گفت و گو با کامبیز درم‌بخش درباره شکل‌گیری طرح‌های کتاب مینیاتورهای سیاه

1394/8/11 ۱۰:۰۶

گفت و گو با کامبیز درم‌بخش درباره شکل‌گیری طرح‌های کتاب مینیاتورهای سیاه

انوشه صادقی‌آزاد: «مینیاتورهای سیاه» و من، هردو در سال ١٣٥٢ در تهران به‌دنیا آمدیم! هفت‌ماهه بودم که مادرم راهی زندان شاهنشاهی و «مینیاتورهای سیاه» دوساله بود که پدرش ممنوع‌القلم شد! هردو، در زمانۀ زندان، شکنجه و سانسور به‌دنیا آمدیم. امروز بعد از چهل‌و‌دو سال کنار یکدیگریم. با این تفاوت که گرد پیری بخش زیادی از موهای جوانی‌ام را سپید کرده اما «مینیاتورهای سیاه» با داشتنِ آن‌همه خاطرات تلخ، ذره‌ای کمر خم نکرده و سرزنده‌تر از قبل، سرگذشتش را بازگو می‌کند. به بهانۀ انتشار کتاب «مینیاتورهای سیاه» و در پی آن، عرضۀ یکصد نسخه‌از این کتاب در شمارگانِ محدود (ادیشن)، با کامبیز درم‌بخش- خالق هنرمند این مجموعه، گپ‌و‌گفتی داشتم تا بیشتر و متمرکزتر در حال‌و‌هوای آن سال‌ها و این طرح‌ها قرار بگیریم.

 

عبور از خط

انوشه صادقی‌آزاد: «مینیاتورهای سیاه» و من، هردو در سال ١٣٥٢ در تهران به‌دنیا آمدیم! هفت‌ماهه بودم که مادرم راهی زندان شاهنشاهی و «مینیاتورهای سیاه» دوساله بود که پدرش ممنوع‌القلم شد! هردو، در زمانۀ زندان، شکنجه و سانسور به‌دنیا آمدیم. امروز بعد از چهل‌و‌دو سال کنار یکدیگریم. با این تفاوت که گرد پیری بخش زیادی از موهای جوانی‌ام را سپید کرده اما «مینیاتورهای سیاه» با داشتنِ آن‌همه خاطرات تلخ، ذره‌ای کمر خم نکرده و سرزنده‌تر از قبل، سرگذشتش را بازگو می‌کند. به بهانۀ انتشار کتاب «مینیاتورهای سیاه» و در پی آن، عرضۀ یکصد نسخه‌از این کتاب در شمارگانِ محدود (ادیشن)، با کامبیز درم‌بخش- خالق هنرمند این مجموعه، گپ‌و‌گفتی داشتم تا بیشتر و متمرکزتر در حال‌و‌هوای آن سال‌ها و این طرح‌ها قرار بگیریم.

*****

 روزگاری كه درم‌بخش جوان، مینیاتورهای سیاه را خلق می‌كرد چگونه بود؟

آن موقع ٣١ ساله، متأهل و صاحب دو فرزند بودم. آتلیه‌ای برای اجرای كارهایم نداشتم. در همان خانۀ كوچكمان - در حالی‌كه بعضی اوقات مهمان داشتیم و فضا از سروصدای مهمان‌ها پُر بود-  در گوشه‌ای از اتاق میز كوچكی داشتم و همراه با اجرای یكی از مینیاتورها از مهمان‌ها هم پذیرایی می‌كردم. چون باید فردا طرح را تحویل هفته‌نامۀ آیندگان ادبی می‌دادم. در آن روزگار وسایل كار مثل امروز تا این اندازه متنوع و در دسترس نبود. من روی كاغذ‌های نامرغوب، با مركبِ چینی و قلم فلزی طرح‌هایم را با وسواسِ خاصی اجرا می‌كردم.

البته آن موقع علاوه بر هفته‌نامۀ آیندگان ادبی لااقل با ٧-٨ جای دیگر هم كار می‌كردم. مجموعه‌ای از این دستمزدها زندگی من را تأمین می‌كرد. البته به حدی نبود كه بتوانی صاحبخانه شوی؛ ولی بد هم نبود.

 

 شرایط سیاسی اوایل دهۀ ٥٠  چه تأثیری در آفرینش «مینیاتورهای سیاه» داشت؟

قطعاً باید در آن فضا زندگی كرده باشید تا متوجه بشوید چرا این آثار به‌وجود آمده‌اند. در محیطی كه فرهاد تصور می‌كرد «داره از ابر سیاه خون می‌چكه...»، قطعاً شرایط نمی‌توانست خوب باشد. حالا تصور كنید در این شرایط یك كاریكاتوریست چه باید بكشد؟ اخبار اطراف شما پُر بود از اعدام‌ها، دستگیری‌ها و سانسورها. شما باید خیلی دست‌به‌عصا راه می‌رفتید. به هرحال شرایط طوری نبود كه بتوانی به‌راحتی حرفت را بزنی. در عین حال اوایل دهۀ پنجاه اوج رشد روشنفكری در ایران بود؛ و این نگرش در تمام زمینه‌های هنری و ادبی جامعه ریشه دوانده بود. بنابراین من و همكارانم نیز باید هنر كاریكاتور را هم‌زمان و همسو با جریان روشنفكری پیش می‌بردیم. علاوه بر این من به دنبال یك زبان بین‌المللی برای كارهایم بودم تا بتوانم با جهان پیرامونم به‌راحتی ارتباط برقرار كنم. پس تمام تمركزم را بر تصویر گذاشتم. فقط تصویر، بدون هرگونه متن. در حوزه ادبیات، سینما و تئاتر برای ارتباط با جهان خارج نیاز به واسطه‌ای به نام «ترجمه» دارید -آن هم از نوع خوب- اما من زبانم تصویری بود و نیازی به آن «واسطه» نبود. بعدها تأثیر این دیدگاه را نیز در همكاران خارجی‌ام دیدم. زمانی كه با رلف استیدمن١ دیداری در موزه استانبول داشتم، او از علاقۀ وافر خود به مجموعۀ «مینیاتورهای سیاه» برایم ‌گفت.

البته، «مینیاتورهای سیاه» طرح‌های همه‌فهمی نبودند. حتی فهم بعضی از این كارها برای برخی از دوستان مطبوعاتی‌ام كار آسانی نبود. بخشی از این پیچید‌گی، شگردی زیركانه برای عبور از خط و مرزهای سانسور آن دوره بود.

 

 آیا ایدۀ «مینیاتورهای سیاه» سفارشی از طرف هفته‌نامه بود؟

خیر. در طول فعالیت مطبوعاتی‌ام هیچ‌گاه سفارشی كار نكرده‌ام. من در آن زمان یك كارتونیست مطبوعاتی حرفه‌ای بودم. حتی می‌توانستم حدس بزنم چه طرحی را باید به چه نشریه‌ای بدهم؛ از نشریات عامه‌پسند گرفته تا نشریات روشنفكری نظیر نگین و پیش‌تر از آن فردوسی. «مینیاتورهای سیاه» به تشخیص خودم باید در هفته‌نامۀ آیندگان ادبی منتشر می‌شد.

 

 «مینیاتورهای سیاه» از یك معنا به فرم رسید یا فرمی بود كه در زمانۀ خودش معنا پیدا كرد؟

زمانی كه ١٤‌‌١٥ ساله بودم در خیابان نادری، توریست‌ها، صنایع دستی و آثار نقاشی یونیك ازجمله مینیاتور می‌خریدند. آن زمان من تعدادی مینیاتور از بازار می‌خریدم و از روی آنها ٤-٥ عدد می‌كشیدم و به عتیقه‌فروشی‌های چهارراه استانبول می‌فروختم. آن موقع مد شده بود كه روی كاغذ سیاه یا مخمل سیاه با مركب سفید قلم‌گیری می‌كردند. به هر حال ریشه نگاه من به مینیاتور به این روزگاران برمی‌گردد.

برای طراحی «مینیاتورهای سیاه» ابتدا سوژه‌ها را روی یك كاغذ می‌نوشتم و یك طرح ابتدایی از آنها می‌كشیدم. بدیهی بود كه برای اجرای آنها باید به‌طور جدی به مطالعۀ مینیاتورهای ایرانی می‌پرداختم. تعداد زیادی از كتاب‌ها را خریدم یا بخشی از آنها را قرض كردم. از جملۀ آن كتاب‌ها می‌توانم به شاهنامۀ بایسنقری اشاره كنم كه بسیار من را مشغول خود كرد. به نظر من هر صفحه از آن كارها بیش از یك جواهر ارزش دارد. جواهری سرشار از فرم، رنگ و تركیب‌بندی‌های بی‌نظیر كه نگاه بسیاری از نقاشان غربی نظیر- ماتیس- را به خود جلب كرده بود. در حین مطالعۀ این آثار متوجه شدم كه پرسوناژهای هر كدام از این مینیاتورها گویی در صحنۀ تئاتر هستند. اكثر آنها رو به مخاطب هستند. در تمام آثاری كه من مشاهده كردم یك نفر پشت به تصویر نبود. حتی اسب‌ها هم از این قاعده مستثنا نبودند. به نظر من آناتومی اسب از نمای پشت یا جلو زیبایی چندانی ندارد شاید برای همین آن را از پهلو نقاشی می‌كردند. مطلب دیگر فقدان پرسپكتیو در آثار مینیاتور بود به‌طوری‌كه كاراكتر بالای صحنه را با كاراكتر جلوی صحنه یك‌اندازه می‌دیدی. حتی پاها نیز به سبك دیوارنگاره‌های اهرام ثلاثه، نیم‌رخ كشیده می‌شد. درواقع كار اساتید مینیاتوریست چیدمانی از عناصر گوناگون در یك صفحه بود. به‌‌طورمثال افرادی كه مقام والاتری داشتند در مركز تصویر و بزرگ‌تر از دیگران كشیده می‌شدند. چهره‌ها به یك‌دیگر شبیه بودند و به‌ندرت با یكدیگر تفاوت داشتند و شما از تزئینات و رنگ لباس‌هایشان پی به مقام و منزلت آن‌ها می‌بردی. درعین‌حال به خاطر اینكه مینیاتورها برای كتاب‌ها طراحی می‌شدند اكثراً در قالب یك كادر محبوس شده بودند. كارها را با این پشتوانۀ فكری اجرا كردم و جالب است بدانید نتیجۀ كار برای خودم، به‌عنوان خالق اثر، بسیار قابل‌توجه بود. من فكر می‌كنم فرم و معنا در آفرینش «مینیاتورهای سیاه» به موازت یكدیگر پیش رفته‌و مكمل یكدیگر بود‌ه‌ا‌ند.

 

 عنوان «مینیاتورهای سیاه» از كجا آمد؟

مینیاتورها اغلب رنگی هستند؛ وقتی شما «مینیاتورهای سیاه» می‌گفتید مردم فكر می‌كردند كه مینیاتورها را با مركب سیاه كشیده‌اید. درحالی‌كه اصل موضوع این نبود. اصل، «سیاهی» موضوع بود. تاریكی و وحشتی كه بر جامعه سایه انداخته بود؛ همان‌چیزی كه طنزپردازان خارجی به آن «طنز سیاه» می‌گویند. تلفیق این هنر ایرانی و آن مفهوم خارجی به «مینیاتورهای سیاه» تبدیل شد. این برای اولین‌بار بود كه مینیاتورهای ایرانی دست‌مایۀ یك طنزپرداز شده بود. البته آقای محصص گاهی اوقات با استفاده از كاراكترهای مینیاتور طرح‌هایی می‌كشیدند، ولی طرح‌های ایشان دارای سوژۀ خاصی نبود.

 

 آیا سردبیر یا مدیرمسئول واهمه و ترسی از انتشار این آثار و عواقب آن نداشتند؟

در اوایل حساسیتی وجود نداشت، ولی در آخر این حساسیت برانگیخته شد. این هم به دو دلیل بود. یكی فضای سیاسی موجود در آن دوره و دیگر اینكه ساواك من را دوبار به خاطر این كارها به دفتری [وزارت اطلاعات و جهانگردی] در خیابان كاخ احضار كرده بود و ماموران ساواك سؤالاتی دربارۀ این طرح‌ها از من كرده بودند. یادم می‌آید یك روز كه برای بازجویی به دفتر ساواك رفته بودم رئیس وقت آن دوره از یكی پرسید: «آقا چی‌كار كرده؟» همكارش جواب داد كه: «هیچی، داره ادای عبید رو در‌می‌آره». به‌هرحال نتیجۀ این رفت‌وآمدها این شد كه بنده را ممنوع‌القلم كردند. البته من هم از رو نرفتم و بلافاصله طرحی كشیدم كه در آن یكنفر روی دستی كه دارد تذكر می‌دهد نشسته است. [طرح صفحه ٨٩ كتاب].

نهایتاً مدیر‌مسئول به خاطر این اتفاقات با رفتار تندی من را بازخواست كرد. بالاخره سال ١٣٥٤ هفته‌نامۀ آیندگان ادبی بعد از دستگیری دو نفر از همكاران من رسماً تعطیل شد. یكی از دلایل بدبینی ساواك به هفته‌نامه آیندگان ادبی همین «مینیاتورهای سیاه» بود.

 

 آن‌موقع سردبیر هفته‌نامۀ آیندگان ادبی چه كسی بود؟

آقای هوشنگ وزیری كه بعدها فعالیت مطبوعاتی‌اش را در خارج از كشور ادامه داد.

 

 شما گاهی تنها با تغییر كوچكی در مینیاتورها  به هدف و مقصود خود می‌رسید، ولی برخی اوقات شخصیتی به‌كل متفاوت از اسلوب‌های مینیاتور وارد صحنه می‌شود. چه هدفی از ورود این شخصیت نچسب به دنیای مینیاتورها داشتید؟

اگر منظور شما همان شخصیت كت‌وشلوارپوشی‌است كه گاهی سر‌و‌كله‌اش در «مینیاتورهای سیاه» پیدا می‌شود؛ او نماد ساواك یا فراتر از آن، به قول خارجی‌ها، بَدمن زمانۀ خود است. من در خلق این آثار گاهی به گذشته رفته‌ام، گاه در زمانۀ خود سیر می‌كردم و گاهی حتی آینده‌نگری هم كرده‌ام. به‌عنوان‌مثال این سربریدن‌ها كه در برخی از كارهای من می‌بینید، در آن دوره آنقدر شایع نبود. اما امروز عده‌ای به نام داعش این وظیفه را به‌عهده گرفته‌اند. من همیشه فكر می‌كردم جهانی كه در «مینیاتورهای سیاه» خلق كرده‌ام بسیار تاریك‌تر و مخوف‌تر از جهان واقعی است. اما امروز می‌بینم كه اتفاقات اطراف ما روی كارهای من را سفید كرده‌اند.

 

 چه هدفی از بیان غلو‌آمیز خشونت در این‌سری از آثار‌تان داشتید؟

به‌هرحال در آن‌موقع برای اینكه مخاطب را تحت‌تأثیر قرار بدهم چاشنی اغراق را به كار بردم. ولی امروزه در اطرافمان اخبار این خشونت‌ها هر شب به گوشمان می‌خورد و هنرمند دیگر نیازی به اغراق ندارد.

 

 وقتی هفته‌نامۀ ‌آیندگان ادبی تعطیل شد چه اتفاقی برای «مینیاتورهای سیاه» افتاد؟

بعد از تعطیلی هفته‌نامه، نمایشگاهی در گالری سیحون به نام «هزار‌و‌یك شب، شب سیزدهم»‌از «مینیاتورهای سیاه» و بعد از آن در انجمن ایران و آمریكا برگزار كردم. استقبال بی‌نظیری از نمایشگاه شد و حدود یك‌سوم كارها فروخته شد. در آن زمان این برای یك كاریكاتوریست موفقیت بزرگی محسوب می‌شد. تقریباً هر شب آن نمایشگاه مثل شب افتتاحیه بود. در اواخر دورۀ پهلوی در انجمن گوته نیز نمایشگاه دیگری برگزار كردم. اوایل دورۀ انقلاب هم در موزۀ هنرهای معاصر از «مینیاتورهای سیاه» نمایشگاه دیگری برگزار شد.

 

 بعد از انقلاب تلاش شد كه «مینیاتورهای سیاه» در قالب كتاب منتشر شود؛‌حاصل این تلاش به كجا ختم شد؟

من همیشه آرزو داشتم كه «مینیاتورهای سیاه» به شكل كتاب منتشر شود. زمانی كه در آلمان زندگی می‌كردم آقای مرتضی ممیز تلفنی با من صحبت كرد و گفت كتاب را لی‌آت كرده و اوزالید آن را هم با خود به كلن آورده است. قرار شد اوزالید‌ها را برای من پست كند تا من لی‌آت را ببینم. اما با شروع جنگ ایران و عراق پروژه به فراموشی سپرده شد و من هم دیگر پی كار را نگرفتم. البته امروز بعد از سی‌سال انتظار بسیار راضی‌ترم كه كتاب در آن زمان منتشر نشد. چرا كه الان به همت دوستانم كتابی منتشر شده كه از هر نظر ــ چه هنری و چه فنی ــ منحصربه‌فرد و كامل است. علاوه بر اینكه زحمت نگارش مقدمه كتاب را هم دوست فرهیخته و هنرمند آقای جواد مجابی به‌عهده گرفتند كه این برای من بسیار ارزشمند است. درواقع به‌نفع من شد و نتیجۀ سال‌ها صبر من منجر به انتشار یك كار باارزش شد.

 

 امروز چه تعداد از اصل طرح‌ها پیش شما باقی‌مانده‌اند؟

تعدادی از باقی‌ماندۀ طرح‌ها را آقای محمد زهرایی در بدو ورودم به ایران خریدند. تعدادی هم در گنجینۀ موزۀ هنرهای معاصر طبقه‌بندی شده است. تا آن‌جا که به‌خاطر دارم یكی از طرح‌ها نزد آقای آیدین آغداشلوست و یكی هم در اختیار آقای حسن ‌كریم‌زاده است. یك اثر در موزۀ هنر استانبول است. یك اثر هم در موزۀ طنز «گابروو»ی بلغارستان. مابقی نیز در اختیار علاقه‌مندان به این آثار است. بنابراین تنها دارایی من از «مینیاتورهای سیاه» فقط همین كتاب زیبا است.

پی‌نوشت:

١. Ralph Steadman، طراح و كارتونیست انگلیسی.

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: