به ياد ايرج بسطامي، صدایی که زیرآوار ماند

1392/10/4 ۰۹:۳۵

به ياد ايرج بسطامي، صدایی که زیرآوار ماند

آمنه اسماعيل‌زاده / پنجم دي ماه سال 1382، يادآور بال گشودن تعداد زيادي از كساني است كه بم بر سرشان آوار شد. روزي كه لرزش ستون‌هاي ستبر بناي زيبا و تاريخي ارگ بم شكستن كمرش را در پي داشت و با و عروج سبكبال و دردناك ايرج بسطامي همراه بود. هنرمندي بزرگ كه فقدانش و مصيبت نبودش در عرصه موسيقي جبران ناپذير مي‌نمايد و در شرح نايد.

 

 

آمنه اسماعيل‌زاده / پنجم دي ماه سال 1382، يادآور بال گشودن تعداد زيادي از كساني است كه بم بر سرشان آوار شد. روزي كه لرزش ستون‌هاي ستبر بناي زيبا و تاريخي ارگ بم شكستن كمرش را در پي داشت و با و عروج سبكبال و دردناك ايرج بسطامي همراه بود. هنرمندي بزرگ كه فقدانش و مصيبت نبودش در عرصه موسيقي جبران ناپذير مي‌نمايد و در شرح نايد.

 

و اما ايرج بسطامي...

زنده ياد ايرج بسطامي در نخستين روز آذرماه سال 1336 هجري شمسي در كوچه باغ جعفري شهر بم و در منزل آبا و اجدادي خود - كه قدمتي 120 ساله داشت - در خانواده‌اي آشنا و علاقه‌مند به موسيقي چشم به جهان گشود. اعضاي خانواده وي از جد پدري گرفته تا پدربزرگ و پدر، همگي دستي بر آتش موسيقي (آواز خواندن و نواختن سازهاي مختلف) داشتند و همين امر موجب شد تا ايرج خردسال نيز به تبع اكابر خاندان خود از سن 5 سالگي شيفته نواي ساز و الحان خوش حنجره‌ها شود. وي در چنين فضايي رشد يافت و در اين ميان از تجربيات پدر و عمو بهره‌ها برد. اما خود معتقد است تأثير عمويش يدالله بسطامي در ابتداي اين مسير بر وي از ديگران چشمگيرتر و قابل اعتناتر بوده است.

اين تأثير تا به حدي بود كه ايرج توانست با گروهي كه توسط عمويش و با عنوان برادران بسطامي تأسيس شد پاي به راديو، تلويزيون و اردوهاي رامسر نهد و به اجراي برنامه‌هاي متعدد پردازد.

پس از فوت يدالله بسطامي كه در اوايل انقلاب شكوهمند اسلامي حادث شد ايرج كه حال تنها 22سال داشت رحل اقامت به تهران افكند. سفر ايرج بسطامي به تهران و تلمذ موسيقي در پايتخت اگر چه با به جان خريدن مشكلاتي همچون رفت و آمدي به دوري مسافت بين تهران تا بم (2400 كيلومتر)و مشكلات مالي بسيار همراه بود اما وي را از مسيري كه به آن علقه و تعلق خاطر داشت دلسرد و ملول نكرد.

او در تهران به فراگيري آواز و رديف‌هاي آوازي نزد استاد مسلم آواز ايران محمدرضا شجريان پرداخت و همين آشنايي وي را به يكي از عزيز‌ترين اعضاي خانواده موسيقي وي مبدل ساخت و نيز مقدمات آشنايي وي با بزرگاني همچون پرويز مشكاتيان، محمد رضا درويشي، كيوان ساكت و... را فراهم كرد.

ايرج بسطامي بعدها و پس از وقوع انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در محله پامنار تهران سكني گزيد و پس از آموختن آواز نزد استاد محمد رضا شجريان به فراگيري ساز سنتور نزد پرويز مشكاتيان پرداخت تا تلفيق شعر و موسيقي را به بهترين وجهي دريابد و از همتايان خود به اين لحاظ پيشي گيرد.

آثاري ماندگار

بسطامي به همراه مشكاتيان در سال‌هاي 1990 و 1994 كنسرت‌هاي متعددي در سراسر اروپا را تجربه و نخستين آلبوم‌هاي خود را با كمك وي منتشر كرد. ابتدا كنسرت افشاري مركب را با پرويز مشكاتيان در تالار وحدت برگزار كرد و سپس آلبوم‌هاي افشاري مركب (1369)، مژده بهار(1370)، افق مهر (1371)، وطن من (1373) را با همكاري و آهنگسازي وي در معرض قضاوت دوستداران موسيقي قرار داد.

با آلبوم «موسم گل» كه حاصل همكاري وي و محمد رضا درويشي بود و به بازخواني برخي تصانيف قمرالملوك وزيري اختصاص داشت اوج صداي خود را به منصه ظهور رساند و «بوي نوروز» كار مشتركي با گروه دستان به آهنگسازي محمد علي كياني‌نژاد،كاري ديگر را به كارهاي ماندگاروي افزود.

آلبوم فسانه (كيوان ساكت)، سكوت (كوروش متين) و تحرير خيال (حسين پيرنيا) و... نيز از ديگر آثار اويند اما بسياري از ايرانيان ايرج بسطامي را باآتشي كه با «گلپونه‌هاي وحشي» (من مانده‌ام تنهاي تنها) روي آهنگي از حسين پيرنيا به دل‌ها زد و تصنيف «اي وطن» (اي خطه ايران مهين اي وطن من / اي گشته به مهر تو عجين جان و تن من) مي‌شناسند.

ايرج بسطامي پس از بروز رخوت و سكوت در عرصه موسيقي به بم بازگشت و به دور از جنجال‌ها و هياهو‌ها به تدريس آواز در شهرستان بم و استان كرمان و نيز سرپرستي خانواده برادر مرحومش نصرت‌الله پرداخت تا اين كه صداي دلنشين و ماندگارش در پنجمين روز دي‌ماه سال 82 براي هميشه با خاطره ايرانيان عجين شد و نام مردي هنرمند اما گمنام اگر چه خيلي دير اما به يكباره ورد زبان هر ايراني شد!

ايرج بسطامي، ويژگي‌ها، خلقيات

ايرج بسطامي تنها خواننده چپ كوك زمان خود بود و قدرت خواندن گام‌هاي بالا را داشت. وي به لحاظ جنس و وسعت خاص صدا منحصر به فرد بود و همين ويژگي‌ها آواز وي را تنها شبيه خود او مي‌كرد. وي به لحاظ شخصيت از تمامي هياهوها و جنجال‌هاي فردي و هنري دوري مي‌گزيد تا جايي كه بسياري از ايرانيان اين خواننده كم مانند را تنها پس از بال گشودن از خاك به افلاك شناختند. بسطامي هماره بسيار فروتن بود تا جايي كه تا قبل از وفاتش هرگز اجازه نداد عكسي از وي روي كاست هايش درج شود و يا روزنامه نگار يا نويسنده‌اي در وصفش قلم فرسايي كند و البته شايد مهمترين علت گمنامي‌اش همين امر بود.

يكي از تخصص‌هاي وي تلفيق صحيح و دلنشين شعر و موسيقي بود، خصيصه‌اي كه او را از بسياري از همتايانش بشدت متمايز مي‌ساخت.

ايرج از زبان خود ايرج

ايرج بسطامي درباره خود و هنرش مي‌گويد:«موسيقي در خانواده من ريشه‌اي عميق داشت و غير از صداي خوش كه موروثي بود، پدرم با موسيقي آشنايي تام داشت و مرحوم يدالله بسطامي عمويم به رديف‌ها، گوشه‌ها و مقام‌هاي موسيقي ايران آشنايي و مهارت كافي داشت و او مشوق من در موسيقي و فراگيري آن بود و هرچه در اول من از موسيقي ايران اندوخته ام، از ايشان بوده و خود را مديون وي مي‌دانم.

ولي متأسفانه او در اوايل انقلاب فوت شد و از اين واقعه تأسف بار بي‌اندازه دلتنگ و ملول شدم. براي اين كه بتوانم در روحيه خود تغييراتي ايجاد كنم به تهران آمدم و در اين شهر با خيلي از استادان موسيقي و تعليم آواز آشنا شدم كه در رأس ايشان هنرمند شايسته و ارجمند پرويز مشكاتيان بود. ايشان با دلسوزي و عطوفت و مهرباني بسيار اجازه داد كه از منبع فياض و الهام بخش و سراسر از ذوق و هنرشان كسب فيض كنم. به عقيده من علم و تكنيك بخصوص در هنر، هديه‌اي است براي بشر كه در طول تاريخ تكوين يافته و به اوج رسيده است. بنابراين ذكر نام استاداني كه تحت نظر آن‌ها تعليم گرفته‌ام، تضييع حقوق سايرين است و آنچه امروز در موسيقي ايران موجود است از نكيسا و باربد و رامتين گرفته تا نوازنده و موسيقيدان گمنام و دور افتاده روستايي، در مجموع تلاش همگي آن‌هاست كه موسيقي ايران را ساخته‌اند، منتها هر كدام در جاي و مكان خود خدمت كرده‌اند. نوازندگان و خوانندگان گمنام صحراها و دشت‌ها و روستا‌ها را كه حامل انتقال سينه به سينه موسيقي ايران بوده‌اند، در تكامل من داراي همان نقشي هستند كه استاد مستقيم و بلافاصله معلم من؛ لذا خود را مديون همه موسيقيدانان و هنرمندان اين هنر مي‌دانم.»

ايرج از زبان ديگران

پرويز مشكاتيان: «بسطامي با اميد و انگيزه‌اي والا به تهران آمد و تنها به تعالي هنرش مي‌انديشيد، اما پس از چندي ديگر چشم‌انداز روشني نديد. آرزوي او داشتن سقفي بود كه باران بر سرش نريزد اما آن را هم نداشت.»

شهرام ناظري: «اگر بنا باشد از بهترين‌هاي خوانندگان پس از انقلاب مثالي بياورم ايرج بسطامي را نام مي‌برم. او از ذوق ذاتي خاصي بر خوردار بود و نقطه اميدي در عرصه آواز بعد از انقلاب محسوب مي‌شد.»

عبدالحسين مختاباد: «وي تنها خواننده چپ كوك زمان خود بود او قدرت خواندن گام‌هاي بالا را داشت و به لحاظ جنس و طعم ويژه‌اي كه صدايش داشت در سه يا چهار دهه گذشته بي‌مانند بود.»

سيروس علي‌نژاد: اول باري كه بسطامي را ديدم سال 1369 در تالار رودكي بود. او تازه به جامعه موسيقي ايران معرفي شده بود آن شب بسطامي در جمع گروه عارف غوغا مي‌كرد. جذبه موسيقي گروه عارف و آواز ايرج بسطامي كه تازه پا به عرصه نهاده بود، نفس‌ها را در سينه‌ها حبس كرده بود. وقتي شروع كرد چنان مجلس را گرفت كه همه از خود بي‌خود شدند. شجريانِ ديگري ظهور كرده بود. شعر سعدي را مي‌خواند و سوزي كه در صدايش بود مجلس را به آتش مي‌كشيد، دلها را به فغان وا مي‌داشت و آه از سينه‌ها بر مي‌آورد:

بر من كه صبوحي زده‌ام خرقه حرام است

اي مجلسيان راه خرابات كدام است

با چون تو حريفي به چنين جاي در اين وقت

گر باده خورم خمر بهشتي نه حرام است

سعدي مكن انديشه كه در كام نهنگان

چون در نظر دوست نشيني همه كام است

كيوان ساكت: «ايرج كه تا آخرين روز عمر نگهداري از همسر و فرزندان برادر درگذشته‌اش را بر عهده داشت، علي‌رغم برخورداري از امتيازات برجسته صوتي كه مي‌توانست موجب شود وي امكانات مادي فراوان داشته باشد، به اين‌گونه مسائل توجهي نداشت. او با صدايي سوخته و باطني زلال هميشه در دل ما باقيست.»

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: