1394/10/7 ۰۸:۳۱
ماهچهره تهرانی| اواسط سلطنت ناصرالدین شاه بود. برف میبارید و تهران زیر تنپوشی سپید میخوابید. کوچهها و خیابانها از برف و گل و لای پر شده بود. سرما هر روز بیشتر میشد و زمستان دیگر به چشم بسیاری زیبا نبود. چالههای مسیرهای رفتوآمد، انجام امور روزمره را سخت میکرد. حتی آنها که بر اسب هم سوار بودند، به سختی میافتادند. چون احتمال داشت پای حیوان در چالهای گرفتار شود و بشکند. باد شدید و طوفان، وضعیت را پیچیده کرده بود. بارش برف چند روز پیدرپی ادامه داشت. ارتفاع آب در گذرگاهها بیشتر و امکان بیرون آمدن از خانه هر روز کمتر میشد.
ماهچهره تهرانی| اواسط سلطنت ناصرالدین شاه بود. برف میبارید و تهران زیر تنپوشی سپید میخوابید. کوچهها و خیابانها از برف و گل و لای پر شده بود. سرما هر روز بیشتر میشد و زمستان دیگر به چشم بسیاری زیبا نبود. چالههای مسیرهای رفتوآمد، انجام امور روزمره را سخت میکرد. حتی آنها که بر اسب هم سوار بودند، به سختی میافتادند. چون احتمال داشت پای حیوان در چالهای گرفتار شود و بشکند. باد شدید و طوفان، وضعیت را پیچیده کرده بود. بارش برف چند روز پیدرپی ادامه داشت. ارتفاع آب در گذرگاهها بیشتر و امکان بیرون آمدن از خانه هر روز کمتر میشد. شدت سردی هوا با این حال کمکم رو به کاهش گذاشت و برفها آب شدند. هینریش بروگش نماینده پروس امپراتوری در این روزها در ایران به سرمیبرد. او در سفرنامه خود از آن روزها نوشته است «برای من یک معما شده بود که در این گل و لای عجیب چگونه خود ایرانیان از خانه خارج شده و پی کار خود میروند. مخصوصا زنان با آن چادر و روبنده چگونه برای خرید به دکانها و کوچه و بازار میرسند». بروگش پس از طرح این پرسشها، مشاهدههایش را شرح میدهد که به گونهای یاری مردم را به یکدیگر بازگو میکند «یکی دوبار موقع عبور از کوچه زنانی را دیدم که با زحمت پای خود را از سنگی روی سنگ دیگر میگذراند تا در دریای پر از گل و منجلاب فرو نروند ولی موفق نمیشوند و بالاخره هم پای آنها در گل فرومیرود .گاهی نیز به زمین میخورند و تمام سرتاپایشان گلی میشود و آن قدر در جای خود میمانند تا زنی دیگر از آنجا عبور کرده و به کمک بشتابد زیرا مردان نمیتوانند زنان نامحرم را به هیچ عنوان لمس کنند». رفتوآمد فقط در مکانهای سرپوشیدهای مثل بازار آسان بود. مردم از اینرو راه خود را به گونهای برمیگزیدند که از بازار بگذرند تا کمتر دچار سختی گل و لای شوند». قیمت چوب در این روزها به افزایش رو نهاده بود و مردم به سختی خانههایشان را گرم میکردند. نان هم گران شده بود؛ اقلام دیگر نیز. دزدی و جنایت در این گیرودار بالا گرفت و مردم امنیت خود را از دست دادند. بروگش در اینباره اقدامی از سوی شاه را توصیف کرده است «از اینرو شاه عصبانی شده و دستور داد با مجرمین شدت عمل به خرج دهند، مامورین داروغههای تهران در حدود بیست نفر از اشرار و لوطی های محلات را به اتهام این جنایات دستگیر کردند و این بیست نفر را بدین ترتیب مجازات نمودند که گوش، بینی، زبانشان را بریدند و دو نفر را هم که اتهامشان سنگینتر بود در میدان دروازده نو سر بریدند. دو نفر دیگر را هم که در موقع سرقت از خانهها چند نفر را کشته بودند به فرمان شاه در میدان دروازه نو طناب انداختند. بدین معنی که طنابی را به گردن آنها انداختند و محکم بستند و بعد چند نفر فراش و میرغضب سر طناب را گرفتند و آنها را روی زمین آن قدر این طرف و آن طرف کشاندند که پس از شکنجه زیاد خفه شدند». بارندگیها باز هم ادامه داشت تا جایی که ساختمانها و خانهها آسیب دیدند؛ حتی ساختمانهای سلطنتی که به نظر میرسید از دیگر عمارتها محکمترند. رفتوآمد در این زمان در راههای بین شهری هم با سختیهایی همراه بود. خطوط تلگراف هم قطع شده بود. گفته میشد عدهای از عشایر از فرط سرما چند تیر چوبی تلگراف را به عنوان هیزم استفاده کرده بودند. ادامه بارشها موجب شد سقف خانهها بیش از پیش فروریزد. حتی سقف حمامی عمومی نیز فروریخت. قیمت نان در این حال افزایش مییافت. البته نانواها به آشنایان و دوستان خود نان میرسانند. در این میان طبقاتی از مردم بینان بودند و دکانهای نانوانی، روزهایی شلوغ و پرهمهمه را تجربه میکرد «با آنکه از طرف شاه به کلیه حکام شهرستانها فرمان صادر شده است که غلات را هر طوری شده و به هر میزان امکان دارد روانه تهران کنند تاکنون در این مورد اقدام جدی صورت نگرفته است و به علت برف شدید و مسدود بودن راههای کاروانرو گندمها و غلات ارسالی در راهها مانده و فقط قسمت کمی از آنها که دردی را دوا نمیکند به تهران رسیده است». سایه قطحی بر زندگی مردم به ویژه در پایتخت گسترانیده شده بود. مردم ضعیف و ناتوان شده بودند. نیازمندان به کوچه و خیابان روان شده و کمک میخواستند. گاه از فرنگیها کمک میخواستند و از آنها تقاضا میکردند نزد شاه از گرسنگی و بدبختیشان بگویند. بسیاری در کنج کوچهها و خانهها جان میسپردند. کسی نمیتوانست دیگری را یاری کند یا اگر هم میخواست، یارای آن را نبود. روزهای سخت و سختتر در پیش بود؛ روزهایی که به سال ١٢٨٨ هجری منتهی میشد. در آن سال، شدت قطحی تا بدانجا اثری ویرانگر بر جای گذاشت که مورخان آن را با تخریب زمان مغولان برابر دانستهاند.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید