس با مشکل مواجه شوید و جلو منتشرشدن عکسی را بگیرند؟ بله. بدترین تجربهام در اسراییل بود. عکاسان شدیدا در آنجا کنترل میشوند. در سال 2009 یکی از مدارس سازمان ملل را با بمب فسفری در غزه بمباران کردند. من از طرف آسوشیتدپرس به این محل رفتم و عکاسی کردم اما من را از مدرسه بیرون کردند و نگذاشتند عکاسهای دیگر هم عکاسی کنند. در مورد آژانسهایی که با آنها کار میکنید پیش آمده است اجازه انتشار عکسی را به شما ندهند؟ نه. تجربه سانسور در این زمینه را نداشتهام. برندهشدن در جایزه ورلدپرس فتو چه تاثیری روی زندگی یا نگاه حرفهایتان به عکاسی گذاشت؟ تاثیر خاصی نداشت منتها موقعیتهای خوبی را پیش پایم قرار داد تا بتوانم نمایشگاههای عکس برگزار کنم و به نقاط بیشتری سفر کنم همانطور که الان به ایران آمدهام. برخی از عکاسهایی که بحرانهای اجتماعی را ثبت میکنند وقتی اثرشان جایزه میگیرد ممکن است با این نقد مواجه شوند که این موفقیت حاصل رنج و درد انسانهای دیگر است و تعدادی از این عکاسان میگویند این جایزهها برایشان عذابوجدان میآورد. شما هم چنین حسی داشتهاید؟ بله. اولین حسی که از دریافت جایزه ورلدپرس فتو داشتم همین مساله بود و احساس خوبی نداشتم. برگزارکنندگان این جایزه ساعت 10 صبح با من تماس گرفتند و دوساعت بعد زاید که سوژه من در آن عکس بود با من تماس گرفت و گفت که عکسش را در شبکه الجزیره دیده است. او شماره تلفن من را از یک عکاس یمنی به نام محمد گرفته بود و از من دعوت کرد که به خانهاش در یمن بروم. وقتی به منزل آنها رفتم خواستم جایزهای را که گرفتهام با آنها شریک شوم چون 10هزاریورو بود و این مبلغ در یمن قابلتوجه است اما هنوز درخواستم را نگفته بودم که آنها امتناع کردند و حتی از مطرحکردن این پیشنهاد ناراحت شدند. این رفتارشان برایم یک درس شد و آنها بهخاطر اینکه به این کشور رفتم، عکاسی کردم و توانستم مشکلات را به دنیا نشان دهم از من تشکر کردند. هنوز با زاید در ارتباط هستید؟ بله از طریق فیسبوک با او ارتباط دارم. شما سالهاست در خاورمیانه عکاسی میکنید، در کنار عکسهای خبری، موضوعهای دیگری برایتان جذابیت داشته است که بخواهید بهعنوان پروژههای طولانیمدتتر روی آنها کار کنید؟ من همیشه سعی کردهام وقتی وارد کشوری میشوم از جامعه آنها چیزهای جدیدی یاد بگیرم. تجربه من اینگونه بوده است که بهترین موضوعها را از جامعه غرب و خاورمیانه به دست بیاورم و آنها را با یکدیگر بیامیزم. نکته مهمی که در کشورهای اسلامی من را جذب میکند، این است که بههم احترام میگذارند. البته من تا به حال به ایران نیامدهام و نمیدانم این مساله چقدر در ایران نیز صدق میکند. در کشورهای اسلامی دیگر مانند مصر و یمن بسیار به سالخوردگان احترام میگذارند اما در اسپانیا سالخوردگان را به خانه سالمندان میبرند و پیوندی که میان اعضای یک خانواده وجود دارد، خیلی قوی نیست. ما در غرب، توجه به چنین مسایلی را از دست دادهایم، هر کس به فکر خودش است و فردیت بسیار مهم شده. البته منظور من مقایسه تفاوت دو جامعه نبود. میخواستم بدانم در کنار عکاسی خبری و موضوعات روز، پروژههای دیگری هم بوده است که علاقهمند به عکاسی از آنها باشید؟ همیشه درحال این کار هستم. عکاسی خبری بخشی از کار من است و در کنار آن به فکر انتشار کتاب و برگزاری نمایشگاه هستم که برای این کار از سوژههایی غیرخبریتر استفاده میکنم. همچنین برگزاری ورکشاپ با عکاسان محلی را دوست دارم مثلا سال گذشته یک پروژه مشترک با عکاسان یمنی انجام دادیم که حاصل کار را به هلند فرستادیم. به طور کلی دنبال این هستم که چنین برنامههایی بیشتر شود چون عکاسی راه خوبی است که مردم بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. برایتان پیش آمده است، در حین کار با خودتان بگویید ای کاش به این کشور سفر نکرده بودم؟ بله. یکخاطره بامزه برای خودم وقتی است که به چین رفته بودم. برای اولینبار در زندگیام نتوانستم هیچ دوستی در چین پیدا کنم چون من معمولا تنهایی سفر میکنم اما به هر کشوری که میروم چند دوست خوب پیدا میکنم با اینهمه با اینکه مشکل خاصی در چین وجود نداشت و مردم آنها انسانهای محترم و مودبی بودند اما اشتیاقی برای صحبتکردن یا دعوت من به خانهشان نداشتند. خاطره دیگرم وقتی است که در قاهره بودم و دوست داشتم اهرام ثلاثه را ببینم. آیا تا به حال به قاهره سفر کردهاید؟ نه. معمولا تصور عمومی این است که اهرام ثلاثه در وسط یک بیابان هستند درحالی که اینطور نیست و شما میتوانید بهراحتی سوار مترو شوید و به این مکان بروید. بهنظرم به وجودآوردن این تصور که اهرام ثلاثه در یک بیابان و خارج از شهر قرار دارند، بیشتر یک حقه است و من این کار را دوست ندارم. متاسفانه بیشتر عکاسان، اهرام ثلاثه را طوری به تصویر کشیدهاند که انگار در میان یک بیابان و بسیار دور از شهر هستند. منظور من بیشتر در مورد موقعیتهای خطرناک بود. وقتی مشغول عکاسی از یک موضوع بحرانی هستید آرزو کردهاید که ای کاش به این سفر نمیآمدید؟ دوست ندارم خیلی در این زمینه صحبت کنم چون عادلانه نیست. وقتی عکاسی خبری میکنید باید با خطرهایش هم مواجه شوید، سفرهای ما عادی نیست و اینطور نیست که سوار هواپیما شوید، کارتان را انجام دهید و بعد تمام شد. باید مسوولیتهایش را هم بپذیرید. ما بهعنوان یک عکاس این حق را نداریم بگوییم مصر یا یک کشور دیگر، جای خطرناکی است. من 10ماه در یمن بودم و بعد از آن به اسپانیا برگشتم با اینکه شرایط آنجا برای منهم سخت بود اما خود مردم یمن خیلی سختی کشیدند. حادثهای بوده است که افسوس خورده باشید ایکاش در آنجا بودید و عکاسی میکردید؟ تازگیها یا قبلا؟ فرقی ندارد. فروپاشی دیوار برلین، اتفاقی بود که حسرتش را خوردم چون یک رویداد خاص و رویایی بود. زمانی هم که بارسلونا جام قهرمانی را برد دوست داشتم آنجا بودم درحالی که آن روز تولدم بود و من در وسط جنگلهای کلمبیا بودم. چقدر با عکاسی ایران و بهخصوص عکاسان خبری ما آشنا هستید؟ من عکسهای نیوشا توکلیان را بسیار دوست دارم. او مانند من در نیویورکتایمز کار میکند و به همین دلیل او را خوب میشناسم. ابراهیم نوروزی را هم میشناسم. یک عکاس ایرانی - فرانسوی هم بهنام «عباس» میشناسم که عکسهایش من را مجذوب میکند و یکی از عکاسانی است که به آثارش علاقهمندم. موقعیت عکاسی ایران در خاورمیانه چگونه است؟ من تازه به ایران آمدهام و از نزدیک شاهد جریانهای عکاسی اینجا نبودهام اما به صورت کلی میدانم که ایران در این زمینه بسیار قوی است و جنبشهای هنری خوبی در ایران اتفاق افتاده است مثل شعر و نقاشی. چطور شد در جوانی به خاورمیانه آمدید و عکاسی را شروع کردید؟ در ابتدا فقط میخواستم ببینم در دنیا چه اتفاقاتی درحال رویدادن است. دوست فلسطینی به نام «طاها» داشتم که اهل رامالله بود. او من را به این شهر برد و تجربه خیلی جالب و دوستداشتنی به دست آوردم. در آنجا حس میکردم در خانه خودم هستم و تمام حواس اطرافیان به من بود. آن موقع سررشتهای از عکاسی داشتید یا میدانستید میخواهید عکاس شوید؟ اولین تجربهام در سال 1999 در سن 19 سالگی هنگام سفر به فلسطین اتفاق افتاد. یک دوربین عکاسی همراهم بود اما هیچ دید خاصی در مورد عکاسی نداشتم. دوسال بعد دوباره به فلسطین برگشتم و روی سوژههای عکاسی در فلسطین متمرکز شدم. پس خیلی اتفاقی به سراغ عکاسی رفتید؟ واقعیت این است که در سن 16،15سالگی کارهای گرافیتی انجام میدادم و عکس هم میگرفتم. ما در حومه بارسلونا در یک منطقه فقیر زندگی میکردیم. محل زندگی ما منطقه خیلی خوبی نبود و به همین دلیل برخوردهای زیادی میان افراد محلی و پلیس اتفاق میافتاد. هیچ عکاسی به آن منطقه نمیآمد، حتی دوستانم به محل زندگی ما نمیآمدند. بنابراین خودم عکاسی میکردم و عکسها را به روزنامهها میفروختم.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید