آسیب‌شناسی مناجات‌خوانی از نگاه هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی آیینی

1394/8/4 ۱۰:۱۳

آسیب‌شناسی مناجات‌خوانی از نگاه هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی آیینی

مناجات‌خوانی با این‌که دارای ظاهری دینی و مذهبی است و به‌نظر می‌رسد که پس از ورود اسلام به ایران در فرهنگ ما رسوخ کرده اما ریشه‌ای کهن در تاریخ این سرزمین دارد. هنری که زیرشاخه‌های فراوانی را شامل می‌شود و از ادعیه تا شعر و ترانه ایران را تحت‌تأثیر قرار داده است. یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران موسیقی نواحی و آیینی معتقد است بی‌توجهی مسئولان فرهنگی و وضع قوانین نادرست باعث کمرنگ‌شدن این هنر در میان مردم شده است

 

 

رضا نامجو: مناجات‌خوانی با این‌که دارای ظاهری دینی و مذهبی است و به‌نظر می‌رسد که پس از ورود اسلام به ایران در فرهنگ ما رسوخ کرده اما ریشه‌ای کهن در تاریخ این سرزمین دارد. هنری که زیرشاخه‌های فراوانی را شامل می‌شود و از ادعیه تا شعر و ترانه ایران را تحت‌تأثیر قرار داده است. یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران موسیقی نواحی و آیینی معتقد است بی‌توجهی مسئولان فرهنگی و وضع قوانین نادرست باعث کمرنگ‌شدن این هنر در میان مردم شده است. هوشنگ جاوید راه بازگشت به این سنت را ایجاد واحدهای درسی در دانشگاه و تربیت مناجات‌خوان‌ها می‌داند. گفت‌وگوی مفصل این پژوهشگر با «شهروند» را در ادامه می‌خوانید: 

*****

مناجات را می‌توان یک سبک در نظر گرفت؟ منظور یک سبک ادبی یا موسیقایی است که خود سرچشمه شکل‌گیری شاخه‌های متفاوتی بوده است یا این‌که مناجات به ریشه دیگری برمی‌گردد؟

مناجات چه در ادب و چه در موسیقی، سبک به شمار نمی‌آید، بلکه یک موضوع یا یک گونه است. خارجی‌ها به اصطلاح به آن «ژانر» می‌گویند. کارکردهای گوناگون شناختی و عقیدتی- اجتماعی نیز دارد و ارایه آن همواره با بهره‌گیری از هنرها و صور آنهاست. مناجات در دسته ادب آموزشی جای دارد و در هنر موسیقی در دسته موسیقی خبری و برانگیزاننده است. در ادب به این دلیل جایگاه آموزشی دارد که یک نوع ارشاد و تبلیغ غیرمستقیم مفاهیم اخلاقی، دینی و مذهبی در آن قرار دارد چون چارچوب اصلی هنر در میان کسانی که این کار را انجام می‌دهند و حتی می‌توانیم به آن هنر مردمی بگوییم، تعلیمی بوده، یعنی باید آموزش داده می‌شده است، به همین خاطر مناجات وظیفه کسی بود که تعلیم می‌داد. مناجات یک رابطه دوسویه میان انسان به‌عنوان مخلوق و خداوند به‌عنوان خالق است. وقتی کسی در مقام مناجات قرار می‌گیرد، شناخت و بیان شناخت خداوند از سوی انسان آغاز می‌شود. در عالی‌ترین درجه این شناخت و بیان در ٤ دسته قرار می‌گیرند. پیامبران، امامان، حکیمان و عالمان و اگر بخواهیم یک هرمی برای ارتباط در مناجات پیدا کنیم، این هرم ٤وجهی است. خود با خویشتن، خود با خدا، خود با جهان هستی و خود با هم‌نوع. گاهی هم به وجه‌هایی برخورد می‌کنیم که من اسم این وجه‌ها را «سیاسی» گذاشته‌ام، چرا که مناجات را در حجاب پند و حکمت قرار دادند اما اندیشه و دریافت خودشان را از این راه به جامعه سرایت دادند. شاخص‌ترین این‌گونه مناجات‌ها، مناجات امام سجاد(ع) است که بهترین درس سیاسی است و ستیز اجتماعی را با کوبنده‌ترین کلمات در چارچوب مناجات و دعا به گوش مردم می‌رساند. منتها متاسفانه ما نگاه جدی از این‌ نظر به درون‌مایه معنوی نکردیم و آموزش دقیق و درستی به نسل جوان از راه صحیفه سجادیه داده نشده است. واقعیت این است که بیشتر به ترجمه و تعریف‌های عامیانه و روزمره بسنده شده است. بخش پراهمیت از بهره‌های مناجات‌سرایی و خواندن مناجات، شناساندن ذات خداوند برای دیگران است، یعنی یک‌ گونه بیان برداشت اندیشه خود آدم از خدا برای شنونده یا کسانی که مناجات را می‌خوانند. به همین دلیل است که کار نیایشگر یا کسی که مناجات می‌کند برای ارایه مفاهیم، سخت می‌شود. مناجات‌خوانی را ما در ردیف موسیقی‌درمانی نیز می‌توانیم به‌شمار بیاوریم، چراکه برای ارایه مفاهیم، مخاطب با بیان ساده به سمتی کشیده می‌شود که دردها و رنج‌های درونی خود را می‌تواند بسنده‌شده به آرامش روانی برساند. مولانا در این‌باره می‌گوید: «هم ری و بی و نون را کردست مقرون با الف در باد دم اندر دهن تا خوش بگویی ربنا»

 

مناجات تنها به صورت نثر خوانده می‌شده یا به نظم و شعر پارسی نیز رسوخ کرده بود؟ اگر جواب آری است، کدام‌ یک اثرگذاری بیشتری بر مردم داشت؟

بعد از آمدن اسلام به ایران، ادب مناجات‌سرایی گسترش پیدا می‌کند و هم در شاخه نثر و هم در شاخه نظم نفوذ می‌کند. به همین سبب بهره از علم بدیع، آرایه‌های لفظی و معنوی همگی در این هنر به کار گرفته شده است. اگر بخواهیم نگاه کنیم مناجات در ادبیات ترکی، ترکمنی، کردی، لری، بلوچی، طبری، گیلکی، قشقایی، سیستانی، خوزی و فارسی دارای جایگاه‌های ویژه و باارزشی بوده است. زیباترش این است که سجع، شکلی از ادب ایران است و گونه‌هایی از سجع متوازن، مطرف و متوازی را در این مناجات‌ها می‌بینیم. سجع‌ها ردپای‌شان در آثار عرفانی قرن پنجم مانند مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاری قابل مشاهده است. در قرن پنجم وقتی سبک عراقی پدید می‌آید، شکفتن مناجات‌سرایی‌ها آغاز می‌شود و فضای تازه‌ای برای سرایش شعر پارسی هم باز می‌کند که این به مناجات‌سرایی بومی و محلی نیز راه می‌یابد. آن چیزی که اهمیت پیدا می‌کند و من از راه تحقیق متوجه شدم، تأثیرات ویژه‌ای بود که ریشه از باورهای نژادی، ورود به مسائل فلسفی، نمونه‌های زاهدانه و صوفیانه، اندرز و تبلیغ رفتار و گفتار مبتنی بر فرهنگ و خرده فرهنگ است و ماهیت و متن مناجات‌ها همه اینها را دربرمی‌گیرد. مثلا شاعر عارف ترکمن مختوم‌قلی فراغی بر خاکسار بودن خودش در اشعاری که درحال مناجات گفته، تأکید عجیبی دارد یا ملامحمدجعفر نراقی کاشانی که او هم همین‌طور است و می‌گوید: «الهی نیازم به درگاه بی‌نیازت... خاکساری بارگاه قدس مقربان درگاه انس توام» یعنی من نیازم این است که خاکسار درگاه مقربان تو باشم.

 

پس می‌توان گفت که مناجات‌خوانی جزء جدایی‌ناپذیری از ادبیات ایران بوده است؟

سرودن و پدیدآمدن مناجات‌نامه‌ها در دگرگونی ادب پارسی هم نقش داشته است. مثلا خواجه عبدالله انصاری و ابوسعید ابوالخیر، عرفان را با مضامین مناجات آمیختند و در طول زمان غزل هم به یکی از جنبه‌های بارز مناجات‌سرایی افزوده شد و حافظ و مولوی و عطار هم به این پرداختند. بستر مناجات‌سرایی اما در فرهنگ‌های بومی ایران بیشتر دوبیتی و رباعی بوده است، گرچه از مثنوی بیشتر و از غزل کمتر استفاده می‌کنند. یکی از وجوه تمایز مناجات‌سرایی ادب ایرانی با جاهای دیگر حتی کشورهای همجوار، زیبایی بیان در قالب موسیقایی آن است، البته شما اگر هر جای جهان را در نظر بگیرید، می‌بینید که حتی مسیحی‌ها و یهودی‌ها هم مناجات دارند ولی اگر در جهان امروز درنظر بگیریم زیبایی آهنگین مناجات‌های ما از نظر اثرگذاری در ذهن مخاطب خیلی قشنگ‌تر است. حالا چرا؛ دلیلش بهره‌گیری‌های مختلف و تفکر به این است که از کدام نغمه استفاده شود و چگونه باشد. گاه شده برای آن، نغمگی هم ساختند. حالا اگر که ما بخواهیم این نگاه را دنبال کنیم و ببینیم که آیا ایرانی‌ها در این زمینه چیزی داشتند و صاحب تاریخی بودند؛ خیلی مهم است که به یک تاریخ عجیب و قوی برمی‌خوریم.

 

اگر بخواهیم کمی عام‌تر به مسأله نگاه کنیم، اشعار و حتی ترانه‌هایی در موسیقی پاپیولار وجود دارند که به نوعی راز و نیاز با خدا و استمداد از او است. آیا می‌توان اینها را نیز مناجات به حساب آورد یا حتما باید از قواعد خاصی پیروی شود؟

به نكته جالبي اشاره كرديد. درست است که مناجات در فرهنگ مردم ما در قالب دوبیتی‌های نیایشی قرار می‌گیرد ولی جالب است که در فضای ترانه‌های کار، متن داستان‌های موسیقی حماسی- تغزلی، در ترانه‌های عروسی و حتی ترانه‌های عاشقانه هم می‌توانید مناجات را در فرهنگ مردم ایران پیدا کنید، حتی برآمدن شاخه‌هایی مثل گلدسته‌خوانی، شب‌خوانی، مناجات‌خوانی و ذکرخوانی حکایت از این دارد که جایگاه، زمان و شیوه‌های اجرا خیلی گوناگون و نغمه‌های آنها بی‌نهایت است. مثلا ببینید نگاه می‌کنیم به یکی از مناجات‌های خراسان‌جنوبی که می‌گوید:   «خدایا زور رستم را تو دادی... به جمشید جهان، جم را تو دادی... به بهرام حزین پینه کنده... خدایا حسن مریم را تو دادی» یا مثلا در خراسان رضوی: «الهی یا الهی یا الهی... به جز از تو ندارم هیچ راهی... گناهانم چو کوه‌های عظیم است... به پیش لطف تو چون پر کاهی» یعنی درخواستش را در یک پرده زیبای شرم بیان می‌کند. حالا اگر به دوبیتی‌های باباطاهر هم مراجعه کنید، همین موضوع را می‌بینید. به‌طور مثال: «اگر مستان مستیم از ته ایمان... و گر بی‌پا و دستیم از ته ایمان... اگر گبریم و ترسا و مسلمان... به هر ملت که هستیم از ته ایمان» این مناجات باباطاهر است که «ته ایمان» به معنای «از تو هستیم» می‌باشد. در همه جای ایران با زبان خودشان مناجات‌های به این شکل را دارند. مثلا در بختیاری آن‌قدر که آن‌جا فشار دولت‌های مختلف بوده و اینها دایما در آن منطقه درگیر نیروهای خارجی و فشارهای دولت‌های داخلی بودند، مناجات‌های خیلی زیبایی پدیده آمده است. مثلا:   «خداوندا گرونی کرده بیداد... که رده بچه یل تی چرخ فریاد... ایا روزی خدایا که پیا یل... ز رنج گسنگی گردند آزاد» این مناجات برای دوره قاجار است که هنوز در میان آنها مانده و تکرار هم می‌شود. «که رده بچه یل تی چرخ فریاد یعنی بچه‌ها فریادشان تا آسمان رفته است.» « آیا روزی خدایا که پیا یل هم یعنی خدایا آیا روزی می‌آید که مردها (مردم)...» آن سالی که در ایران قحطی آمده بود، مناجات را به این شکل، مردمی کردند. چقدر زیباست. درحال حاضر ما هنر به این شکل کمتر داریم که بیایند و مناجات را به‌روز کنند. همه یک شکلی به خود گرفته‌اند که عجیب‌وغریب شده است. ما اگر تاریخ مناجات را دنبال کنیم به داستان «هرمز» برمی‌خوریم که نزدیک‌ترین سند برای ما از خواندن مناجات در سحر است. آن‌جا این گونه است که هرمز را درباریان نابینا می‌کنند. گستهم و بندوی این کار را انجام می‌دهند تا خسروپرویز، پسر هرمز را پادشاه کنند. سپس خسروپرویز پشیمان می‌رود به هرمز می‌گوید: «اگر خواسته‌ای داری من انجامش می‌دهم. من با اینها همدست نبودم ولی این کار را کردند که من را روی کار بیاورند و من متأسف هستم.» از پدرش عذرخواهی می‌کند. این سند در شاهنامه موجود است. به فردوسی برای این‌که اسناد پژوهشی نوشته باید بگوییم «دستت درد نکند» چون همه زوایای فرهنگی ما در گذشته را در شاهنامه به زیبایی نشان داده است. هرمز سه خواسته به پسرش بیان می‌کند. اول می‌گوید:   «آوازهای سحری را قطع نکن و خودت آنها را به اجرا دربیاور.» از این‌جا مشخص می‌شود که پادشاهان با آواز سحر ضمن نیایش و ستایش خداوند، خدمه را هم بیدار می‌کردند تا روز کاری خود را آغاز کنند. فردوسی در این‌باره می‌گوید: «مرا نزد تو آرزو بر سه چیز... بر این بر فزونی نخواهیم نیز... یکی آن‌که شبگیر هر بامداد... کنی گوش‌ها را به آواز شاد» یعنی مناجات سحرت را بخوان. دو خواسته دیگر او هم یکی این بود که یک نفر را به این‌جا بفرست تا هر چه را من می‌گویم به‌عنوان تاریخ بنویسد و یکی هم بیاید و برای شعرهایی که من می‌گویم، موسیقی بسازد. پس نوع نیایش کردن آوازی به این شکل که با صدای بلند بخواهند همه را بیدار کنند، هنر درباری است. بعد از اسلام یک اتفاق می‌افتد، چون در دین زرتشت پرهیز کردن داریم ولی روزه گرفتن نداریم. ایرانیان که مسلمان شده بودند، بیدار کردن آنها در ماه رمضان سخت بود و تمهیدی باید می‌اندیشیدند که اینها بیدار شوند. باید سحر و وقت اذان را مشخص می‌کردند که اینها چه زمانی بیدار شوند. تمهیدی که اندیشیدند، آمدند این هنر درباری را به هنر مردمی تبدیل کردند. بام‌ها را برای جار زدن انتخاب کردند که اصطلاحا «سروش صبحگاهی» نامیده می‌شد، چون نام سحر آمد، شاعران اسم این کار را «سحوری» گذاشتند که این واژه همچنان وجود دارد.

مناجات دسته‌بندی‌های متفاوتی نیز دارد. یعنی بنا بر حالت شخص مناجات‌کننده که شاد، ناراحت یا دل شکسته بوده می‌توان مناجات را به گونه‌های مختلف تقسیم کرد؟ مناجات آمده دارای دستور شده و بعد از این اتفاق شکل پیدا کرده است. یک جاهایی بعضی از مناجات‌ها را که من نگاه می‌کردم، این‌قدر زیباست که می‌شود آنها را در گونه‌های مختلفی دسته‌بندی کرد. بعضی از مناجات‌ها را می‌توان «خداییه» نامید که در آن فقط با خدا راز و نیاز می‌کنند و حرف نمی‌زنند. از منظرهای مختلف اگر نگاه کنیم، بعضی از آنها توسل دارد، بعضی از مناجات‌ها «خوف» هستند. برخی دیگر حالت «رجا» دارند، بعضی «خشم» هستند، بعضی اعتراض و بعضی بیان عاشقانه دارند که این خیلی زیباست. متاسفانه ما به این نگاه نکردیم و همین‌طور از آن گذشتیم. درست است که مناجات‌خوانی بیان درخواست‌ها، ایجاد امیدواری، نفرین، دعوت به اتحاد، درخواست پایان دادن به سختی‌های زمانه، اعتراض و پرسش، بیان اندیشه خویش، درماندگی، درخواست مشکل‌گشایی، دعوت به خدا، پیوستن به ریسمانش، چنگ‌زدن به یگانگی و یقین تا درخواست باران برای زمین تشنه است. همگی اینها منظرهایی است که از دید امروز مغفول مانده و باید بررسی جدی‌تری شود ولی باز هم در میان مردم ما کسانی پیدا می‌شوند که مناجات را انجام می‌دهند. برای این‌که شاعر می‌گوید: «دامن خلوت ز دست کی دهد آن کس که یافت در دل شب‌های تار ذوق مناجات را...»

 

شما در خلال صحبت‌های خود به بسیاری از سؤالات پاسخ دادید. حال می‌خواهیم به مواردی برسیم که نیاز به آسیب‌شناسی بیشتری در مقایسه با شرایط کنونی دارند. اگر شما بخواهید به لحاظ ریشه‌شناسی به این موضوع بپردازید که چرا این وجه مناسکی در چند ‌سال گذشته سست و کمرنگ شده، علت‌هایی که می‌توانید در کنار یکدیگر قرار دهید، چه چیزهایی هستند و چطور می‌توان به آن استحکام بازگشت؟

اولا رفتن به سوی مدرنیته همیشه پدر فرهنگ این مملکت را درآورده است. همین که بلندگوهای بدصدا برای مساجد انتخاب کردند، خود این شری برای جامعه ما و اکثر هنرهای جامعه ما بود و یک ضربه بزرگ محسوب می‌شد. یک قانونی هم از مجلس گذراندند که جزو قوانین نیروی انتظامی است و اگر کسی از بلندگوی مسجدی، مناجات بخواند، پدر آن مناجات‌خوان را درمی‌آورند. اگر از او شکایت کنند، مناجات‌خوان باید غرامت هم بدهد که چرا این کار را کرده است و می‌گویند: «اصلا غلط کردی خواندی!» این نوع برخورد غلط و اشتباه بود. قطع مناجات‌خوانی به این شکل از مساجد، شایسته جامعه اسلامی نبود و نباید این کار را می‌کردند. باید می‌اندیشیدند که چه تمهیدی انجام دهند. ما درحال حاضر هیأت‌های مذهبی و انواع و اقسام کانون‌ها را داریم مانند کانون فرهنگی و هنری مساجد. انواع این رنگ‌ها را داریم ولی همه آنها رنگ هستند. آن چیزی که بن‌مایه باید باشد، نداریم. خیلی راحت می‌توانستند در کنار آدم‌هایی که اهل بودند، مناجات‌خوان بپرورانند. اصلا مناجات خواندن را می‌شود به‌عنوان یک واحد در دانشگاه به تدریس آورد ولی آموزش عالی ما این کار را نکرده است. این همه بیکار موسیقی در کشورمان داریم. اینها می‌توانستند در مساجد محل خودشان به‌عنوان خواننده مناجات یا اذان استخدام شوند که این کار هم صورت نگرفت. به جای این‌که مناجات‌خوان بپرورانند، همین‌هایی که بودند را هم با دو قانون اشتباه محکوم به سکوت کردند. همه مناجات‌خوان‌ها درحال حاضر ناراضی هستند و کسی هم صدای آنها را نشنید. بیشتر آنها با همه رنگارنگی‌ها که در صدای‌شان داشتند و شیوه‌های قشنگی که بلد بودند از دنیا رفتند. آنهایی هم که مانده‌اند کاری از دست‌شان برنمی‌آید. جوانانی هم که هستند اگر بخواهند بخوانند نیروی انتظامی اذیت‌شان می‌کند که چرا پای بلندگو رفتید و خواندید و مردم را وحشت‌زده کردید. اگر با صدای این طوری نمی‌خواستند کار انجام دهند حداقل قطعش نمی‌کردند. مناجات‌خوانی را می‌توانستند در محله‌ها به همان شیوه‌های قدیم و با صدای قشنگ راه بیندازند که یک هنر آیینی بود. مطمئن باشید مردم هم راضی هستند که این کار با یک صدای زیبا انجام شود. همه از خدای‌شان است که یک نفر صبح در کوچه‌ها غزل یا مثنوی بخواند. خیلی راحت به شما بگویم که چرا نسل گذشته ما نسبت به جامعه و کوچه‌های قدیم شهرهای ایران این‌قدر نوستالژی دارد. برای این‌که آن زمان بام بود و مردم از بام‌ها صدای شب‌خوان‌ها و مؤذن‌ها را می‌شنیدند و از کوچه‌ها، صدای غزل‌خوان‌ها را که دم صبح یا نیمه‌شب عبور می‌کردند به گوش‌شان می‌رسید و این موضوع، بوی ایرانی و معنوی خاص خود را داشت. خیلی راحت می‌شود با یک اندیشه درست خوانندگان جوان را حمایت کرد تا هر محل برای خودش یکی، دو مناجات‌خوان داشته باشد. اینها بیایند در کوچه‌ها بخوانند. هیچ‌عیبی هم ندارد و هیچ‌کس هم به اینها حرفی نمی‌زند. مطمئن باشید مردم ما بی‌فرهنگ نیستند و آن را می‌پذیرند. وقتی ببینند چهار نفر جوان دنبال هنر خودمان هستند، حمایت هم می‌کنند ولی مناجات را به‌طورکلی از بلندگو ممنوع کردند. گفتند:   تلویزیون پخش می‌کند و بس است. جالب اینجاست که اگر مناجات‌خوانی بخواهد برود در تلویزیون بخواند، باید هفت‌خوان رستم را طی کند زیرا بحث حراست سازمان صداوسیما تا شناخت خود آن فرد وجود دارد. یک جوان می‌خواهد هنر خود را ارایه و به مردم خدمت کند دیگر حراست می‌خواهد چه کار دارد؟ گاهی اوقات من از این موضوع دلم می‌گیرد. خیلی از جوانان و هنرها در این شرایط سرکوب می‌شوند و این سرکوب، شایسته حکومتی به نام نظام جمهوری اسلامی نیست. این‌گونه پالایش‌کردن مانند این است که شما بخواهید هنر را غربال کنید. موج هنرمند زیادی در کشور هستند اما بیچاره‌ها همه سرکوب شدند و طبیعتا هیچ پیشرفتی اتفاق نمی‌افتد. این جوان در این شرایط می‌خواهد چه کار کند؟ از طرفی در جامعه موسیقایی ما به سمت این تولیدات راغب نیستند و خیلی‌کم به سمت آن می‌روند. مثلا قاسم رفعتی زنده باشد و به قول بچه‌های امروزی باید به او بگوییم «دمت گرم» چون کاری کرد کارستان و واقعا چقدر هم زیبا آثارش را اجرا کرده است. کارهای او هیچ وقت فراموش‌شدنی نیستند. باید به این انسان‌ها بیشتر میدان می‌دادند و از آنها حمایت می‌کردند که این اتفاق رخ  نداد. جامعه تهیه‌کننده‌های خصوصی هم که هرگز حاضر نیستند به سمت چنین چیزهایی بروند. هیچ ‌جایی هم حمایت وجود ندارد. همه بودجه‌ها هم برای این است که یک برنامه آماری درست کنند، ٦ جایزه به این و ٤ جایزه به آن بدهند و پانصد نفر هم این وسط نفله شوند و فکر کنند کار انجام دادند. نه، این کار فرهنگی نیست. کار فرهنگی، حمایت از اثر درست است که البته نظارت جنبی هم باید بر آن باشد ولی واقعا می‌گویم هیچ حمایتی اصلا وجود ندارد.

 

مرثیه زیرمجموعه مناجات‌خوانی قرار می‌گیرد یا موضوع سوایی است؟

خیر. البته مناجات مرثیه‌گونه هم داریم یعنی مناجاتی می‌خواندند که در خلال آن مناجات، مردم می‌فهمیدند مثلا فردا روز عزاست. گونه‌ای از مناجات هست که به‌صورت خبری در شعر و در حال مناجات کردن می‌گفتند که مثلا فردا یک عزایی هم اتفاق می‌افتد، چون در آن زمان تقویم که نبود و مردم نمی‌دانستند مثلا فردا نوزدهم رمضان است. با شعری که اینها برای مناجات انتخاب می‌کردند، مردم متوجه روز عزا می‌شدند.

 

آیا مناجات‌خوانی می‌تواند به‌عنوان یک رشته مجزای موسیقایی تدریس شود یا باید آن را حتی در دانشگاه  در بستر موسیقی ایرانی تعریف کنیم؟

ما باید به‌عنوان یک واحد در بستر موسیقی ایرانی تعریفش کنیم. این کار باید اتفاق بیفتد ولی تا حالا نشده است. اربابان فرهنگی ما به این فکرها نبودند. مسأله آنها فقط این است که از آن طرف چه دستوری می‌دهند و اینها اجرا کنند. چشم خود را دوخته‌اند که آنها چه ایرادی می‌گیرند و براساس حرف آنها، ایراد را رفع کنند که این کار به نظر من غلط است و باید فکر دیگری کرد. مناجات‌خوانی واقعا می‌تواند جزو دروس دانشگاهی قرار بگیرد و به‌عنوان یک واحد، آموزش داده شود. بعد آدم‌هایی که بیرون می‌آیند و قصد ادامه داشتند مورد حمایت قرار بگیرند.

 

در مورد آواز و ویژگی‌هایش صحبت کردید. آیا می‌توانیم با موسیقی غیر از موسیقی ایرانی، مناجات‌خوانی داشته باشیم؟ اگر نه، چه ایرادی وجود دارد؟

آخر چه اجباری هست؟ ما اگر راست می‌گوییم و می‌خواهیم کاری انجام شود باید مناجات‌های‌مان را به نحوی به دنیا معرفی کنیم که آنها ترغیب شوند با زبان و با اندیشه خودشان، مناجات را تکرار کنند. از مناجات‌های ما استفاده کنند یا خودشان به تولید روی بیاورند، نه این‌که ما از آنها تقلید کنیم و روی موسیقی آنها بخواهیم مناجات بگذاریم. این کار اشتباهی است، یعنی صدمه بزرگی به هنر و فرهنگ ایرانی می‌زند. بهترین راه همین است که اهمیت مناجات را به آنها بفهمانیم و با نوع کارهایی که ارایه می‌دهیم آنها را هم ترغیب کنیم که بیایند این کار را با زبان و فرهنگ خودشان انجام دهند ولو هر کسی با اندیشه خودش. باید از آن راه دنبال کنیم.

 

نسبت رسانه و مناجات‌خوانی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ با این توضیح که رسانه مواجهه‌اش با موسیقی و خاصه با مناجات یک رابطه همراه با فراز و فرود بوده است. به‌نظر شما رسانه می‌تواند مناجات‌خوانی را احیا کند و اگر توانایی این کار را دارد، احیای مناجات‌خوانی چه لزومی دارد؟

لزوم آن را پیش از این توضیح دادم که برای بیدارکردن مردم اهمیت دارد. درحال حاضر خیلی‌ها خواب می‌مانند و بیشتر با ساعت کوکی و اینها بیدار می‌شوند. در آن زمان این هنری بود که عده‌ای از جوانان این کار را انجام می‌دادند. چیزی که هست، رسانه تا به حال کار خود را خوب انجام نداده است. ما مناجات را در موسیقی هم داریم. حدودا از قرن پنجم به بعد مناجات‌خوانی وارد موسیقی کشور می‌شود و با ادوات موسیقی هم مناجات می‌خواندند، چون به این اندیشه بودند که در هر لحظه باید به یاد خدا بود و باور داشتند این در هر لحظه به یاد خداوند بودن حتی در شادی‌ها هم می‌تواند جا داشته باشد. به همین خاطر این کار را انجام می‌دادند و کار خیلی جالبی هم بود. همین حالا در موسیقی عاشیق‌ها در آذربایجان و بخشی‌ها در شمال خراسان و بین ترکمن‌ها مناجات‌خوانی وجود دارد، یعنی شروع کارشان حتما باید با مناجات‌خوانی باشد و ستایش و نیایش خداوند را انجام می‌دهند. این هنر بوده و ما حتی مناجات را با دف و تنبور در ایران داریم، خود این نشان‌دهنده این است که ایرانی‌ها در این فکر بودند. حالا اگر از بین رفته و کسی نگاهش نمی‌کند در حیطه ما نیست و دستگاه‌های فرهنگی باید به آن فکر کنند، البته رسانه می‌تواند آن را احیا کند.

 

این احیا به چه فرمی باید باشد که تغییرات دنیای مدرن را درک کرده باشد و در عین حال قلب به ماهیت نکند؟

اگر بخواهیم فرم بدهیم باید آن‌جا بنشینیم و طرح بدهیم که با چه شکلی اجرا شود. بهترین راهش این است که حضرات بنشینند با پژوهشگران به یک تعامل برسند. هر وقت توانستند  به این تعامل دست پیدا کنند و بپذیرند که می‌شود کار انجام داد، آن وقت ما هم می‌گوییم که چه کار کنند می توان برنامه داشت. حتی من یک جایی یک طرحی را با همین شکل مطرح کردم ولی بعد که دیدم از نظر بودجه اذیت کردند، دنبالش را هم نگرفتم.

اولا رفتن به سوی مدرنیته همیشه پدر فرهنگ این مملکت را درآورده است. همین که بلندگوهای بدصدا برای مساجد انتخاب کردند، خود این شری برای جامعه ما و اکثر هنرهای جامعه ما بود و یک ضربه بزرگ محسوب می‌شد. یک قانونی هم از مجلس گذراندند که جزو قوانین نیروی انتظامی است و اگر کسی از بلندگوی مسجدی، مناجات بخواند، پدر آن مناجات‌خوان را درمی‌آورند. اگر از او شکایت کنند، مناجات‌خوان باید غرامت هم بدهد که چرا این کار را کرده است و می‌گویند: «اصلا غلط کردی خواندی!»

 اگر بخواهیم فرم بدهیم باید آن‌جا بنشینم و طرح بدهیم که با چه شکلی اجرا شود. بهترین راهش این است که حضرات بنشینند با پژوهشگران به یک تعامل برسند. هر وقت توانستند به این تعامل دست پیدا کنند و توانستند بپذیرند که می‌شود کار انجام داد، آن وقت ما هم می‌گوییم که چه کار کنند.

منبع: روزنامه شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: