تولد مفاهیم از دل زندگی

1394/8/4 ۰۹:۵۷

تولد مفاهیم از دل زندگی

ویلهلم دیلتای (۱۹ نوامبر ۱۸۳۳ - اول اكتبر ۱۹۱۱) مورخ، جامعه‌شناس، روانشناس و فیلسوف آلمانی است. تلاش‌های علمی وی بسیار گسترده و عمیق است و در زمینه متافیزیك، فلسفه اخلاق، تاریخ، معرفت‌شناسی، روانشناسی و نقد ادبی آثار مهمی عرضه كرده است. سهم مهم وی در فلسفه، تحلیل معرفت‌شناسانه او از علوم انسانی است. دیلتای می‏كوشید تا همچون كانت، مبنای معرفت‌شناختی قوی‌ای برای علوم انسانی ابداع یا كشف كند. به ‌نظر دیلتای در كنار سه كار عمده كانت یعنی نقد عقل محض‌، نقد عقل عملی و نقد قوه حكم، باید یك كار دیگر انجام گیرد و آن «نقد عقل تاریخی» است.

 

 نشست علمی «نقد عقل تاریخی در فلسفه دیلتای» با حضور منوچهر صانعی دره‌بیدی و محمدعلی مرادی

علی ورامینی: ویلهلم دیلتای (۱۹ نوامبر ۱۸۳۳ - اول اكتبر ۱۹۱۱) مورخ، جامعه‌شناس، روانشناس و فیلسوف آلمانی است. تلاش‌های علمی وی بسیار گسترده و عمیق است و در زمینه متافیزیك، فلسفه اخلاق، تاریخ، معرفت‌شناسی، روانشناسی و نقد ادبی آثار مهمی عرضه كرده است. سهم مهم وی در فلسفه، تحلیل معرفت‌شناسانه او از علوم انسانی است. دیلتای می‏كوشید تا همچون كانت، مبنای معرفت‌شناختی قوی‌ای برای علوم انسانی ابداع یا كشف كند. به ‌نظر دیلتای در كنار سه كار عمده كانت یعنی نقد عقل محض‌، نقد عقل عملی و نقد قوه حكم، باید یك كار دیگر انجام گیرد و آن «نقد عقل تاریخی» است. كانت در نقد عقل محض، به علوم تجربی و به ویژه فیزیك نیوتنی، خدمت شایانی كرد و مبانی آن را تحكیم كرد. او نشان داد كه آنچه ما آن را «تجربه» می‏نامیم داده‌های حسی محض نیستند، بلكه این مواد خام برآمده از فعالیت حواس، فرآیندی نظری و ذهنی است. هدف دیلتای انجام كاری شبیه كار كانت در زمینه تحكیم مبانی علوم انسانی و تاریخی بود. همچنان كه كانت با نقد عقل محض به یاری علوم تجربی پرداخت، دیلتای بر آن بود كه با «نقد عقل تاریخی» به یاری همه علوم تاریخی و تفسیری برخیزد. او به تاكید می‌گفت: این {نقد عقل تاریخی} فقط توسعه بیشتر نگرش انتقادی كانتی است، اما به جای نظریه شناخت، مقوله تاویل نفس و به جای نقد عقل محض، نقد عقل تاریخی گذاشته می‌شود. دیلتای عام‌ترین و نهایی‌ترین مساله علوم انسانی را به سبك و سیاق كانتی چنین مطرح می‌كند: «آیا شناخت واقعیت اجتماعی – تاریخی به عنوان یك كل ممكن است؟ دیلتای با اعتقاد به عینیت‌گرایی و رئالیسم خام، به‌طور عمیق با مشكل روش‏شناختی تاریخ گروی درگیر شد و كوشید به حل آن بپردازد. هدف دیلتای نقد عقل تاریخی بود تا بدین وسیله به احیای علوم تاریخی و تفسیری بپردازد. او به روش‏شناسی ویژه برای علوم انسانی، به این دلیل پرداخت كه جهان انسانی را نمی‌توان مانند یك نظم علی جبری كه از همسانی‌های ضروری تشكیل شده، درك كرد زیرا افعال نفس، آزاد و هدفدار است و جنبه خلاقه دارد، برخلاف علیت در طبیعت. دیلتای در ارایه روش‏شناسی عام برای علوم انسانی كوشید تا میان تاریخیت انسان و عینیت علوم انسانی آشتی برقرار كند. او این پروسه را از رهگذر اعتقاد به اشتراك آدمیان در تجارب حیاتی، به قواعدی عام، مطلق و عینی، دنبال كرد. چندی پیش گروه روش‌شناسی و تاریخ‌نگاری پژوهشكده تاریخ اسلام نشستی در رابطه دیلتای برگزار كرد با عنوان «نقد عقل تاریخی در فلسفه دیلتای». در این نشست منوچهر صانعی دره‌بیدی، استاد دانشگاه شهید بهشتی كه در ایران دیلتای را بیشتر به واسطه ترجمه‌های او می‌شناسند به همراه دكتر محمد علی مرادی به ایراد سخنرانی پرداختند. در ادامه خلاصه‌ای از سخنان ایراد شده در این نشست را مشاهده می‌كنید.

 

دیلتای كتابی به نام نقد عقل تاریخی ندارد. اما این اصطلاح نقد عقل تاریخی یكی از عنوان‌های فلسفه دیلتای است. دیلتای همان‌طور كه می‌دانید و چند جلد از آثارش از زبان فارسی در دسترس است، مبتكر و پایه‌گذار علوم انسانی است. دیلتای را به عنوان كسی كه در علوم انسانی دست به ابتكار زده می‌شناسند.

من در مقدمه جلد اول كتاب گفته‌ام كه پیشینه این علوم انسانی به ارسطو می‌رسد ولی دیلتای اصطلاح آلمانی Geisteswissenschaften را به كار برده كه ترجمه تحت‌اللفظی آن «علوم روحی و معنوی» است اما «علوم انسانی» ترجمه می‌شود. بعد از این اصطلاح «علوم انسانی»، دومین عنوانی كه در نوشته‌های دیلتای و مفسران او و از جمله در صفحات ٥٩، ٨٨، ٩١ و ٥٧٤ جلد چهارم كتاب وی، اصطلاح «عقل تاریخی» و «نقد عقل تاریخی» به كار رفته است. تیتر دیگری كه در فلسفه حیات وجود دارد این است كه فلسفه دیلتای، فلسفه حیات است. در ادامه به ارتباط این دو و همچنین ارتباط آن با علوم انسانی اشاره خواهم كرد. منتها بیشتر تلاش خواهم كرد بحث را بر اصطلاح «عقل تاریخی» متمركز كنم. نقد عقل تاریخی نوعی قرینه‌سازی با اصطلاحی است كه كانت به كار برده است كه منظور همان نقد عقل نظری و نقد عقل عملی است. اجمالا در جاهایی كه دیلتای با كانت اختلاف دارند را هم شرح خواهم داد.

 

عقل در تاریخ فلسفه

در مورد عقل در حد فاصل ارسطو تا دكارت - فلسفه اسلامی هم در آن دوره تاریخی مندرج است- فكر می‌كردند عقل یك جوهر مجرد روحانی یا معنوی است كه ویژگی‌های چنین و چنانی دارد و ذات انسان را هم تشكیل می‌دهد. اینكه در متون فلسفی انسان را به عنوان حیوان ناطق تعریف می‌كنند، به معنای انسان عاقل است. انگلیسی‌ها به آن چیزی كه ما آن را ناطق می‌نامیم، Rational می‌گویند. منظور از حیوان عاقل این است كه انسان تنها موجودی در روی كره زمین است كه از عقل برخوردار است. عقل موجودی است كه اولا به اصطلاح فلسفی، جوهری یعنی مستقل، قائم به ذات، بی‌نیاز از ماده است و ثانیا دارای شعور و اگاهی است، ثالثا عنصری خدایی و از جنس الوهیت است و... سابقه این صحبت‌ها به افلاطون می‌رسد. ارسطو می‌گوید كه انكساغوراست كه چنین اصطلاحی را به كار برده است. noos در زبان یونانی به معنای عقل است و در زبان انگلیسی به reson ترجمه شده و ما هم به آن «عقل» می‌گوییم. تجدید نظرها از زمان دكارت و در فلسفه او است كه آغاز می‌شود اما هیوم برای نخستین بار به‌طور رسمی و صراحتا جوهریت عقل را انكار كرد. هیوم گفت كه روح انسان یا جنبه معنوی انسان مجموعه‌ای است از آگاهی‌ها. هیوم بحثی در این مورد دارد كه اصولا شخصیت ما را چه چیزی تشكیل می‌دهد. تا قبل از هیوم (ارسطو تا دكارت)، جواب این بود كه عقل تشكیل‌دهنده شخصیت است. هیوم مدعی شد كه مجموعه احساساتی كه از طریق تجربه‌های پراكنده در ذهن ما بازتاب پیدا می‌كند، به دلیل تكرار و تمرین و ممارست عملی از طرف خود ما، یك جریانی به نام «تداعی اندیشه‌ها» در ذهن ما شكل می‌گیرد و این شخصیت ما را تشكیل می‌دهد و از عقل جوهری كه از ارسطو تا دكارت در مورد آن بحث می‌شد، خبری نیست. هیوم می‌گفت كه حقیقت ذات انسان همین مجموعه تجربه‌ها و ادراكات حسی و پراكنده در طول عمر است. كانت تلاش فراوانی كرد كه عقل جوهری را بازسازی كند. رابطه كانت و هیوم، رابطه ظریف و دقیقی است. كانت می‌گوید هیوم مرا از خواب غفلت بیدار كرد. برتراند راسل كه معمولا مسائل فلسفی را با شوخی و تفنن درمی‌آمیزد، وقتی این مطلب را نقل می‌كند، می‌گوید: «حیف كه دوباره خوابش برد». اشاره‌وی كانت است كه گفته بود «هیوم مرا از خواب غفلت بیدار كرد» و منظور هم جزمیت‌هایی است كه در فلسفه كانت وجود دارد. آن جزمیت‌ها در مورد عقل، چیزی است كه مورد نقد دیلتای واقع می‌شود. دیلتای به‌طور خلاصه در نقد حرف كانت و كوشش‌های او برای بازسازی عقل می‌گوید: عقل چنان‌كه قدما گفته بودند و در متون مسیحیت هم مورد تایید است، یك جوهر مجرد، روحانی و آسمانی است اما ساختار آن به اعتبار تشخص و تعین، در تجربه رخ می‌دهد. یعنی با كمی مسامحه می‌توان گفت كه از نظر كانت، عقل با تجربه عقل می‌شود. این عقل جوهری در قالب مقولات عمل می‌كند. كانت در مقولات عقل نظری خود فهرست ١٢‌تایی از مقولات ارایه داده و در نقد عقل عملی هم یك فهرست ١٢‌تایی دیگر ارایه داده كه متناظر با آن ١٢‌تا است. سپس در كتاب «فلسفه حقوق» و «دین در مقوله تنها»، مقولات پراكنده دیگری را هم نام می‌برد. این مقولات در مجموع ساختار جوهری عقل را تشكیل می‌دهند. بنابراین در فلسفه كانت نمی‌توان گفت عقل ساختار تاریخی دارد. عقل ساختار متافیزیكی دارد. خود كانت كه منتقد متافیزیك است، به معنای خاصی متافیزیك را به كار می‌برد و كتابی به نام «مابعدالطبیعه اخلاق» دارد كه در دو باب فلسفه فضیلت و فلسفه حقوق است. این ساختار متافیزیكی عبارت است از یك مبدا فرضی برای مقولاتی كه كانت سعی كرده به انحای مختلف فهرستی از انها را ارایه كند. این عقل منهای تجربه، به نظر كانت مجموعه‌ای است از ظرف‌های خالی است. یعنی از نظر كانت، عقل هیچ آگاهی ندارد مگر اینكه تجربه كند. كانت این مطلب را در ابتدای مقدمه نقد عقل نظری عنوان می‌كند. كانت در آنجا می‌گوید: «ما هیچ معرفتی بدون تجربه نداریم.» تمام این حرف‌ها برای دیلتای دستمایه قرار می‌گیرد.

 

تاریخ، از ارسطو تا دكارت

دیلتای كه در سال ١٩١١ از دنیا می‌رود، وارث سنت فلسفی است كه در درجه اول فلسفه‌ای آلمانی است؛ فلسفه‌ای كه از دكارت و اسپینوزا به لایبنیتس رسید. این تفكر با لایبنیتس وارد آلمان شد. البته لایبنیتس فیلسوف آلمانی زبان نبود و به لاتین می‌نوشت اما به اعتبار ملیتش، از لایبنیتس به بعد با دو نسل، كانت به عنوان موسس ایده‌آلیسم آلمانی پیدا می‌شود و بعد از وی هم هگل و... كه در نسل‌های بعد به دیلتای می‌رسد. بنابراین برای اینكه بفهمیم دیلتای چه می‌خواهد بگوید، لازم است اجمالا بدانیم كه از ارسطو تا دكارت چه خبر بوده و بعد هیوم چه اشكالی وارد كرد و كانت چگونه سعی كرد این اشكال را برطرف كند. در نیمه دوم قرن هجدهم و نیمه اول قرن نوزدهم، متفكرانی در اروپا وجود دارند كه اصطلاحا فیلسوف نیستند اما حرف‌هایی در تاریخ زده‌اند كه مورد استفاده دیلتای واقع شده است. حاصل این حرف‌ها این شد كه جوهریت عقل و حتی آن مقداری كه كانت در رابطه با آن صحبت می‌كرد، مورد تردید واقع شدند و حرف‌شان كه به لحاظ حرفه‌ای مورخ بودند، این بود كه عقل در تاریخ ساخته می‌شود. اینها چون فیلسوف‌مآب نبودند، چندان با واژه «عقل» كار نداشتند. یعنی می‌گفتند مجموعه شعور یا آگاهی انسان كه به اعتبار خارجی فرهنگ (calture) نامیده می‌شود، حاصل كوشش‌های عقلانی انسان است و اگر می‌گوییم كوشش‌های عقلانی، منظورمان این نیست كه یك جوهری به نام عقل وجود دارد چنان‌كه ارسطو یا دكارت فكر می‌كردند. منظور از كوشش‌های عقلانی، كوشش‌های فرهنگی است. یعنی كوشش برای تاسیس حكومت، احزاب سیاسی، اتحادیه‌ها و اصناف، نهادهای مدنی، مفاهیمی مانند ازدواج و دوستی، نهادها و برنامه‌های علمی و هنری و حتی كشاورزی و صنعت. اینها مجموعه محصولاتی است كه انسان با كوشش‌های خودش به وجود آورده است. در واقع وقتی می‌گوییم عقل، منظور این دستاورد‌هاست. عقل به‌طور خلاصه یعنی فرهنگ. البته باید توجه داشت كه بین فرهنگ و تمدن فاصله ظریفی وجود دارد. مهم‌ترین این چهره‌ها فرگوسن در انگلیس است كه از انباشت سرمایه‌ها صحبت می‌كند و می‌گوید: «مدنیت اصولا انباشت تجربه‌هاست. » به نظر فرگوسن هرچه بیشتر می‌گذرد انسان در طول تاریخ به عنوان موجودی فرهنگی، بیشتر چاق‌تر می‌شود. یعنی فرهنگ غنی‌تر و قوی‌تر می‌شود. برای اینكه تجربه‌های نسل‌های قبلی برای نسل بعدی می‌ماند و همین طور ادامه پیدا می‌كند. بنابراین به زبان عامیانه‌تر، امثال هگل و كانت در همه زمینه‌ها از افلاطون و ارسطو بسیار باسوادتر بودند. به نظر فرگوسن تجربه فرهنگی انسان در طول تاریخ شكوفاتر می‌شود، چون اصولا كوشش فرهنگی نوعی ذخیره‌سازی است. مورخ انگلیسی دیگر، گیبون است. گیبون از رشد و سقوط تمدن‌ها صحبت كرده است. وی حرف‌هایی زد كه بعدها و در قرن بیستم مورد استفاده آرنولد جی. توینبی و ویل دورانت قرار گرفت. قبل از اینها هم آگوست كنت از این مفاهیم استفاده كرد. گیبون اعتقاد دارد مجموعه تلاش‌ها و كوشش‌هایی كه یك ملت به خرج می‌دهد تا یك نهاد مدنی در علم، سیاست، هنر، اقتصاد، كشاورزی، تكنولوژی و... تاسیس كند، به یك مرحله‌ای می‌رسد و سپس تمام می‌شود و مجددا مرحله بعد آغاز می‌شود. داستان رشد و سقوط تمدن‌ها از نظر گیبون این‌گونه است. مورخی فرانسوی به نام آن‌روبر ‌ژاك تورگو كه اقتصاد‌دان و وزیر اقتصاد لوئی چهاردهم بوده است، از پیچیدگی‌های سازمان‌های اجتماعی صحبت می‌كند. این مورخ می‌گوید كه در طول تاریخ هر چه انسان جلوتر می‌رود، سازمان‌های اجتماعی پیچیده‌تر می‌شوند و این پیچیدگی از جنس پیشرفت است. وی می‌گوید: وقتی از پیچیدگی صحبت می‌كنیم به معنای آن است كه وضع بهتر می‌شود. یعنی مفصل‌تر می‌شود و دارایی انسان (به معنای آگاهی و شعور) بیشتر می‌شود. در طول تاریخ هر چقدر كه به عقب‌تر برمی‌گردیم، زندگی انسان ساده‌و ابتدایی‌تر بوده اما هرچه جلوتر می‌آید بیشتر درگیرتر می‌شود. تاریخ عبارت است از فرآیند پیچیده‌تر شدن نهادهای اجتماعی. ماركی دو كندرسه دیگر مورخ فرانسوی است كه مدعی شد ترقی انسان در سه شاخه اتفاق می‌افتد. یكی از این سه شاخه، غنای اندیشه است. یعنی هر چه از تاریخ بیشتر می‌گذرد، انسان به لحاظ فكر و اندیشه غنی‌تر و ثروتمندتر می‌شود. مورد دوم پیروزی عقل است. البته منظور وی پیروزی عقل بر هر آنچه غیرعقل نامیده می‌شود، است. آنچه غیر عقل است یعنی حوزه احساسات كه شامل احساس، عشق، میل، ایمان، عرفان و... . كندرسه مدعی بود كه تدریج و در گذر تاریخ، این موارد كمرنگ می‌شوند و عقل مسلط می‌شوند. این حرف‌ها را شاید بتوان گفت برای اوین بار ولتر مطرح كرد اما كندرسه در مورد آنها بسیار مفصل‌تر و سیستماتیك‌تر بحث كرده است. شاخه سوم رشد صنعت است. هر چه انسان جلوتر می‌رود، صنعتی‌تر می‌شود. صنعتی‌تر شدن هم لوازمی مانند رشد تجارت و... دارد. البته فقط محدود به رشد صنعت و تجارت نمی‌شود و حتی می‌توان گفت كه جوامع صنعتی‌تر اخلاق خاصی هم اقتضا می‌كنند. در این جوامع ارزش‌های اخلاقی متحول و متفاوت‌تر است. این مفاهیم به علاوه برخی مباحث مورد استفاده فیلسوفان آلمانی مورد استفاده دیلتای قرار می‌گیرند. كانت (فوت در سال ١٨٠٤) در نیمه دوم قرن هجدهم، مساله تفكیك عقل نظری و عملی را مطرح می‌كند. پیشینه این نوع تفكیك هم به ارسطو می‌رسد. ارسطو بود كه برای نخستین‌بار از عقل نظری و عملی صحبت كرد. كانت به عنوان فردی متدین و متعصب در چارچوب ارزش‌های مسیحی پروتستانی در آغاز كتاب «نقد عقل عملی» چنین می‌گوید: «طبق روال نقد عقل نظری، باید می‌گفتم نقد عقل عملی محض. » اسم «نقد عقل نظری» -كه اصطلاحا به عنوان نقد اول می‌شناسند و متعلق به خود كانت است- نقد عقل نظری محض یا ناب یا pure است. كانت می‌گوید كه طبق این روال، اسم این كتاب را باید «نقد عقل عملی محض» انتخاب می‌كردم اما روی كتاب اثری از كلمه «محض» نیست. یعنی اسم كتاب «نقد عقل عملی» است. سپس خودش سوال می‌كند كه چرا اسم «محض» را روی جلد كتاب نیاوردم و می‌گوید كه تا چند صفحه دیگر جواب این سوال معلوم می‌شود. كانت در همان ١٠ الی ١٢ صفحه اول می‌گوید: «اصولا عقل را برای عمل كردن ساخته‌اند و برای نظر كردن نیست. » كانت این حرف را در همان كتاب نقد اول به‌طور مفصل توضیح داده بود و گفته بود كه چرا كوشش‌های عقل برای متافیزیك عقیم است و اینكه به تناقض و نارسایی و منطق‌شكنی و... منتهی می‌شود. اما در اینجا مساله را یك‌كاسه كرده است و می‌گوید: عقل برای نظر كردن نیست بلكه برای عمل كردن است. بنابراین وقتی می‌گوییم «عقل عملی» خود به خود مفهوم ناب و محض در آن وجود دارد. عقل عملی یعنی عقل ناب. در جایی كه عقل نظری مطرح است، باید عقل نظری محض را قید می‌كردیم و در اینجا نیازی نیست. اینكه عقل برای عمل كردن است و نه نظر كردن، یكی از عناصری است كه در فلسفه بعد از كانت وجود دارد. رگه‌های این فكر را در هگل می‌بینیم. این فكر در آرای ماركس بسیار غنی است. در فلسفه دیلتای هم به لحاظ تئوریك چنین نوع تفكری مطرح است. ماركسیست‌ها علاوه بر اینكه خودشان اهل عمل بودند، بلكه تئوری‌های آنها هم این بود كه عقل برای عمل كردن است و عمل مقدم بر نظر است. پیشینه این حرف به كانت می‌رسد. البته در آن میراثی كه از كانت به ماركس رسیده بود، هگل نقش زیادی داشت و سهمی بسیار پررنگ دارد. دیلتای با چنین پیشینه‌ای، اصطلاح «نقد عقل تاریخی» را به كار برده است و می‌خواهد چیستی «نقد عقل تاریخی» را شرح دهد. حرف دیلتای این است كه در شناخت فعالیت‌های عقلانی، صورت و ماده‌ای را كه كانت گفته، نباید به همان دقت و ظرافتی كه كانت می‌گوید لحاظ كنیم. یعنی اینكه صورت‌ها هم حاصل كاركرد تاریخی است. حرف كانت این بود كه صورت‌های عقل متافیزیكی است و متعلق به ذات عقل است و باید تجربه‌ها در قالب این صورت‌ها ریخته شود تا آگاهی پیدا كنیم. اما دیلتای می‌گوید همین صورت‌ها هم كار تاریخ است. یعنی در فرآیند تاریخی ساخته می‌شود. دیلتای در تمام چهار جلد كتابی كه به فارسی ترجمه شده است، این مساله را تكرار می‌كند.

 

فلسفه حیات دیلتای

دیلتای مكرر در مكرر و به مناسبت‌های مختلف سعی می‌كند به ما بقولاند كه مثلا مفهومی به نام «علیت» -كه ارسطو و كانت و دكارت خیال می‌كردند مقوله‌ای است متعلق به ذات عقل و ربطی به كاركردهای تاریخی ندارد- در زندگی انسان شكل گرفته است. مفهوم «قدرت» هم همین‌طور است. البته از زمان دیلتای تاكنون اندیشمندان دیگری هم این مفهوم را تكمیل كرده‌اند. دیلتای معتقد است «قدرت» یك مفهوم فیزیولوژیك است. یعنی مثلا اگر من می‌توانم یك كیسه برنج ٢٠ كیلویی را از زمین بلند كنم، چقدر باید زور بزنم؟ راحت می‌توانم این كار را انجام دهم یا سخت؟ و... مفهوم «قدرت» از این طریق در ذهن ما شكل می‌گیرد. سپس عقل ما به چنین چیزی پر و بال می‌دهد و مثلا قدرت سیاسی شكل می‌گیرد. «قدرت سیاسی» به معنای این نیست كه سیاستمداری می‌خواهد باری را از روی زمین بلند كند. بعد می‌گوییم «قدرت الهی». خداوند در الهیات قدرت مطلق دارد. قدرت مطلق خدا به قول ارسطو این نیست كه خداوند دست داشته باشد و چیزی را جابه‌جا كند. ارسطو البته با ادیان ابراهیمی كاری ندارد و در واقع در زمانی می‌زیست كه هنوز مسیحیت هم تاریخی نشده بود. ارسطو در جایی می‌گوید وقتی دعا می‌كنیم، خداوند صدای ما را نمی‌شنود، چون خدا «گوش» ندارد. این استدلال ارسطو را می‌توان این‌گونه بسط داد كه خداوند «دست» هم ندارد كه چیزی را جابه‌جا كند یا «پا» ندارد كه راه برود چون خدا «بدن» ندارد و به اعتقاد ارسطو جوهر ناب و كامل و محض است و اعتقاد دارد جسمانیت نقص اینهاست. البته اساس این صحبت‌ها متعلق به افلاطون است. خداوند چون وجود جسمانی ندارد، به تبع آن «مغز و اعصاب» و «چشم» و «زبان» و... هم ندارد. مفهوم «قدرت» كه به نظر دیلتای این‌گونه در زندگی روزمره ما ساخته می‌شود، مفهومی فیزیولوژیكال است. این مفهوم را ما به سایر حوزه‌ها سرایت می‌دهیم و مثلا می‌گوییم «قدرت سیاسی» و «قدرت الهی» و... مفهوم جوهر و علیت و نسبت‌ها یا رابطه‌ها (relation) هم همین‌گونه است. رابطه پدر و فرزند، رابطه مادر و فرزند، رابطه زن و شوهر، رابطه شهروند و حكومت، رابطه استاد و شاگرد، رابطه كارمند و رییس و... در شرایط زندگی ساخته می‌شوند و اینها در واقع مجموعه فرهنگی است كه هر كدام از ملت‌ها در مقطع تاریخی خودشان می‌سازند و این مجموعه چنانچه مورخان قبلی هم گفته بودند، ذخیره می‌شود و به دست نسل‌های بعدی می‌رسد. این بخش از فلسفه دیلتای به نام «فلسفه حیات» شناخته می‌شود. «فلسفه حیات» یكی از تیترهای فلسفه دیلتای است. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، سه روایت از «فلسفه حیات» در اروپا وجود داشته است كه شامل برگسون، نیچه و دیلتای است. اصطلاح «فلسفه حیات» در هر كدام از اینها به معنای خاصی به كار می‌رود. در نظر برگسون، زیست یا حیات یا زندگی، مفهومی متافیزیكی است. حیات از هستی برنیامده بلكه هستی از حیات برآمده است. یعنی ذات هستی به نظر برگسون، حیات است كه با صیرورت و be coming متناظر است. یعنی به جای اینكه بگوییم «هست»، صیرورت دارد. سیلان است اما تاكید دارد این سیلان زنده است. به عبارت دیگر اصل هستی، زندگی است. نیچه وقتی می‌گوید كه «حیات»، منظورش به معنای فرهنگی است. نیچه می‌گوید ما دارای عواطفی هستیم كه افلاطون كار را خراب كرد. به نظر نیچه تفكر از زمان سقراط و افلاطون منحرف شده است. وی می‌گوید: انسان حیوان یا موجودی عاطفی است و نه حیوان ناطق. به اعتقاد نیچه ما برای زندگی به وجود آمده‌ایم و نه تفكر. یعنی انسان مسوول تفكر نیست بلكه مسوول زندگی است و زندگی هم در عواطف شكل می‌گیرد. بنابراین تفكر از زمان سقراط و افلاطون منحرف شده است. البته بعدها هایدگر هم به صورت و روایت دیگری همین حرف‌های نیچه را مطرح كرد. دیلتای هم در شاخه سوم قرار دارد. «فلسفه حیات» از نظر دیلتای این است كه كل مفاهیم فلسفی، هنری، فرهنگی، علمی، اقتصادی، اسطوره‌ای و... در شرایط زیستی‌مان در ذهن‌مان ساخته می‌شود. از اعتقاد به ذات خداوند تا مفاهیم سیاسی تشكیل احزاب و حكومت، تا صنعت و تجارت، تا هنرهای گوناگون و...، این مفاهیم از طریق زندگی روزمره ما بازتاب پیدا می‌كند كه همان واژه «reflexive» است. من برای چنین لغتی، «بازتاب‌دهنده به فاعل» ترجمه كرده‌ام. «بازتاب‌دهنده به فاعل» یعنی ما در زندگی روزانه‌مان با خویشاوندان‌مان، استادان‌مان، همسایگان‌مان و... و همچنین با هر نوعی از اشیا مواجه می‌شویم. اینها رابطه‌هایی را در ذهن ما منعكس می‌كند و سپس این رابطه‌ها را برای تاسیس نهادهای فرهنگی مبنا قرار می‌دهیم.

صنعت تاسیس می‌كنیم، تكنولوژی تاسیس می‌كنیم، انواع هنر تاسیس می‌كنیم، حزب سیاسی تاسیس می‌كنیم و... در واقع «نقد عقل تاریخی» این است كه ما ببینیم كه فرهنگ چگونه توسط انسان در تاریخ ساخته شده است. هیچ اشكالی ندارد ما واژه «عقل» را ببریم اما این عقل از آن نوعی كه ارسطو یا دكارت و كانت فكر می‌كردند، نیست. این عقل یعنی مجموعه دستاوردهای زیستی. دیلتای از جمله كسانی است كه كمتر از غرور نژادپرستانه‌ای كه در اذهان بیشتر نویسندگان غربی وجود دارد، برخوردار است. معمولا مثال‌هایی اسطوره‌ای می‌آورد یا از مردم آفریقا، ساكنان آسیا و... مثال می‌آورد. معنای حرف دیلتای این است كه اصولا عقل به عنوان عامل یا فاعل فرهنگ در طول تاریخ ساخته می‌شود و ارزش و اعتبار این مفاهیم، تاریخی است. مفاهیمی مثل historicism یا تاریخ‌گرایی از ویژگی‌های تفكر دیلتای است. اصل بحث دیلتای این است كه امثال آگوست كنت اشتباه می‌كردند كه تصور می‌كردند یك منطق علمی بیشتر وجود ندارد و فرقی ندارد فیزیكدان باشیم یا جامعه‌شناس. آگوست كنت می‌گفت یك روش علمی بیشتر وجود ندارد و جامعه‌شناس هم باید مانند فیزیكدان به مسائل بپردازد. دیلتای با این نظر مخالف بود و می‌گفت مجموعه علوم انسانی منطق دیگری دارد. دیلتای «این منطق دیگر» را در برخی جاها با واژه هرمنوتیك مشخص می‌كند كه مبتنی بر فهم است و یك جاهایی هم با مطالعات و ادوار تاریخی مشخص می‌كند. در مورد فن شعر در كتاب «شعر و تجربه» تصریح می‌كند كه

«فن شعر» ارسطو متعلق به زمان ارسطو بود و امروز باید «فن شعر» دیگری نوشت و ما نمی‌توانیم شعر شكسپیر و گوته یا دیگران را یا معیارهای ارسطویی شناسایی كنیم.

 

سنجش خردتاریخی درنزد دیلتای

سنجش خردتاریخی پروژه دیلتای بود. او به‌صورت مستقل كتابی با این عنوان ندارد اما اگر بخواهیم بدانیم كه دراین پروژه دیلتای چه چیز را دنبال می‌كرده است باید به آغاز دوران جدید كه هابس، گالیله بیكن، اویلر و نیوتن جهان‌بینی نوینی را پایه گذاشتند توجه كنیم. در این دوران درك انسان نسبت‌به طبیعت دگرگون شد و علوم طبیعی با محوریت فیزیك – ریاضی به شكل محور دانش قرار گرفت. اما آنچه مهم بود این بود كه دكارت نقطه ثقل اندیشه بشر را (یعنی نقطه ارشمیدسی) در مركز ذهن قرار داد. كانت تمامی این دوران را كه به روشنگری معروف شد، با نوشتن «سنجش خردناب» به مفهوم كشاند، اما كانت افزون بر آن دو «سنجش» دیگر نیز نوشت: «سنجش نیروی عملی» و «سنجش نیروی داوری». اما گردش روزگار اندیشه غربی بیشتر روی سنجش خرد ناب تناورده شد و آن دو كتاب دیگر چندان موردتوجه قرار نگرفت. جان استوارت میل با تكیه بر در‌كی كه از «سنجش خردناب» داشت، كتاب «سیستم منطق» یا «سیستم اخلاق» را نوشت. می‌توان گفت او با این كتاب به‌گونه‌ای علوم انسانی را پایه‌گذاری كرد. در اینجا استوارت میل ضمن نقد كانت، اجزای جدی آن را می‌گیرد كه مهم‌ترین آن وحدت طبیعت است. این را كانت با مفهوم آنالوژی یا به تعبیر دكتر میرشمس الدین ادیب سلطانی آناگویی تبیین كرد. این وحدت طبیعت تا قبل از دوران جدید از طریق خدا صورت می‌گرفت اما با چرخش و تغییر گرانیگاه به «من اندیشنده» اكنون باید اثبات كرد چگونه این وحدت در سوژه صورت می‌گیرد. این وحدت طبیعت به جامعه هم بسط یافت و بر این پایه بود كه آگوست كنت می‌خواست فیزیك اجتماعی را بنویسد، اما پیش از آن هگل در منطق خود كوشیده بود گرانیگاه را از علوم «فیزیك–ریاضی» به تاریخ منتقل كند، هگل اگرچه در جابه‌جای كتاب سترگش پدیدارشناسی روح، كوشید مساله میل و نیوتن را حل می‌كند اما نتوانست از درك طبیعت دوران روشنگری عبور كند و بند ناف خود را از گالیله و هابس و نیوتن جدا كند. بدین شكل گرانیگاه از طبیعت و علوم طبیعی به تاریخ منتقل و تاریخ اشرف علوم شد. هگل «خرد در تاریخ» را می‌نویسد. او در این كتاب خرد را در بطن تاریخ می‌یابد و دستگاه مفهومی فلسفه تاریخ را فراهم می‌كند. این فلسفه تاریخ روی یك پایه یعنی سوژه مطلق بنا می شود كه سه محور دارد: دولت، اندیشه پیشرفت و سیستم مفهومی. هگل با این كار همه چیز را به درون سوژه می‌كشد و نام آن را روح می‌گذارد. این روح جهان است كه بر شانه‌های مردان بزرگ در حال تسخیر جهان است و براین پایه است كه تاریخ جهان نوشته می‌شود؛ تاریخی كه به‌عبارتی تاریخ مسیحیت است. اما مسیحیتی كه دنیاوی شده است. چالش با هگل آغاز می‌شود، چرا كه بحران فلسفه تاریخ فرارسیده است. نیچه، بوكارت و دیلتای كه می‌توان به آنها مكتب بازل نام داد هر كدام به شیوه خود به فلسفه تاریخ هگل حمله كردند. آنها در جدال گوته و هگل جانب گوته را گرفته بودند كه حقیقت زندگی را در شعر می‌جست، چرا كه فلسفه تاریخ در این نگاه گونه‌ای دوری از زندگی است. بوكارت این روند را بس مایوسانه دنبال می‌كرد چرا كه براین باور بود كه فرهنگ اروپا دیگر زایشی ندارد، اما دیلتای معتقد بود درتاریخ اروپا رمان در حال شكل‌گیری است و رمان می‌تواند مملو از خلاقیت باشد. این توجه به شعر و هنر را در دنیای پسا هگلی بیش از هر چیز دورسن دنبال كرد. او دو مفهوم درباره تاریخ را از هم تفكیك كرد: Historie و Historik كه دومی به ك ختم می‌شود گونه Poetik برای تاریخ‌نویسی است. بدین معنا كه چگونه می‌توان از مناظرشاعرانه تاریخ نوشت. پس ناچار باید رویكرد و اسلوبی جدید طراحی كرد تا بتوان به این نوع تاریخ‌نویسی دست یافت. پس دورسن دست به دامن هرمونوتیك شد و دیلتای در این بستر بود كه هرمنوتیك رومانتیك را در سنت پسا هگلی و در برگشت به كانت ساماندهی كرد. او می‌خواست از دستگاه «سنجش خردناب» بیرون‌آید و دیدگاه خودش را با آگوست كنت، جان استوارت میل و سرانجام با هگل مرزبندی كند. سنجش خرد تاریخی دیلتای در واقع امر می‌خواست خرد تاریخی باشد كه این با خرد تاریخی هگل فاصله‌های معین داشته باشد. از این رو پایه هگل یعنی سوژه مطلق مورد نقد واقع شد و سه محور آن یعنی اندیشه پیشرفت، دولت و دستگاه مفهومی در نزد دیلتای مورد سنجش قرار گرفت. به همین خاطر دیلتای بیشتر به‌جانب شهر و ادبیات رفت و درامر تاریخ‌نویسی بیش از هر چیز به نوشتن بیوگرافی و اتوبیوگرافی در تاریخ‌نویسی توجه نشان داد و درك جدیدی از تجربه را صورت‌بندی كرد چرا كه در زبان آلمانی سه مفهوم از تجربه وجود داردdas Empirische كه ادیب سلطانی اروینی ترجمه كرده و Erfahrung كه تجربه ترجمه شده است و Erlebins كه می‌توان تجربه زیسته ترجمه كرد دیلتای روی مفهوم سوم تاكید كرد تا بتواند تاریخ نویسی با اتكا به این تجربه زیسته را صورت‌بندی كند. تجلی تجربه زیسته نیز شعر، سروده‌ها و نغمه‌ها و آنچه در عواطف شكل می‌گیرد، است. براین پایه دركی نسبت به تاریخ، دولت، دین فرهنگ پدید می‌آید. با این نگرش اكنون خردی را می‌توان متصور شد كه در بستر فرهنگ شكل می‌گیرد و این خرد ریشه در اعماق عواطف و احساسات دارد. او می‌خواهد این خرد را در سنجش نیروی داوری یعنی سنجش سوم بازسازی كند، اگر‌چه دیلتای خود این كار را نكرد. اما هانس گئورگ گادامر بر سنگی كه او گذاشته بود بنای كاخ رفیعش یعنی كتاب «حقیقت و روش» را استوار كرد. دیلتای با سنجش خردی تاریخی می‌خواست به زندگی برسد و از مدل سوژه – ابژه بیرون آید. بر این پایه او می‌خواست از دوگانه روح – بدن نیز بیرون آید و واحدانسانی را «روان –تنی» در نظر گرفت. پس بر این پایه است كه نوع دیگری از تاریخ‌نویسی شكل می‌گیرد كه متكی به فرمی دیگر از خرد است كه فرهنگ در مركز آن است و این فرهنگ به‌طور جدی با تمدن فاصله دارد، چرا كه تمدن متكی به خردی است كه بامنطق عجین شده است اما این خرد، خردی است كه اتكای آن بر نیروی تخیل و حس مشترك است و ذوق تاملی آن را به پیش می‌برد.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: