1392/11/7 ۰۸:۴۸
ابوالفضل جلال: سياستگذاري فرهنگي مقولهيي است كه امروزه بسياري از نهادها و سازمانهاي دولتي و غيردولتي با آن درگيرند، در عين حال، قلمرو سياست فرهنگي يعني همان عرصه توليد، توزيع، مصرف و بازنمايي نمادها كه به خودي خود از عمدهترين مسائل و چالشهاي زندگي اجتماعي است
ابوالفضل جلال: سياستگذاري فرهنگي مقولهيي است كه امروزه بسياري از نهادها و سازمانهاي دولتي و غيردولتي با آن درگيرند، در عين حال، قلمرو سياست فرهنگي يعني همان عرصه توليد، توزيع، مصرف و بازنمايي نمادها كه به خودي خود از عمدهترين مسائل و چالشهاي زندگي اجتماعي است. اين موضوعات موجب ميشود كه برنامهريزي در عرصه سياست فرهنگي از اهميت دوچنداني برخوردار شود. از همين رو گفتوگويي انجام دادهايم با دكتر نعمتالله فاضلي، استاد دانشگاه و مردمشناس تا درباره سياست فرهنگي و تاثيرات آن بر مطالعات فرهنگي به بحث بنشينيم و با نگرش نويي كه كتاب تازه منتشر شده «نگرشي نو به سياست فرهنگي» ارائه ميدهد، بيشتر آشنا شويم.
آقاي دكتر فاضلي «سياست فرهنگي» مبحثي است كه بيشتر در فضاي مديريتي كشور و محيط آكادميك حضور داشته است درباره اين مبحث و نقش آن در مطالعات فرهنگي و جايگاه اين كتاب در اين دو عرصه كمي توضيح ميدهيد؟
همانطور كه از عنوان پيداست اين كتاب با هدف ارائه رويكرد و نگرش تازه به سياست فرهنگي نوشته شده است. منظور از نگرش تازه در اينجا نگرش متفاوت به سياست فرهنگي در فضاي گفتمانهاي سياست فرهنگي در ايران امروز است. ما اگر بخواهيم از منظر گفتماني به فضاي مطالعات سياست فرهنگي در ايران نگاه كنيم، ميتوان گفت كه جريان اصلي و گفتمان غالب در سياست فرهنگي يا در حوزه مطالعات سياست فرهنگي «گفتمان مديريتي» است. گفتمان مديريتي عبارت است از گفتماني كه هدف آن ارائه خدمات به سياستگذاري فرهنگي است. ما هنگام مطالعه مباحث سياست فرهنگي بايد بين سه مقوله تفكيك قايل بشويم: 1. تحليل سياستگذاري، 2. خدمات سياستگذاري و 3. موضعگيري در سياستگذاري. در ايران از همان ابتداي شكلگيري مطالعات سياستگذاري در تمام حوزهها از جمله سياست فرهنگي، گفتارهاي توليد شده در دو مقوله خدمات سياستگذاري و موضعگيري نسبت به سياستگذاريها قرار ميگيرد.
پيشينه اين نوع نگرش به كجا بر ميگردد؟
شايد دشوار بتوان تاريخ معيني براي گفتمان سياست فرهنگي در ايران به نحو قاطع و قطعي بيان كرد به اين دليل كه اگر ما سياست فرهنگي را عبارت از مجموعه اقدامات، برنامهها، خط مشيها و سياستهاي سازمان يافتهيي كه دولتها يا سازمانهاي عمومي در حوزه فرهنگ انجام ميدهند در نظر بگيريم و اگر مطالعات سياست فرهنگي را مجموعه دانشها و گفتارهاي توليد شده در زمينه اين سياستگذاريها تعريف كنيم، در اين صورت بايد بگوييم شايد از آغاز پيدايش دوران مدرن در ايران يعني از سالهاي 1230 هجري شمسي به بعد كمابيش هم سياستگذاري فرهنگي و هم دانش يا مطالعات سياست فرهنگي وجود داشتهاند. اگر از اين زاويه نگاه كنيم يعني از يك «زاويه تبارشناسانه» به تاريخ نگاه كنيم، بايد بگوييم كه از همان زماني كه دولتها در فكر مديريت و انضباط و انتظامبخشي به جامعه و انسان برآمدند، نوعي سياست فرهنگي ظاهر ميشود و از همان زماني كه سياست فرهنگي ظاهر ميشود؛ روشنفكران، فعالان سياسي و فرهنگي نيز شروع به گفت و گو كردن در زمينه نوع و شيوه مداخله دولتها و سازمانها در حوزه فرهنگ ميكنند. از اين رو، در واقع بايد نوعي تقارن بين سياستگذاري فرهنگي و مطالعات سياست فرهنگي را مشاهده كرد.
در برداشتي عام ميتوان گفت ابتداي پيدايش سياستگذاري فرهنگي مدرن در ايران در دوره عهد ناصري آغاز ميشود. البته ما در كتاب تا حدودي درباره اين تاريخچه به صورت گذرا اشاره و بحث كردهايم. نكتهيي كه ميخواهم بگويم اين است كه در دوره ناصرالدين شاه و از سالهاي 1230 به بعد كه سياستهايي در زمينه بهداشت عمومي، ايجاد بلديه يا شهرداري، ايجاد نظميه و تاسيس ادارات جديد كه به تاسي از تحولات اروپا و بهويژه دولت عثماني در ايران رخ داد، از همان زمان سياست فرهنگي در ايران نيز شروع ميشود. سياستهاي اصلاحات ميرزاتقيخان اميركبير شامل سياستهاي فرهنگي نيز بود. تاسيس دارالفنون، تاسيس موزه در دارالحكومه، گسترش عكاسي، وضع قوانين براي ايجاد نظم و شيوه عبور و مرور افراد در شهر، وضع و اعمال سياستهاي بهداشتي و امثال اينها بخشي از سياستهايي است كه به دولت وقت ايران اجازه مداخله در زندگي روزمره مردم را ميدهد. اين سياستها همچنين امكان مداخله دولت در فرآيندهاي توليد هنري و وجوه زيباشناسانه را فراهم ميسازد. در عين حال، در اين دوره روشنفكران و فعالان سياسي و اجتماعي شروع به گفتوگو در زمينه جامعه و فرهنگ ايران ميكنند. ميتوان اين گفتوگوها را نيز سرآغاز گفتمان مطالعه سياست فرهنگي در ايران دانست. در اين دوره است كه ايده انتظار از دولت به عنوان مسوول رفتار مردم و ايجاد خدمات فرهنگي در اين زمان كمكم شكل گرفت. اگرچه در تمام طول تاريخ از همان دوران هخامنشيها كه نخستين امپراتوري جهان را در ايران تاسيس كردند، حكومتها از فرهنگ براي تثبيت و توسعه سياسيشان استفاده ميكردند. من سياست فرهنگي را در معناي مدرن بخشي از فرآيند مدرن شدن ميدانم. با شروع مدرنيته است كه هم دولت و هم روشنفكران بحث فرهنگ را به نحو جدي در دستور كار خود ميگذارند. در ايران تبار مدرنيته به دوران ناصري باز ميگردد.
پس شما معتقديد كه سياست فرهنگي و سياستگذاري فرهنگي از دوره ناصري در ايران آغاز شده است؟
منتها در اين دورهها هنوز چيزي به عنوان مطالعات كارشناسي و موضوعي كه ما در اين كتاب از آن به عنوان «مطالعات فرهنگي ابزاري» نام بردهايم، پديد نيامده بود. مساله مطالعات سياست فرهنگي در ايران به عنوان موضوعي اساسا محدود به «حوزه عمومي» شناخته ميشد، بدين معنا كه تقريبا تا سال 1340 مساله مطالعات سياست فرهنگي و گفتوگو درباره فرهنگ بخشي از حوزه عمومي بود كه روشنفكران، روزنامهها و مطبوعات به اين موضوعات توجه داشتند. بعد از روي كار آمدن دولت مدرن يعني پيدايش خاندان پهلوي 1304 به بعد به تدريج اتفاقي كه افتاد اين بود كه دولت تمركزگراي جديد شروع به گسترش نظام اداري و ديوان سالاري خودش كرد و براي پاسخ به نيازهاي جامعه و در عين حال براي تثبيت و تحكيم مباني قدرت دولت جديد نظامهاي اداري جديد، وزارتخانهها، ادارات و موسسات جديد به وجود ميآمدند. بخشي از اين ادارات مستقيما در حوزههايي كه ما به آن فرهنگ ميگوييم فعاليت ميكردند و بخشي از آن ادارات در حوزه رفاه، خدمات يا امنيت بودند. اما در عين حال بر شيوه زندگي، نظام معنايي، ارزشها، باورها و بهطور كلي نظم اجتماعي و نظم فرهنگي جامعه تاثيرگذار بودند. براي همين همگام با گسترش بروكراسي ديوان سالاري روز به روز اقدامات، برنامه، خط مشيها و سياستهاي دولت در حوزه فرهنگ افزايش پيدا ميكرد. طبيعتا با گسترش نظام ديوان سالاري و اداري دولت و گسترش نقش حضور و مداخله سازمان يافته دولت در شيوه زندگي، هنرها، ادبيات و فرهنگ جامعه نياز به شكلگيري يك نوع دانش كارشناسي هم پديد آمد. دانش كارشناسي كه بايد مجموعه آمارهاي فرهنگي، اطلاعات محدود به نيازهاي فرهنگي، اطلاعات گوناگون در زمينه بودجه براي حوزههاي فرهنگ يا حتي آمار و اطلاعات اجتماعي كه براي فرهنگ ضروري هستند مانند دادههاي سرشماري جمعيتي كه مثلا براي آموزش و پرورش آموزش عالي ضرورت دارند، اين نيازها هم گسترش پيدا ميكرد. به همين دليل از زمان پيدايش دولت مدرن علاوه بر گفتمان مطالعات فرهنگي روشنفكرانه كه در درون حوزه عمومي شكل گرفته و توسعه يافته بود، نوع جديدي از دانش مطالعات سياست فرهنگي نيز شروع به رشد و گسترش كرد كه من به آن ميگويم «دانش سياستگذاري فرهنگي ابزاري».
چرا اين نام براي اين رويكرد انتخاب شد؟
ابزاري بهاين جهت كه اين دانش در واقع دانش معطوف به ارائه خدمات براي سياستگذاري است. دانشي كه از دورههاي قبل وجود اشت چيزي كه من به آن ميگويم، «دانش انتقادي سياست فرهنگي» چيزي است كه بيشتر بيانكننده موضعگيريها و سياستهاي روشنفكران و جريانهاي دگرانديش يا منتقد يا مخالف دولت آن را توليد ميكردند يا حتي اگر نگوييم دگرانديش يا مخالف، روشنفكراني كه به دنبال تغيير و تحول در فرهنگ بودند و بخشي از وظيفه و رسالت خود ميدانستند كه درباره نقش دولت و فعاليتهاي فرهنگي آن بحث و گفتوگو كنند.
ريشههاي شكلگيري اين دانش از كجاست؟
از سال 1340 به بعد با گسترش دانشگاهها و توسعه رشتههاي علوم اجتماعي و انساني از يك سو و افزايش دانشآموختگان در رشته علوم اجتماعي به تدريج مطالعات در زمينه فرهنگ در ايران رشد كرد و بخشي از اين مطالعات بهطور مستقيم يا غيرمستقيم به مطالعات فرهنگي معطوف شد. به همين دليل به تدريج مراكز پژوهشي و مراكزي كه در حوزه توليد يا انتشار دانش فرهنگي مربوط به سياست فرهنگي فعاليت ميكردند، گسترش و توسعه يافت.
با توجه به مباحثي كه مطرح شد به نظر ميرسد دولتها تمايل بيشتري به در اختيار گرفتن دانش سياست فرهنگي دارند، نقش بدنه روشنفكري در اين ميان چگونه تعريف ميشد؟
دولت بهطور طبيعي آنگونه كه در ايران تعريف ميكرد به عنوان دولت تمركزگراي اقتدارگرا ولي دولتي كه به هر حال بيشتر به دانش ابزاري براي رسيدن به اهداف خود در آن نياز دارد به طرف گفتماني از دانش سياست فرهنگي حركت كرد كه بيشتر رويكرد مديريتي يا ابزاري يا دانش كارشناسي و تكنيكال براي اين حوزه بود. در مقابل گفتماني كه در حوزه روشنفكري و حوزه عمومي وجود داشت گفتمان انتقادي نسبت به سياست فرهنگي بود. به همين خاطر ما دو حوزه متفاوت در مطالعات سياست فرهنگي در ايران تجربه كردهايم، يكي حوزهيي كه در خدمت سياستگذاري است و بخشي از خدمات سياستگذاري فرهنگي كه من تحت عنوان «رويكرد مديريتي مطالعات سياست فرهنگي» نامگذاري ميكنم و دوم حوزهيي كه معطوف به نقد و ارزيابي اين سياستهاي فرهنگي است. در رويكرد دوم توسط روشنفكران، فعالان سياسي، فعالان اجتماعي و فعالان فرهنگي بيشتر به مثابه نوعي موضعگيري در برابر دولت يا در برابر سازمانها صورت ميگيرد. چيزي كه ما به معناي واقعي كم داريم و از گذشته كم داشتهايم مطالعات سياست فرهنگي است كه با هدف «تحليل سياست» صورت بگيرد. در كتاب «نگرشي نو به سياست فرهنگي» ما در واقع از نوعي دانش سياست فرهنگي صحبت ميكنيم كه نه ميخواهد بخشي از خدمات سياستگذاري باشد و نه ميخواهد در مقابل آن قرار بگيرد بلكه ميخواهد به تحليل سياست فرهنگي بپردازد.
در واقع در اين كتاب شما به طرح رويكرد سوم يعني تحليل سياست فرهنگي ميپردازيد؟
كتاب «نگرشي نو به سياست فرهنگي» در واقع با اين هدف نوشته شده است كه بتواند نوعي بصيرت، بينش و دانش نظري درباره سياست فرهنگي را معرفي كند. در اين نوع سياست فرهنگي ما به جاي بحث درباره مثلا كارايي، بهرهوري، بودجه، آمار و اطلاعات فرهنگي يا بحثهاي فني در زمينه برنامهريزي فرهنگي؛ بيشتر از نظريه، تاريخ، گفتمان و مطالعات تطبيقي در سياستگذاري فرهنگي و سياست فرهنگي صحبت كردهايم. مفهوم نگرش نو در اينجا به معناي ارائه نگرشي متفاوت از دو جريان غالب موجود در جامعه ايران است. يكي جريان غالب مطالعات سياست فرهنگي ابزاري و يكي مطالعات سياست فرهنگي انتقادي كه معطوف به اتخاذ موضعگيري در برابر سياستهاست. ما سعي كرديم در اين كتاب به چشمانداز يا رويكرد متفاوتي برسيم كه هدف آن تحليل سياست فرهنگي است. اگر از اين زاويه نگاه كنيم مفهوم نگرش نو روشن ميشود؛ نگرشي كه لزوما نگرشي مديريتي نيست كه در خدمت سياستگذاري باشد، همچنين نگرش سياسي احزاب يا گروهها يا فعالان سياسي نيز نيست كه در مقابل آنها باشد بلكه ميخواهد از منظر متفاوتي امكان ارزيابي، تجزيه و تحليل، نقد و بازبيني گفتمانها و سياستگذاري و سياست فرهنگي را مهيا و فراهم بكند.
ما در اين كتاب سعي كردهايم، ضمن اينكه هر دو جريان را توضيح دهيم، چگونگي تحليل سياست را هم تشريح كنيم. به هر حال، تلاش ما اين بوده است كه نوعي دانش سياست فرهنگي انتقادي منتها نه از موضع سياسي بلكه از موضع دانشگاهي يعني سياست فرهنگي كه ميخواهد تجزيه و تحليل كند، به جامعه و آكادمياي ايران ارائه كنيم.
درباره كتاب و فصلهاي مختلف آن نيز توضيحاتي ارائه ميدهيد؟
اين كتاب از 9 فصل تشكيل شده كه فصل اول آن به مفاهيمهاي نظري و ضرورتهاي عملي سياست فرهنگي اختصاص پيدا كرده است. ما در اين فصل تلاش كرديم به اين پرسش پاسخ دهيم كه آيا اساسا چيزي به نام سياست فرهنگي به لحاظ نظري امكانپذير است يا خير. آيا ميشود فرهنگ را انتظام بخشيد و جهت داد؟ فرهنگ را آيا ميتوان در چشماندازي خودآگاهانه، برنامهريزي و مهندسي شده جلو برد و متحول كرد؟ سعي كردهايم دو ديدگاه كاملا متفاوت، يعني ديدگاهي كه در آن معتقدند امكانپذير نيست و ديدگاهي كه معتقدند امكانپذير است، ارزيابي انتقادي كنيم و نشان بدهيم كه به هر حال در عمل همه دولتها حتي دولتهايي كه ظاهرا سياست فرهنگي ندارند در فرهنگ مداخله ميكنند. ما سعي كردهايم فهم متفاوتي از سياست فرهنگي داشته باشيم تا بتوانيم بگوييم كه به چه معنا در همه جا سياست فرهنگي وجود دارد.
در فصل دوم سعي كردهايم توضيح بدهيم كه اساسا مطالعات فرهنگي كه ما از درون آن سعي داريم سياست فرهنگي را باز تعريف و تشريح كنيم، چيست و در چارچوب گفتمان مطالعات فرهنگي، سياست فرهنگي چه جايگاهي دارد. تاريخچه گفتمان مطالعات فرهنگي را از سالهاي 1964 به بعد مرور كردهايم و توضيح دادهايم كه چطور در مطالعات فرهنگي كلاسيك، سياست فرهنگي جايگاهي نداشت اما به تدريج در سالهاي 1990 به بعد چرخشي در مطالعات فرهنگي به وجود آمد و سياست فرهنگي هم در دستور كار مطالعات فرهنگي قرار گرفت.
درفصل سوم ما سعي كردهايم با ارائه دو نمونه از سياست فرهنگي ابزاري و انتقادي در واقع نشان بدهيم كه اين دو رويكرد چه شباهتها و تفاوتهايي با هم دارند.
در فصل چهارم ما به بحث در زمينه مناسبات ميان ايدئولوژي و سياست فرهنگي پرداختهايم و با ارائه نمونهيي از كشورهاي مختلف در جهان امروز نشان داديم كه چطور ايدئولوژيهاي متفاوت بر سياست فرهنگي تاثير گذاشتهاند. در نهايت هم سعي كردهايم نشان دهيم مفهوم ايدئولوژي در گفتمان مطالعات فرهنگي چه تعريفي از آن وجود دارد، افرادي مثل آلتوسر يا ژان بشلر يا جان تامسون و ديگران از مفهوم ايدئولوژي و نسبت آن با سياستگذاري فرهنگي چه ميگويند.
فصل پنجم به گفتمانها و انواع سياست فرهنگي اختصاص دارد. در اين فصل سعي كردهايم سنخشناسي سياست فرهنگي را بررسي كنيم و بعد از آن سه گفتمان اصلي سياست فرهنگي را شرح بدهيم. گفتمان دولتي، گفتمان بازار و گفتمان ارتباطي و مدني كه ها برماس مطرح ميكند. در ششمين فصل كتاب بهطور خاص به كشورهاي اروپايي و غرب پرداختهايم و سعي كردهايم مباني منطقي سياست فرهنگي در كشورهايي مانند فرانسه، ايالات متحده و سوئد را به تفكيك توضيح دهيم و شباهتها و تفاوتهاي آن را شرح دهيم و سعي كردهايم توضيح بدهيم كه به هر حال فهم سياست فرهنگي مستلزم اين است كه پژوهشهاي تطبيقي انجام شود.
هفتمين فصل كتاب به مساله مهم سياست فرهنگي در جهان امروز اختصاص دارد يعني مساله جهاني شدن. جهاني شدن فرهنگي و سياست فرهنگي و سعي كردهايم نشان دهيم كه كشورهاي جهان چه سياستگذاري فرهنگي در حوزه فرهنگي انجام دادهاند.
ما در واقع سعي كردهايم چهار الگوي نظري سياستگذاري فرهنگي را در زمينه جهاني شدن فرهنگ معرفي و نقد بكنيم.
هشتمين فصل كتاب به سياست فرهنگي در ايران اختصاص دارد كه در اينجا تلاش كردهايم تا يك خوانشي از سياست فرهنگي در ايران ما و به ويژه ايران امروز ارائه كنيم و چالشهايي كه سياست فرهنگي ما با آن روبهرو است را با جزييات و دقت زيادي بحث كردهايم. آخرين فصل كتاب در واقع عنوان برنامهريزي فرهنگي براي توسعه شهري و شهرهاي خلاق است.
در واقع سعي كردهايم به نوعي وارد فضاهاي پسامدرن امروزي شويم و با توجه به مفاهيم و تحولاتي كه حوزه برنامهريزي شهري بهخصوص داشته است سياست فرهنگي را در فضاهاي پسامدرن توضيح بدهيم و مسائلي مثل شهرهاي خلاق و برنامهريزي براي اين نوع شهرها و چرخش فرهنگي در برنامهريزيها و سياستگذاريهاي شهري را تشريح كنيم.
اين كتاب نخستين كتاب مستقلي است كه سياست فرهنگي از ديدگاه مطالعات فرهنگي معرفي ميكند. البته پيشتر از اين در زمينه سياست فرهنگي از ديدگاه مطالعات فرهنگي كتابهايي به زبان فارسي ترجمه شده است. در چند سال اخير گفتمان سياست فرهنگي از ديدگاه مطالعات فرهنگي در حال شكلگيري و رونق است، با وجود اين هنوز جز اين كتاب من كتاب مستقل ديگري نديدهام كه اين رويكرد و ديدگاه را معرفي كرده باشد و ابعاد مختلف آن را توضيح داده باشد.
گفتمان سياست فرهنگي در حال حاضر چگونه است و چه ويژگيهايي دارد؟
در رويكرد مطالعات فرهنگي به سياست فرهنگي چند ويژگي است كه بايد آن را در نظر داشته باشيم. ما در همين كتاب در فصل دوم و سوم كتاب اين ويژگيها را تا حدودي توضيح دادهايم. ويژگي اساسي و اوليه اين است كه مطالعات فرهنگي تلاش ميكند تا سياست فرهنگي را تحليل كند، قبل از اينكه بخواهد به عنوان خدمتگزار به سياست باشد. براي همين هم مفاهيم نظري، تحليلي و انتقادي مانند گفتمان، تبارشناسي، رويكرد تاريخي يا بهطور كلي مفهوم تحليل سياست در اين گفتمان اهميت زيادي دارد. ويژگي دوم رويكرد مطالعات فرهنگي به سياست فرهنگي اين است كه در اين رويكرد تلاش ميشود تا به هر حال درك و فهمي از كل فرآيند سياست فرهنگي و مناسبات قدرت در فرهنگ و سياست فرهنگي يعني دلالتهاي سياسي و مناسبات قدرت در حوزه فرهنگ مورد توجه قرار گيرد. ويژگي ديگر اين رويكرد اين است كه اين رويكرد به ما كمك ميكند به نوعي، بخشي از چالشها و تنشهاي درون فرهنگ را مورد توجه قرار دهيم. گفتمان مطالعات فرهنگي به سياست فرهنگي گفتماني است كه تلاش ميكند تا يك نوع رويكرد اصلاحطلبانه به فرهنگ داشته باشد. منظور از اصلاحطلبي در اينجا لزوما مفهوم سياسي آن نيست. مطالعات فرهنگي قصد دارد با مطالعه سياستگذاري فرهنگي نشان بدهد كه احتمالا چه گروههايي در حاشيه ماندهاند، چه گروههايي طرد شدهاند يا به هر حال چه تنشها، تعارضات و تضادهايي در حوزه فرهنگ و مطالعات فرهنگي وجود دارد. به همين دليل رويكرد مطالعات فرهنگي به سياست فرهنگي رويكرد انتقادي است چرا كه برخي تنشها، تبعيضها، نابرابريها، بيعدالتيها، برخي طرد شدنها، انكارها و حاشيه ماندگيها در اين رويكرد برجسته و ديده ميشود. ويژگي ديگر رويكرد مطالعات فرهنگي به سياست فرهنگي اين است كه اين رويكرد به هر حال سعي ميكند يك نگرش بين رشتهيي به سياست فرهنگي داشته باشد.
البته اين كتاب را به عنوان شروعي براي معرفي اين رويكرد و نشان دادن برخي ضرورتها و كاربستهاي عملي آن ارائه كردهايم و به عنوان شروع شايد شروع خوبي باشد ولي همواره بايد در نظر داشته باشيم كه نه تنها اين كتاب ناتمام است بلكه اساسا بيشتر از گام اوليه نبايد به آن نگاه كرد.
جستجو شماره:2883
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید