1394/9/16 ۱۱:۲۷
«... بعد شخصی آمد که یک پا داشت ... دوچرخه داشت. کارهای غریب کرد، از جمله نردباممانند چیزی آنطرف و اینطرف سیرک گذاشته بودند. آمد بالای نردبام. یکدفعه سوار دوچرخه شد، طوری خودش را انداخت پایین که از آنطرف به زور ... بالا رفت. تا سر نردبام دو سه پله مانده بود به بالا برسد، زمین خورد ولی گرفتند نیفتاد. بعد تمام صحن سیرک آب شد؛ قریب پانزده ذرع رفت بالا و خودش را انداخت پایین توی آب. خیلی تماشائی بود. بعد از اتمام آمدیم منزل و خوابیدیم». مطلبی که خواندیم، به حضور مظفرالدینشاه در سیرکی پاریسی مربوط است که همراهان وی در دومین سفرش به دیار فرنگ آن را دیده و گزارش کردهاند.
نوستالژی راله و فیلیپس در اصفهان و یزد
شهری که آرزوی کارخانه دوچرخهسازی فیلیپس است
پیمان سمندری: «... بعد شخصی آمد که یک پا داشت ... دوچرخه داشت. کارهای غریب کرد، از جمله نردباممانند چیزی آنطرف و اینطرف سیرک گذاشته بودند. آمد بالای نردبام. یکدفعه سوار دوچرخه شد، طوری خودش را انداخت پایین که از آنطرف به زور ... بالا رفت. تا سر نردبام دو سه پله مانده بود به بالا برسد، زمین خورد ولی گرفتند نیفتاد. بعد تمام صحن سیرک آب شد؛ قریب پانزده ذرع رفت بالا و خودش را انداخت پایین توی آب. خیلی تماشائی بود. بعد از اتمام آمدیم منزل و خوابیدیم». مطلبی که خواندیم، به حضور مظفرالدینشاه در سیرکی پاریسی مربوط است که همراهان وی در دومین سفرش به دیار فرنگ آن را دیده و گزارش کردهاند. این شاید یکی از نخستین جاهایی باشد که در سفرنامههای ایرانی، در آن اشاره به دوچرخه میشود و البته به روشنی میبینیم که شاهنشاه قاجار این وسیله را خوب میشناسد و آنچه موجب شگفتاش شده، موضوعی دیگر است. ممکن است در منابع سیاحتنامهای، پیش و پس از این سفرنامه نیز مطالبی درباره دوچرخه وجود داشته باشد اما تا جاییکه برای گردآورنده این نوشتار میسر بود به ویژه دستکم تا پایان دوره قاجار کمتر اشارهای به وسیلهای که امروزه آن را بهعنوان دوچرخه میشناسیم، نشده است. چند جایی هم که عنوان دوچرخه دیده شده، به گاریهای باربری مربوط بوده که محور حرکت آنها دو چرخ بود که به موازات هم، نه در امتداد هم قرار داشتند.
میدان نقش جهان؛ دوچرخه به جای چوگان
ایران، هم به دلایل جغرافیایی، هم به واسطه شکل شهرسازی، تا همین چند دهه پیش شرایط مناسب و مطلوب برای دوچرخهسواری نداشته است. ایران را به عنوان یک سرزمین کوهستانی میشناسیم که شیب زمین در بیشتر نقاط آن زیاد است و این موجب میشود امکان رکابزنی در آن در سربالاییها دشوار و در سرازیریها خطرناک باشد. در واقع در گسترهای که سکونتگاههای آن به طور عمده، از تمدنهای کوهپایهای برآمده است و حتی خانههایی زیاد در دامنه کوهستان ساخته میشود، وجود دوچرخه تا پیش از طراحی نمونههایی تازه که مناسب این شرایط جغرافیایی باشند، آن را به ابزاری کمکاربرد تبدیل میکرده است. تنها در برخی شهرها در دشتهای فلات مرکزی ایران است که این وسیله جایگاه و ارزش مییابد؛ اصفهان زیبا بیگمان یکی از این شهرها است. سفرنامه فرد ریچاردز انگلیسی که در اوایل سلطنت پهلوی اول مدتی را در ایران گذراند، تقریبا تنها سفرنامه خارجی است که به این پدیده به عنوان یک تفریح جدید در میدان نقش جهان اصفهان اشاره میکند «در حال حاضر ورزشی که در این میدان معمول میباشد دوچرخهسواری است. هنگام عصر میدان شاه از صدای زنگ و بوق دوچرخهسواران که اغلب آنها شاگردان دکانهای بازار بزرگ اصفهان هستند، پر میشود. آنها نمیدانند دوچرخههایی که تازه به کشور آنها وارد شده مانند بازی گوی و چوگان قدیمی شده است. آنها با روپوشهایی شبیه به جامهخواب که انتهای آن را به مچ پای خود بستهاند یا آن را لای دندانهای خود گذاشتهاند در گوشه و کنار میدان به دوچرخهسواری مشغولند و از این کار لذت میبرند. متأسفانه این منظره به هیچوجه با جامههای رنگارنگ و زیبای جوانانی که بازی گوی و چوگان میکردند و اسبهایی که در این بازی از آنها استفاده میشد شباهتی ندارد. از این گذشته، عده دوچرخهسواران نسبت به مساحت میدان بسیار ناچیز است. به طوریکه به زمین بازی دبستانی میماند که در ساعات تعطیل کودکان آن را ترک گفته و فقط چند کودک نگونبخت که از دیگران عقب ماندهاند با یکدیگر مشغول بازی هستند ...». وی در ادامه به ماجرای یک اصفهانی خوشفکر اشاره میکند که از این راه برای خود وسیله امرار معاش ساخته است. همچنین با مقایسه وی با همکارش در استانبول چنان مینمایاند که اوضاع این جوان ایرانی از آن ترک عثمانی بهتر است «هماکنون یک اصفهانی متجدد از علاقه جوانان به این تفریح جدید استفاده کرده و راه جدیدی برای تجارت یافته است. وی تعدادی دوچرخه کهنه را جمعآوری کرده و با کرایه دادن هر یک از آنها در مقابل مبلغی کمتر از نصف پنی برای خود ثروتی گرد آورده است. در جلو مسجد ایاصوفیه در استانبول نیز یک چنین فضای باز وجود دارد. در اینجاست که باید گفت جوانان استانبول با جوانان اصفهانی رقابت میکنند. سال گذشته، روزی هنگام غروب، مردی که کارش کرایه دادن دوچرخه در میدان ایاصوفیه بود، سر و کارش با گزمه افتاد. از این قرار که بدون هیچگونه اطلاع قبلی دو کامیون بزرگ که در آنها پنج شش نفر پلیس ترک جای گرفته بودند سر رسیدند و پس از معاینه پنجاه یا شصت عدد دوچرخهای که وسیله کسب آن مرد بود، آنهایی را که گمان میرفت از دوچرخههای مفقودشده یا بیصاحب است در کامیونها ریختند و بردند و تنها هفت دوچرخه برای آن مرد باقی گذاشتند تا کسب خود را ادامه دهد».
شهر بادگیرها یا شهر دوچرخهها
با این که اصفهان در آن روزها لقب شهر دوچرخهها را یدک میکشید، این شهر اما یک رقیب سرسخت هم داشت که از نظر جغرافیایی و برخی ویژگیهای دیگر، اوضاعی نسبتا مشابه داشت؛ آن شهر یزد بود. جلال آل احمد در مطلبی با عنوان «یزد، شهر بادگیرها» که در کتاب «ارزیابی شتابزده» از وی منتشر شده است، گزارشی از سفر خود به این شهر ارایه میدهد. بخشی قابل توجه از مطلب به دوچرخه اختصاص دارد. او مینویسد «چهار و نیم بعدازظهر رسیدیم به یزد. حمامی و تهیه اتاقی در مسافرخانهای و استراحتی و بعد به راه افتادیم. شهر پر بود از دوچرخههای فیلیپس و راله. آخوندها هم سوار بودند و پا میزدند و میرفتند. جوی کنار خیابانها مجرای گذر آب نبود؛ استراحتگاه عمومی دوچرخهها بود. شهرت بیموردی است اصفهان پیدا کرده، از نظر فراوانی دوچرخه. این یزد است که شهر دوچرخههاست و بیش از آن، شهر بادگیرهای بلند. فکر میکنم اگر کارخانه دوچرخهسازی فیلیپس همین یک شهر را به عنوان مشتری داشته باشد، دستکم تا صد سال دیگر نانش توی روغن است. در حدود ٠٠٢ هزار دوچرخه در یزد است. بیشتر دوچرخهها به یک طرف میرفتند. ما هم دنبالشان راه افتادیم. آسفالت که تمام شد، میدانی و ساعتی بر سر برجی در میان آن و دست راست سر در بزرگ مدرسهای و همه میرفتند آن تو؛ ما هم رفتیم ... یک صبح تا غروب با دوچرخه (به ساعتی ٥ ریال کرایه) توی کوچهپسکوچهها گشتیم و خم شده از درهای کوتاه شعربافها رفتیم تو و گفتیم و شنیدیم و عکسی گرفتیم ... دیدم بسیاری از یزدیها را که در تعطیل ایام عید، عصرها شسته و رفته با سینههای سپر کرده سوار دوچرخههایشان بودند و تخمهشکنان میرفتند ... یکی از کارمندهای بیمههای اجتماعی میگفت در هر خانواده یزدی دستکم دو تا دوچرخه هست و این تفنن زندگی است و هر کس دستش به دهانش برسد، به جای دوچرخه، موتورسیکلت میخرد و تاپ و تاپ توی خیابانها و با یک دست ویراژ دادن!... حتی روسای محترم و جا سنگین ادارات هم چرخ سوار میشوند؛ یعنی از خودشان دوچرخه دارند...». این بخشهایی از خاطرات سفر یزد بود که در آن به دوچرخه اشاره شده است. جلال آل احمد اما در گزارشدهی درباره دوچرخهسواران یزدی تنها نیست، علیاصغر مهاجر نیز در کتاب «زیر آسمان کویر» از وضعیت دوچرخهسواری در یزد یاد میکند. در توصیف مهاجر، نکتههای جالب جامعهشناسانه و مردمنگارانه به چشم میخورد «پایتخت کویر، خاموش و بیشتاب برای ایام عید خود را آماده میساخت. یک دریا دوچرخه در خیابان پهلوی سابق موج میزد. عرصه خیابانهای یزد، جولانگاه دوچرخه است؛ ... تاجر و سبزیفروش و طلبه و شعرباف و مقنی و وکیل عدلیه، همه سوار دوچرخهاند و شانه به شانه هم پا میزنند. اتومبیل در این خیابانها غریبه است و باید حد خود را نگاه دارد. شهری که یک عمر خونسرد و آرام زیسته است، با سرعت میانه خوشی ندارد. دوچرخه هم باید معجزهای کرده باشد که وجود خود را در لابهلای سنتهای یزد جا انداخته است. انبوه دوچرخهسواران یزد، فرنگرفتهها را به یاد آمستردام میاندازد، با این تفاوت که در شهری مثل آمستردام، فقط در دو وقت معین از روز، جنگل دوچرخه به راه میافتد و شتاب و غوغای آن هم تهوعآور است، اما در یزد، طمأنینه و آرامش و بیخیالی دوچرخهسواران آدمی را به وسیلت و فایدت دوچرخه معتقد میکند».
سفر در راه پر خطر
مطالبی هم درباره سفرهای با دوچرخه برادران امیدوار، نخستین جهانگردان معاصر ایرانی در سالهای پیش از سفر اصلیشان وجود دارد که در آن گرداگرد جهان را با موتورسیکلت گشتند ولی خود در سفرنامهشان به آن اشارهای نکردهاند. از اینها که بگذریم همانگونه که گفته شد دوچرخهسواری در ایرانزمین به دلیل وضعیت کوهستانی آن، به آسانی امکانپذیر نبوده است. نکته مهم دیگر هم که نباید از آن دور ماند این است که در دورههای اولیه ورود دوچرخه به ایران، شهرهایی مانند تهران از لحاظ شکل شهرسازی هنوز اوضاعی بسامان نداشتند. در چنین شرایطی و در حالیکه کوچهها و دیگر گذرگاههای شهری، از ناهمواریها و مشخصا چالهها و سنگلاخها پر بودند، انتظار این که مسافری بخواهد گزارشی از اوضاع دوچرخهسواری در شهری مانند تهران بدهد شاید خیلی بهجا نباشد. در برابر، گزارش این پستیها و بلندیها و اثرات آن فراوان است. برای نمونه در کتاب «اوراق ایرانی»، خاطرات سفر کلود انه در آغاز مشروطیت، چنین تصویری از اوضاع گذرگاههای ایرانی عرضه میشود «... قاعدتا دهانه این قناتها در خیابان، وقتی از آنها استفاده نمیشود باید با قطعه سنگی بسته باشد؛ ولی ایرانیها این کار را زاید و بیفایده میدانند و این سوراخها همیشه باز میمانند. تعداد این سوراخها در تهران زیاد است. هم در وسط بازار نیمهتاریک از آنها دیده میشود و هم در میان پررفتوآمدترین کوچه و خیابان شهر ... این سوراخها تلهوار در کمین مچ پای عابران گیج و شترهای سر به هوا و قاطرهای پرحوصله و خرهای بانمک و کوچک و اسبهای مغرور و سرکش هستند. شب ردخور ندارد و هر مچ پایی طعمه آنها شود، بیرودربایستی خردش میکنند». با این اوضاع، چه بلایی سر دوچرخههای قدیمی با آن چرخهای نازک و ترکهای میآمد، دیگر جای مباحثه ندارد.
منبع: روزنامه شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید