1394/7/18 ۱۲:۴۰
میلاد دیلمصالحی: بیش از یک دهه میشود كه موسیقی کلاسیک ایرانی رفتهرفته از چارچوب اصیل خود خارج شده و میتوان گفت پایهها و عناصر اصلی خود را از دست داده است. دراینبین، عناصری در فرم (ساز و آواز، سازِ تنها) و آنچه به بیان ساز ایرانی (جملهبندی، مترِ نوازندگی، سونوریته و...) مربوط میشود، دیگر مبنای کار موسیقایی قرار نمیگیرد.
میلاد دیلمصالحی: بیش از یک دهه میشود كه موسیقی کلاسیک ایرانی رفتهرفته از چارچوب اصیل خود خارج شده و میتوان گفت پایهها و عناصر اصلی خود را از دست داده است. دراینبین، عناصری در فرم (ساز و آواز، سازِ تنها) و آنچه به بیان ساز ایرانی (جملهبندی، مترِ نوازندگی، سونوریته و...) مربوط میشود، دیگر مبنای کار موسیقایی قرار نمیگیرد. با نگاهی به نسل جدید، این بیتوجهی یا تغییر رویکرد چهره دیگری به خود گرفته است. دراینمیان، گروهی که اکثرشان دانشآموختگان مکتب موسیقایی محمدرضا لطفیاند، برای حفظ این مؤلفهها و اصول تلاش میکنند. هوشمند عبادی که از شاگردان محمدرضا لطفی است، بهوضوح در این جهت کوشیده و نقش یک سولیسترا با جدیت تمام برعهده گرفته است. او در آلبومهایی مانند وطنم ایران، یادواره عارف قزوینی ٢، سایه جان، هین کژ و راست میروی با هادی آذرپیرا و حسین علیشاپور و در تو کوروش شاهانی با بهزاد عبدی همکاری داشته است و همچنین نوازندگی در آلبوم قافله سالار عشق (در سوگ محمدرضا لطفی) به آهنگسازی مازیار شاهی و خوانندگی سالار عقیلی که بهزودی منتشر میشود را بر عهده دارد. با هوشمند عبادی درباره روند رشد موسیقاییاش و اهمیت پایبندی به معیارهای موسیقی کلاسیک ایرانی، گفتوگو کردهایم:
****
علاقه شما به موسیقی و بهویژه ساز نی چگونه اتفاق افتاد؟
پدرم مخاطب موسیقی گلها و برنامههای مختلف رادیو مانند برگ سبز، تکنوازان و... بود و درواقع از دوران کودکی موسیقی دستگاهی و بهنوعی «موسیقی درست» همیشه در گوش ما بود. آشنایی من با ساز نی به زمانی بعدتر برمیگردد. حدود پنج یا شش سال داشتم که روزی به همراه پدر با پیرمردی مواجه شدیم که فلوتهای کوچک دستساز میفروخت و خودش هم همانجا با آنها مینواخت - که شاید خیلی فواصل درست موسیقایی هم نداشت - اما پیرمرد با حسوحال مینواخت. من از صدای فلوت خیلی خوشم آمد و درنهایت پدرم یک ساز فلوت برایم خرید. من شروع کردم با فلوت سروکلهزدن و سعی میکردم هر موسیقیای که میشنوم را با فلوت بزنم... .
یعنی بدون هیچ معلمی... .
بله، چون گوش موسیقاییام خوب بود هرآنچه را که میشنیدم، میزدم. بعد هم چون پدرم به صورت تفننی آواز و تصنیف میخواند، من هم بهنوعی با او همراهی میکردم و جواب میدادم و این روند ادامه داشت تا حولوحوش ٩سالگی که پدرم کاسِتی از استاد کسایی خریدند، و وقتی اشتیاق مرا دیدند، یک سازِ نی برایم گرفتند. حولوحوش سهماهی در نی فوت کردم صدایی درنیاوردم و بعد از آن نزد آقای فریدونی رفتم و درواقع ایشان به من آموختند چگونه صدای نی را دربیاورم. بعدها با آقای رضا جمشیدیان آشنا شدم که ایشان از نوازندگان برجسته و خوب نی است، ولی متأسفانه مدت کمی خدمت ایشان بودم اما همین مدت کوتاه در من تأثیرگذار بود.
چطور با آقای محمدرضا لطفی آشنا شدید، از طریق کلاسهایشان؟
در ١٨سالگی از همدان به تهران آمدم و با آقای افشارنیا آشنا شدم و حدود دو سال، یک دوره ردیف استاد محمود کریمی را با ایشان گذراندم. کلاسهای آقای افشارنیا با بازگشت استاد لطفی به ایران مصادف شد و کلاسهای آقای افشارنیا هم به مکتبخانه میرزاعبدالله منتقل شد. روند کلاسها اینگونه بود هرکسی از هر کلاس و هر نوعسازی که بود، باید نزد آقای لطفی تست میداد. همین قضیه باعث شده بود مقداری اعتمادبهنفسم را از دست دهم چون کلاس و معلمی ندیده و بیشتر به صورت تجربی کار کرده بودم و احساس میکردم ضعیفتر از کسانی هستم که مثلا ١٠، ١٢ سال به کلاس رفته بودند. اما به این نیت نزدشان رفتم اگر به کلاسهایشان راه پیدا نکردم، حداقل بتوانم ایشان را ببینم. آنموقع مربی ژیمناستیک بودم و طبعا مقداری دستهایم نسبت به الان پینهبسته بود چون با بارفیکس و پارالل و... کار میکردم. ایشان وقتی دستهایم را دید، گفت: «دست یک هنرمند نباید اینطور باشد و پیشنهاد کار در دفتر خودشان را به من دادند. من کارمند آنجا شدم و ایشان با من به صورت خصوصیتر موسیقی کار میکردند. درواقع چون کمتر معلم به خودم دیده بودم، صدای سازم را دوست داشتند.
در مؤسسه آوای شیدا فعالیت داشتید یا در مکتبخانه میرزاعبدالله؟
در مؤسسه آوای شیدا بهعنوان مسئول آرشیو مشغول به کار شدم. همان موقع با من کار میکردند و ایرادهایی که بود را تذکر میدادند. من در اتاقی نی میزدم ایشان از اتاقی دیگر به من میگفتند: «فلان نت کم است». آشنایی من با آقای لطفی باعث شد ناگهان، زندگی هنریام دچار تغییر شود و تمام هموغم و تمرکز خودم را معطوف به موسیقی و ساز نی کنم. استاد لطفی به من که بیتجربه و تازهکار بودم، و درواقع تا آن زمان نه کنسرتی داشتم و نه کاری ضبط کرده بودم خیلی بها دادند و اعتمادبهنفسم را در کنسرتها و اجراهای مختلف تکنوازیها بالا بردند. در اکثر اجراها به من تکنوازی میدادند. برای اولینبار در تالار وزارت کشور با گروه همنوازان و بازسازی شیدا به روی صحنه رفتم که تکنوازی هم داشتم. کنسرت در سهشب بود و من هر سهشب تکنوازی داشتم.
بهنوعی فکر میکنم غیر از موسیقی، شخصیت ایشان هم تأثیر زیادی روی روند کارتان داشته است؟
صددرصد همینطور است. خیلی به من میدان میدادند. برای نمونه، در تمرینها که میهمانهایی مثل آقای ابتهاج حضور داشتند، یکباره میگفتند: «نی شروع کند». یا یک بار در حضور آقای افشارنیا گفتند: «معتمدی بخواند و نی جواب آواز بدهد». و درادامه دکتر شفیعیکدکنی تشریف آوردند، اعضای قدیم گروه شیدا آمدند و هرکسی که میآمد امکان نداشت استاد به من تکنوازی ندهد. درواقع بهنظرم بهنوعی ایشان میخواستند مرا محک بزنند و همین اتفاقات مرا ساخت. حتی روی سن یکباره اشاره میکردند همراهی کنم، درصورتیکه در آن قسمت از اجرا از پیش تعیین نکرده بوديم که نی جواب آواز دهد یا ساز تنها بزند، اما من باید میزدم. یکبار هم روی صحنه به من اشاره کردند روی نت «فا پس غیث» من بود و بسیار مشکل، اما باید میزدم و زدم، خوب هم از آب درآمد. با این روش به من یاد دادند همیشه باید آماده باشم.
تأثیر مستقیم ایشان بر ساز شما از لحاظ صدایی و کیفیت و تکنیکهای نوازندگی چه بود؟ آیا بهطورخاص روی نوازندگی نی با هم کار میکردید؟
تا زمانی که ایشان را ندیده بودم، خیلی ایرادهای سازم را نمیدانستم برای مثال میگفتند: «نت ر صدای غیث زیاد است یا این سل اینجا نیست و...». این مسائل باعث شد به این نتیجه برسم كه شاید به خاطر شیوه نوازندگیام روابط نتهای موسیقی روی «نی» با هم همخوانی ندارند، برای همین به دنبال شیوه و شگردی در نوازندگی بودم که علاوه بر حفظ سونوریته سازم، فواصل درستی روی نی داشته باشم و بتوانم بهاصطلاح «کوک ساز بزنم». مسئله مهم دیگر این بود که بتوانم حتی ملودیهایی که برای ساز نی ساخته نشده بود را بزنم. برای نمونه خیلی وقتها یکسری پاساژهایی بود که برای تار خیلی راحتتر بود و در نی کمتر استفاده میشد یا اصلا استفاده نمیشد و خیلی اصرار داشتم همه آنها را با نی بزنم. برای همین به دنبال راهکاری بودم که با تغییر صدا و تکنیکهای متفاوت، تا جایی که امکان دارد همان چیزی که تار میزند را اجرا کنم. درواقع آقای لطفی خیلی در این مسئله مؤثر بود.
نمیتوان درباره نوازندگی نی صحبت کرد و حرفی از استاد کسایی به میان نیاورد. آیا دیداری با ایشان داشتید یا شاگردش بودید؟ و درنهایت اینکه از تأثیر استاد کسایی بر نوازندگیتان بگویید... .
متأسفانه مجال این را پیدا نکردم شاگردی استاد کسایی را بکنم. فقط زمانی که بیمار بودند با پیگیری بیش از اندازهام بالاخره لطف کردند و اجازه ملاقات دادند و این دیدار خیلی در روند کارم مؤثر بود. یعنی درست زمانی که خیلی درگیر صدای ساز و شیوه نوازندگیام بودم، خدمت استاد کسایی رسیدم و خیلی دوست داشتم بدانم آیا این شیوهای که دارم – با توجه به اینکه به شیوه استادانی که داشتم ساز نمیزدم. آقای جمشیدیان شاگرد آقای کیانینژاد بودند و من به آن شیوه ساز نمیزدم و بعدتر هم که پیش آقای افشارنیا بودم، فرم گذاشتن زبان من با ایشان متفاوت بود- درست است؟ میتواند جوابگو باشد؟ یا غلط است؟ ... که استاد تأکید کردند درست است و به همین شیوه ادامه دهم.
پیش استاد کسایی ساز زدید؟
بله، هرچند خیلی کوتاه ساز زدم چون حالشان خیلی خوب نبود و کسالت داشتند. اما هر سؤالی کردم پاسخ دادند و من را راهنمایی کردند، البته ایرادهایی گرفتند ولی درنهایت گفتند: برایت آینده خوبی میبینم... و این برایم یک منبع انرژی بود تا با پشتکار بیشتر کار کنم. ایشان تأثیر زیادی روی کارم داشتند درواقع امکان ندارد نینوازی باشد و در مقطعی از استاد کسایی تقلید نکرده باشد یا اینکه دوست نداشته باشد به آن تکنیک و لطافت، «استکاتو»زدنها و... برسد، درحقیقت ایشان غیراز تسلط کامل بر ساز، شعور موسیقایی بسیار بالایی داشتند. مسئله تنها تکنیک نوازندگی نبوده است، بلکه زمانبندی، جملهبندی و خیلی مسائل دیگر مثل: آشنایی با شعر و... در جایگاهی که داشتند، مؤثر بوده است. امکان ندارد نینوازی از ایشان تأثیر نگرفته باشد. من هم از این قاعده مستثنا نبودم و خیلی از کارهایشان را کپی کردم و بهطور غیرمستقیم همیشه شاگردیشان را کردهام.
ردیف نی استاد کسایی چه تأثیری بر نوازندگی نی داشته است؟
ما هيچ وقت رديفي براي ساز ني نداشتهایم، درواقع ردیفی که استاد کسایی برای ساز نی نواختند و منتشر کردند، منبع مهمي است و چون با تکنیک ساز نی نواخته شده، اهمیت زیادی دارد. بنابراین از یک مقطعی به بعد که نوازنده نی بتواند سطح تکنیکش را بالا ببرد، میتواند این ردیف را بزند و قطعا مؤثر خواهد بود. مضاف بر اینکه این ردیف، روایتی از خود استاد کسایی است که میتواند تنوعی در کنار روایتهای دیگر ردیفی باشد.
در این سالها شما بهعنوان یک سولیست در موسیقی ایرانی معرفی شدهاید و این عنوان مشخصا برمیگردد به فعالیتهای شما چه در گروه شیدا -همراه با همنوازان و بانوان - و چه تکنوازیها و جواب آوازهایی که با آوازخوانانی چون: محمد معتمدی، زندهياد بهرام سارنگ، حسین علیشاپور و دیگران. چقدر تأکید دارید بهعنوان یک سولیست شناخته شوید؟
خیلی زیاد. اصلا اگر دقت کرده باشید پایه موسیقی ایرانی تکنوازی بوده و حتی در دورهای گروهنوازی وجود نداشت. بنابراین همانگونه که استاد لطفی هم همیشه تأکید میکردند: یک گروه زمانی گروه خوبی میشود که تکتک اعضا، تکنوازان خوبی باشند و اگر چنین شود، یک گروه قطعا صدای خوشی خواهد داشت. همانطور که قبلا بود مثلا: آقایان علیزاده، مشکاتیان و لطفی بودند، خب، همه اینها در مقوله تکنوازی منحصربهفرد بودند بنابراین من هم همه تلاشم این است اول از همه یک تکنواز خوب باشم و در این زمینه تمام انرژی خودم را به کار گیرم و تلاش میکنم براي نمونه در کوکهای بهاصطلاح «بد دست» و غیرمتداول بیشتر مانور دهم. اگر مقداری تخصصیتر بخواهیم نگاه کنیم، نی به سمتی دارد میرود که بیشتر «لگاتو» (پیوسته و کششی) زده میشود یعنی از آن حالت مضرابیبودنش دارد کم میشود و جالب اینکه استاد کسایی در آن جلسه به من فرمودند: «حتما سهتار بزن...».
یعنی به موازات ساز نی سهتار هم بزنید؟
بله، که اگر ساز شما فقط کششی باشد، ساز شنیدنی نیست بنابراین باید مضرابی - کششی باشد. خب، همین شده من نینوازهایی را میبینم و میشنوم که بیشتر «لگاتو» میزنند، «استکاتو» (مقطع)زدن کمتر شنیده میشود. آن حالت مضرابیبودن دیگر نیست ساز باید مضرابی - کششی باشد و حال من همه تلاشم را میکنم در وهله اول یک تکنواز خوب باشم با درنظرگرفتن همه این معیارها.
تفاوتشیوههای نینوازی قدیم و جدید در چیست. درباره روند ساز نی در این سالها بگویید بهویژه که ساز نی در این سالها جایگاه ویژهای در ارکسترها پیدا کرده است؟
در قدیم بیشتر نوازندگان با نیهای کوتاه و در محدودههای زیر مینواختند و به عبارتی نی کوتاه متداول بود اما از یک زمانی به بعد میبینیم نی با کوکهای مختلف نواخته میشود و نینوازی محدود به نیهای کوتاه و محدوده زیر نیست و مشخصا این تغییر در نواختههای استاد کسایی و رویکرد ایشان بهروشنی دیده میشود. دراینمیان نقش ایشان در روند روبهرشد نی بسیار پررنگ است و آن دمیدن بیش از حد در نی و صدای حاصله خشن را به لطافت و دمیدن با انرژی کمتر تبدیل کردهاند. با فراگیرشدن گروهنوازی در موسیقی ایرانی، نی هم وارد چیدمان گروهنوازی شد و میبینیم در اجراهای گروه فرهنگ و هنر (پایور) آقای حسن ناهید حضور دارند و بعدها آقای عبدالنقی افشارنیا، جمشید عندلیبی و محمدعلی کیانینژاد نقش مؤثری در نواختههای گروههای شیدا، عارف و دستان و... ایفا میکنند. حتی در دهه ٦٠ میتوان به حضور نی در قطعه نینوازی آقای علیزاده اشاره کرد؛ چون در این اثر، نی بهعنوان ساز اصلی حضور دارد. اما بهمرور و مشخصا در این سالها، کششها در نی بیشتر شده و سونوریته و ویبراسیون ایرانی در این ساز کمتر شنیده میشود و نواختهها به سمت لهجههای نی ترکی و عربی میرود و در کنار همه این اتفاقات، استفاده از محدوده «غیث» و «پس غیث» کم شده است.
در این سالها، تمرکز شما روی چه وجهی در نوازندگی این ساز بوده؟
با توجه به چارچوب و ساختمان نی و در نظرداشتن سونوریته ایرانی این ساز، سعی کردهام مانور بیشتری در محدودههای «غیث» و «پس غیث» داشته باشم و در مایههای غیرمتداول تکنوازی کنم برای مثال، نواختن در «شور سل» و متعلقاتش مانند «بیات ترک سی بمل»... .
در سومین شب ساز ایرانی، شما ضربیای در گوشه «شکسته بیات ترک فا» نواختید و آنجا استفاده همزمانی از نتهای «پس غیث» و تکنیک «استکاتو» داشتید، با توجه به دشواریهای این امر و علاقه شما به استفاده از این نوع عناصر در سازتان، در اینباره کمی توضیح دهید... .
بله، در آنجا ضربیای«در شکسته» را اجرا کردم که به جمله دوم گوشه شکسته رفتم و تا نت «سل پس غیث» نی را نواختم و استفاده از این نت که تقریبا منسوخ است را سعی کردم دوباره در کارهایم داشته باشم. حتی در قسمتی از این طریق، اشارهای به گوشه «عراق فا» هم داشتم و ایستی روی نت «فا» و «سل پس غیث» و مجموعا این را تجربههایی در زمینه نوازندگی نی میدانم.
از یک دورهای - بعد از کارهای اولیه در شیدا - شما با چند نفر از بچههای شیدا یکسری کار در قالب کنسرت و آلبوم داشتید و ماحصل کارتان بیشتر تحتتأثیر همان ارائه موسیقی کلاسیک ایرانی بود که محوریت کار براساس فرم ساز و آواز بود... .
بله، آن فرم و آن مدل ساز و آواز و چینش قطعات در کنار هم، درحقیقت از فکر موسیقایی ما میآید. یعنی ما دنبال همین موسیقی دستگاهی و کلاسیک ایرانی هستیم و قطعا هر کاری کنیم، در محور همان مؤلفهها و ویژگیهاست که اشاره کردید. بنابراین همه آن بچههایی که در این پروژهها بودیم، یا سازی زدیم، با اعتقاد به آن عناصر موسیقایی کار کردیم. البته آن کارها محدود به همان کنسرتها شد که در گروه «ادیب» داشتیم و پیش از آن هم گروه «رهاب» به سرپرستی آقای آذرپیرا وجود داشت و بعدها همان اعضای «رهاب» بود که گروه «ادیب» را تشکیل داد که به دلایلی (در قالب گروه «ادیب») این کار ادامهدار نشد ولی خب، این روند ادامه دارد. من و آقای آذرپیرا امسال یک آلبوم در همان راستا به نام «هین کژ و راست میروی» با صدای حسین علیشاپور منتشر کردیم... . با همان معیارها که مدنظر ما بوده و فرم موسیقی کلاسیک ایرانی در آن رعایت شده و قطعا در آینده هم باز چنین کارهایی خواهیم داشت. جمع دیگری از بچههای گروه شیدا هم هستیم که با همان نگاه، کارهای خانم سپیده مشکی را تمرین میکنیم و درنهایت همه دوستان سعی میکنند مبنای کار را روی همان فرم و شیوه ارائه موسیقی کلاسیک ایرانی بگذارند.
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید