رابطه علم و دین در علوم‌انسانی

1394/9/9 ۰۹:۴۰

رابطه علم و دین در علوم‌انسانی

سومین مناظره از سلسله مناظره‌های علمی در «نسبت علم و دین» با حضور دکتر احسان شریعتی (پژوهشگر فلسفه و نویسنده کتاب «فلسفه هایدگر و قرائت ایرانی آن») و دکتر علیرضا شجاعی‌زند (استاد گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس و نویسنده کتاب «جامعه شناسی دین») در سالن میرحسنی دانشکده علوم‌انسانی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد که دکتر علی محمد حاضری مدیریت این میزگرد را برعهده داشت.

 

 

گزارشی از مناظره علیرضا شجاعی‌زند و احسان شریعتی

  علیرضا شیرازی‌نژاد: سومین مناظره از سلسله مناظره‌های علمی در «نسبت علم و دین» با حضور دکتر احسان شریعتی (پژوهشگر فلسفه و نویسنده کتاب «فلسفه هایدگر و قرائت ایرانی آن») و دکتر علیرضا شجاعی‌زند (استاد گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس و نویسنده کتاب  «جامعه شناسی دین») در سالن میرحسنی دانشکده علوم‌انسانی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد که دکتر علی محمد حاضری مدیریت این میزگرد را برعهده داشت.

در ابتدای این مناظره، دکتر حاضری، «دین‌گرایی محض» و «علم‌گرایی محض» را دو طیف اصلی رویکردهای موجود پیرامون نسبت علم و دین برشمرد و گفت: دین‌گرایان محض به انحصار حقیقت در منابع وحیانی باور دارند و در فهم دین و نصوص دینی، حقیقت را در پرتو نصوص (متن صریح منابع دینی) برمی‌شمارند و حتی تأمل، تفکر، اندیشه‌ورزی و اجتهاد در باب نصوص دینی را نیز برنمی‌تابند.

این استاد دانشگاه، ویژگی اصلی علم‌گرایان محض را در مقابل دیدگاه فوق‌الذکر که هیچ جایگاهی برای علم مستقل از دین قائل نیست، این‌گونه برشمرد: آنها انحصار کشف حقیقت را در طرق علمی می‌دانند و قائل به هیچ نوع معرفتی در منابع دینی نیستند.

وی با اشاره به اینکه هیچ کدام از سخنرانان مدعو این مناظره در دو طیف‌ مذکور قرار نمی‌گیرند، دلیل دعوت از آنان را نوع رابطه‌ای که آنها برای نسبت علم و دین قائل هستند، عنوان کرد. زیرا به زعم وی، سخنرانان مدعو علاوه بر اعتقاد و پایبندی‌ای که به دین دارند، سابقه کاریشان در محیط‌های آکادمیک نیز باعث آشنایی آنها با رویکردهای علمی شده است.

 

علم و دین هم می‌توانند «مزاحم و متضاد» باشند و هم «مکمل و مصحح» یکدیگر

سخنران اول این مناظره دکتر احسان شریعتی بود که با بازنمایی سنت روشنفکری دینی از نسبت علم و دین در سنت تاریخی ما سخن گفت. نام آشنای پدر وی در زمینه علوم‌انسانی و نواندیشی دینی، همواره پیش‌داوری‌ها و انتظاراتی را به منظور قبول مسئولیت و تداوم‌بخشی مسیر فکری پدر، برای وی به وجود آورده است، بر همین اساس احسان شریعتی در همان آغاز سخنان خود گفت: «این مسأله نه به خاطر نسبت خونی بلکه به سبب اینکه از نظر فکری، من از جوانی تحت آموزهها و تعالیم  پدران فکری خود نظیر استاد محمدتقی شریعتی، آیتا... طالقانی، دکتر علی شریعتی، مهندس بازرگان و امثال این نواندیشان دینی بودم، درست است و من این راه را انتخاب کردم و این پروژه را از آن خود می‌دانم و از آن دفاع میکنم. امّا با این تفاوت که ما در دوران دیگری هستیم و هم، نسل عوض شده و هم صورتبندیهای مسائل از زمان پدران فکری ما در سطح جهانی، جهان اسلام و ایران عوض شده است. این امر موجب چرخشها یا گشتهای پارادایمی شده که در صورت‌بندی معرفتی دوران تغییری ایجاد کرده است و طبعاً من هم فرزند دوران خود هستم و با صورت‌بندی‌های معرفتی و مسائل گفتمانی دوران خود مواجه هستم. بنابراین به این شکل نیست که در عالم فکر و روشنفکری، ما آقازادگی یا التزامی داشته باشیم.»

وی ادامه داد: «رشته کار من فلسفه است و کیش و آیین و پارسایی فلسفه در «پرسشگری» است.  بنابراین ما نمیتوانیم هیچ اصلی را از پیش، بدون اینکه در پرسشی مطرح شود، بپذیریم؛ از جمله همین میراث فکری و فرهنگی که از نسلهای پیشین به ما رسیده است اولین پرسش است.»

به زعم احسان شریعتی، دین و علم هم می‌توانند با یکدیگر متضاد و مزاحم باشند و هم می‌توانند مکمل و مصحح همدیگر باشند که این بستگی به نوع تعریف و انتظار ما از این دو حوزه دارد. وی می‌گوید: «پس از مطرح شدن دین به عنوان یک رشته علمی، همه دین‌شناسان از اوتو تا ایلیاده، ادیان را مورد مقایسه قرار دادند و دریافتند که خصلت مشترک همه ادیان «امر قدسی» (Sacred) است، در نتیجه دین به صورت حوزه‌ای مستقل تعریف شد و مُدالیته خاص خودش را به شکل برخورد انسان با امر قدسی تبیین کرد.»

شریعتی در پایان با گلایه‌مندی از طرح پرسش‌های قدیمی در رابطه با علم و دین، سخنانش را این‌گونه ادامه داد: «این بحث‌ها در تاریخ اروپا مربوط به قرون وسطی می‌شود که با ظهور ایدئولوژی‌ها به آن پاسخ‌هایی داده شد. امروز خود ایدئولوژی‌ها نیز زیر سؤال رفتند و امروز ما در دوره‌ای هستیم که به اصطلاح آن را «اولترا مدرن» می‌گویند. علم در دنیای امروز به اتهام اینکه ایسم‌ها (ساینتیسم، راسیونالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم و...) یا خود دین بوده‌اند یا جانشین ادیان گذشته، دیگر نمی‌تواند داعیه فلسفی یا ایدئولوژی یا دینی داشته باشد.»

 

وقتی از نسبت علم و دین صحبت می‌کنیم یعنی قائل به «یگانگی» و «بیگانگی» آنها نیستیم

سپس دکتر علیرضا شجاعی زند در زمینه وجه معرفت‌شناختی موضوع علم و دین به سخنرانی پرداخت و اظهار داشت که اگر از «نسبت علم و دین» صحبت می‌کنیم، بدین معنا است که ما قائل به «یگانگی» و «بیگانگی» آنها نیستیم. بر همین اساس، دو نوع نسبت میان علم و دین می‌توان متصوّر بود؛ یکی «نسبت تعارض»  و دیگری «توافق و همکاری».

این استاد دانشگاه در پاسخ به این سؤال که منشأ تعارض میان علم و دین چیست؟ تصریح کرد: «اساساً تعارض هنگامی موضوعیت پیدا می‌کند که دو پدیده «هم سِنخ» باشند. هم‌سنخی هنگامی پدیدار می‌شود که دو پدیده قلمرو و حیطه عمل واحدی داشته باشند یا به عبارتی، هر دو مدعی ورود و عمل در یک میدان مشخص باشند، مانند اینکه دو پادشاه در یک اقلیم نمی‌گنجند و اگر چنین باشد، با یکدیگر به تعارض می‌پردازند.»

به زعم شجاعی‌زند، «علم مسیری برای کسب شناخت است که دارای ویژگی‌های تکرارپذیری و عمومیت است و در کنار اعتنا به تجربه، از مساعدت‌های عقل بی‌نیاز نیست.»

وی در ادامه سخنانش، درباره تلقی خویش از دین نیز گفت: «دین بر خلاف علم یک بسته شناختی نیست، چراکه غایت آن «شناخت» نیست. شناخت برای دین جنبه «آماده‌سازی» دارد و انسان را برای تحولات وجودیش آماده می‌‌کند تا برای وی نسبت به عالم یک دیدگاه و بصیرت بسازد و معنا و درک جدیدی به زندگی وی ببخشد.»

این پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی، تعارضات بین علم و دین را در سه سطح اصلی دسته‌بندی کرد؛ «منازعات شناختی» که طبق تجربه تاریخی (بخصوص در مسیحیت) مربوط به تحّدی دین به ساحت علم می‌شود و بالعکس؛ «منازعات اعتقادی» ناشی از همزمانی دو پدیده «توفیقات علم» با «رویگردانی از کلیسا» است که باعث قدرت گرفتن جریان ساینتیست و پوزیتیویست شد و «منازعات اجتماعی» که بر اثر توفیقات به دست آمده علم، منجر به رویکردی که می‌گوید «العلم سلطان» شد و بیانگر واقعیتی است که بیان می‌کند علم هم قدرت آفرین است و مطلوب ارباب قدرت است و هم بنا به آن نظریه فوکویی، مطلوب کسانی است که در مقابل قدرت می‌ایستند.

شجاعی زند در پایان عنوان کرد: تحول علوم‌انسانی را می‌پسندم اما باید تلاش کنیم که تعلقات گفتمانی علوم را از بین ببریم نه اینکه یک تعلقی را حذف کرده و تعلق دیگری به آن بیافزاییم. گفتمان، آمیخته با گرایش‌ها و تعلق‌ها و تعلّقات است و مدرنیته به ما آموخت که هیچ‌چیز ثابت و قطعی نیست و همه‌چیز را باید با پرسش آغاز کنیم. ما باید این پرسش را در مقابل علوم‌انسانی قرار دهیم. امروز ما گفتمان‌ها را می‌شناسیم و اسیر آنها نیستیم؛ لازمه تحول در علوم‌انسانی این است که ما از خود مدرنیته یاد بگیریم که آن را نقد کنیم.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: