تاثیر فاجعه پاریس در تحولات جهانی در گفت و گوی با احمد نقیب‌زاده

1394/9/2 ۱۰:۴۸

تاثیر فاجعه پاریس در تحولات جهانی در گفت و گوی با احمد نقیب‌زاده

رسانه‌های فرانسه، بامداد شنبه بیست و سوم آبان ماه از وقوع دو انفجار در نزدیكی «ورزشگاه استاد دو فرانس» و تیراندازی دو مرد مسلح به شركت‌كنندگان در یك كنسرت موسیقی خبر دادند. گروه تروریستی داعش در صفحات اجتماعی خود مسوولیت این اقدام تروریستی را بر عهده گرفته و اعلام كرد كه «این حملات ۱۱ سپتامبر فرانسه است. » احمد نقیب‌زاده، پژوهشگر حوزه سیاسی و استاد دانشگاه تهران در تحلیل انتخاب پاریس به عنوان یكی از اهداف داعش معتقد است اهداف داعش مرز نمی‌شناسد، این گروه هر جایی كه بتواند ضربه خود را وارد می‌كند و این‌بار قلب مركز فرهنگی و توریستی اروپا را نشانه گرفت.

 

جهانی شدن با سبك فعلی به انسداد رسیده است

  عاطفه شمس: رسانه‌های فرانسه، بامداد شنبه بیست و سوم آبان ماه از وقوع دو انفجار در نزدیكی «ورزشگاه استاد دو فرانس» و تیراندازی دو مرد مسلح به شركت‌كنندگان در یك كنسرت موسیقی خبر دادند. گروه تروریستی داعش در صفحات اجتماعی خود مسوولیت این اقدام تروریستی را بر عهده گرفته و اعلام كرد كه «این حملات ۱۱ سپتامبر فرانسه است. » احمد نقیب‌زاده، پژوهشگر حوزه سیاسی و استاد دانشگاه تهران در تحلیل انتخاب پاریس به عنوان یكی از اهداف داعش معتقد است اهداف داعش مرز نمی‌شناسد، این گروه هر جایی كه بتواند ضربه خود را وارد می‌كند و این‌بار قلب مركز فرهنگی و توریستی اروپا را نشانه گرفت. وی عربستان سعودی، تركیه، قطر و امریكا را مهم‌ترین پدیدآورندگان داعش می‌داند و اتفاقات اخیر را نیز ناشی از سیاست‌های غلط آنها می‌داند؛ نتایجی كه به مرور به خود آنها بازگشته است.

*****

  اینكه داعش این‌بار پاریس را برای اعمال تروریستی انتخاب كرد چقدر با اهداف این گروه همخوانی دارد؟ به عبارت دیگر انتخاب پاریس به ایدئولوژی این گروهك مربوط می‌شود یا دلایل دیگری را می‌توان دخیل دانست؟

اهداف داعش مرز نمی‌شناسد، این گروه در هر جایی بتواند ضربه خود را وارد می‌كند همان‌گونه كه به روسیه و مصر نیز ضربه وارد كرد اما دلیل انتخاب پاریس برای این حملات به عوامل متعددی بازمی‌گردد. یكی اینكه پاریس از نظر فرهنگی و توریستی مركز اروپا است. دیگری موقعیت فرانسه از لحاظ وجود مسلمانان ناراضی موقعیتی بی‌همتاست به خصوص كه از پنج میلیون مسلمان فرانسوی گروه كثیری ناراضی و قریب به ١١ هزار نفرشان دارای پرونده امنیتی هستند. این مسلمانان بستر مناسبی برای همراهی و اختفا به وجود می‌آورند. یعنی بستر بسیار مناسبی برای تروریست‌ها فراهم می‌كنند كه با كمك آنها بتوانند اهداف خود را پیش ببرند. از سوی دیگر به طور مثال كسانی كه از بروكسل آمدند و این ترورها را انجام دادند اگر می‌خواستند در آنجا چنین حركتی را انجام دهند با محدودیت مواجه می‌شدند چرا كه نمی‌توانستند این حجم از مراكز نزدیك به هم و شلوغ را شناسایی كرده تا بتوانند آسیب بیشتری وارد كنند. محله‌ای كه داعشی‌ها در پاریس انتخاب كردند یكی از محله‌های شلوغ و مردمی با كافه‌های نزدیك به هم، چندین سینما، كاباره و تماشاخانه بود كه رفت و آمد در آن به وفور انجام می‌شد. مجموعه این عوامل و همچنین وجود كسانی كه این افراد را پشتیبانی كرده و می‌توانستند به آنها پناه دهند به علاوه حملاتی كه فرانسه به مقرهای داعش در خاورمیانه می‌كند، منجر به این شد كه داعش پاریس را انتخاب كند. در عین حال باید گفت كه پاریس شروع كار بود همان‌گونه كه در حال حاضر آلمان و بلژیك نیز در آماده‌باش به سر می‌برند. در واقع پاریس برای داعش نقطه شروع بود برای اینكه عملیات خود را در سراسر اروپا گسترش دهد. مرزهای فرانسه نیز به گونه‌ای است كه رفت و آمد در آن خیلی سخت نیست یعنی حتی اگر كنترل نیز شوند، روی مرز این كشور چند ده دهكده وجود دارد كه نیمی از مردم آن آلمانی بوده و نیمی فرانسوی یا نیمی ‌بلژیكی هستند. بنابراین گذر از این محلات و شهرهای كوچك مشترك بین دو كشور كار سختی نیست و من فكر می‌كنم دلایل این انتخاب بیشتر تكنیكی است.

 

   بنابراین اتفاقی كه در پاریس رخ داد بیشتر ناشی از ضعف امنیتی- اطلاعاتی فرانسه بود یا مهارت داعش در تعیین اهداف خود؟

ببینید داعش خیلی كار مهمی انجام نداد. وقتی شما قید جان خود را زده واز بین رفتن‌تان برای شما اهمیتی نداشته باشد رفتن در یك محله توریستی و دست زدن به چنین حملاتی نه به مهارت زیادی نیاز دارد و نه پیچیدگی می‌خواهد. البته فرانسه اطلاعات كافی داشته و می‌دانست كه خطرهایی در كمین او است اما شناسایی آنها با توجه به قوانین موجود در فرانسه مثل مشكل بودن ورود به خانه اشخاص، بازجویی‌های خیابانی و قواعد دیگری كه برای آزادی‌های فردی وضع شده دست و پای پلیس را تا حدی می‌بندد و مشكل ایجاد می‌كند. پلیس اطلاعات اولیه را داشت اما نمی‌دانست در كجا قرار است این اتفاق بیفتد. در واقع همه كشورهای اروپا به نحوی آسیب‌پذیر هستند در برابر كسانی كه می‌خواهند این عملیات را به قیمت جان خود به اتمام برسانند. بقیه گروه‌های تروریستی كه در گذشته وجود داشت مثل بادر ماینهوف و نظایر آن تمام تلاش خود را می‌كردند كه تلفات به بار بیاورند اما به خود آنها آسیبی نرسد اما در حال حاضر عملیات‌های انتحاری رو به گسترش است، بنابراین این كار سختی نیست و می‌توانند در هر زمان و در هر جایی اهداف خود را اجرایی كنند.

 

  آیا می‌توان این اتفاق را نشانه‌ای دانست برای اینكه جهان به سمت ناامن‌تر شدن می‌رود؟

دقیقا همین طور است. خود من حدود ٢٠ سال پیش این مسائل را در مقاله‌ای پیش‌بینی كرده و گفتم عصر جهانی شدن، جهان را به دو طبقه اقلیت ثروتمند و اكثریت فقیر و بیكار تقسیم می‌كند درحالی كه حكومت‌های دموكراسی در حقیقت بر بدنه طبقه متوسط سوار شده‌اند. این طبقه متوسط نیز در حال فروپاشی است بنابراین یا این دولت‌ها به سمت هرج و مرج می‌روند یا به سمت دیكتاتوری، چرا كه پایگاه اجتماعی آنها یعنی پایگاه اجتماعی دموكراسی و لیبرالیسم در حال فروریختن است. حالا یك مساله دیگر هم هست و اینكه مشخص شد اشتباهاتی كه این دولت‌ها در منطقه انجام داده و تصور كردند با نا امن كردن منطقه می‌توانند نقشه‌های خود را پیاده كنند و حساب كردن‌شان روی این گروه‌ها بسیار خطرناك است. در واقع در این جنایت كشورهایی چون عربستان سعودی، تركیه، قطر و امریكا نقش اول را دارند چرا كه داعش را به وجود آوردند تا با ناامن كردن منطقه، حكومت لاییك بشار اسد را كه نسبت به سایر حكومت‌ها وضعیت بهتری داشت فرو بكشند و به این وسیله در سوریه همان وضعیتی را به وجود بیاورند كه به طور مثال در افغانستان به وجود آوردند؛ یك حكومت ضعیف در مركز باشد با پیرامونی ناامن و مدام درگیر باشند. همه این كارها را برای امنیت اسراییل و تغییر نقشه جغرافیایی خاورمیانه انجام می‌دهند اما می‌بینید كه تیرهایی كه رها كرده‌اند به سمت خود آنها كمانه می‌كند چرا كه نیروی تروریست دیگرحد و مرز نمی‌شناسد. دوم، جنایاتی كه داعشی‌ها در عراق و سوریه به خصوص علیه ایزدی‌ها انجام دادند و جهان در برابر آن سكوت كرد، همچنین وضعیت نسل‌كشی تروریست‌ها در این مناطق به ویژه در سنجار به راه انداختند، بر كفاره گناهان آنها می‌افزود. امیدوارم این وضعیت همه را به خود آورد و بدانند كه

به وجود آوردن یك نیروی تروریستی مهار‌نشده تا چه اندازه می‌تواند برای همه جهان خطرآفرین باشد.

 

   اعتقاد شما به تزلزل طبقه متوسط از نگاه ماركسیستی نشات می‌گیرد؟

خیر، البته برخی ماركسیست‌ها نیز مثل بارینگتون مور این عقیده را دارند ولی هر كسی صحبت از طبقه می‌كند الزاما ماركسیست نیست. خود ماركس نیز این مفهوم را از كسان دیگری گرفته است. این است كه اساسا خیلی‌ها از چپ و راست به این باور دارند كه دموكراسی و آزادی و نظایر آنها مربوط به طبقه متوسط و بورژوازی است. زمانی كه بورژوازی متولد شد به دنبال مسائلی مثل قانون، قانونمداری و دموكراسی رفت چرا كه طبقه پایین كه امیدی به تغییر وضعیت خود نداشت، طبقه بالا نیز كه نفعی را در تغییر وضعیت خود احساس نمی‌كرد. تنها طبقه متوسط است كه نفع خود را در این تغییرات می‌بیند و بعد هرجا طبقه متوسط توانسته انقلابی را رهبری كند دموكراسی هم به توفیق دست یافته، اصلا این نظریه متعلق به بارینگتون مور است كه هر جا انقلابی شده اگر طبقه متوسط توانسته رهبری آن را به دست بگیرد بعد از آن یك رژیم دموكراتیك روی كار آمده در غیر این صورت وضعیت به گونه‌ای دیگر درآمده است.

  بنابراین فروپاشی طبقه متوسط را تنها یكی از تبعات جهانی شدن می‌دانید.

دقیقا. در حقیقت می‌توانید اضافه كنید كه پیش‌بینی ماركس مبنی بر اینكه در سرمایه‌داری آینده دو طبقه جهانی شكل می‌گیرد؛ یكی طبقه كارگر و یكی سرمایه‌دار به نوع دیگری تجلی پیدا كرده و آن پیدایش دو طبقه اقلیت ثروتمند و اكثریت بیكار و فقیر است چرا كه كسی كه شغل داشته باشد وضعش نسبتا مناسب است ولی مساله بیكاری افراد است.

 

  اتفاقاتی كه در پاریس رخ داد و اینكه ممكن است باز هم شاهد حوادثی مشابه در دیگر كشورهای اروپایی باشیم آیا سبب خواهد شد كه این دولت‌ها به سمت بسته‌تر شدن بروند و از وجوه دموكراتیك خود بكاهند؟

بله، پیش‌بینی ما نیز همین است كه یا بسته‌تر می‌شوند یا اینكه باید دوباره دولت‌های رفاهی یعنی یك سوسیال‌دموكراسی را حاكم كنند تا این اتفاقات روی ندهد. به طور مثال زمانی كه وضع فرانسه خوب بود به عرب‌ها و بیكارها نیز سهمی می‌رسید یا به آنها كار یا حق بیكاری می‌داد اما اكنون كه شرایط اقتصادی نامناسب شده این امتیازات را قطع كرده در نتیجه نارضایتی خیلی بیشتر شده و در این مواقع نیز بیشترین ضربه را مهاجران و افراد در حاشیه می‌خورند. در نتیجه عرب‌تبارها بیشترین ضرر را از بحران اقتصادی اروپا دیدند. این امر به نارضایتی آنها دامن می‌زند، به طور مثال به دنبال كار می‌روند می‌بینند كه ترجیحا آن شغل را به یك اروپایی‌تبار می‌دهند. همه این عوامل دست به دست هم می‌دهد تا باز هم شاهد اتفاقاتی از این دست باشیم.

 

  راه فرانسه و دیگر كشورهای اروپایی برای كاهش این نارضایتی‌ها و جلوگیری از این اتفاقات چیست؟

 راه‌شان این است كه سوسیال دموكراسی را دوباره حاكم كنند و نگذارند كه جهانی شدن به این شكل ادامه یابد. گروهی در فرانسه وجود دارند به نام آلترموندیالیست‌ها كه می‌گویند جهانی شدن با این روش فعلی به انسداد رسیده است و همین وضعیت وحشتناك را پدید می‌آورد بنابراین جهانی شدن باید به سبك دیگری اتفاق بیفتد؛ مرزها برداشته شده و روابط انسان‌ها گسترش یابد اما نباید باعث تضعیف طبقه كارگر و حاشیه‌ای‌ها و افزایش میزان فقر و فلاكت شود.

 

   اغلب، استثناها قواعد دموكراتیك را به هم می‌زنند به طور مثال ممكن است كشورهای اروپایی برای جلوگیری از اتفاقاتی مشابه آنچه در پاریس رخ داد قواعد خود را تا حدی تغییر دهند و به خاطر نگرانی محدودیت‌هایی را برای سایر گروه‌های غیرافراطی نیز به وجود آورند. به طور مثال تاكنون گروه‌های سلفی و سایر گروه‌ها در فرانسه حق تبلیغ آزادانه داشتند اما پس از این اتفاق ممكن است این آزادی محدود شود اما این امر به ژست دموكراتیك آنها نیز ضربه خواهد زد. فكر می‌كنید چگونه خواهند توانست این پارادوكس را حل كنند؟

ببینید همین حوادثی كه رخ می‌دهد به آنها اجازه می‌دهد كه دخالت‌های دولت را زیاد كنند. نخستین وظیفه دولت تامین امنیت است و آنها می‌توانند به بهانه فقدان امنیت محدودیت‌ها را ایجاد كنند. الان می‌بینید مردم واداده‌اند؛ پیش از این اگر پلیس می‌خواست كسی را بازرسی بدنی كند با اعتراض او و سایرین مواجه می‌شد اما در حال حاضر مخالفت و اعتراضی صورت نمی‌گیرد چرا كه مردم می‌اندیشند امنیت خود آنها در خطر است. به طور مثال بعد از حادثه ١١ سپتامبر بودجه‌های امنیتی بسیار افزایش یافت. یك مقاله نیز در روزنامه لوموند منتشر شد كه با آمار و ارقام نشان می‌دهد سرویس‌های امنیتی بیشترین استفاده را از وضعیت بعد از ١١ سپتامبر می‌كنند چرا كه هم بر قدرت آنها افزوده می‌شود و هم بر بودجه‌شان و بعد تحت عنوان اینكه وضعیت اضطراری است، دخالت دولت در حوزه خصوصی مجاز می‌شود. در حال حاضر فرانسه قانون منع رفت و آمد و حالت فوق‌العاده اعلام كرده و دولت به هر آپارتمانی كه می‌خواهد می‌تواند وارد شده و بازرسی انجام دهد در حالی كه پیش از این نمی‌توانست. بالاتر ازاین اینكه آقای اولاند صحبت از تغییر قانون اساسی برای مقابله با تروریسم می‌كند این تغییر یعنی همان محدودیت بر آزادی و باز گذاشتن دست پلیس.

 

   آیا این باعث نمی‌شود این دولت‌ها به سمت اقتدارگرایی بیشتر بروند؟

خب بله الان پس از ١١ سپتامبر دولت امریكا نیز مداخلات خود را افزایش داده و شنودهای او زیاد شد. این است كه این حوادث این اعمال را برای آنها مجاز می‌كند اما باید یك فكر اساسی و برنامه درازمدت‌تری بریزند زیرا همیشه كه نمی‌توانند این قانون را ادامه دهند. اگر بخواهند این محدودیت‌ها را ادامه دهند یك نوع ناامنی به وجود می‌آید و آن وقت شرایط این كشورها نیز مثل كشورهای امریكای جنوبی خواهد شد كه تمام شبانه‌روز پلیس در خیابان‌ها حضور دارد و باید آماده مقابله با ترور باشد. بنابراین باید برای كاستن از نارضایتی‌ها در كشور خود یك برنامه اساسی و درازمدت بریزند و مثلا دولت‌های رفاهی را دوباره احیا كنند.

 

  چه تضمینی وجود دارد این محدودیت‌های موقتی تداوم پیدا نكند و این دولت‌ها به بهانه تامین امنیت از حالت دموكراتیك تغییر وضعیت بدهند؟

هیچ تضمینی وجود ندارد. به طور مثال اگر حادثه دیگری اتفاق بیفتد باز این محدودیت‌ها را تمدید می‌كنند. در واقع مساله رقابت بین‌المللی است كه كشورها را به این سمت می‌كشاند و مانع پیدایش دولت رفاهی می‌شود. یعنی درگیر تناقضی شده‌اند اگر سیاست نئولیبرال را پیش نبرند صنعت آنها به مرور فرسوده شده و كیفیت كالاهای‌شان پایین می‌آید و آنهایی كه كارخانجات خود را نوسازی كرده‌اند راحت‌تر می‌توانند كالاهای خود را در سطح جهانی بفروشند و در درازمدت وضعیت بهتری پیدا كنند. از سوی دیگر اگر دست سرمایه‌گذاران را باز بگذارند و بگویند ما مالیات كمتری از شما می‌گیریم تا كارخانجات خود را بر اساس تكنولوژی‌های روز دنیا نوسازی كنید و بیشتر بفروشید بیكار زیاد می‌شود چرا كه نیاز كمتری به نیروی انسانی دارند. بنابراین باید بین این دو یك راه‌حل پیدا كنند.

 

  بسیاری از این ناامنی‌ها پس از ١١ سپتامبر در منطقه اتفاق افتاد و می‌توان گفت پس از آن جهان به جهان بدتری تبدیل شد. آیا اتفاق پاریس را نیز می‌توان از این جنس دانست؟ چه وجوه اشتراك و افتراقی را برای این دو اتفاق می‌توان لحاظ كرد؟

ببینید هنوز می‌توان گفت كه القاعده یك اصول مختصری داشت كه داعش ندارد. مسیر حملات القاعده تا حدودی مشخص بود؛ می‌خواست علیه غرب و امریكا بجنگد و در واقع خیلی سیاسی‌تر عمل می‌كرد اما داعش یك نیروی كور است كه البته از دل همان القاعده بیرون آمده و بسیار وحشتناك‌تر و افراطی‌تر از القاعده عمل می‌كند و طبعا وحشت بیشتری نیز می‌آفریند. ببینید كاری كه القاعده می‌كرد نوعی مبارزه علیه سلطه امریكا بود و قصد داشت امریكا را ناامن كند. به دنبال آن، خود امریكایی‌ها نقشه كشیدند كه صحنه نبرد به خود خاورمیانه برگردد و مسلمانان هر كاری كه می‌خواهند بین خودشان انجام دهند یعنی مسلمان، مسلمان بكشد و درگیری‌ها در داخل كشورهای مسلمان اتفاق بیفتد یعنی- به زعم خود- فتنه موجود را به سرزمین‌های اصلی فتنه‌گران بازگردانند. چیزی كه ژیل كپل در كتاب «فتنه، جنگ در قلب اسلام» می‌نویسد القاعده توانست دشمن دور را مورد حمله قرار دهد و امریكایی‌ها دقیقا پاتك زده و آن را دوباره به خود خاورمیانه بازگرداندند. به همین دلیل این وضعیت بیشتر از هر كس برای اروپا خیلی خطرناك است چرا كه اروپا به خاورمیانه نزدیك است و امریكایی‌ها در صد سال اخیر كوشیده‌اند طوری عمل كنند كه قاره آنها امنیت داشته و سایر جاها ناامن باشد و در این كار نیز تا حدی موفق شدند. حال اگر فرانسوی‌ها موفق شوند یك كمپین جهانی علیه این قضیه به راه بیندازند آن هم به شرطی كه ریشه‌ها را بخشكانند یعنی این گونه نباشد كه نیروی داعش را مضمحل كرده و آن را پراكنده كنند به نحوی كه آنها پخش شده و در هر منطقه آشوب بیافرینند، شاید بتوان گفت خطر تا حدی رفع می‌شود اما اگر این معضل درست ریشه‌كن نشود، جهان برای زمان طولانی با این وضعیت درگیر خواهد بود.

 

   اما با توجه به اتفاقات اخیر تضمینی برای تداوم امنیت در امریكا نیز وجود ندارد.

البته امریكایی‌ها قبل از ١١ سپتامبر نیز این سیاست را داشتند اما بعد از ١١ سپتامبر توانستند خیلی صریح این درگیری‌ها را به كشورهای خاورمیانه بازگردانند. همان طور كه می‌دانید بعد از ١١ سپتامبر تقریبا اتفاق مهم دیگری در امریكا رخ نداد اما در سراسر جهان آشوب‌هایی به وجود آمد. در عراق بعد از ساقط كردن صدام حسین، این كشور را رها كرده و رفتند. خود فرانسه در لیبی، قذافی را ساقط كرده و رفت، یعنی به فكر دنباله آن نبودند در نتیجه، لیبی در حال حاضر مركز پرورش تروریست است. از همه مهم‌تر اشتباهی كه درباره سوریه مرتكب شدند. آنها چطور نمی‌دانستند اگر خلأ قدرت در سوریه به وجود بیاید تروریست‌ها آن را پر می‌كنند! در سوریه فورا شروع به تضعیف حكومت مركزی كردند و بلافاصله گروه‌های تروریستی نیز فعال شدند. یعنی در حال حاضر وضعیت به شكلی است كه هر جا خلأ قدرت به وجود‌آید فقط به وسیله تروریست‌ها پر می‌شود نه توسط نیروهای مترقی. به همین سان باید به امریكایی‌ها و غربی‌ها گفت شما كه می‌خواهید تغییرات سیاسی به وجود آورید چگونه این نكته را نخوانده و در محاسبات خود به جد نگرفته‌اید كه هرجا شما وارد شوید و خلأ قدرت را به وجود آورید فورا گروه‌های تروریستی جای آن را پر می‌كنند.

 

   آیا جهانی شدن این معضل منطقه‌ای خواه ناخواه به نفع جوامع این منطقه تمام نمی‌شود؟ به عبارت دیگر آیا اتفاق پاریس باعث نمی‌شود كه صداهای مظلوم در خاورمیانه انعكاس بیشتری پیدا كند؟ به طور مثال سبب شود اتفاقی كه با فاصله كمی در بیروت افتاده و جهان بی‌تفاوت از كنار آن

رد شده بود با این حملات مجددا در كانون توجه قرار بگیرد؟

به هیچ‌وجه. اصلا این طور نیست. اگر قرار بود صدای خاورمیانه منعكس شود قبلا نیز شده بود. دیدی كه در پاریس دو حادثه اتفاق افتاد جهان را بسیج كردند؛ یكی حادثه شارلی ابدو و یكی حادثه اخیر اما این جنایاتی است كه هر روزه به طور مستمر در عراق، افغانستان، سوریه، لیبی و مصر در حال رخ دادن است و جهان تكان نمی‌خورد. مطمئن باشید كه باز اینها این آشوب را به منطقه می‌آورند. دیگر اینكه یكی از عوامل مهم این آشوب‌ها خود اسراییل است كه من امیدوار هستم قربانی همین حوادثی شود كه به وجود می‌آورد. می‌دانید بسیاری از مجروحان داعش در بیمارستان‌های تل‌آویو درمان می‌شوند و اسراییلی‌ها با میل و رغبت از این گروه حمایت می‌كنند. تركیه كشوری است كه به‌شدت در ستیز با رژیم سوریه و دفاع از داعش حماقت كرده است. دولت‌های غربی قادر خواهند بود امنیت خود را تامین كنند، بودجه‌های امنیتی و نظامی خود را بالا می‌برند، مرزهای‌شان را بسته و كمی آزادی‌های فردی را محدود می‌كنند اما امنیت‌شان از بین نمی‌رود اما می‌بینید كه خاورمیانه در آشوب به سر می‌برد و خودش باید فكری برای وضعیت خود كند.

 

  پس از اتفاق پاریس، پایگاه جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه چه وضعیتی پیدا می‌كند؟ آیا موضع ایران تقویت می‌شود؟

ببینید هیچ چیز كه ساختارگرایانه رخ نمی‌دهد كه بگوییم بعد از آن اتفاق موضع ایران تقویت یا تضعیف می‌شود. در واقع بستگی به موضعی دارد كه اخذ می‌كند. من خدا را شكر می‌كنم كه این حوادث زمانی رخ داده كه یك دولت خردمند در كشور ما حاكم است و فورا رییس‌جمهوری پیام همدردی فرستاده و برای كمك به رفع این معضل اعلام آمادگی كرد. در عین حال باید ایران مواظب باشد در دام نیفتد چرا كه یكی از نقشه‌های آنها این است كه ایران را در این آشوب‌ها درگیر كنند تا دیگر به فكر توسعه و ترقی نباشد. اما اگر بتواند شرایطی را ایجاد كرده و بگذارد كه سركوب این نیروهای تروریستی با كمك و همكاری ایران صورت بگیرد بدون اینكه امنیت خود ایران به خطر بیفتد، آن وقت می‌توان گفت كه شرایط ایران خیلی مناسب‌تر است. حداقل این است كه حقانیت سیاست خارجی ما در دفاع از رژیم سوریه

تا حدی روشن شد و به جهان نشان داد كه اگر این رژیم سقوط كرده بود داعش بر یك كشور بزرگ مسلط می‌شد و از تمام امكانات آن برای ایجاد آشوب در سراسر جهان استفاده می‌كرد. من فكر می‌كنم این خردورزی هم‌اكنون در دستگاه دیپلماسی ما وجود دارد و در مجموع نظر كشورهای بزرگ جهان به نقشی كه ایران می‌تواند ایفا كند معطوف می‌شود و این خود برای ایران موقعیت خوبی را فراهم می‌كند.

 

  اخیرا هنری كیسینجر، وزیر خارجه اسبق و نظریه‌پرداز امریكایی در اظهارنظری تازه ایران را خطری بزرگ‌تر از داعش خوانده و با اشاره به جایگاه تاریخی و نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه، ایران را مستعد‌ترین كشور منطقه برای ایجاد هژمونی و تشكیل یك امپراتوری قوی در خاورمیانه دانسته است. شما اظهارات این سیاستمدار كهنه كار امریكایی را چگونه تحلیل می‌كنید؟

ببینید از یك لحاظ درست گفته است ایران پتانسیل توسعه و ترقی دارد و می‌توان گفت یك بعد تمام این آشوب‌ها ضدیت با ایران است. چرا كه ایران به سرعت در حال نفوذ در منطقه، عراق و سوریه بود. آنها این مناطق را آشوب‌زده كردند كه ایران جایی برای پیشرفت نداشته باشد. اینها استعداد و پتانسیل تبدیل شدن به یك ابرقدرت را در ایران می‌بینند و به همین دلیل نیز انواع كارشكنی‌ها را به عمل می‌آورند تا جلوی آن را بگیرند. داعش ولی بنیانی ندارد. اساسا سلفی‌گری عقیم است. ولی موضع روبه پیش ایران كاملا متفاوت است. ایرانی‌ها باید به یاد داشته باشند كه از سال ١٩٩٠ تا سال ٢٠١٠ تمام روزنامه‌های مهم غرب از امریكا تا اروپا علیه چین و قدرت او مطلب می‌نوشتند و یك چین هراسی در دنیا به وجود آورده بودند چرا كه می‌دیدند چین در حال پیشرفت است و در آینده به یك قدرت تبدیل خواهد شد. اما چین ایستادگی كرد و امروز چون كار از كار گذشته دیگر از آن مقالات خبری نیست و بیشتر صحبت از رقابت مطرح است و اینكه چگونه چین را با مسائل داخلی او و با تنگناهایی كه در داخل دارد، مشغول كنند. من فكر می‌كنم ایران نیز اگر مقاومت كرده و درست عمل كند این مرحله ایران‌هراسی از بین می‌رود و غربی‌ها به مرحله‌ای می‌رسند كه مجبور می‌شوند قدرت ایران را به رسمیت بشناسند.

منبع: روزنامه اعتماد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: