مقر روشنفكر؛ در حوزه عمومی نه در مقام قدرت

1394/10/14 ۱۰:۳۸

مقر روشنفكر؛ در حوزه عمومی نه در مقام قدرت

عاطفه شمس: روشنفكران به عنوان روح انتقادی جامعه كه از سویی توانایی تاثیر بر مردم و از سوی دیگر قدرت اثرگذاری بر حاكمیت را دارند طی اعصار مختلف همواره در كانون توجه هر دو قطب قرار گرفته‌اند. در اینكه روشنفكران باید به دلیل حس مسوولیت و تعهد نسبت به مسائل جامعه و جهان پیرامون خود پیوسته استقلال خود را حفظ كرده و از قدرت فاصله بگیرند، تردیدی نیست اما در میزان این فاصله، اختلاف نظرهایی در بین عامه و حتی خود روشنفكران وجود دارد. عده‌ای با رد هر گونه تعامل با قدرت، باور دارند روشنفكر باید تنها نقش ممیزی را ایفا كرده و با نگاهی مخالف –و نه انتقادی- به عملكرد دولت و حاكمیت بنگرد.

 

 

  عاطفه شمس: روشنفكران به عنوان روح انتقادی جامعه كه از سویی توانایی تاثیر بر مردم و از سوی دیگر قدرت اثرگذاری بر حاكمیت را دارند طی اعصار مختلف همواره در كانون توجه هر دو قطب قرار گرفته‌اند. در اینكه روشنفكران باید به دلیل حس مسوولیت و تعهد نسبت به مسائل جامعه و جهان پیرامون خود پیوسته استقلال خود را حفظ كرده و از قدرت فاصله بگیرند، تردیدی نیست اما در میزان این فاصله، اختلاف نظرهایی در بین عامه و حتی خود روشنفكران وجود دارد. عده‌ای با رد هر گونه تعامل با قدرت، باور دارند روشنفكر باید تنها نقش ممیزی را ایفا كرده و با نگاهی مخالف –و نه انتقادی- به عملكرد دولت و حاكمیت بنگرد. برخی دیگر اما معتقدند با تعامل و تبادل آرا حتی با قدرت، روشنفكر می‌تواند به مسائل جامعه خود پی برده و در جهت رفع آنها تلاش كند، در این میان اما باید نگاه انتقادی خویش را حفظ كند. این تعامل، قدرت روشنفكر را افزایش می‌دهد چرا كه گرچه ارتباط قوی و سوءگیرانه با قدرت برای آنها خیلی مورد تایید نیست اما یافتن راه‌هایی برای قدرت یافتن و تقویت توانایی اثرگذاری بر جامعه برای آنها اهمیت ویژه‌ای دارد و می‌توان گفت غایت فعالیت‌های جریان روشنفكری رسیدن به چنین قدرتی است تا بتواند با نگاه انتقادی خود بر فعالیت‌های دولت و بر تفكر مردم خویش تاثیر گذاشته و جامعه را گامی به پیش برد. برای توضیح بیشتر و تحلیل رابطه روشنفكران و قدرت، سوالاتی را با سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم و هوشنگ ماهرویان، در میان گذاشتیم.

جمادی در پاسخ به چگونگی رابطه روشنفكر و قدرت معتقد است روشنفكر همواره در مقابل قدرت سیاسی و قدرتی است كه امكانات حاكمیت دارد. البته این مقابله الزاما به معنای مخالفت نیست به این معنا است كه مخالفت یا موافقت روشنفكر مبتنی بر اندیشه و توجیهات نظری و فكری او است. ماهرویان اما تعامل روشنفكر با قدرت را نفی نمی‌كند و می‌گوید اگر به اصلاحات و رفرم قایل باشید، به اینكه باید رابطه‌ای تعاملی بین روشنفكر و حاكمیت وجود داشته باشد اعتقاد پیدا خواهید كرد، زیرا این رابطه دو جانبه باعث می‌شود نظرات روشنفكران بیشتر در جامعه جا بیفتد. امروزه روشنفكران راه طرح نظرات خود را پیدا كرده‌اند، در واقع روش آنها عوض شده و این تغییر روش نیز در دنیای كنونی نابجا نیست زیرا در حال حاضر روشنفكران به این نتیجه رسیده‌اند كه در گذشته روش‌های تند و رادیكال جامعه را دو قطبی كرده بود و مانع صورت گرفتن فعالیت‌های فرهنگی در محیطی آر‌ام می‌شد اما در جامعه‌ای كه اعتدال جزو شعارهای دولت است می‌توان كار فرهنگی انجام داد و تاثیرگذار بود.

سوالات مطرح شده با این دو پژوهشگر و پاسخ هر یك را در ادامه می‌خوانید:

١- رابطه روشنفكران و قدرت چگونه باید باشد؟

٢- این رابطه در جوامع مختلف به شكلی یكسان دیده می‌شود یا بسته به شرایط جامعه نیاز به بازتعریف پیدا می‌كند؟

٣- آیا در كشور ما با توجه به شرایط و ویژگی‌های جامعه، نوع رابطه روشنفكران و قدرت نیاز به تحلیل پیچیده‌تری دارد؟

 

 

جمادی: در كشور ما  فضای عمومی  به معنای واقعی كلمه وجود ندارد

   سیاوش جمادی:

١- نمی‌توان به سادگی از واژه روشنفكر تعریف مشخصی ارایه كرد؛ اگر روشنفكر را بر اساس كار روشنفكری و روشنفكران تعریف كنیم روشنفكر یا intellectual كه در آغاز مشروطیت به منورالفكر ترجمه شده در واقع همان اندیشمند است. البته در آلمانی نیز واژه aufklärung معنای روشنگری را می‌دهد اما مفهوم روشنگری از روشنفكری جدا است. اینكه چرا روشنفكری را روشنفكری و

منور الفكری گفته‌اند، نیاز به بررسی و پرسش دارد. به هر حال من با تسامح واژه روشنفكر را به كار می‌برم اما معنای اندیشمند را مراد می‌كنم. موضع و مقر یك اندیشمند در حوزه عمومی است نه در مقام قدرت، به محض اینكه اندیشمندی در مقام قدرت قرار بگیرد به ناچار خادم و تابع اصول و دستوراتی قرار می‌گیرد كه با آزادگی و آزاده‌جانی كه لازمه اندیشه و تفكر است، منافات دارد؛ بنابراین روشنفكر كسی است كه موضع و محل او در فضای عمومی باشد و آنگونه كه كانت می‌گوید فضای عمومی یا سپهر همگانی، جایی است كه در آن مراوده زبانی و فكری بدون پشتوانه قدرت انجام می‌گیرد. جایگاه روشنفكر در چنین محلی است بنابراین روشنفكر همواره در مقابل قدرت سیاسی و قدرتی است كه امكانات حاكمیت دارد. البته این مقابله الزاما به معنای مخالفت نیست به این معنا است كه مخالفت یا موافقت روشنفكر مبتنی بر اندیشه و توجیهات نظری و فكری او است. وظیفه روشنفكر بیان حقیقت است و بیان حقیقت به مفهوم امری ماورایی نیست بلكه حقیقت یعنی آنچه كه به نظر روشنفكر درست و شرافتمندانه است. وظیفه روشنفكر فارغ از هر گونه مصلحت، سازش و مماشات، این است كه آنچه را كه درست می‌داند، بگوید و این خود به خود در تعارض با مسائل سیاسی و خواست‌های قدرت قرار می‌گیرد كه به‌طور كلی معمولا حوزه عمومی را مهار می‌كند و قصد دارد با مهار حوزه عمومی خود را سرپا نگه دارد.

٢- البته ممكن است نظر من با آنچه كه در واقعیت وجود دارد تفاوت‌هایی داشته باشد، بنابراین این تعریف به هیچ‌وجه مطلق نیست و در جوامع و در دیدگاه‌های مختلف ممكن است متفاوت باشد زیرا اینكه بخواهیم روشنفكر را در یك مقوله یا تعریف بگنجانیم كار بسیار دشواری است اما می‌توان با توجه به كسانی كه روشنفكران بنام نامیده شده‌اند و بر حسب كاری كه انجام داده‌اند مثل امیل زولا، سارتر و... روشنفكری را تعریف كنیم اما این تعریف به هیچ‌وجه لایزال و ابدی نیست چرا كه خود ابدی سازی امر متغیر یكی از مسائلی است كه روشنفكری را مخدوش می‌كند.

٣- پیش‌تر گفته شد كه موضع و محل روشنفكر در فضای عمومی است اما در كشور ما اساسا فضای عمومی به معنای واقعی و زنده كلمه وجود ندارد فضای عمومی یعنی جایی كه از چپ چپ تا راست راست بتوانند در شرایط برابر و امن گفت‌وگو كنند اما این شرایط گفت‌وگو اساسا در تاریخ سیاسی كشور ما بسیار كم، مگر در برهه‌های بسیار كوتاه‌مدتی، فراهم آمده بنابراین وقتی كه فضای عمومی ضعیف باشد كار روشنفكری نیز بسیار دشوار می‌شود یعنی به‌طور مداوم با سانسور و خودسانسوری باید دست و پنجه نرم كرده یا سكوت كند. اگر چیزی به اسم روشنفكری اساسا در جامعه‌ای وجود داشته باشد، سلاح و قدرت این پروژه در اندیشه و بیان آن است و این به آن صورتی كه منازعات داخلی قدرت را تحت‌الشعاع قرار دهد در تقابل قرار نمی‌گیرد. در هر نظام حتی مستبدانه‌ترین آنها یك فرد تنها نمی‌تواند تعیین كننده همه‌چیز باشد حتی اگر یك شخص به‌طور رسمی در راس هرم قدرت قرار بگیرد و اختیاراتی داشته باشد بدون ملازمات و همراهان یك فرد تنها خواهد بود بنابراین آنچه كه او را در راس قدرت نگه‌می‌دارد دیگران هستند. طبیعی است كه در درون هر قدرتی جناح‌های مختلفی شكل می‌گیرد، مهم این است كه این جناح‌ها تا چه حد بر ضد یكدیگر باشند و این تقابل تا چه حد نمایشی باشد یا دعوای واقعی باشد. معمولا در سیستم‌هایی كه در خاورمیانه بوده‌اند اینكه در درون خود نظام، جناحی وجود داشته باشد كه بتواند با اختلال‌های موجود در نظام‌ها مقابله جدی كند كمتر وجود دارد و این اغلب به ساقط كردن یا از بین بردن افراد منجر شده برای مثال در تاریخ كشور ما نیز كسانی مثل امیركبیر یا قائم مقام فراهانی بوده‌اند كه قصد داشتند خودمختارانه فكر كنند اما سرانجامی نیافتند. در واقع در پس مقابله جناح‌های درون یك قدرت یك نوع همسازی و سازش وجود دارد كه حد آن مقابله است. برای برقراری دموكراسی نیاز است كه مردم از حقوق خود آگاه بوده، فضای امن گفت‌وگو در جامعه فراهم شود و امكانات، تبلیغات و تریبون تنها در اختیار عده معدودی قرار نگیرد. البته ما در جامعه ایران چنین اتفاقی را كمتر شاهد هستیم بنابراین هیچ دولتی نمی‌تواند نقش اپوزیسیون حتی اپوزیسیون در نظام سیاسی را داشته باشد در این شرایط نیز نمی‌توان به فضای عمومی و روشنفكری فكر كرد. توجه به برقراری فضای برابر گفت‌وگو و آگاه سازی جامعه به حقوق خود به عهده دولت‌ها به عنوان پاسدار قانون اساسی است و در صورت تساهل آنها، اصل موضوع مخدوش خواهد شد. بنابراین اگر فضای گفت‌وگوی برابر در جامعه فراهم نشود ما همچنان فاصله زیادی از روشنفكری خواهیم   داشت.

 

 

ماهرویان: روش‌های رادیكال روشنفكری جوابگوی مسائل دنیای امروز نیست

    هوشنگ ماهرویان:

١- برای روشنفكران داشتن استقلال اهمیت زیادی دارد، به عبارتی روشنفكر نباید خود را به قدرت نزدیك كند بلكه باید ناقد آن باشد البته این ناقد بودن به معنای مخالفت صرف نیست، روشنفكر باید نقاط ضعف قدرت را ببیند و به آنها انتقاد كند برای این امر نیز لازم است كه استقلال خود را در مقابل قدرت، از هر نوع آن حفظ كند. چنین تعریفی از رابطه روشنفكران و قدرت بسته به شرایط جوامع تفاوت‌هایی دارد به طور مثال در جامعه ما تا قبل از انقلاب روشنفكری بسیار رادیكال و تند بود و هیچ رابطه‌ای نیز با حكومت نداشت اما اكنون شرایط جامعه ما و البته شرایط جهانی تغییر كرده و روشنفكران به این اعتقاد رسیده‌اند كه راه جوامع عمدتا راه اصلاحات است چرا كه قرن بیستم بستر تجربه انقلابات متعددی بوده كه اغلب با شكست مواجه شده‌اند مثل انقلاب كوبا، انقلاب چین و انقلاب روسیه. به عبارت دیگر نوع ارتباطات و مناسبات تغییر پیدا كرده است بنابراین در حال حاضر با اعتدال و با رفرم و آرامش می‌توان جامعه را رشد داد. در گذشته اگر به كسی رفرمیست یا معتدل می‌گفتند بر او بسیار گران می‌آمد اما امروزه این نكته در جهان نیز جا افتاده كه اعتدال و رفرم منطقی‌ترین و اصولی‌ترین راهی است كه با آن می‌توان در جوامع تحول ایجاد كرده و آنها را رشد داد. نباید ساختارهای جامعه را به هم ریخت بلكه باید اگر مساله‌ای منفی در همان ساختارها دیده می‌شود با اتكا به ساختارهای دیگری كه طی قرون ایجاد شده به تدریج آنها را تغییر داد. دیدگاه‌های رادیكال و تند فقط ساختارها را از بین می‌برد؛ اشغال كشورهایی مثل عراق و افغانستان طی دهه‌های اخیر این تجربه را برای جهان به وجود آورد كه از بین رفتن ساختارها تا چه حد می‌تواند برای جوامع زیان بار باشد یا بعد از انقلاب اكتبر زمانی كه استالین قصد ایجاد اصلاحات ارضی را داشت كل ساختار روسیه را نابود كرد یا وقتی مائو می‌خواست كمون‌های روستایی ایجاد كند تمام ساختارهایی را كه در طول قرن‌ها ایجاد شده بود به هم ریخت و از این كشور چیزی باقی نمانده بود بنابراین تنها راه پیش روی چین این بود كه جامعه را باز كند.

٢- البته تاكید می‌كنم من بر این اعتقاد هستم كه روشنفكر برای اینكه بتواند نقد كند باید استقلال خود از قدرت را حفظ كند و میزان این فاصله نیز بستگی به تفكر روشنفكر دارد. زمانی جامعه پلورال است و چند صدایی وجود دارد، این امر باعث می‌شود روشنفكران استقلال خود را بیشتر حفظ كنند و جامعه به رشد بیشتری برسد اما در یك جامعه بسته امكان طرح نظرات روشنفكر و رشد وجود ندارد. وقتی روشنفكر آزادی و استقلال داشته باشد، آزادی مطبوعات، آزادی نهادهای مدنی و آزادی انتقاد نیز وجود داشته باشد می‌تواند در مقابل فساد مثل فسادهایی كه ما در دوره

هشت ساله دولت قبل با آن مواجه شدیم نقد كند و مانع ریشه‌ای شدن فسادها شود. روشنفكر باید با حضور یافتن در جامعه و تعامل با گروه‌های گوناگون، از شرایط جامعه خود اطلاع پیدا كرده و نظر خود را عنوان كند نه اینكه خود را كنار بكشد. البته مقصود من از استقلال روشنفكر این نیست كه خود را در انزوا قرار دهد بلكه باید نظرات اصلاحی خود را ارایه كند چرا كه منتشر شدن آنها بالاخره اثر خود را خواهد گذاشت.

٣- در ایران ما ویژگی‌های خاص جامعه خود را داریم ولی روشنفكری فضایی را می‌سازد كه بر تمام اجزای جامعه اثرگذار است. به‌طور مثال تردیدی نیست كه وقتی روشنفكر از تخریب محیط زیست و جنگل‌ها می‌گوید به تدریج بر مسوولان و افراد جامعه تاثیر می‌گذارد بنابراین طرح نظرات و فعالیت‌های روشنفكران به هر شكل، در قالب نگارش كتاب یا مقاله یا طرح در رسانه‌ها به اصلاحات كمك خواهد كرد و فارغ از میزان فاصله او با قدرت اثر خود را خواهد گذاشت. گاه تعامل با قدرت حتی می‌تواند به نفع رشد و توسعه كشور باشد، روشنفكر وظیفه دارد شرایط و حتی حاكمیت را نقد كند اما این نقد به معنای تندروی نیست بلكه می‌تواند نزدیك شده و با ریزبینی مسائل را تحلیل كند و این اثرات مثبتی را برای جامعه در پی خواهد داشت. كسانی كه دیدگاه‌های انقلابی و رادیكال را دارند چنین نظری را نقد می‌كنند اما اگر به اصلاحات و رفرم قایل باشید به اینكه باید رابطه‌ای تعاملی بین روشنفكر و حاكمیت وجود داشته باشد اعتقاد پیدا خواهید كرد زیرا این رابطه دو جانبه باعث می‌شود نظرات روشنفكران بیشتر در جامعه جا بیفتد. امروزه روشنفكران راه طرح نظرات خود را پیدا كرده‌اند، در واقع روش آنها عوض شده و این تغییر روش نیز در دنیای كنونی نابجا نیست زیرا در حال حاضر روشنفكران به این نتیجه رسیده‌اند كه در گذشته روش‌های تند و رادیكال جامعه را دو قطبی كرده بود و مانع صورت گرفتن فعالیت‌های فرهنگی در محیطی آر‌ام می‌شد اما در جامعه‌ای كه اعتدال جزو شعارهای دولت است می‌توان كار فرهنگی انجام داد و تاثیرگذار بود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: