1392/10/14 ۱۰:۲۳
بهروز مهديزاده / شيرين احمدنيا، دكتراي جامعهشناسي، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي و مدير گروه جامعهشناسي پزشكي و سلامت انجمن جامعهشناسي ايران يكي از شخصيتهاي فعال در زمينه خشونت اجتماعي و بحث زنان است.
بهروز مهديزاده / شيرين احمدنيا، دكتراي جامعهشناسي، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي و مدير گروه جامعهشناسي پزشكي و سلامت انجمن جامعهشناسي ايران يكي از شخصيتهاي فعال در زمينه خشونت اجتماعي و بحث زنان است. او معتقد است كه جامعه ايراني يك جامعه خشونتطلب نيست اما در عين حال جوانان قربانيان اصلي خشونت هستند. او دليل اصلي خشونت را زمينههاي رواني، فرهنگي و اقتصادي ميداند كه در اين گفتوگو به تفصيل درباره آنان توضيح ميدهد.
به نظر شما آيا جامعه ايراني يك جامعه خشونتطلب است؟
خير. اتفاقا من مردم ايران را با توجه به تاريخچه فرهنگي اين مرز و بوم اصلا مردم جنگ طلبي نميشناسم بلكه مردم با مدارا، مدبر و منعطفي ميدانم كه در مقابل حملات متعدد و گاه خانمانسوزي كه از جانب اغيار به اين سرزمين صورت گرفته است، با روحيهيي مسالمتجويانه، تدبير و مقاومت كردهاند و در عمل، جنگطلبيها را به صلح و آرامش و حتي همكاري و پذيرش و ادغام inclusion و همزيستي مسالمتآميز؛ به جاي نفي و طرد و بازي برد- باخت كه صرفا پيروزي يك طرف و باخت و شكست طرف مقابل را در برداشت، مبدل كرده است. من اين را به عبارتي راز بقاي ايراني و ايران تلقي كرده و ميكنم كه در بسياري موارد با روحيه پذيرا و آغوش باز و پذيرايي كه نسبت به تهاجم فرهنگهاي بيگانه داشته است به بده بستان عاقبتانديشانه يا داد و ستدي منفعتجويانه و تدبيرگرايانه متوسل شده است و در نتيجه به جاي اينكه مقهور اعمال قدرت مقطعي زورمندان شده باشد، قواي آنها را نيز با هنرمندي و با هوش و تدبير خود به ذخيره غني اندوختههاي فرهنگي، اقتصادي و دانش و هنر خويش افزوده است و به جاي طي كردن مسير نيستي و نابودي، به بقاي خويش، با وجود همه اين افت و خيزهاي تاريخي، تدوام بخشيده است. به نظرم اين از خرد جمعي مجموعه ايرانيان ناشي شده است همان كه در نهايت منتهي به اين شده است كه ايران، همچنان ايران باقي بماند البته اين به معناي اين نيست كه به تدريج به صورت فزايندهيي جامعه ما در معرض اعمال خشونتها و رويههاي خشونتورزانه قرار نگرفته است. من آن را به رفتار جمعي ايرانيان نسبت نميدهم بلكه به دنبال كردن برخي سياستها منتسب ميدانم كه نه براي ايران و نه براي پيشنهاددهندگان آن و پيش برندگان آن نفعي و سودي در بر نداشته است و بيشتر ماهيت مقطعي دارد، در زمره برخي آزمون و خطاها قرار ميگيرد كه نتيجهاش از پيش روشن است و نيكتر بود اگر از آن به موقع پرهيز ميشد.
يعني با اين گزاره «خشونت فزاينده جوانان در ايران» كه برخيها نسبت به آن هشدار ميدهند موافق نيستيد؟
اگر از من ميپرسيد گزاره ديگري را پيشنهاد ميدهم مثلا «جوانان ما، قربانيان خشونتي كه سزاوار آن نيستند!» براي توضيح اين مطلب ناچارم كمي به توضيح مفهوم و اشكال خشونت وارد شوم و شايد دريافت آنچه منظور نظرم است به اين ترتيب، تسهيل شود. ما گاهي با وجود تلاشمان براي كاستن از مشكلات و چارهجويي مسائلي كه درگير آنها هستيم، با موفقيت چنداني مواجه نميشويم كه اگر ريشهيابي شود متوجه ميشويم موضوع به سادگي به اين باز ميگردد كه پديده مورد نظرمان را درست نميشناسيم. درباره خشونت هم شرايط مشابهي وجود دارد. بسياري از افراد از اين صحبت ميكنند كه از خشونت گريزانند و لازم است نسبت به گسترش خشونت در جامعه اقدامي صورت بگيرد، اما غافل از اين هستند كه خود در شرايط زندگي روزمرهشان مرتب به پرخاشگري و خشونت ورزي مشغولند! در واقع، مقابله با رفتار خشونتآميز زماني مساله برانگيزتر و دست نيافتنيتر است كه نتوانسته باشيم آن را از رفتار و الگوهاي رفتاري رايج و مالوف در فرهنگي كه در آن زندگي ميكنيم متمايز كنيم! به عنوان مثال، سنت ختنه دختران كه در سراسر جهان - اما عمدتا در شمال آفريقا، خاورميانه و حتي غرب و جنوب ايران- همچنان به جريان عمل در ميآيد، نوعي اعمال خشونت و اقدامي آسيبزا با تبعات مرگبار جسماني و رواني است كه با تكيه بر رسم و رسوم قديمي فرهنگي همچنان - با وجود تمام تلاشهاي سازمانهاي بهداشتي ملي و جهاني، و هشدارهاي حقوق بشري و حمايتطلبيهاي متخصصان بهداشتي و فعالان مدني- تداوم داشته و دارد. چرا؟ زيرا افرادي كه اين كار را انجام ميدهند اين كار را تحت عنوان «اعمال خشونت» نميشناسند و به حساب نميآورند و به جاي اينكه با اين اعمال و رفتار مقابله كنند در ادامه آن اصرار و تعصب ميورزند. مشكل يا مساله درست همين جاست كه تا زماني كه تصور كنيم يا باور داشته باشيم كه رفتار توام با خشونتي كه يك مرد نسبت به يك زن، بالعكس آن يا اساسا هر «فردي نسبت به فردي ديگر» اعمال ميكند در زمره رفتارهاي معمولي يا متعارف است، هرگز شايد درصدد تغيير آن رفتار برنياييم يا در مقابله با آن رفتار، واكنشي درست يا هر گونه مقاومتي صورت ندهيم. به عبارتي بايد گفت، مهمترين راهحل يا چارهجويي ممكن كه ميتوان به آن متوسل شد، مقابله با باورهاي نادرست اما رايج در جامعه و فرهنگ است. به اين باور رايج توجه كنيد: «خشونت يعني كتك زدن»؛ هر چند بسياري از افراد تحصيلكردهتر، به اين آگاهي نايل شدهاند كه خشونت ورزيدن، صرفا به اشكال فيزيكي يا جسماني آن محدود نميشود اما بسياري از افراد، حتي آنها كه مدام در معرض اعمال خشونت اطرافيانشان هستند، هنوز با اشكال و ابعاد متنوع خشونت ورزي به دليل فراواني و شيوع آن، آشنايي ندارند و اينگونه رفتار را در قالب رفتار «عادي» و معمولي تلقي ميكنند. ما در زندگي روزانه با اشكال متنوعي از خشونت ورزيها روبهرو هستيم. خشونت و بدرفتاري فقط به شكلهاي بدني و جسماني پديدار نميشود. ماهيت رفتارهاي خشونتآميز ميتواند به شكل جسماني، جنسي، رواني بروز كند يا در شكل «ايجاد محروميت» يا «كمتوجهي» يا «بياعتنايي» و غفلت نسبت به طرف مقابل به انجام برسد. توجهتان را به اين فهرست موارد و تامل در آن جلب ميكنم: همه كساني كه رفتار خشن از خود نشان ميدهند مايل هستند كه اختيار عمل طرفشان را در دست خودشان بگيرند. بنابراين تلاش براي كنترل ديگري يا ديگران، خود، نوعي اعمال خشونت است. افراد خشن ممكن است شيوههاي مختلفي را براي بدرفتاري با همسر يا شريك زندگي يا فرد مقابل شان – هر كسي كه باشد- به كار بگيرند. براي مثال: بعضيها ممكن است حرفهاي تحقيركننده و توهينآميز به طرف مقابلشان بزنند، و كاري كنند كه او جلوي ديگران خجالتزده و شرمگين شود. بعضيها با رفتار ناخوشايند، پرخاشگرانه و تحقيرآميزشان، كاري ميكنند كه فرد مقابل، طرد، منزوي و گوشهگير شود. درمواردي، افراد خشن صرفا رفتار توام با تهديد از خود بروز ميدهند، در فرد مقابل هراس ايجاد ميكنند، متهم ميكنند، و اينها اشكال اعمال خشونت است. رفتار خشن، از جمله ميتواند در قالب كمتوجهي و بياعتنايي و غفلت از ديگري تجلي پيدا كند. به عنوان مثال، همسري كه توجه و اعتناي كافي به همسر يا فرزندش نشان نميدهد ايشان را در معرض خشونت قرار داده است. به نظرتان ميرسد چه نسبتي از همسران و كودكان و نوجوانان در اين كشور به دليل گرفتاري و مشغله، شيفتهاي كاري طولاني يا متعدد، عملا از دريافت محبت و توجه كافي درعمل در شرايط اعمال خشونت – هر چند ناخواسته يا ناآگاهانه - قرار دارند. خشونت روحي و رواني همانند خشونت جسماني، ميتواند تبعات منفي و سوء بلندمدت به دنبال داشته باشد. باور مرسوم ديگري در باب خشونت ورزي، كه ميتوانم در ارتباط با زنان و دختران ذكر كنم اين است كه، تصور ميشود: «خشونت عليه زنها به محدوده خانه و خانواده و حريم خصوصي محدود ميشود». خشونت عليه زنان، پديدهيي عام و فراگير است، كه در واقع در محيطهاي تحصيلي (سوءرفتار معلمان و مدرسان) و شغلي (سوء رفتار همكاران و روسا)، و در سطح شهر و خيابان هم گستردگي دارد و حضور در فضاي عمومي به معناي بري بودن از تجربه خشونت نيست. هر گونه تجاوز به حريم شخصي (از قبيل متلك پراني، تعرضها به صورت نگاه كردن، تعقيب كردن، كاربرد ادبيات يا لحن نامناسب ضمن صحبت كردن، يا در مواردي؛ تصويربرداري و فيلمبرداري مخفيانه در فضاهاي خاص مثل استخرها، فروشگاههاي لباس، و غيره) به نوعي مصداقي از رفتار خشونتآميز است كه درباره كوچك و بزرگ، و پير و جوان به كار ميرود. در اين صورت، وقتي به اين واقعيت فكر ميكنيم كه بخش عمده جمعيت ايران را افراد واقع در سنين نوجواني و جواني تشكيل ميدهند ديگر چندان تعجببرانگيز نخواهد بود اگر بگوييم كه جوانان درايران احتمالا به نسبتهاي بالايي ممكن است قرباني خشونت واقع شوند.
چرا مردم عصبيتر شدهاند و هيجانهاي به دست آمده در طول روز به شكل خشونت چه در خانواده و چه در سطح اجتماع بروز ميكند. به نظر شما ريشه اين خشونت چيست؟
رفتار خشونتآميز و پرخاشگرانه دلايل و توضيحات متنوع روانشناختي و جامعهشناختي دارد. مثلا اينكه ميتوانسته از بروز ناكاميها در زندگي افراد نشات بگيرند. عدم دستيابي به اهداف يا موانعي كه در پيمودن مسير به سوي تامين و پاسخگويي به نيازها به وجود ميآيد موجب بروز ناكامي، ناخشنودي و فشارهاي عصبي ميشود كه گاه به صورت بروز رفتارهاي قابل مشاهده خشونتآميز تجلي پيدا ميكند. خشونتها گاه معطوف به خود است مانند درگيري آگاهانه و عامدانه افراد به مواد مخدر يا اقدام به خودكشي، و گاه به شكل خشونت معطوف به بيرون از خود و در واقع به رفتار پرخاشگرانه يا انواع و اشكال جسماني، رواني، جنسي، اقتصادي، اجتماعي و غيره نسبت به افراد پيراموني و اجتماع تجلي مييابد. يكي از صحنههاي ملموس نمايش اشكال خشونت را ما در صحنه ترافيك شهري به ويژه در صحنه برخورد افراد مشاهده ميكنيم. اين صحنهها مفري براي بيرون ريختن يا تخليه فشارهاي رواني ناشي از ناكاميها، درماندگيها، سردرگميها، و اعتراضهاي نهفته در افراد است كه محل بروز يافته است و شما ميتوانيد حدس بزنيد كه نوعي انتقال و جابهجايي هم در محل ابراز خشونت صورت گرفته باشد به عنوان مثال، به صورت عاميانه ميگويند دلش از جاي ديگري پر است، و سر ديگري تخليه ميكند. نوعي سلسله مراتب در اعمال خشونت بين فردي ديده ميشود كه ميتواند ريشه ساختاري داشته باشد. شما ممكن است از اعمال تبعيضي كه در محل كار نسبت به شما رخ داده باشد ناراحت باشيد اما چون به اصطلاح، «زورتان به رييستان نميرسيده است» تلافياش را سر فردي كه قدرت كمتري داشته يا دارد مثلا همسرتان، يا فرزندانتان، همسايهها، راننده تاكسي، يا راننده اتومبيل بغلي در ميآوريد. همانطور كه گفتم ريشههاي رفتار خشونتبار، متنوعند به طوري كه از منشأ زيستي و ارثي آن، تا عوامل محيطي، روانشناختي، و فرهنگي تفاوت پيدا ميكند. نوعي از خشونت هم شناسايي شده كه به عبارتي خشونت پنهان تلقي ميشود و درباره كساني كه مورد اعمال تبعيض يا طرد قرار ميگيرند شناسايي شده است. اگر شما فردي متعلق به يك گروه اقليت باشيد و در شرايطي قرار داشته باشيد كه حقوقتان از سوي اكثريتي كه از قدرت بالاتري برخوردارند پايمال ميشود در واقع قرباني اين شكل از خشونت شدهايد كه به ظاهر نامحسوس است اما آسيبهاي جدي به همراه دارد و بخشي از افراد جامعه را مورد آسيبهاي رواني و روحي بلندمدت و محروم شدن از فرصتهاي رشد و بالندگي قرار ميدهد. بسياري از افراد جامعه اكثريت، تنها زماني ميتوانند احساس قربانيان اين شكل از خشونت را درك كنند كه در رابطه با گروه غالب ديگري در قالب يك اقليت ظاهر شوند، به عنوان مثال، بسياري از ايرانيان متوجه سوءرفتارهايي كه نسبت به افرادي از كشورهاي همسايه كه به خاطر فشارهاي سياسي يا اقتصادي ناچارا در ايران زندگي ميكنند صورت ميگيرد، نيستند، مگر اينكه خودشان در جستوجوي كار به كشوري توسعهيافتهتر سفر كرده باشند و مورد رفتارهاي تبعيضآميز و نگاه بالا به پايين برخي از ساكنين آن كشورها قرار بگيرند. آنجاست كه يك ايراني ميتواند حس يك افغاني – كه زماني در طول تاريخ همين سرزمين برادر يا خواهر همين ايرانيان به حساب ميآمده است- را دريابد هنگامي كه از سوي هموطنانش مورد تحقير و توهين و تبعيض قرار ميگيرد.
آيا طي سالهاي اخير اين خشونت اجتماعي نسبت به گذشته زيادتر شده است؟
به نظرم ميرسد كه اشكال خشونت بيشتر در «معرض ديد» و «تجربه مردم» قرار گرفته است. شما در سطح برخي رسانهها، و فيلمها شاهد صحنههاي خشونت آميز بيپرده و بيپروا قرار ميگيريد و كودك و سالمند به يكسان شاهد اين صحنهها هستند، و مسلما تاثير ميپذيرند، كه خشونت نزد مردم به امري «معمولي» و «قابل انتظار» و نه پديدهيي كه ذهنها در اجتماع نسبت به آن حساس است مبدل ميشود، و كودكان، از راه ديدن و شنيدن، و تكرر، رفتارها و كردار و گفتارهايي را ميآموزند و خواسته يا ناخواسته، الگوي رفتاري خويش قرار ميدهند. اين در چارچوب فرآيند «جامعهپذيري» يعني انتقال ارزشها از نسلي به نسل ديگر صورت ميگيرد. اينجاست كه افرادي كه در مقام و مسووليتي هستند يا عوامل و كارگزاران جامعهپذيري به حساب ميآيند (مشتمل بر والدين در خانواده، اصحاب آموزش رسمي، اولياي رسانهها، و نظاير آن) بايد توجه داشته باشند كدام رفتارها را در جامعه تشويق كرده و تعميم ميدهند و اين ترويج، چه تبعاتي را به دنبال خواهد داشت.
اين دعواها و عصبي بودن و به طور كلي خشونتها تا چه اندازه ريشههاي اقتصادي دارد؟
با توجه به توضيحات قبلي كه در باب شناسايي مفهوم و اشكال خشونت دادم قاعدتا زمينه شكلگيري خشونت ميتواند از فضاهاي خانگي و خانوادگي گرفته تا فضاهاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي را نيز شامل شود. قطعا فشارهاي اقتصادي ميتوانند در بروز رفتار خشونتآميز صاحب سهم و نقشي حايز اهميت باشند، آنجا كه مردم در تامين نيازهاي اوليه خود به دليل فقر و مضيقه، دچار ضعف و ناتواني ميشوند، و ناكاميها و ياس از دستيابي به اهداف مشروع، منجر به خشم ميشود. به عنوان مثال، بيكاري به همين دليل همواره به عنوان عاملي براي بروز رفتار پرخاشگرانه مورد اشاره و تاكيد قرار گرفته است و به ويژه در شرايط افزايش نرخهاي بيكاري است، كه با افزايش فقر و آسيبهاي اجتماعي روبهرو هستيم، و حتي پديدههايي چون خشونتهاي گروهي و سازمان يافته نيز زمينه بروز پيدا ميكنند. همبستگي ميان بيكاري، فقر فزاينده و نرخهاي خودكشي نيز در كنار رفتار تخريب گرايانه در تجربه برخي كشورهاي غربي نظير ايالات متحده بنا به مطالعات پژوهشي مورد شناسايي قرار گرفته است و كشورهايي كه نرخهاي بالاي تورم، بيكاري، و فقر مطلق درباره بخشهايي قابل توجه از كل جمعيت شان را تجربه كرده يا ميكنند بايد به موقع متوجه هشدارها و تبعات اجتماعي و پرخاشگريهاي متعاقب آن در سطوحي وسيع بشوند. در اينجا بد نيست به مطلبي كه در يكي از كتابهاي درسي دانشگاهي در زمينه تبعات بيكاري درازمدت درباره سلامت رواني افراد ذكر شده است اشاره كنم. در اين كتاب به نتايج تحقيق دانشمندي به نام توماس كاتل اشاره شده است كه سالها در زمينه «بيكاران دايمي» و وضعيت روحي، رواني ايشان مطالعه كرده است. منظور از بيكاران دايمي يا «كارگران مايوس»، مردان و زناني است كه شش ماه يا بيشتر سر كاري نرفتهاند و چنان از يافتن شغل دلسرد شدهاند كه از جستوجو كردن هم، دست كشيدهاند. كاتل در چنين افرادي نشانهها و علائمي مشابه با شرايط بيماران رو به احتضار مشاهده كرده است. وي در پژوهش خود كه در دهه نود ميلادي در ايالات متحده صورت داده بود، يك سلسله نشانهها را شناسايي كرد كه در مرحله اول، افرادي كه بيكار شده بودند، خشم و ناكامي خود را بر سر كارگران همكار و كارفرمايان خود تخليه ميكردند و متوسل به تيراندازي و حملات مسلحانه هم ميشدند و بنا به آمارها، قتل به سومين عامل عمده مرگ در محيط كار تبديل شده بود. كاتل در ادامه به اين نكته اشاره ميكند كه، اكثر كارگران بعد از اينكه تقريبا يك سال بيكار ميماندند، به تدريج خشم خود را به خويش معطوف ميكنند. احساس سركوبگر شرمساري و خفت و خواري، دايما در اين افراد، با از دست رفتن سرزندگيشان تشديد ميشود و كمكم به جاي خشم و غضب، خسته و وامانده ميشوند و بسياري از ايشان خانوادههايشان را ترك ميكنند. مرگ رواني، معمولا در اينگونه افراد قبل از مرگ واقعي روي ميدهد. و بسياري از آنان كه از غلبه بر شرايط خود ناتوان هستند و احساس ميكنند كه سربار خانواده، دوستان و جامعه شدهاند، به زندگي خود خاتمه ميدهند يعني به شرايطي دچار ميشوند كه «خودكشي» را كه يكي از بارزترين اشكال اعمال خشونت معطوف به خود است، به عنوان راه نجات خويش انتخاب ميكنند. اين شرايط را ميتوان در هر جامعهيي كه افراد در سطحي وسيع به مشكل بيكاري دچار ميشوند انتظار داشت. نرخهاي بيكاري فزاينده در ارتباطي معقول با انواع آسيبهاي اجتماعي، خشونت معطوف به ديگران يا معطوف به خود (در قالب خودزني و خودكشي) قرار ميگيرد. بنابراين ميزانهاي فزاينده بيكاري را ميتوان در حكم زنگهاي خطر براي توسعه خشونت رو به تزايد در هر جامعهاي، به شمار آورد.
هر گونه تجاوز به حريم شخصي از قبيل متلكپراني، تعرضها به صورت نگاه كردن، تعقيب كردن، كاربرد ادبيات يا لحن نامناسب ضمن صحبت كردن يا در مواردي، تصويربرداري و فيلمبرداري مخفيانه در فضاهاي خاص مثل استخرها، فروشگاههاي لباس و غيره به نوعي مصداقي از رفتار خشونتآميز است
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید