1394/9/7 ۰۹:۱۲
جلد ۱۴ یادداشتهای استاد مطهری مشتمل بر شش دفتر یادداشت از استاد شهید آیتالله مطهری و حاوی مطالب متنوع و جذاب منتشر گردید. شایان ذکر است که «دفاتر یادداشت» استاد مطهری که به دنبال یادداشتهای الفبایی (۷ جلد) و موضوعی (۵ جلد) در حال انتشار است عمدتاً مربوط به ایام جوانی و دوران طلبگی ایشان میباشد. این دفاتر به دلیل تنوع و جذابیت موضوعات آن مورد استقبال قشر تحصیلکردة دانشگاهی و حوزوی قرار گرفته است و با توجه به حجم مطالب باقیمانده به نظر میرسد که تا جلد ۱۶ ادامه داشته باشد.
جلد چهاردهم «یادداشتهای استاد مطهری» منتشر شد
عقل در کلام معصوم
این کتاب در ۴۶۸ صفحه در قطع وزیری و به صورت زرکوب با قیمت ۲۳۰۰۰ تومان توسط انتشارات صدرا (مرکز نشر آثار استاد شهید مطهری) منتشر شده است.
اشاره: مطلب زیر بخشى از یادداشتهاى استاد مطهرى است که در سال ۱۳۳۸ هجرى شمسى یعنى در چهلسالگى و در دوران بلوغ فکرى ایشان به رشته تحریر درآمده است. شایان ذکر است که یادداشتهاى استادمطهرى شامل یادداشتهاى الفبایى، موضوعى و دفاتر یادداشت است. تاکنون یادداشتهاى الفبایى در ۷جلد، یادداشتهاى موضوعى در ۵ جلد و یک جلد از دفاتر یادداشت توسط «شوراى نظارت بر نشر آثاراستاد شهید مطهرى» انتشار یافته است. مطلب زیر از دفاتر یادداشت انتخاب شده که در جلد ۱۴«یادداشتهاى استاد مطهرى» آمده است.
ویژگیهاى عقل در کلام معصوم
مقدمه: به طور کلى مردم دو دستهاند: بعضى اهل منطق و تعقلاند و بعضى اهل شعر و خیال. مردمِ عقلى و منطقى، بیشتر فکر مىکنند و روابط واقعى قضایا را مىسنجند و در فکرشان علت و معلول و اینکه علت معین معلولمعین را به دنبال مىآورد حکمفرماست، برخلاف مردم خیالپرور. مردم خیالپرور زیاد تعجب مىکنند وکلمات تعجب زیاد دارند، بسیار هم براى قضایا شاخ و برگ مىسازند، بسیار هم حرف مىزنند، بسیار هماهل آرزو و نالهاند، برخلاف عقلا و اهل منطق که قدرت منطق از تعجب و بهت آنها مىکاهد، اشیاء و حوادثآنقدرها براى آنها غیر منتظره نیست، زمینه شاخ و برگسازى در آنها موجود نیست، کمتر حرف مىزنند وزیادتر عمل مىکنند، کمتر شِکوه مىکنند و زار مىزنند و سر تکان مىدهند و آه مىکشند و کمتر بر بال مرغخیال مىنشینند، از واقعیات به خیال پناه نمىبرند.۱
قرآن کریم کتاب عقل و منطق است نه تنها به دلیل آنکه عقل و منطق را ستایش کرده، بلکه به دلیل اینکهرابطه منطقى قضایا را خودش بیان کرده: رابطه بین تغییر «ما بأنفسهم» با تغییر تقدیر،۲ رابطه شراب و قمار باعداوت و بغضاء،۳ رابطه نماز با نهى از فحشاء و منکر،۴ رابطه نماز و روزه با قوّت روح (استعینوا بالصبر والصلوة)،۵ رابطه فسق مترفین با هلاکت جامعه،۶ رابطه ظلم و فنا (و کأیّن من قریة عتت عن امر ربها و رسلهفحاسبناها حساباً شدیداً و عذبناها عذاباً نکراً. فذاقت وبال امرها و کان عاقبة امرها خسراً. اعد اللَّه لهم عذاباً…)،۷ رابطه نقض عهد با ملعنت۸ و همچنین… از اینجا فهمیده مىشود که قرآن دین گزاف نیست، دین عقل و منطقاست، به قدرى که قرآن اساس سعادت را بر عمل قرار داده و هیچ تحزّبى را دخالت نداده.
فرق عقل و علم
عقلِ یک کار غیر از علمِ آن کار است.۹ علمِ یک کار عبارت است از اطلاع به فرمولها و کلیات، ولى عقلِیک چیز عبارت است از قوّه تطبیق کلیات و فرمولها به طور صحیح بر جزئیات و موارد که مىتوانیم از آنتعبیر به قوّه اجتهاد و استنباط آن کار یا سلیقه آن کار بکنیم. در حقیقت عقلِ یک چیز عبارت است از استعدادجذب کردن روح و نفسْ فرمولهاى علمى را در خود و متحد شدن با آنها. مثل این است که بعضى از مردم علم در یک سطح معین از وجود آنها قرار مىگیرد و در عمق روح آنها نفوذ نمىکند. بسیارى را ما دیدهایم که مثلاً طب خواندهاند و طبیب نیستند، مهندسى خواندهاند و مهندس نیستند، فلسفه خواندهاند و فیلسوف نیستند، زیرا در روح و جان آنها قوّه جذب وجود ندارد و چون جذب نمىکنند استنتاج و تطبیق کلى به جزئى نیز در وجود آنها کم است، از چهارچوب فرمولهاى کلى نمىتوانند خارج شوند. اینکه مىگویند در طول تاریخمتخصص هر علمى و مجتهد واقعى در هر علمى فقط چند نفرند، مابقى همه اسماً مجتهدند و معناً مقلّدند، آنهم روى همین اصل است. بسیار از مدرسین فلسفه را دیدهایم فقط الفاظ و اصطلاحاتى حفظ کرده و تکرارمىکنند و خیال مىکنند عالم این فناند اما واقعاً نیستند، الفاظى از واجب الوجود و ممکن الوجود و بسیط ومرکّب و ماده و مجرد به کار مىبرند اما روحشان بىخبر است.
به هرحال علمِ هر چیز غیر از عقلِ آن چیز است. شاید در اصطلاح اخبار، فرق عالم و حکیم هم همینباشد که علىعلیه السلام به مالک اشتر مىنویسد: و اکثر مدارسة العلماء و منافثة الحکماء.۱۰ همان طورى که در آنمَثَل معروف، علم رمالى غیر از عقل رمالى است، علم دین هم غیر از عقل دین است. در الکنى و الالقابصفحه ۴۱۷ و ابن خلّکان جلد ۲، ص۱۷ مىنویسد: حکى انه کان بین الخلیل و ابن المقفع مکالمات و انهما اجتمعا لیلة یتحدثان الى الغداة. فلما تفرقاقیل للخلیل: کیف رأیت ابن المقفع؟ قال: رأیته رجلاً علمه اکثر من عقله، و قیل لابن المقفع: وکیف رأیت الخلیل؟ قال: رأیته رجلاً عقله اکثر من علمه.۱۱ و ۱۲
امام موسى کاظم علیهالسلام در باب عقل و خصوصیات آن خطاب به هشام بن الحکم چنین مىفرمایند:
ان اللَّه تبارک و تعالى بشّر اهل العقل و الفهم فى کتابه فقال: «فبشر عباد الذین یستمعون القولفیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم اللَّه و اولئک هم اولوا الالباب».
در این قسمت که آغاز و طلیعه حدیث است، بارزترین صفت عقل را ذکر کرده که تمیز و جدا کردن وغربال کردن است.۱۳ اگر این قوه غربال در باطن انسان نباشد، یعنى اگر حد فکر انسان به اینجا نرسیده باشدکه واردات ذهن را غربال کند و سبک سنگین نماید شایسته نام انسانیت نیست، و [قرآن] این را نوید وبشارت دانسته و «آن کس است اهل بشارت که اشارت داند».
در حدیث است: کفى للمرء جهلاً ان یحدّث بکل ما سمع٫ این جهل در مقابل عقل است. آدمى که هرچه درهر کتابى ببیند و هرچه از هر آدمى بشنود و هرچه را محیط به او تلقین کند آن را حق و درست بداند و آن رامنعکس سازد و نقل کند و از آن دفاع و حمایت کند او آدم نیست، یک دستگاه منعکسکننده است، مانندحمام خرابه و کوه است، دستگاه ضبط است. هنگامى آدم شمرده مىشود که قدرت تصفیه و غربال و انتخابخوبها و دور ریختن باطلها در او باشد.
در این آیه کریمه [مورد استشهاد امام موسى کاظمعلیه السلام: فبشر عباد... ] مىفرماید یک دسته از بندگان من رابشارت بده که… اولاً با کلمه «عباد» ذکر شده، یعنى مقتضاى عبودیت و تسلیم خدا بودن این است. البتهواضح است که تسلیم به خداى حکیم بودن، تسلیم به حقیقت بودن است نه عناد با حقیقت داشتن، و لازمهتسلیم حقیقت بودن پذیرفتن حقایق است قطعنظر از اینکه گویندهاش کى هست و رد کردن اباطیل استگویندهاش هرکه هست، انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال. در بحار احادیث زیادى هست۱۴ که حکمت رابگیرید از هرکه باشد۱۵٫ پس گوینده تأثیرى در حقیقت بودن ندارد. گوینده را به سخن باید شناخت نه سخنرا به گوینده. عاقل این طور است، برخلاف جاهل و احمق که مقیاس حق و باطل بودن را افراد قرار مىدهد.شخصى به علىعلیه السلام عرض کرد: آیا ممکن است طلحه و زبیر بر باطل باشند؟ فرمود: انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لایعرفان بأقدار الرجال، اعرف الحق تعرفه اهله۱۶٫
پس عاقل اهل استماع است و گوش فرا مىدهد. ابن سینا مىگوید: «کل ما قرع سمعک من الغرائب فذرهفى بقعه الامکان ما لم یذرک عنه قائم البرهان»۱۷ و هم او مىگوید هرکس هرچه مىشنود مىپذیرد، از فطرتبشرى منخلع شده: من تعوّد ان یصدّق بغیر دلیل فقد انخلع من الفطره الانسانیه.
در جلد ۲ بحار صفحه ۹۶ حدیث ۳۹ از حضرت مسیح روایت شده: خذوا الحق من اهل الباطل و لا تأخذواالباطل من اهل الحق، کونوا نقّاد الکلام۱۸٫ مطلق احادیثى که به مضمون «الحکمه ضالّه المؤمن»۱۹ رسیده مؤیدهمین معنى است.
و ثانیاً انسان در مطالب باید داراى قوه تجزیه و تحلیل باشد۲۰، سربسته و دربسته هیچ چیز را نپذیرد وهیچ چیز را رد نکند. باید عناصر حقیقت را از اباطیل جدا کرد. عقل باید حکم قاضى را داشته باشد که پروندههر مسئله و موضوع را مطالعه مىکند. عقل باید نقاد باشد، اصلاً عقل قوه نقادى است. کلمه «انتقاد» فعلاًخیلى شایع است. هرچند فعلاً به معناى اظهار عیب استعمال مىشود و بلکه به مطلق سخن که جنبه اعتراضدارد و به بدگویى و لکهدار کردن مردم انتقاد گفته مىشود، یک مقاله سراپا فحش مقاله انتقادى نامیدهمىشود، ولى در لغت نقد و «انتقد الدرهم» یا «انتقد الکلام» یعنى اظهر عیوبه و محاسنه. پس انتقاد به معناىمطلقِ اظهار خوبیها و بدیها و جدا کردن آنها از یکدیگر است. علم منطق در حقیقت علم انتقاد است، علمتشخیص شکلهاى صحیح و ترکیبهاى صحیح از شکلها و ترکیبهاى غلط است.
پس مثل این است که در این آیه گفته شده اهل منطق را بشارت بده، زیرا معناى اهل منطق که مىگوییم فلانى اهل منطق است یعنى چیز سرش مىشود و خوب و بد را تمیز مىدهد.
یا هشام بن الحکم! ان اللَّه اکمل للناس الحجج بالعقول و افضى الیهم بالبیان و دلّهم على ربوبیتهبالادلّاء فقال: «و الهکم اله واحد لا اله الّا هو الرحمن الرحیم. ان فى خلق السموات و الارض واختلاف اللیل و النهار لآیات» الى قوله: «لآیات لقوم یعقلون».
در این قسمت امام مىفرماید که حجتها و دلیلهاى قرآن متوجه صاحبان عقول است و اگر عقلى نباشدحجتى نخواهد بود و لهذا در خود قرآن مىفرماید: در این امور براى صاحبان خرد، حجت و آیت است.
یا هشام! ثم وعظ اهل العقل و رغبهم فى الآخره فقال: «و ما الحیوه الدنیا الّا لعب و لهو و لدار الآخرهخیر للذین یتقون افلا تعقلون…»
در این مواعظ نیز سخن را روى با صاحبدلان است. عقل دوراندیش مىخواهد که بفهمد دنیا یک منزل ویک مرحله بیش نیست.
خاصیت سوم عقل که در جمله بالا آمده است، دوراندیشى و آینده را به حساب آوردن است۲۱ (همانطورى که خاصیت اول عقل غربال کردن و خاصیت دوم تجزیه بود). آدم کمعقل تنها در فکر دم و «آن» استو آینده را به حساب نمىآورد و در نتیجه در یومالحسره حسرت مىکشد. سرگرم شدن به زندگى دنیا در حکمسرگرمى است که بچه به بازى خود پیدا مىکند و از همه چیز غفلت مىکند و به این اعتبار است که مىفرماید:حیات دنیا لعب است۲۲٫
حکما مىگویند لغو و لهو به معناى مطلق وجود ندارد، فقط به معناى نسبى موجود است؛ یعنى انسان داراىقواى مختلفى است و هر فعلى که از لحاظ یک درجه قوا بىفایده و بىثمر و لغو است، از نظر یک قوه دیگرِخیالى یا حسى لغو و بىفایده نیست. در حقیقت انسان در منزلها و مرحلههاى مختلف ممکن است بوده باشداز نظر روح، در هر منزلى که هست غذایى مىخواهد، همان طورى که از لحاظ جسمى مراحل و منازلى طىمىکند و در هر مرحلهاى یک نوع غذا با جهازهاضمهاش متناسب است. اگر انسان به مرتبه کمال عقلى وفکرى و یا کمال قلبى و دینى و اخلاقى برسد و از منزل خیال و حس عبور کند، خود به خود از آنچه ما امروزآن را لهو و لغو مىنامیم اجتناب مىنماید ولى اگر نرسیده به آن منزل و در این منزل خیالى که هست او راممنوع نماییم در حقیقت غذاى او را از او باز گرفتهایم. علیهذا اینکه در دستورهاى دینى از یک سلسله کارهابه عنوان لهو نهى شده تنها جنبه منفى و منع و محرومیت ندارد، جنبه مثبت و تحریک و تشویق نیز دارد؛ یعنىمىخواهند به ما بگویند از این منزل عبور کنید و به منزل عالیتر بروید.
ما مىدانیم کسانى که به منزل عالیتر رسیدهاند مثلاً اهل عقل و فکر و علم شدهاند یا اهل ضمیر بیدار و صاحبدل شدهاند، واقعاً سرگرمیهاى دیگران براى آنها سرگرمى نیست. در حقیقت مثل طفلى که غذایشعوض مىشود و نمىتواند به غذاى کودکى خود را قانع سازد، غذاى روحى اینها هم عوض شده. هرکسى بههر چیزى سرگرم مىشود معلوم مىشود غذاى او همان است، همچنان که کسانى که به مرحله عالى ازعبودیت رسیدهاند. کسانى که دنیا را بازیچه مىگیرند و این را دلیل کمال عقل خود مىگیرند که ما فهمیدهایمحیات و زندگى عبث است، باید بدانند که درست اشتباه کردهاند، حیات عبث نیست؛ منحصر دانستن حیاتبه خور و خواب، فرض عبث و لعب و لهو است.
یا هشام! ثم بیّن ان العقل مع العلم فقال: «و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الّا العالمون.»
عقل و خرد یا فطرى است یا اکتسابى است و علم، عقل اکتسابى است: رأیت العقل عقلین، فمطبوع ومسموع…۲۳ و علم مرحله فعلیت قوّه عقل است.
یا هشام! ثم ذمّ الذین لایعقلون فقال: «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللَّه قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنااو لو کان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون.»
خاصیت چهارم، استقلال از مأنوسات است. عقل چون قوّه تمیز و غربال است حاضر به تمکین و اطاعتکورکورانه از محیط و تلقینات اجتماع نیست. عقل آزاد است و عین آزادى است. نباید گفت عقلها اسیرند،عقل اگر باشد اسیر نمىشود. آدم مقلّد که در خوب و بد تابع محیط است، مثل آدمى است که سر سفره نشستهو غذایى را مىگوید مطبوع است که دیگران مىگویند خوب است و همچنین در بدى، آدم مقلّد مثل کوه استکه صدا را منعکس مىکند، در او دستگاه تصفیه وجود ندارد.
ثم ذمّ الکثره فقال: «و ان تطع اکثر من فى الارض یضلّوک عن سبیل اللَّه ان یتبعون الّا الظن و ان همالّا یخرصون.»
از خصوصیات عقل، استقلال در فکر و وحشت نداشتن از انفراد در عقیده است: لا تستوحشوا فى طریقالهدى لقله اهله۲۴٫
یا هشام! ثم ذکر اولى الالباب بأحسن الذکر و حلّاهم بأحسن الحلیة فقال: «یؤتى الحکمه من یشاء ومن یؤت الحکمة فقد اوتى خیراً کثیراً و ما یذکر الّا اولواالالباب.»
یا هشام! ان اللَّه یقول: «ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب» یعنى العقل و قال: «و لقد آتینا لقمانالحکمه» قال: الفهم و العقل.
یا هشام! ان لقمان قال لابنه: «تواضع للحق تکن اعقل الناس٫»
مهمترین اقسام تواضع، تواضع در برابر حق و حقیقت است و بدترین اقسام تکبر، تکبر بر حقیقت و عنادبا حقیقت است. و اذ قالوا اللّهم ان کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجاره من السماء أو ائتنا بعذاب الیم۲۵٫ایضاً: و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً۲۶٫ این جمله «تواضع للحق» مفاد کلمه «یستمعون القول» است که گذشت. على فرمود: الاسلام هو التسلیم۲۷، یعنى اسلام تسلیم و خضوع در برابر حق است، تعصب وجمود نداشتن و عناد و تکبر نداشتن است.
پینویسها: ـــــــــــــــــــــــ
۱ـ این قسمت، از گفتار آقاى راشد اقتباس شده است. [مرحوم حسینعلى راشد از عالمان و واعظان مشهور بود کهسابقه دوستى دیرینه با استاد مطهرى داشت و استاد شهید درباره ایشان مقالهاى را در آبان ماه ۱۳۳۵ شمسى در «مجله رادیو» (شماره سوم) به نگارش درآوردند. این مقاله مجدداً در ۴ بهمن ۱۳۹۳ در روزنامه اطلاعات به چاپرسید.]
۲ـ سوره رعد، آیه ۱۱٫
۳ـ سوره مائده، آیه ۹۱٫
۴ـ سوره عنکبوت، آیه ۴۵٫
۵ـ سوره بقره، آیات ۴۵ و ۱۵۳٫
۶ـ سوره اسراء، آیه ۱۶٫
۷ـ سوره طلاق، آیات ۱۰-۸٫
۸ـ سوره رعد، آیه ۲۵٫
۹ـ در حدیث هشام است: ثم بیّن ان العقل مع العلم… [که در ادامه مطلب خواهد آمد.]
۱۰ـ نهجالبلاغه، نامه ۵۳ [ترجمه: و با دانشمندان، فراوان گفتگو کن و با حکیمان، فراوان سخن در میان نه.]
۱۱ـ [ترجمه: چنین حکایت شده که میان خلیل و ابن مقفّع گفتگوهایى جریان داشت و این دو شبى تا صبح به بحث و گفتگو پرداختند. پس هنگامى که از یکدیگر جدا شدند، از خلیل پرسیدند: ابن مقفّع را چگونه یافتى؟ گفت: او رامردى یافتم که علمش بیش از عقلش بود، و از ابن مقفّع پرسیدند: خلیل را چگونه یافتى؟ گفت: او را مردى یافتم کهعقلش بیش از علمش بود.]
۱۲ـ حکایت ابن مقفّع را ابن ابى الحدید در ذیل این کلام امیرالمؤمنین نقل مىکند: ربّ عالم قد قتله جهله (حکمت۱۰۷) [ترجمه: بسا عالم که جهل و نادانىاش او را مىکشد.]
۱۳) عقل مانند ترازوست براى عطار و بقال، وسیله درست و صحیح تحویل گرفتن از غیر است (مثلاً شنیدهها وخواندهها) و وسیله درست تحویل دادن به غیر است (مثلاً گفتهها و نوشتهها).
۱۴) ج ۱ ص ۱۴۵ و ۱۴۸ و ج ۲ ص ۹۶ کلام شیخ و ص ۹۷ حدیث ۴۱ و ۴۵ و ۴۶ و ۵۶ و ۵۷ و ۵۸٫
۱۵) در آیه کریمه دارد: الذین یستمعون القول… و ندارد که «اذا سمعوا القول»، یعنى عنایت است به استماع٫ پس بنده حقباید داراى روح تحقیق باشد و این روح در او زنده باشد، زیرا ممکن است فکر انسان مثل سایر جهازات تنبل بشود وحس تحقیق در انسان بمیرد و از این نظر قانع بشود.
۱۶) [ترجمه: امر بر تو مشتبه شده است. حق و باطل با میزان شخصیتها شناخته نمىشوند. حق را بشناس تا اهل حق رابشناسى.]
۱۷) [ترجمه: هرچه از امور عجیب و غریب بر گوش تو سنگین آمد، مادام که برهانى بر ضد آن اقامه نشده است، امکانوقوع آن را منتفى مدان.]
۱۸) [ترجمه: حق را از اهل باطل اخذ نمایید و باطل را از اهل حق نگیرید، سخن حق را از سخن باطل جدا کنید.]
۱۹) [ترجمه: حکمت گمشده مؤمن است.]
۲۰) خاصیت اول غربال بودن بود که در مجموعِ راست و دروغها، راستها را از دروغها جدا مىکند. ولى خاصیت دوم بالاتر است؛ یکمطلب را تجزیه مىکند به ریشهها و اصلها و هدفها و غرضهاى گوینده و اصولى که به آنها متکى است.
۲۱) مثنوى مىگوید:
کاین هوا پر حرص و حالى بین بود
عقل را اندیشه یوم الدین بود
ایضاً مثنوى مىگوید:
هرکه آخربین بود او مؤمن است
هرکه آخوربین بود او بىدن (دین) است
۲۲) مثنوى:
کودکان هرچند در بازى خوشند
شب کشانشان سوى خانه مىکشند
ایضاً مثنوى:
خلق اطفالند جز مست خدا
نیست بالغ جز رهیده از هوا
انبیا زان زین خوشى بیرون شدند
که سرشته در خوشى حق بدند
زانکه جانشان آن خوشیها دیده بود
این خوشیها پیششان بازى نمود
هرکه را نور حقیقى رو نمود
کى شود قانع به تاریکى و دود
وان که در جوع او طعام اللَّه خورد
کى ز نان و شور با حسرت ببرد
وان که باشد خفته اندر گلستان
میل گلخن کى کند چون ابلهان
۲۳) در حکمت ۲۳۸ نهجالبلاغه است که: العلم علمان: مطبوع و مسموع و لاینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع٫[ترجمه: علم دوگونه است: مطبوع و مسموع، و علم المسموع اگر علم مطبوع نباشد نفعى نمىبخشد.]
۲۴) نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۹ [ترجمه: در طریق هدایت، از جهت کمى پیروان آن نگران نباشید.]
۲۵) سوره انفال، آیه ۳۲ [ترجمه: و چون گفتند خدایا اگر این قرآن به راستى برحق و از جانب توست، پس یا بر سرمانسنگى از آسمان ببار یا ما را به عذابى دردناک گرفتار ساز٫]
۲۶) سوره نمل، آیه ۱۴ [ترجمه: و با آنکه پیش نفس خود به یقین دانستند معجزه خداست، باز از روى ظلم و تکبر انکارآن کردند.]
۲۷) نهجالبلاغه، حکمت ۱۲۵٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید