1392/9/30 ۱۰:۰۲
ایمان ملکا / كتاب «مهديان دروغين» آخرين اثري است كه از حجت الاسلام و المسلمین دكتر رسول جعفريان استاد تاريخ دانشگاه تهران به بازار نشر آمده است. به فاصله کوتاهی از انتشار این کتاب، حجم وسیعی از استقبال جامعه فرهنگی کشور معطوف به این اثر شد. چه اينكه هم موضوع جذاب بود و هم آثار دكتر جعفريان به دليل پژوهشهاي دقيق او در تاريخ اسلام همواره به عنوان آثار خوب و بعضاً مرجع تلقي ميشود، به بهانه تجديد چاپ اين كتاب، به سراغ ايشان رفتيم.
ظاهراً حضرتعالي در حال كار روي كتاب آخر خود «مهديان دروغين» هستيد تا در ويرايش جديد با مطالب جامعتري به بازار كتاب آيد. چطور شد اصلاً به سراغ اين موضوع –مهدويت- رفتيد و در ويرايش جديد چه مطالبي به كتاب اضافه خواهد شد؟
بالا گرفتن بحثهاي مهدويت توسط اطرافيان رئيس جمهور سابق و برخي محافل ديگر بنده را متوجه اين موضوع كرد البته بحث ظهور از پيش از دولت احمدينژاد شروع شد و در دولت ايشان و با حمايتهاي مالي كه از برخي مؤسسات مهدويت گراي افراطي صورت گرفت، اين بحثها رو به ازدياد گذاشت. به هر حال بنده به عنوان يك روحاني و علاقهمند به تاريخ فكر كردم قدري سابقه بحثهاي ظهور را دنبال كنم تا ببينم چه مسائلي در جريان بوده و اين همه مهدي دروغين در تاريخ در چه شرايطي و به چه دلايلي ظهور كردهاند. اما درباره اضافات چاپ جديد، در بيشتر بخشها در دل فصول كتاب، مطالبي افزوده ام. بخشي را كه مربوط به مسائل نزديكي ظهور در روزگار پس از انقلاب اسلامي و حتي در سالهاي اخير بوده توسعه داده ام. برخي از رسائل ادعاي ظهور را هم در پايان آوردهام كه دو برابر بخش قبل است. در لابهلاي كتاب بخشي مربوط به بحث علائم ظهور در دوره مشروطه است كه اصلاً در چاپ قبل نبود و در اينجا به صورت مفصل آمده است.
همانطور كه حضرتعالي در مقدمه كتاب خود آوردهايد، انتظار ظهور مختص به شيعيان و حتي مسلمانان نيست. اولين نشانههاي موعودگرايي كه حضرتعالي ضمن پژوهشهاي خود به آن رسيدهايد كي و كجا بوده است؟
بحث ظهور يكي از بحثهايي است كه در بيشتر اديان بود و اين را بارها نويسندگان و پژوهشگران مختلف يادآور شدهاند. طبعاً به دليل گستردگي آن و پذيرش آن در اديان مختلف زمينه سوءاستفاده نيز از آن به همان اندازه رواج داشته و دارد. در دنياي اسلام هم بحث ظهور از همان آغاز مطرح بوده است. وقتي پيامبر(ص) رحلت كرد يكي از صحابه گفت كه او نمرده و خواهد ماند و بعد از مرگ همه اصحابش، رحلت خواهند كرد. اين نوعي مهدويتگرايي بود. بعدها در دوره بني اميه جديتر شد. برخي از فرقههاي شيعه و سني دنبال اين بحث بودند. عباسيان هم خيلي سخت دنبال آن بودند. براي همين منصور نام پسرش را مهدي گذاشت. بههر حال ماجرا با شتاب پيش رفت.
آيا مهديان دروغين داراي پايگاههاي طبقاتي يا فرهنگي يكساني بودند يا اينكه از هر طيف و طبقهاي در ميان آنها ديده ميشود؟
تا آنجا كه ميدانيم بيشتر اين افراد انتسابي به سادات داشتند و به اعتبار اين كه از نسل پيامبر(ص)هستند يا حتي نام و كنيه شان شبيه آن حضرت است، چنين ادعاهايي مطرح ميكردند. بهطور طبيعي افرادي از سادات چنين ادعاهايي داشتند كه درس و تحصيلاتي هم داشتند و با حديث و مذهب آشنا بودند. گرچه بايد گفت، اغلب اينها و اطرافيان آنها اگر هم از ميان علما بودند، از قشري متوسط و پايينتر بودند. شاهدش آن كه اين قبيل ادعاها هيچ گاه در ميان مجتهدان بزرگ و مراجع تقليد در طول قرون وجود نداشته است.
شما در كتاب به تعداد قابل توجهي از ادعاهاي تاريخي مهديان دروغين اشاره فرمودهايد. چه ميشود كه برخي از اين ادعاها بسيار سريع به فراموشي سپرده ميشود اما برخي ديگر در تاريخ منجر به شورشهاي گسترده اجتماعي و سياسي شده است؟
دليل اين امر ميتواند اين باشد كه اين قبيل ظهورها اگر در شرايطي صورت ميگرفت كه ميتوانست رنگ مردمي به خود بگيرد، جاذبه بيشتري داشت. برخي از افرادي که مدعي ظهور بودند افراد زرنگي بودند و با فريبكاريهاي مختلف عوام را فريب ميدادند. برخي هم آدمهاي سادهاي بودند. به هر حال ادعاي ظهور در مواقعي رنگ سياسي و قدرت طلبانه هم به خود ميگرفت. گاهي حتي در قرن نوزدهم ميلادي وجهه ضد استعماري هم داشت مثل جرياني كه مربوط به ظهور مهدي سوداني بود. بايد هر مورد را جدا بررسي كرد.
افراد زيادي بودهاند كه بر خلاف احاديث شيعه اقدام به پيشبيني زمان ظهور امام زمان(عج) يا شبيهسازي برخي اشخاص با امام غایب كردهاند. اين افراد در طول تاريخ معمولاً با چه انگيزههايي دست به اين اقدامات ميزدند؟
اخبار مربوط به ظهور، جعليات فراواني دارد كه امكان تطبيق با برخي از شرايط در آنها هست. بسياري از اين اخبار هم به درستي گسترش فساد را يكي از علائم ظهور ميداند. اين مسأله بهانهاي دست افراد زرنگ يا حتي سادهلوح و مقدس ميدادند تا با استفاده از اينها بحث ظهور را مطرح كنند و بگويند ظهور خيلي نزديك شده است. اشاره كردم كه سوءاستفاده هم از اين قضيه ميشده و كساني از اين ابزار به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به قدرت استفاده ميكردند.
ظاهراً ادعاهاي ظهور در دوران بحرانهاي اجتماعي ناشي از مشكلات اقتصادي، اجتماعی و بلاياي طبيعي يا در دورانگذار سياسي و خلأ قدرت بيشتر مطرح شده است. آيا پيوندي معين و چشمگير بين اين دورهها و ادعاهاي ظهور به چشم ميخورد يا اساساً ربط خاصي به هم ندارند؟
همان طور كه اشاره كردم، به دليل آن كه يكي از فلسفههاي ظهور، رهايي بخشي مردم از مشكلات و فساد اعم از ديني و اجتماعي و جز آن است، بنابراين، مدعيان هميشه در شرايط سخت كه مردم آماده شورش و قيام بودند، از وضعيت موجود استفاده كرده به جذب مردم ميپرداختند. مهدويت نوعي اميد به بهبودي اوضاع است و به همين دليل، قشرهاي ضعيف، به راحتي جذب كساني ميشدند كه در اين زمينه وعده به مردم ميدادند. در روزگار پس از حمله مغول و حتي روزگاري پس از جنگهاي ايران و روس در ايران و نيز فشاري كه استعمار بر آفريقا آورد، اينها برخي از نشانههاست كه اين مسأله را تأييد ميكند.
به عبارت ديگر سؤال مشخصتر اين است كه آيا ميتوان براي پديده تاريخي «مهديان دروغين» دلایل ساختاري و جامعهشناختي ارائه كرد يا اينكه به جنبههاي روانشناختي افراد برميگردد؟
اساساً يكي از دلايلي كه بنده اين كتاب را نگاشتم، فراهم كردن زمينه براي بررسي همين موضوع است. اين كه ما تاريخ ظهور مدعيان را بدانيم، شرايط تاريخي آنها را با هم مقايسه كنيم و دريابيم كه آيا نقاط مشتركي از حيث اجتماعي و حتي فردي به لحاظ شخصيتي، در نوع اين ظهورها وجود دارد يا خير. بنده اشاراتي را در مقدمه يا در حين مباحث تاريخي داشته ام، اما اين كاري است كه بايد بر اساس آن اطلاعات و با داشتن نگرههاي قويتر انجام داد.
« فاطمي منتظر» اصطلاحي است كه ابنخلدون در نوشتههاي خود به كرات مورد استفاده قرار ميدهد و شما هم در فصل پنجم كتاب، فرازي را به تحليل او از ادعاي فاطمي منتظر در مغرب اختصاص دادهايد. در مورد نظرات ابنخلدون درباره دولت فاطميون و چگونگي تطبيق نظريات تاريخي او با شرق اسلامي توضيح ميفرماييد؟
ابن خلدون باور به مهدويت ندارد و اين هم به دليل اين است كه ميگويد در منابع اصلي حديثي اهل سنت در اين باره كمتر روايت آمده است. اين استدلال او را بارها جواب دادهاند و اهل سنت هم با او موافق نيستند. اما يك اشتباه ديگر هم دارد و آن اين است كه اصل مهدويت را يك نظريه شيعي ـ فاطمي ميداند. اين سخن وي درست نيست. براي همين اين مطلب را تكرار ميكند. اولاً به دليل اين كه به هر حال مهدويت يك نظريه اسلامي و عمومي است. بحث مهدویت، اصلاً یک بحث شيعي صرف نيست و بسياري از سنيان در ادوار مختلف به اسم مهدي يا سفياني مسأله مهدويت را قبول داشتند و از ميان آنها كسان بسياري مدعي ظهور و مهدويت شدند. كتاب بنده شاهد اين ماجراست كه اين جريان چه مقدار در ميان اهل سنت بوده و اين اختصاص به قرون اخير هم ندارد بلكه از لحاظ تاريخي بسيار كهن است.
برخي چهرهها مانند حلاج هم هستند كه در تاريخ ادبي ما نسبتاً محبوبند و در مورد آنها داستانها نوشته شده است. آيا در مورد آنها هم بحث اينكه جزو مهديان دروغين بودهاند ثابت شده است؟
در ادبيات كهن اسلامي، حلاج يك شخصيت متلوني است كه رنگ مذهبي يا صوفيانه به شكلهاي مختلف دارد. اگر اين تصوير واقعي هم نباشد، اخباري در اين باره آمده و بسياري از درگير شدن او با بحثهاي مهدويت ياد كردهاند كه بنده در كتاب آوردهام. اعتراف ميكنم كه دراين باره بايد پژوهشهاي بيشتري صورت گيرد. در منابع شيعه، از فريبكاري او در استفاده از باور شيعيان به مهدويت سخن گفته شده است.
آيا ميتوان دليل اين موضوع را به لحاظ تاريخي، نزديكي عاطفي برخي جريانات صوفيگرايانه در اسلام با جريانات موعودگرا دانست؟ اين همان ريشهاي است كه به قول شما ابنخلدون ناباور به مهدويت هم ظاهراً در تحليلهايش بدان اشاره ميكند.
من بعيد ميدانم بهطور كلي ارتباط دقيقي ميان مهدويتگرايي و صوفيگرايي باشد. ارتباطي كه بتوان گفت چون تصوف در ايران گستردهتر شده، مدعيان هم بيشتر شدهاند. البته بسط آموزههاي تصوف، به انتشار بيشتر افكار مربوط به ولايت بخصوص نظريه ابن عربي با اصلاحاتي شد، اما در خصوص مهدويت، سنيها، چه صوفي چه غيرصوفي، زمينه اين بحثها را داشتهاند و ارتباط خاصي به بحث تصوف ندارد. البته در زماني كه تصوف در ايران شايع شده هم، مهدياني مانند سيد محمد نوربخش بودند، اما پيش از آن و بعد از آن هم چنين جريانهايي بوده و ارتباط ويژهاي با تصوف ندارد. با اين حال باز هم بايد در اين باره جداگانه تحقيقاتي صورت گيرد.
شايد اولين سلسله و حكومتي كه در ايران به صورت سيستماتيك و سازمانيافته در كار سياسي از توجيهات تئوريك مربوط به مهدويت استفاده ميكردند، صفويان بودند كه جنابعالي هم در كتاب فصل مجزايي به آن اختصاص دادهايد. در عينحال دوره صفويه به يك معنا آغاز دوراني هم هست كه نظريات مربوط به نيابت امام معصوم كمكم به صورت جاافتادهاي در ميآيد. راجع به تحولات اين دوره توضيح ميفرماييد؟
در اين باره دولت فاطميان مصر مقدم بر صفويه هستند و بيش از همه از مهدويت استفاده كردند. بنده بايد عرض كنم حتي عباسيان از مسأله مهدويت استفاده فراواني كردند. مقصودم تأسيس اين دولت است. آنها براي مقابله با نفس زكيه كه پدرش و اطرافيانش او را مهدي ميدانستند فرزندش را مهدي ناميد. البته اين از روي باور نبود. بيشتر فريبكاري بود. البته صفويه مدعي بود كه دولت پيشگام ظهور است. در اين باره سربداران هم همين باور را داشتند. صفويان اعتقاد به اين كه خودشان مهدي هستند نداشتند. اما اين عقيده را ترويج ميكردند كه دولت آنها تا قيام قائم(ع) خواهد ماند. در اين باره بنده مفصل در كتاب صحبت كردهام و باورهاي عاميانهاي را هم كه درباره ظهور بوده آوردهام.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید