رابطه علم و دین در نگاه محمد عبدالسلام

1394/11/7 ۰۷:۴۱

رابطه علم و دین در نگاه محمد عبدالسلام

90 سال پیش در این ایام محمد عبدالسلام فیزیکدان برجسته پاکستانی به دنیا آمد. او اولین مسلمانی بود که موفق به دریافت «جایزه نوبل علمی» شد. عبدالسلام نیز مانند بسیاری دیگر از مسلمانان اهل علم، از وضعیت علمی کشورهای مسلمان ناراضی بود و بر این باور بود که برای تغییر اوضاع، مسلمانان باید در نگرش خود به «رابطه علم و دین» تغییراتی ایجاد کنند.

 


(نخستین مسلمان برنده جایزه نوبل علمی)
رمز پیشرفت و انحطاط علمی در کشورهای اسلامی
چه شد که معرفت علمی در جهان اسلام رو به زوال رفت؟


زهیر باقری نوع پرست: 90 سال پیش در این ایام محمد عبدالسلام فیزیکدان برجسته پاکستانی به دنیا آمد. او اولین مسلمانی بود که موفق به دریافت «جایزه نوبل علمی» شد. عبدالسلام نیز مانند بسیاری دیگر از مسلمانان اهل علم، از وضعیت علمی کشورهای مسلمان ناراضی بود و بر این باور بود که برای تغییر اوضاع، مسلمانان باید در نگرش خود به «رابطه علم و دین» تغییراتی ایجاد کنند.
سه نوع نگرش به رابطه بین علم و دین وجود دارد:
1.نگرشی که دین و علم را در تضاد با هم می‌بیند. این نگرش بین برخی از پیروان دین و برخی از مخالفان دین مشترک است. در این نگرش، دست یافتن به حقیقت یا به دین یا به علم محدود می‌شود.
2.در نگرش دوم، علم و دین ارتباطی با هم ندارند و مدعاها و اهداف آن با هم تداخلی ندارد. بدین شکل نقدی از جانب علم متوجه دین و از جانب دین متوجه علم نخواهد شد.
3.نگرش سوم، علم و دین را نه در تعارض با یکدیگر، بلکه «مکمل» یکدیگر می‌داند. عبدالسلام بر این باور بود که نگرش سوم نگرش صحیح است و پیشرفت علمی در کشورهای اسلامی نیز به پذیرفتن این حقیقت وابسته است.
عبدالسلام اشاره می‌کند که قرآن مسلمانان را به توجه و مطالعه طبیعت تشویق می‌کند و این مسأله آنقدر در اسلام مهم است که یک هشتم آیات قرآن به چنین سفارشی اختصاص یافته‌ است. علاوه بر این، او به حدیث معروفی که مسلمانان را تشویق می‌کند برای کسب علم حتی تا چین هم سفر کنند اشاره کرده و می‌گوید از آنجا که در چین آن زمان نه اسلام بوده و نه مسلمانی زندگی می‌کرده، علم مورد نظر در این حدیث، علوم دینی نیست. توصیه متون دینی به فراگیری علم، نشان دهنده آن است که از منظر دین، بین علم و دین تعارضی وجود ندارد.
در دوران شکوه تمدن اسلام «علم» به شکوفایی رسیده بود. عبدالسلام بر این باور است که تمدن اسلامی به چنین شکوهی رسید چرا که جامعه علمی و اهالی اندیشه آن از قومیت‌ها، فرهنگ‌ها و مناطق مختلفی بودند و برای نیل به چنین هدفی با همدیگر همکاری می‌کردند. از این رو مجامع علمی اسلامی آن دوران در پذیرش افرادی که پیرو ادیان دیگری بودند یا از اروپا و دیگر تمدن‌ها قصد ورود به این مجامع را داشتند، مشکلی نداشتند. این مجامع علمی همچنین از حمایت مالی حکام برخوردار بودند.
باوری رایج وجود دارد که تمدن اسلامی با ترجمه آثار یونانیان، تنها خدمتی که به علم و دانش کرده، نگهداری و انتقال آن منابع معرفتی به اروپا بوده است. عبدالسلام با اشاره به تغییرات و پیشرفت‌هایی که در تمدن اسلامی در نگرش علمی روی داده بر نقش مؤثر این تغییرات در شکل‌گیری علم مدرن در اروپا تأکید می‌کند. دانشمندان مسلمان با انجام مشاهده‌های بسیار دقیق و متنوع و انجام آزمایش‌های تجربی و به کارگیری ریاضیات در کنار این مشاهدات و آزمون‌های تجربی، میراثی را به جای می‌گذارند که بعدها در اروپا شکل‌گیری «علم مدرن» را زمینه‌سازی می‌کند. این در حالی است که در یونان محوریت با «عقل» بوده و مشاهده و آزمون جایگاه ویژه‌ای در تمدن یونانی نداشتند. از این رو، علم مدرن علاوه بر تأثیراتی که از یونان باستان پذیرفته از تمدن اسلامی نیز تأثیر گرفته است و باید برای علم مدرن ریشه‌های یونانی-اسلامی قائل شد.
اما چه شد که علم در این تمدن با شکوه، رو به زوال رفت؟ نظرات متفاوتی در این زمینه وجود دارد. برخی حمله مغول را از مهم‌ترین دلایل زوال معرفت علمی این تمدن به حساب می‌آورند. عبدالسلام با پذیرفتن تأثیر این حمله، اشاره می‌کند که این پدیده نمی‌تواند دلیل اصلی باشد؛ چرا که به عنوان مثال 60 سال پس از مرگ چنگیر، نوه او هلاکو خان در مراغه رصدخانه‌ای را تأسیس می‌کند که خواجه نصیرالدین طوسی هم در آنجا مشغول به علم ورزی می‌شود.
در عوض عبدالسلام دو دلیل اصلی را برای «زوال معرفت علمی در جهان اسلام» بر می‌شمارد: ایجاد محدودیت در علم و جلوگیری از خلاقیت و نوآوری و تشویق به تقلید در تمامی عرصه‌های زندگی. جنگ‌ها و نزاع‌های فرقه‌ای و مذهبی در به وجود آمدن چنین فضایی نقشی مهم بازی کردند. این رویکرد به علم تا دوران حکومت عثمانیه، صفویه و مغول‌ها در هند نیز ادامه یافت. سلطان‌ها و شاهان این سلسله‌ها شاهد پیشرفت‌های نظامی اروپاییان بودند و علاقه‌مند بودند به فناوری‌های مشابه دسترسی پیدا کنند. ولی هیچ ایده‌ای نداشتند که این پیشرفت‌ها تصادفی رخ نداده و تنها در بستر مناسب علم‌ورزی می‌توان چنین دستاوردهایی داشت. از این رو، عبدالسلام اشاره می‌کند که می‌توان علاقه حکام آن دوره برای وارد کردن فناوری‌های جدید بدون تلاش برای تولید چنین فناوری‌هایی را متوجه شد؛ نگرشی که تا حدود زیادی همچنان بین کشورهای اسلامی متداول است.
عبدالسلام به ما اخطار می‌دهد که نباید مشغول جنگیدن در نبردهای کهنه شویم. در عوض با پذیرفتن اینکه «علم» و «دین» مکمل یکدیگر هستند باید شرایط را برای خارج شدن از وضعیت فعلی کشورهای اسلامی فراهم کرد. نگرشی رایج بین مسلمانان وجود دارد که تکنولوژی خنثی است ولی علم خنثی نبوده و در نهایت به عقل‌گرایی و الحاد می‌انجامد و آنچنان که عبدالسلام با طعنه می‌گوید نگران آن هستند که پیش‌فرض‌های متافیزیکی فرهنگ ما زیر سؤال برود. او خاطر نشان می‌کند که این نبرد کهن، در سده‌های میانی در اروپا نیز برقرار بوده و به محاکمه گالیله انجامید. وجود یک سری پرسش‌های متافیزیکی که اغلب میراث دوران ارسطو است باعث شده بود کلیسا نسبت به انجام آزمون‌های تجربی بدبین باشد. در سال 1983، پاپ وقت به اشتباهات کلیسا اذعان داشت و عنوان کرد که کلیسا متوجه شده که در زمینه تحقیقات علمی باید به افراد آزادی داد. چرا که تناقضی واقعی بین «علم» و «ایمان» وجود ندارد و علم کمک می‌کند متوجه شوند چه میزان از فهم آنها از کتاب مقدس وابسته به فرهنگ دوران خودشان است. بدین روش می‌توانند ایمان را از تأثیر دوران - که می‌تواند تأثیر نگرش‌های فرهنگی یا نگرش‌های علمی گذشته باشد – رها کنند و به ایمان خالص‌تری دسترسی پیدا کنند.
عبدالسلام به ابن رشد اشاره می‌کند و می‌گوید با وجود اینکه ابن رشد اندیشمند برجسته‌ای بود ولی بیش از اندازه به متافیزیک ارسطو ایمان داشت. این از جمله مشکلاتی است که همچنان گریبان ما را گرفته است. برخلاف نگرش‌های متافیزیکی کهن در فلسفه، علم به ما یاد می‌دهد تواضع داشته باشیم و فهم خود از جهان را قطعی در نظر نگیریم.
در نهایت عبدالسلام اشاره می‌کند که اغلب مسلمانان پدیده‌های ساده را نماد خلقت خداوند می‌دانند، ولی قانون‌های پیچیده فیزیکی را به عنوان نماد خلقت قبول ندارند. این در حالی است که با کشف قوانین پیچیده فیزیکی عالم، فهم عمیق‌تری نسبت به خلقت خداوند پیدا می‌کنیم.
عبدالسلام از پیروان احمدیه بود؛ در سال 1974 مجلس پاکستان قانونی تصویب کرد که طی آن فرقه احمدیه، فرقه‌ای کافر شناخته شد. عبدالسلام به نشانه اعتراض پاکستان را ترک کرد. سرانجام هم در ۲۱ نوامبر سال ۱۹۹۶ در سن ۷۰ سالگی درگذشت. او علم فیزیک هسته‌ای را در پاکستان بنا نهاد و برای زیرساخت‌های علمی کشورش بسیار تلاش کرد. به دلیل خدمات علمی او به جهان اسلام، در ایران کتابخانه دانشگاه صنعتی شریف به نامش نامگذاری شد.

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: