شورش بر تاریخی‌گری

1394/7/26 ۱۰:۲۹

شورش بر تاریخی‌گری

اشتراوس فرض مهمی در اندیشه خود و رویکرد به تاریخ فلسفه سیاسی دارد. در تقابل او با تاریخی‌گری با یک نوع برابری‌خواهی مواجه می‌شویم. به این معنا که تاریخی‌گری فرض می‌کند من غیرفیلسوف می‌توانم اثر شمای فیلسوف را تنها با آگاهی از شرایط تاریخی نگارش اثر و تعلیم و تربیت فلسفی برای درک مفاهیم، دریابم. اشتراوس اصلا این بحث را قبول ندارد و می‌گوید یکسری افراد در تاریخ، فیلسوف هستند و یکسری که اکثریت قریب به اتفاق را تشکیل می‌دهند، فیلسوف نیستند. اصولا کسانی که فیلسوف نیستند، هیچ تضمینی وجود ندارد که بتوانند حرف فیلسوف را درک کنند.

 

اشتراوس فرض مهمی در اندیشه خود و رویکرد به تاریخ فلسفه سیاسی دارد. در تقابل او با تاریخی‌گری با یک نوع برابری‌خواهی مواجه می‌شویم. به این معنا که تاریخی‌گری فرض می‌کند من غیرفیلسوف می‌توانم اثر شمای فیلسوف را تنها با آگاهی از شرایط تاریخی نگارش اثر و تعلیم و تربیت فلسفی برای درک مفاهیم، دریابم. اشتراوس اصلا این بحث را قبول ندارد و می‌گوید یکسری افراد در تاریخ، فیلسوف هستند و یکسری که اکثریت قریب به اتفاق را تشکیل می‌دهند، فیلسوف نیستند. اصولا کسانی که فیلسوف نیستند، هیچ تضمینی وجود ندارد که بتوانند حرف فیلسوف را درک کنند.

این خبط و خطای تاریخی‌گری است که یک‌جور برابری‌طلبی را تحمیل می‌کند و سلسله‌مراتب را هم در سطح اجتماع و هم در ساحت فکر نمی‌پذیرد؛ این مساله‌ای است که اشتراوس با آن مخالفت می‌کند. اشتراوس می‌گوید فیلسوف از پیش در جایگاهی است که درک امور از آن جایگاه برای غیرفیلسوف ممکن نیست. فیلسوف به بیان افلاطونی کلمه در تمثیل غار، که اشتراوس به آن ارجاع می‌دهد، می‌تواند بیرون از غار برود و حقیقت را دریابد، اما عموم مردمان از این قابلیت برخوردار نیستند و این نه‌فقط مانعی معرفتی، بلکه دارای ابعاد انتولوژِک نیز هست. بنابراین به زعم اشتراوس، غیرفیلسوفان تنها می‌توانند با تحمل مرارت فراوان و مطالعه‌ طاقت‌فرسا و واژه به واژه متن فیلسوف، عناصر و اجزای متن خود فیلسوف را دستمایه فهم اثر او کنند، آن هم بدون‌تضمینی برای فهم حاق واقع در مورد دیدگاه وی. تردیدی نیست که رویکرد خود اشتراوس در مقام یک فیلسوف، به شکلی از نخبه‌گرایی منجر می‌شود؛ البته نخبه‌گرایی مختص اشتراوس نیست و شاید بتوان گفت که همه فلاسفه در طول تاریخ - نه‌فقط فلاسفه قدمایی حتی فلاسفه جدید – نخبه‌گرا هستند و به نوعی به سلسله‌مراتب باور دارند. به عبارتی حرفی که اشتراوس می‌زند ممکن است برای یک فعال حقوق‌بشری یا برای یک روشنفکر قائل به آزادی‌های مدنی، «خطرناک» به نظر برسد، اما واقعیت این است که فلسفه در ذات و ماهیت خود، امری سلسله‌مراتبی است. هایدگر در جایی اظهار داشته است که فلسفه ذاتا ازوتریک و به بیانی «نهان‌روش» است؛ یعنی تمایز فیلسوف و غیرفیلسوف (یا عوام) را پیش‌فرض فلسفیدن می‌داند. این خصلت همه فلاسفه است. منتها اهمیت اشتراوس در این است که کوشش می‌کند تا انتها به این منطق روش‌شناختی وفادار بماند، در صورتی که به نظر می‌رسد فلسفه‌ فیلسوفانی چون نیچه و هایدگر، در نقطه‌ نهایی به شکلی از نسبی‌گرایی و سقوط سلسله‌مراتب معرفتی منتهی می‌شود.

منبع: روزنامه فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: