1392/9/16 ۱۰:۳۶
سيد عمادالدين محمودی/ 16 آذر ۱۳۳۲ به دليل قرار گرفتن در بطن ايام حكومت طاغوت، از تاريخ نگاري بسيار ضعيفي برخوردار است. غلبه خفقان و سركوب پس از كودتاي ۲۸ مرداد در آن ايام و كهنسالي شاهدان اصلي ماجرا در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سبب شده تا تاريخ شفاهي اين رويداد، كه به عنوان سمبل مبارزه عليه بيداد ستمشاهي و سرآغاز جنبش دانشجويي ايران تلقي مي شود، از ضعف فراواني برخوردار باشد.
سيد عمادالدين محمودی/ 16 آذر ۱۳۳۲ به دليل قرار گرفتن در بطن ايام حكومت طاغوت، از تاريخ نگاري بسيار ضعيفي برخوردار است. غلبه خفقان و سركوب پس از كودتاي ۲۸ مرداد در آن ايام و كهنسالي شاهدان اصلي ماجرا در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سبب شده تا تاريخ شفاهي اين رويداد، كه به عنوان سمبل مبارزه عليه بيداد ستمشاهي و سرآغاز جنبش دانشجويي ايران تلقي مي شود، از ضعف فراواني برخوردار باشد. چه، امروز معدود تك نگاري هايي از اين واقعه وجود دارد. كوشش نگارنده بر آن است تا روايتي از ماجرا با تكيه بر منش سه آذر اهورايي جنبش دانشجويي داشته باشد.
مانند هميشه قصه از گلوله آغاز مي شود...
با گذشت نزديك به صد و ده روز از ثمردادن سرمايه گذاري بيست و يك ميليون دلاري سيا و سقوط دولت ملي دكتر مصدق پس از كودتاي ۲۸ مرداد و آغاز محاكمه وي در دادگاه؛ كلبه احزان دانشگاه، پايگاه اعتراض عليه دولت كودتاست. راه اندازي تظاهرات، پخش اعلاميه، تحصن و تعطيلي كلاس ها بدل به راه هاي اعتراض دانشجويان به ديكتاتوري زاهدي شده است.
۲۴ آبان اعلام شد كه نيكسون به تهران مي آيد.اين خبري است كوتاه، كه دانشجويان را بر آن داشت تا در روز دوشنبه، شانزدهم آذر به نشانه اعتراض به سفر معاون رئيس جمهور وقت امريكا، تظاهراتي را پي ريزي كنند. او به تهران مي آيد تا به قول آيزنهاور: « پيروزي سياسي اميد بخشي را كه در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است» ببيند. روز قبل سربازان گارد با تجهيزات و امكانات فوق العاده نظامي، دانشگاه را بدل به پادگان و ميدان نبردي نابرابر كردند؛ گلوله در برابر گلو! دولت كودتا در روز شانزده آذر حرمت حريم دانشگاه را شكست و مامن امن دانشجويان را زير پوتين سربازان درنورديد. دستگيري ها در خانه دوم دانشجويان، از بچه هاي پزشكي و داروسازي و حقوق و علوم شروع شد. جو بشدت ملتهب شده بود و سربازان، دانشجويان را مضروب مي كردند. دكتر علي اكبر سياسي، رئيس وقت دانشگاه تهران و از هواداران استقلال دانشگاه كلاس ها را تعطيل مي كند. دانشجويان در حال خروج از صحن دانشگاهي مي شوند كه بدل به كارزار جنگ شده است. مثل هميشه حكايت دانشكده فني اما حكايت ديگري است. اين دانشكده همواره به دليل حضور بسياري از استادان توده اي (نظير دكتر رادمنش، دكتر حسين جودت، مهندس عقيلي) و ملي (نظير مهندس مهدي بازرگان، دكتر كاظم حسيبي و مهندس احمد رضوي) در كانون توجهات بود. نظاميان اطراف دانشكده فني را محاصره كرده اند. دانشجويان در خانه خويش محبوس اند. ديگر سكوت جايز نبود. «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه». فريادي بلند و شعاري كوتاه از عمق وجود كه در حكم مجوزي براي باريدن رگبار گلوله دژخيمان است.
آنچنان كه شهيد مصطفي چمران مي نويسد: «اجساد خون آلود شهيدان و آن همه ناله هاي پرشور آنها، نه تنها در دل سنگ اين جلادان اثري نكرد، بلكه با مسرت و پيروزي به دستگيري باقيمانده دانشجويان پرداختند. هر كه را يافتند، گرفتند و آنگاه آن ها را با قنداق تفنگ زدند. با دست هاي بالابه صف و روانه زندان كردند و خبر پيروزي خود را براي يزيد زمان بردند، تا انعام و پاداش خود را دريافت دارند.»
مصطفي بزرگ نيا
مصطفي بزرگ نيا نخستين فردي است كه فريادش با سه گلوله در دم خاموش شد. جوان نوزده ساله اي كه علاقه زيادش به مستضعفان و محرومان به حدي بود كه به روايت برادرش: «شبهاي جمعه مواد غذايي مي خريد و به جنوب شهر مي رفت.
شب عيد كه مي شد برنج و ماهي در كيسه هاي كوچك تهيه مي كرد و با كمك دوستانش با دوچرخه به جنوب شهر مي بردند و تقسيم مي كردند. همان شب يادم است كه براي او لباس و كفش نو خريده بوديم. ولي روز بعد ديديم، باز هم لباس كهنه بر تن اوست. بعدها متوجه شديم كه لباس نو خودش را به يك دانشجوي شهرستاني كه وضعش بدتر بوده، داده است... بارها به او مي گفتيم اگر تو را بكشند، فقط مي نويسند درود به روان شهيد! مي گفت براي من شهادت ارجحيت دارد به اين كه در بستر بيماري بميرم.»
احمد قندچي
احمد قندچي دانشجوي بعدي بود كه خونش سرسراي دانشكده فني را گلگون كرد. آنچه فاجعه شانزدهم آذر را تلخ تر مي كند، آن است كه در حالي كه احمد هنوز زنده بود، او را به يكي از بيمارستان هاي ارتش منتقل كردند؛ اما او را درمان نكردند و مانع رسيدن خون به وي شدند. او هم فرداي آن روز شهيد شد.
قندچي، همدوره مصطفي چمران و از دانشجويان مذهبي فعال در ملي شدن صنعت نفت بود. آن چنان كه در دوران دبيرستان اوباش شاه دوست، با چاقو به وي حمله و پايش را مجروح کردند.
مهدي شريعت رضوي
گلوله باران و صداي غرش رگبار مسلسل ها همچنان ادامه دارد كه آذر (مهدي) شريعت رضوي هم مورد هدف سبعيت و خشونت فشنگ كودتاچيان قرار گرفته و به شهادت مي رسد. او ۹ ساله بود كه برادر بزرگش علي اصغر شريعت رضوي (طوفان) در سال ۱۳۲۰ درحال دفاع از وطن شهيد شد.
با وجود اين كه از خانواده اي متوسط برخاسته بود، اعتقاد داشت بايد با مردم زندگي كرد. بايد دردهايشان را شناخت و مشكلات شان را ديد.تنها با شنيدن اين كه مردم گرسنه اند يا كار ندارند، نمي توانيم به دردهاي شان پي ببريم. بايد برويم بين مردم و با مردم زندگي كنيم. آذر مرتب ساعت هاي آزادش را با مردم فقير سپري مي كرد. آذر همان دانشجويي است كه به تعبير شريعتي؛ «در آتش بيداد سوخت» و «او را پيش پاي نيكسون قرباني كردند.» پيكر مهدي شريعت رضوي را به دور از دويار دبستاني ديگرش در مسگرآباد دفن كردند. تا بعد ها خانواده اش پس از نبش قبر، او را در كنار دو همراهش در امامزاده عبدالله به خاك بسپارند.
سه قطره خون
روايت حوادث پس از فاجعه چيزي وراي آنچه انتظار و توقع مي رود، نيست.هيچ كس نمي توانست در برابر خون به زمين ريخته شده سه جوان بي گناه بي اعتنا باشد. خصوصاً دانشجويان دانشگاه هاي تهران و اغلب شهرستانها دست به اعتراض و اعتصاب زدند. روزهاي ۱۷ و ۱۸ آذر راهپيمايي هاي متوالي و متعددي در خيابان ها برپا مي شد كه مردم عزادار در آن شركت مي كردند. تا ديگر بار آينه تمام نماي تاريخ بر كسي پوشيده نگذارد كه «خون» آدمي را شجاع و جسور مي كند. حال آن كه نيكسون چند روز پس از فاجعه قدم در خيابان ها و راهروهايي گذاشت كه همچنان بوي باروت و خون در آن به مشام مي رسد. زمين دانشگاه تهران هنوز از گام هاي دانشجويان معترض گرم است. از پس سكوت موحش پس از رگبار، وي دكتراي افتخاري حقوق خود را دريافت كرد و از وجود ثبات و آرامش حاكم بر جامعه پس از كودتا ابراز رضايت نمود. واكنش رژيم هم براي احدي غير قابل باور نيست؛ سانسور و صحنه آرايي.
رژيم كودتا عملاً نتوانست با اشغال دانشگاه به وسيله پليس و ايجاد «گارد دانشگاه»جلوي موج خروشان استبداد ستيزان قلم به دست را بگيرد. روزنامه کيهان در 2 مهر ماه 6531پس از ۲۴ سال سكوت، وقايع اين فاجعه را در مراسم «آغاز چهل و چهارمين سال تحصيلي»
در حضور شاه و ملكه اين گونه تحريف كرد:
«صبح روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ شمسي (۲۵۱۲ شاهنشاهي) هنگامي كه قواي انتظامي در دانشگاه مستقر بودند؛ چند سرباز محافظ در كنار دانشكده فني قدم مي زدند. بنا به اظهار آن ها چند نفر از دانشجويان داخل دانشكده با آن ها بدرفتاري و بي احترامي مي كنند. اين افراد به دفتر معاونت دانشكده مراجعه مي نمايند تا دانشجوياني كه با آن ها بدرفتاري كرده اند، تحويل آن ها بشوند. دانشكده از انجام اين عمل خودداري مي كند. به دستور معاونت دانشكده در حالي كه تنها نيم ساعت از وقت كلاس گذشته بود، زنگ تعطيلي كلاس ها به صدا درمي آيد و دانشجويان مضطرب به محوطه دانشكده مي آيند. سربازان وحشتزده مي شوند. گروهي شروع به ايراد شعار مي نمايند. آنگاه سربازان وحشتزده دست به تفنگ مي برند و سه نفر از دانشجويان دانشكده فني كه تنها چند ماه در دانشكده بودند، كشته مي شوند.».
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید