بیژن کامکار در سالروز تولدش: هنوز نمی دانم بالاخره موسیقی حلال است یا حرام

1392/9/30 ۱۱:۰۱

بیژن کامکار در سالروز تولدش: هنوز نمی دانم بالاخره موسیقی حلال است یا حرام

مژده نوروزی: می‌گویند دف را از گوشه خانقاه به کنسرت‌ها آورد و یکی از بنیان‌گذاران گروه عارف و شیدا بود. حالا با اندوخته‌ای گرانبها از موسیقی ملی و مقامی ایران، پا به ۶۴ سالگی‌ گذاشته‌است. بیژن کامکار همیشه چهره آشنای دف‌نوازی ایران است. سهم او برای ارتقاء موسیقی ایران زیاد و دست‌ و قلبش برای صدایی آشنا می‌کوبد.

 

 

مژده نوروزی: می‌گویند دف را از گوشه خانقاه به کنسرت‌ها آورد و یکی از بنیان‌گذاران گروه عارف و شیدا بود. حالا با اندوخته‌ای گرانبها از موسیقی ملی و مقامی ایران، پا به ۶۴ سالگی‌ گذاشته‌است. بیژن کامکار همیشه چهره آشنای دف‌نوازی ایران است. سهم او برای ارتقاء موسیقی ایران زیاد و دست‌ و قلبش برای صدایی آشنا می‌کوبد.

بیژن کامکار را هر شنونده موسیقی ایران می‌شناسد. بیشتر آثار منتشر شده در ایران را او دف نوازی کرده‌است. صدای سازاش میزان است و گوش کردن به آن کلاس درس؛ او را در آستانه ۶۴ سالگی، در خانه‌اش ملاقات کردم. پیش از آغاز گفتگو، عکس‌ها روی دیوار سخن می‌گفتند. خانواده موسیقی به یک‌جا روی دیوار ایستاده بودند و هر کدام بخشی از تاریخ زندگی بیژن کامکار را روایت می‌کردند. جمع‌شان جمع بود؛ از عکس‌های خانوادگی گرفته تا اعضای گروه عارف و شیدا، لطفی، علیزاده، شجریان ... او کنار دوستان‌ قدیمی‌اش نشست و گفتگو آغاز شد.

 

پیش از آن‌که سئوال‌هایم را بپرسم، نرمش‌های دست‌اش را که فیزیوتراپ از او خواسته بود انجام داد و تاکید کرد که سخنور خوبی نیست اما گفته‌هایش را این‌گونه آغاز کرد.

 

قبل از صحبت درباره موسیقی می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم؛ بیش از 30 سال از انقلاب می‌گذرد در حالیکه "بیژن کامکار" هنوز نمی‌‌‌داند بالاخره موسیقی حلال است یا حرام؟! معتقدم ابتدا، باید تکلیف موسیقی روشن شود. همچنین فکر می‌کنم هیچ اقدامی نه از سوی وزیر، نه وکیل، نه رییس، کاری از پیش نمی‌برد وقتی هنوز تکلیف موسیقی روشن نیست.

دلیل ادعایم هم این است که مجوز وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را برای اجرای کنسرت گرفته‌ایم، به عبارتی مجوز رییس‌جمهور و مجوز 70 میلیون جمعیت ایران و تایید شورای عالی موسیقی را و بعد رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مانع برگزاری کنسرت شده است.

وقتی حرف وزیر به عنوان نماینده رییس‌جمهور و رییس‌جمهور به عنوان نماینده ملت برای رییس اداره ارشاد در یک استان اهمیتی ندارد نشانه چیست؟ کسانی که محبوبیت دارند و فتوایشان نزد مردم جایگاه ارزشمندی دارد،‌ باید تکلیف ما را روشن کنند. فتوا بدهند که آیا موسیقی حلال است یا حرام؟!

وقتی تکلیف حلال یا حرام بودن موسیقی تعیین شود آن وقت است که وزیر دایره تصمیم‌گیریش وسیع می‌شود و آن وقت مجوزهای صادر در مرکز (پایتخت)، در سایر استان‌ها نیز مورد پذیرش بی‌چون و چراست.

 

 

راجع به صحبتی که کردید به نظر می‌رسد تصمیماتی که در تهران گرفته می‌شود واقع‌بینانه‌تر از برخی استان‌هاست...

بله. اما چرا باید استان‌ها با این مساله شخصی برخورد کنند در حالیکه این فکر جمعی است. سلیقه‌های مختلف جمع می‌شوند و به یک نقطه می‌رسند و آن هم رییس‌جمهور است. استاندار یک استان حق ندارد خلاف نظر وزیر حرفی بزند. زیرا سلیقه‌های شخصی یکی شده و از این یکی‌شدن سلیقه‌ها، اتحاد یا شورا شکل گرفته است.

 

حال این اتحاد یا شورا در سطح مملکتی به چه معناست و در کجا خودش را نشان می‌دهد؟ به‌طور‌حتم در هیات دولت. استاندار، توسط هیات دولت انتخاب و امام جمعه نیز توسط رهبری منصوب می‌شود. رهبر انقلاب هم که در پایتخت است. من هم که در پایتخت زندگی می‌کنم و تابع قوانین کشورم. وقتی من مجوز پایتخت را که در آن هیات دولت و رهبر انقلاب مستقر هستند به استان می‌برم نباید مجوزم دیده نشود. این شبیه به برخوردهای ملوک‌الطوایفی است.

می‌گوییم هندوستان کشور 72 ملت است در حالیکه ایران کشور هزار ملت است. یک گوشه‌اش دیلمی، گوشه‌ای بختیاری، لری، مازندرانی، گیلانی و ... . با این حال، تمام قومیت‌ها در مرکز نماینده دارند یعنی تمامی سلیقه‌ها در یک نقطه با هم به اشتراک می‌رسند.

 

نقش نهادهایی مثل خانه موسیقی در درازمدت برای برون‌رفت از مشکلاتی که جامعه موسیقی با آن دست به گریبان است چیست؟

پشت خانه موسیقی فکرهای خوبی است و افراد جان برکف، عاشق و دلسوخته با ایده‌های بسیار زیبا و در‌عین‌حال عملی در این خانه به فعالیت مشغولند، اما بازوی اجرایی آنها ضعیف است. از طرفی این خانه، تنها در تهران وجود دارد و به همین خاطر طبیعی است از بسیاری از اخباری که به طور نمونه در سنندج رخ می‌دهد اطلاع کمی داشته باشد.

با این حال اگر در برخی از نقاط هم در اجرای موسیقی کمی آزادی می‌بینیم تلاش دوستانی است که در خانه موسیقی مستقرند. کسانی که عاشقند اما قدرت اجرایی محدودی دارند. باز هم برمی‌گردم به صحبت‌های اولم و اینکه باید یک مرجع بسیار بزرگ و مورد‌احترام فتوا بدهد تا دست خانه موسیقی برای انجام برخی از کارها باز شود. اطمینان می‌دهم که با دادن آزادی، ما موسیقیدان‌ها، هیچگاه از آزادی سوء‌استفاده نمی‌کنیم. اگر آزادی بدهند ما به زیباترین شکل پاسخ می‌دهیم. 

 

برویم به سراغ خودتان و کارهایتان، چرا دف را به عنوان یکی از سازهای تخصصی خود انتخاب کردید؟

ما مدیون خانقاه هستیم زیرا در مقطعی از تاریخ توانست دف را برای آیندگان حفظ  کند. دف در اشعار تمامی شعرای کهن ما حضور دارد. درسنگ‌نوشته‌های 3 هزار سال قبل در طاق بستان می‌توان دف‌نوازان را دید در حالیکه مشغول دف‌نوازی هستند. این فرهنگ را می‌توان در ادبیات، نقاشی و تمامی هنرهای ایرانیان یافت.

دف در موسیقی ایران کهن وجود داشته، برخلاف تصور برخی که تمبک را سازی ایرانی می‌دانند این ساز نه برای ایران بلکه متعلق به عرب‌هاست. قدمت تمبک در ایران به چهارصد سال پیش یعنی از زمان صفویه به بعد می‌رسد. تمبک در واقع تغییر شکل یافته تمپوی عربی است در حالیکه دف متعلق به ایران است.

 

رابطه دف و خانقاه چیست؟

در طول تاریخ همواره مساله حلال و حرام بودن موسیقی محل بحث بوده است. به همین خاطر این سازها برای ادامه حیات به خانقاه پناه بردند تا جان خود را از خطر مرگ نجات دهند. دف تا زمانیکه در خانقاه بود محفوظ ماند. این فرهنگ در مورد "نی" هم وجود دارد ، این دوساز، برای نجات از خطر مرگ به مراسم آیینی درویشی کردستان پناه بردند، در غیر اینصورت از بین می‌رفتند.

در مورد کمانچه و تنبور هم همین مطلب وجود دارد. کمانچه به مراسم آیینی لری می‌رود و تنبور در مراسم آیینی اهل حقی‌ها یافت می‌شود.

 

چنگ یا هارپ فعلی ساز اصیل ایرانیان هم برای محفوظ ماندن از مرزهای ایران خارج می‌شود. در حال‌حاضر، ابرنوازنده‌های چنگ در روسیه هستند. عود یا بربط نیز سازی ایرانی است که عرب‌ها آن را به نام خود ثبت کردند در حالیکه این ساز بم متعلق به ایرانیان بوده است.

دف در گوشه خانقاه، خودش را پنهان کرد تا محفوظ بماند. در سال 53 شمسی، بیژن کامکار، دف را از خانقاه بیرون آورد و آن را وارد موسیقی ایرانی کرد.

در طول تاریخ همواره مساله حلال و حرام بودن موسیقی محل بحث بوده و همواره به موسیقی حمله می‌شد. به همین خاطر برخی سازها برای ادامه حیات به خانقاه پناه بردند تا جان خود را از خطر مرگ نجات دهند

 

چرا دف ساز تخصصی شما شد؟

باید بگویم اتفاق، اجبار و انتخاب به یک نسبت در اینکه دف ساز تخصصی من شود دخالت داشتند. هنگام کودکی و در سنین 12 سالگی به بعد وقتی به خانقاه می‌رفتم بی‌نهایت جذب این ساز می‌شدم. دف‌نوازی آن هم به صورت گروهی در خانقاه به معجزه می‌ماند، جذابیت عجیبی دارد. در رویاهای شبانه‌ام همیشه این نکته وجود داشت که دف را در آنسامبل ایرانی وارد کنم.

برخلاف تصور عده‌ای هیچگاه دف را برای کم کردن صدای تمبک و بقیه سازها به موسیقی ایران وارد نکردم بلکه دف به کمک دیگر سازهای ایرانی آمد. هرجا که دف زدم تمبک هم بود.

نخستین حضور "دف" بعد از سالیان در جشن فرهنگ و هنر شیراز بود. بزرگان موسیقی همه جمع بودند، در این شرایط جشن فرهنگ و هنر شیراز برگزار شد. در‌حقیقت خیلی ناباورانه به روی صحنه رفتیم و تردید داشتیم که آیا نخستین تجربه دف‌نوازی بعد از سالیان موفق می‌شود یا خیر؟ اما اجرای روی صحنه نشان داد که موفق شدیم. تمام مردم جذب این ساز شدند. دف، سازی است که قابلیت استفاده در گروه‌های پاپ، ارکستر سمفونیک و گروه‌های فولکلوریک را دارد.

اوایل انقلاب، موسیقی با مشکل مواجه شد. رادیو چیزی نداشت که پخش کند و در مقطعی از تاریخ انقلاب اسلامی، می‌بینیم که اصلا  موسیقی وجود ندارد. رادیو و تلویزیون آن دوران فقط نی‌نوازی حسین علیزاده و موسیقی فیلم محمد رسول الله را برای مدتی پخش می‌کرد، دیگر چیزی نبود.

در آن شرایط نه من، بلکه تمامی همکارانم در گروه "عارف" و "شیدا" برای تولید آثار موسیقایی احساس نیاز کردیم. خزانه موسیقی لاک و مهر شده بود و اگر آن خزانه را پر نمی‌کردیم خودمان از بین می‌رفتیم. در آن شرایط من برای حفظ موسیقی هر سازی را به دست می‌گرفتم و می‌نواختم در حالی که ساز اصلی‌ام تار است.

 

چرا به سراغ رباب‌نوازی رفتید؟

خوشبختانه! در هر گروهی می‌رفتم پهلوانی تار می‌نواخت. مثلا در گروه "شیدا"، پهلوانی مثل "لطفی" بود. در آن شرایط من نوازنده رباب شدم.

ضرورت اوایل انقلاب تا تقریبا نزدیک به نیمه سال 60 و ممنوعیت بسیاری از سازها مثل تمبک و همچنین ریتم‌هایی مثل شش هشت_ ریتم اصیل ایرانی- میدان را برای دف و رباب باز کرد. ما باید تولید می‌کردیم در غیر‌اینصورت فرصت از دست می رفت.در آن شرایط وقتی سرپرست، سازی را تعیین می‌کرد همان ساز را می‌نواختم. هنوز هم عاشق تولید هستم. عاشق این هستم که بروم در استودیو زندگی کنم در حالی که تدریس چندان با روحیه‌ام سازگار نیست.

 

آیا تا به حال برای شما پیش آمده که در روی صحنه آمادگی اجرای برنامه را نداشته باشید؟

یادم نمی‌آید. اتفاقا برعکس. همیشه عاشق این هستم که روی صحنه بروم، چون اجرای کنسرت جزوی از زندگی من است. ما کامکارها برخلاف موسیقیدان‌های دیگر هم نسل خود که همگی شغلی غیر از موسیقی هم داشتند ، هنر موسیقی را به عنوان حرفه و شغل خود انتخاب کردیم. نمی‌گویم از کاری که کردم پشیمانم، به هیچ وجه؛ ما کامکارها عاشق رفتن روی صحنه هستیم.

با این حال، صحنه به رغم جذابیت‌هایی که دارد همواره برای اجر‌اکنندگان با ترس و دلهره همراه است. همیشه روی صحنه یک ربع اول را هنوز گرم نشده‌ایم. پیش‌درآمد هم برای این است تا همه آماده شویم، ترس‌ها و اضطراب‌ها بریزد، و نفس‌ها تنظیم شود.

به جرات می‌گویم هیچکس نمی‌تواند کاری را که در استودیو انجام می‌دهد در روی صحنه انجام دهد. هیچگاه صدای روی صحنه مانند صدای پالایش شده در استودیو  نیست و ما هیچگاه نمی‌توانیم آن صدا را بشنویم.

صحنه محل ملاقات هنرمند با مخاطب است. هیچ وقت کوآلیته‌ای که در استودیو ضبط می‌شود، جنس‌صدا و هماهنگی را نمی‌توان در صحنه یافت. حتی برای قوی‌ترین هنرمندان جذابیت روی صحنه هیچ وقت از بین نمی‌رود. به محض آنکه پرده‌ها را می‌کشند تپش‌قلب شروع می‌شود و هربار این اتفاق می‌افتد. اما هیچگاه برای من اتفاق نیفتاده که نخواهم برنامه اجرا کنم بلکه برعکس مشتاق ادامه و اجرا بودم.

 

آیا هیچگاه تحت تاثیر شرایط مختلف بیرونی هم این اتفاق برای شما پیش نیامده است؟

اخیرا کنسرت "دف و نی" را برگزار کردیم و فقط چهار جلسه تمرین داشتیم. در حین تمرین ها، "اردوان" سکته قلبی کرد. وضعیت قلبی و مغزی‌اش نابسامان بود، ما بیش از 10 روز را با دلهره و اضطراب گذراندیم. واقعا کسی با آن همه دلهره و اضطراب می‌‌تواند روی صحنه بیاید و بیان احساسات کند؟ فکر می‌کنم تنها پهلوانی مثل من این توان را دارد!

در آن اجرا نتوانستم "دف" بنوازم زیرا دستانم دچار آسیب شده بوداما چون سالن را گرفته بودم نمی‌توانستم از دستش بدهم. البته این باعث نمی‌شود که تمرین نکرده و فرمالیته به اجرا بپردازیم. آمادگی صد در صد نداشتیم، برای اینکه چاره‌ای هم نداشتیم.

اما، اما وقتی فیلم‌ها را می‌بینیم نه تنها من، بلکه همه هنرمندان، خودشان کار خود را نقد می‌کنند. هیچگاه هیچ هنرمندی صد در صد از کاری که انجام می‌دهد راضی نیست.

 به طور کلی از 50 سال پیش این قبیل کارها موروثی بود. به‌ندرت خانواده‌ها اجازه می‌دادند تا فرزندشان مطرب شود!

 

آقای کامکار، اگر در خانواده کامکارها نبودید باز هم به سراغ موسیقی می‌رفتید؟ آیا هنر موسیقی در خانواده کامکارها موروثی است؟

اگر من در خانواده کامکارها نبودم چه‌بسا حرفه دیگری را دنبال می‌کردم. شاید نجار، شاید هم مهندس و شاید.... اما با تمام این حرفها پدرم در اینکه امروز در این نقطه باشم بسیار نقش داشت. به طور کلی از 50 سال پیش این قبیل کارها موروثی بود. به‌ندرت خانواده‌ها اجازه می‌دادند تا فرزندشان مطرب شود!

اگر من از خانواده کامکارها نبودم اصلا معلوم نبود چه حرفه‌ای را دنبال می‌کردم. اما اینکه اگر موزیسین نبودم چه حرفه‌ای را دنبال می‌کردم راستش همیشه تئاتر و سینما را دوست داشتم. تئاتر را به این جهت که به بازیگری علاقمندم و سینما را به این جهت که مخاطبان زیادی دارد. علاوه بر مخاطب، به نظرم سینما تمامی هفت هنر را در دل خود نهفته دارد. نقاشی، نمایش، ادبیات، بازیگری، موسیقی و ... را دارد.

شاید یکی از ارکان مهم سینما هم موسیقی باشد. به همین دلیل این هنر بسیار برایم جذاب بود. از شما چه پنهان وقتی جوان بودم یعنی در سنین 18 تا 25 سالگی که همه عاشق شهرتند دوست داشتم سینما را که مخاطبانش همه مردم ایران بودند، دنبال می‌کردم. در‌حالیکه در آن دوران، تنها مخاطب موسیقی، رادیو سنندج بود. بعدها که به تهران آمدیم مخاطب موسیقی ما تمام مردم ایران شدند.

در این مورد خاص، به سه دلیل، خودم خودم را سانسور کردم. اول آنکه لهجه داشتم که بعدها فهمیدم با تمرین می‌توانستم این نقص را جبران کنم. دوم آنکه وقتی خواستم این حرفه، یعنی تئاتر و سینما را دنبال کنم آلوده موسیقی شده و به نوعی در این هنر حل شده بودم.

سوم، برخی اینطور تصور می‌کنند که چون ما کامکارها کاری به غیر از موسیقی بلد نبودیم از روی ناچاری، خانوادگی به موسیقی پناه بردیم. در حالیکه معدل دیپلم، ارسلان بالای 19 بود و با این معدل، او می‌توانست در هر رشته‌ای که می‌خواست تحصیل کند اما موسیقی را انتخاب کرد و ادامه داد.

"هوشنگ" نیز همینطور، او در سنندج و قبل از اینکه به تهران بیاییم بر روی زبان انگلیسی تسلط داشت. شاید تنها فرد خانواده کامکارها که تنها کاری که از او برمی‌آید موسیقی باشد من باشم. که علاوه بر اجرای موسیقی، تدریس هم دارم. به جرات می‌گویم در این 10 ساله اخیر تنها منبع درآمدم از راه تدریس موسیقی بود.

 

سلیقه شنیداری و سبک‌هایی که می‌پسندید چقدر نسبت به دوران جوانی‌تان تغییر کرده است؟

از 25 سالگی به بعد سلیقه‌ام در شنیدن موسیقی ثابت مانده است. امیدوارم صحبت مرا خیلی‌ها بشنوند، چطور است که ما در انتخاب رنگ، خوردن غذا، و ... تنوع طلبیم و هرچیزی در درازمدت خسته‌مان می‌کند، با این‌حال در انتخاب گوش‌دادن به موسیقی یکنواخت عمل می‌کنیم.

همه نوع موسیقی را گوش می‌دهم، موسیقی "پاپ"، موسیقی "کلاسیک"، و موسیقی ایرانی. این سلیقه، از 20 سالگی به بعد به وجود آمد. قبل از آن دوران و در زمان کودکی، مرحوم پدرم وقتی به "بنان" گوش می‌داد او را تکفیر می‌کردم که چه صدای خش‌دار و بدی را می‌پسندد در حالیکه هم اکنون وقتی صدای "بنان" را می‌شنوم اشک می‌ریزم.

این پیشنهاد را به همه می‌دهم که در شنیدن به موسیقی تنوع‌طلب باشند. حیف نیست ما موسیقی "هند"، "ژاپن"، "آمریکای مرکزی"، موسیقی "بولیوی" و ... را نشنویم. با این حال به طور عمده و طبیعی موسیقی ایرانی را بیشتر گوش می‌دهم. در دانشگاه با آقای "هرمز فرهت" درس "شناخت سبک‌ها" را گذراندم. از همان زمان هم بسیار علاقمند شدم. با این حال موسیقی پاپ، توفیق اجباری بود و از همه جا پخش می‌شد به همین خاطر هم همیشه از بین پاپ ها انتخاب می‌کنم و بعد به انتخابی‌هایم گوش می‌دهم.

 

در بین تمامی سازها با کدام ساز احساس نزدیکی بیشتری می‌کنید؟

من به خاطر شغلی که دارم به همه سازها علاقمندم. زیرا اگر بخواهم به ارکستراسیون فکر کنم باید حتی امکانات اجرایی سازها را هم بشناسم چون من هم موزیسین هستم و هم شنونده. اما به طور کلی در سازهای ایرانی ساز تار و از سازهای غیرایرانی گیتار فلامینگو را می‌پسندم.

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: