1394/6/29 ۱۰:۳۷
حمید رضا حسینی: سه تصویری که در این صفحه می بینید، مربوط به سر در یک خانه تاریخی متعلق به دوره پهلوی اول (1320-1304 ه.ش) در محله عودلاجان تهران است. عکس اول در زمستان سال 1386 گرفته شده و سر در این خانه را در زیباترین و کاملترین شکل خود نشان میدهد. عکس دوم متعلق به تابستان سال 1389 است. این عکس نشان میدهد مالک خانه، برای تبدیل در چوبی آن به یک در آهنی، نه فقط فرفورژه زیبای بخش فوقانی را از بین برده، بلکه به کاشیکاری آن نیز خساراتی وارد آورده است. عکس سوم در زمستان سال 1392 گرفته شده و حاکی از آن است که تعبیه یک در ماشینرو، به تخریب کامل سردر منجر شده است
حمید رضا حسینی: سه تصویری که در این صفحه می بینید، مربوط به سر در یک خانه تاریخی متعلق به دوره پهلوی اول (1320-1304 ه.ش) در محله عودلاجان تهران است. عکس اول در زمستان سال 1386 گرفته شده و سر در این خانه را در زیباترین و کاملترین شکل خود نشان میدهد. عکس دوم متعلق به تابستان سال 1389 است. این عکس نشان میدهد مالک خانه، برای تبدیل در چوبی آن به یک در آهنی، نه فقط فرفورژه زیبای بخش فوقانی را از بین برده، بلکه به کاشیکاری آن نیز خساراتی وارد آورده است. عکس سوم در زمستان سال 1392 گرفته شده و حاکی از آن است که تعبیه یک در ماشینرو، به تخریب کامل سردر منجر شده است. البته مالک میتوانسته ضمن تعبیه در آهنی بزرگ، از تخریب بخش بالایی نیمستونهای آجری و کتیبه کاشی خودداری کند اما این کار را احتمالاً با هدف محو هرگونه ردپایی از ارزشهای تاریخی و معماری خانه انجام داده است. در شرایطی که نمای یک خانه به عنوان بخشی که در معرض دید مأموران شهرداری و کارکنان میراث فرهنگی قرار دارد، این چنین مورد تخریب قرار میگیرد، میتوان حدس زد که داخل خانه چه خبر است!
کمی آنسوتر، حمام تاریخی قوامالدوله نیز چنین حال و روزی دارد و عکسهای موجود – که به علت محدودیت صفحه امکان چاپشان را نداریم – نشان میدهند که سردر زیبای این حمام مستقیماً طی سه مرحله آسیبهای شدیدی را متحمل شده است. این حمام از قدیمیترین حمامهای تهران و اثری ملی است که تا نیمه دوم دهه 1380 دایر بود. حمام قوامالدوله دیوار به دیوار کمیته ملی بناهای تاریخی (ایکوموس) قرار دارد.
سازمان میراث فرهنگی در سال 1385 تمام پهنه محله عودلاجان را به شماره 15381 در فهرست آثار ملی ایران ثبت کرد. همان زمان، ناصر پازوکی، مدیرکل دفتر ثبت آثار تاریخی، فرهنگی و طبیعی سازمان اعلام داشت که «از این پس هر گونه دخل و تصرف در این بافت تاریخی [عودلاجان] بدون کسب مجوز از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ممنوع است.» (خبرگزاری میراث فرهنگی، 16/1/1385) عودلاجان یکی از کلان محلههای پنجگانه تهران در دوره قاجار است که پس از محله بازار، بیشترین و مهمترین آثار تاریخی پایتخت را در خود جای داده است. افزون بر اینکه از کم و کیف پرونده ثبتی عودلاجان و ضوابط حفاظتی و حریمهای آن اطلاعی در دست نیست، این پرسش از سوی کارشناسان مطرح شده است که سازمان میراث فرهنگی با کدام امکانات (نیروی انسانی، منابع مالی، ابزارهای فنی) میخواهد محلهای به وسعت چند ده هکتار را مورد پایش قرار دهد و با این گونه اقدامات مخرب به مقابله بپردازد؟
سال گذشته رجبعلی خسروآبادی، مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا اعلام کرد: «ما بشدت با کمبود نیرو مواجه هستیم. زمانی که از آقای پازوکی، رئیس میراث فرهنگی یک دهه قبل درباره تعداد نیروها پرسیدم، او اظهار کرد در یک دهه قبل 130 نیرو داشتهاند، این در حالی است که در حال حاضر معاونت [میراث فرهنگی] استان تهران تنها 17 نیرو دارد. بنابراین کاهش تعداد نیرو به این شکل، حوزه کارشناسی ما را ضعیف میکند.»
دستکم در یک دهه گذشته، این رسانهها، تشکلهای مردم نهاد و فعالان میراث فرهنگی بودهاند که بدون داشتن جایگاه سازمانی، قدرت قانونی و دریافت حقوق با پرسه زنی و کنجکاوی در بافت تاریخی تهران و دیگر شهرها به جبران محدودیتهای سازمان میراث فرهنگی پرداختهاند. یکی از این افراد، شهرام شهریار، فعال میراث فرهنگی و تورگردان است. او در سالهای اخیر با ایجاد یک سایت اینترنتی به اطلاعرسانی درباره بافت تاریخی تهران پرداخته و درباره تخریب یا آسیبرسانی به بیش از 50 بنای تاریخی گزارشهایی را ارائه داده که اغلب آنها در رسانههای رسمی کشور بازتاب داشتهاند.
شهریار میگوید: «من به خاطر علاقه به آثار تاریخی، مرتباً در بافت تاریخی پرسه میزنم و هنگام برگزاری تورهای گردشگری نیز به رصد خانهها و دیگر آثار تاریخی میپردازم و اگر ببینم شرایط پیرامونی آنها مناسب نیست و شواهدی از تخریب وجود دارد، بلافاصله دست به تحقیق میزنم و نتایج آن را در اختیار رسانهها و دوستان خبرنگارم قرار میدهم.» او میافزاید: «در حین پرسهزنی یا برگزاری تور، با ساکنان و کسبه محلههای مختلف ارتباط برقرار میکنم و شماره تلفن خودم را در اختیارشان میگذارم و از آنها میخواهم اگر یک اثر قدیمی در محلهشان مورد تهدید قرار گرفت به من
خبر دهند.»این فعال میراث فرهنگی که هفته گذشته خبر تخریب مخفیانه خانه تاریخی شیبانی در خیابان سی تیر را منتشر کرد، میگوید: «یکی از کسبه خیابان سی تیر از موضوع خبردار شده بود و با من تماس گرفت. بلافاصله به محل رفتم و با تهیه عکس و کسب اطلاعات میدانی، موضوع را در سایت خودم منعکس کردم.» او میافزاید در ماههای اخیر اخباری از تخریب حدود 20 خانه تاریخی تهران را به دست آورده که مشغول بررسی صحت و سقم آنهاست و در روزهای آینده گزارشهایش را در اختیار رسانهها قرار میدهد.
چنین رویهای از گذشته در سازمان میراث فرهنگی معمول بوده اما به نظر میرسد در حال حاضر به وسعت گذشته انجام نمیشود. محمدحسن محبعلی از پیشکسوتان سازمان میراث فرهنگی و معاون حفظ و احیای این سازمان در دورهای نسبتاً طولانی به یاد میآورد که او و شادروان «باقر آیتاللهزاده شیرازی» روزهای مشخصی از هفته را در همین محله عودلاجان تهران گشت میزدند و از وضع بافت و خانههای تاریخی گزارشگیری میکردند. آیتاللهزاده شیرازی که یکی از بنیانگذاران سازمان میراث فرهنگی به شمار میرود، رویه ابتکاری دیگری هم داشت. او در شهرها و نواحی مختلف، گروهی از معلمان را به عنوان معتمد سازمان میراث فرهنگی برگزیده و از آنها خواسته بود ضمن رصد آثار تاریخی محل سکونت خود، هرگونه تخریب یا آسیبرسانی را به سازمان میراث فرهنگی گزارش دهند. طبیعی است که این رویه، کوچکترین هزینهای را بر سازمان تحمیل نمیکرد و صرفاً با استفاده ازعلقههای فرهنگی معلمان انجام میگرفت.
اکنون سالها از آن زمان میگذرد. سازمان میراث فرهنگی به مقام معاونت ریاست جمهوری ارتقا یافته؛ تشکیلات نسبتاً مفصلی به نام «دفتر امور مجامع و تشکلهای مردم نهاد» را تأسیس کرده و با همکاری ستاد کل نیروهای مسلح به یگان ویژه حفاظت مجهز شده است، اما نتیجه کار – به نسبت ظرفیتهای ایجاد شده - اگر کمتر از گذشته نباشد، دستکم بهتر نیست.
گاهی نیز دیدهبانی و گزارشدهی فعالان و رسانهها درباره تخریب آثار تاریخی با واکنش تند برخی از مدیران سازمان میراث فرهنگی روبهرو میشود. برای نمونه، اوایل امسال هنگامی که رسانهها و فعالان میراث فرهنگی از تخریب یکی از تپههای اقماری محوطه چغامیش در استان خوزستان خبر دادند، یکی از مدیران میانی، یادداشت تندی را منتشر کرد و خبرنگاران را آماج حملات لفظی قرار داد که البته با درایت و عذرخواهی معاون میراث فرهنگی سازمان جبران شد. شهرام شهریار نیز میگوید: معمولاً پس از انتشار خبر تخریب بناهای تاریخی به طور غیررسمی با انواع اتهامات نظیر دلالی برای خانههای تاریخی، تبانی با مالکان و از این قبیل روبهرو میشود و از هیچگونه حمایتی برخوردار نیست. او میگوید: «ما صرفاً با ابتکار و علاقه شخصی وضعیت آثار تاریخی را دنبال میکنیم و از سازمان میراث فرهنگی هیچ انتظاری جز توجه و حمایت معنوی نداریم.»
در پیگیری این سخنان، محمد حسن طالبیان، معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی کشور میگوید: «در پیگیریهایی که از مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران و معاون ایشان داشتهایم، اعلام کردند که از اغلب تخریبهای صورت گرفته - از جمله تخریب خانه شیبانی که به وسیله یک کمیته سه نفره در دست بررسی است - اطلاع دارند و این طور نیست که به گشتزنی در بافت تاریخی نپردازند.»
او میافزاید: «همکاران ما در ادارات مختلف میراث فرهنگی به دو طریق در بافتهای تاریخی گشتزنی میکنند: یکی بهوسیله یگان حفاظت و دیگری از سوی کارشناسان. به این منظور بافت تاریخی را به بخشهای مختلف تقسیم کرده و هر بخش را برای پایش به یک یا چند نفر سپردهاند. با این حال، وسعت بافتهای تاریخی و شدت تخریبها در حدی است که کنترل و رسیدگی به همه آنها میسر نمیشود.» طالبیان از طرح ایجاد یک تلفن گویای چهار رقمی برای کسب اطلاعات مردمی و پیگیری آنها خبر میدهد که «هنوز به مرحله اجرا نرسیده و باید پیگیری شود که با چه موانعی روبهرواست.»
فعالان میراث فرهنگی و خبرنگاران این حوزه موارد متعددی از نقض دعاوی یاد شده مبنی بر آگاهی از تخریبها و پیگیری آنها را ارائه میدهند و مواردی چون تخریب تدریجی باغ و عمارت تجارتخانه جهانیان یا خانه میرزا نصرالله خان پیرنیا در لالهزار را مورد اشاره قرار میدهند. یکی از این فعالان که به خاطر «تجارب ناخوشایند گذشته و حاشیههایی که برایش درست کردهاند» مایل نیست نامی از او برده شود، مدعی است: «اگر هم اطلاع پیدا کنند، تا جای ممکن خبرش را از رسانهها مخفی میکنند، چون در خیلی از موارد، اتهاماتی متوجه کارشناسان خودشان است.» اشاره او به صدور برخی مجوزهای تخریب است که از سوی مدیران میراث فرهنگی استان تهران به مسئولان دولت گذشته نسبت داده میشود. به هر روی، همه طرفهای ذیربط اذعان دارند که با توجه به تعدد آثار و وسعت بافتهای تاریخی کشور، سازمان میراث فرهنگی حتی با بسیج همه امکانات خود از عهده پایش کامل و مؤثر بافتهای تاریخی برنمیآید و چارهای جز رجوع به دیدهبانان مردمی ندارد. البته جدا از ظرفیتها و تواناییهای سازمان میراث فرهنگی برای جلوگیری از تخریب آثار تاریخی، این تخریبها تحت تأثیر طیف وسیعی از علل و عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا حتی سیاسی قرار دارند که اگر محدوده تأثیرگذاریشان کنترل نشود، با هر میزان از امکانات و اعتبارات نمیتوان به تخریب آثار تاریخی پایان داد. چنین مینماید که این علل و عوامل در تهران بیش از هر شهر دیگری تأثیرگذار هستند و هویت شهری را بسرعت دگرگون میسازند. «ایران» عکسهای این صفحه را که نظیرشان در تهران فراوان دیده میشود در اختیار شماری از نخبگان اجتماعی (مورخ، معمار، هنرمند، جامعهشناس و روزنامهنگار) قرار داد و از آنان خواست که احساس و دیدگاه خود در این باره را شرح دهند. در ادامه نظر برخی از این افراد را میخوانید.
افول یک محله آبرومند / مرضیه برومند، نویسنده و کارگردان سینما
در این عکسها چند اتفاق افتاده که اولیاش جابهجایی طبقاتی است. عکس اول خانهای را نشان میدهد که خودش فرسوده است و به نظر میرسد که یک شخص متمکن در آن زندگی میکرده. عکس دوم نشان میدهد که ساکنان خانه عوض شدهاند و یک عده دیگری آمدهاند که از نظر طبقه اجتماعی فرق کردهاند. شکل در را که نگاه کنیم، تمام زوایای گرد و نرم به زاویههای تیز و خشن تبدیل شدهاند و توجهی به زیبایی وجود نداشته است.
به نظرم میرسد شاید کسی که ارزش کاشیها و فرفورژه بالای در را میدانسته، آنها را کنده و برده است. رنگ در آهنی هیچ هماهنگی با سایر قسمتهای بنا ندارد و بیشتر، تأکید روی امنیت خانه بوده است؛ یعنی امنیت محله از بین رفته و ناامنی در این عکس مشخص است. عکس سوم نشان میدهد که یا ساکنان خانه دوباره عوض شدهاند یا ماشین خریدهاند و هرآنچه نشانهای از گذشته بوده، تبدیل به در ماشینرو شده است و به احتمال زیاد داخل خانه را هم تغییر دادهاند. همین ناامنی باعث شده که نخواهند ماشینشان را در کوچه بگذارند. بنابراین، زیبایی و امنیت از بین رفته و یک محلهای که برای خود شخصیتی داشته و محل زندگی آدمهایی بوده است که از نظر فرهنگی تغییر ماهیت دادهاند.
مسیر کیمیاگری معکوس! / حسن نمکدوست، روزنامهنگار و استاد ارتباطات
من وقتی عکس اول متعلق به سال 1386 را دیدم، در نگاه اول متوجه زیبایی فوقالعاده سر در یک خانه تاریخی شدم که البته طبق همین عکس مشخص است که در معرض آسیب قرار دارد. با دیدن عکس دوم متعلق به سال 1389 حدس زدم که در عکس بعدی چه خواهم دید: بنایی ویران شده! آقای سید محمد بهشتی، رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی تعبیر زیبایی دارند مبنی بر اینکه ایرانیها در طول تاریخ کیمیاگران قهاری بودهاند؛ بدین معنی که میتوانستند خاک را تبدیل به طلا و جواهر کنند. نمونه این کیمیاگری را میتوانیم در اصفهان و در مسجد جامع عتیق این شهر ببینیم که گذشتگان ما چگونه توانستهاند از خاک، شاهکارهای هنری مانند محراب اولجایتو یا گنبد خواجه نظامالملکی را بیافرینند.
اما ملاحظه این عکسها نشان میدهد که به موازات کیمیاگری، یک جریان دیگری به وجود آمده است که در مسیری کاملاً عکس حرکت میکند و آن تبدیل کیمیاست به خاک و آهن برای مشتی پول! در اینباره شاید نتوان از مردم عادی انتظار چندانی داشت اما این مدیریت فرهنگی کشور است که باید فکری بکند که چرا ما دچار چنین ضایعهای شدهایم و از مرحله کیمیاگری به مرحله نابودی کیمیاها هبوط کردهایم؟
خاطره زدایی از شهر / علی همدانی، مورخ و مدیر دانشنامه تهران بزرگ
دیدن این تصاویر و تخریب تدریجی آثار تاریخی مایه تأسف فراوان است و نشان از آفتی دارد که به جان بناهای تاریخی تهران افتاده است. بناها و بافت تاریخی پایتخت از سالهای آغازین دهه 1340 خورشیدی دچار آفت تغییر و تحولات منافی با حفظ میراث گذشتگان شد و هرچه مظاهر تمدن غربی در زندگی تهرانیان افزونتر گشت، این آفت نیز با نیرو و توان بیشتری به جان تهران افتاد.
این تغییر و تحولات کور خصوصاً در دو سه دهه اخیر با سوء مدیریت متولیان شهر تهران – که دست عدهای سودجوی زیادهخواه را در تخریب محیط زیست و آثار تاریخی شهر تهران باز گذاشتهاند – شتاب بیشتری گرفت و با محو آثار تاریخی تهران قدیم، خاطرات این شهر نیز رفته رفته از یاد مردم تهران زدوده شده و تهران به شهری بدون خاطره تبدیل میشود.
این تغییرات شتابناک نه فقط به آثار تاریخی آسیب رسانده، بلکه فرصت ثبت آنچه را که در خلال این دگرگونیها نابود شده یا میشوند، از میان برده است. چنانچه مسائل مربوط به تاریخ و هویت تهران که دستکم ریشه در دوره قاجارها دارد، توسط پژوهشگران ثبت و ضبط نشود، بسیاری از ابعاد آن برای آیندگان ناشناخته خواهد ماند.
دگرگونی مناسبات زندگی / علیرضا قلینژاد، کارشناس مرمت شهری و مدرس دانشگاه
اتفاقی که ما در این عکسها میبینیم، صرفاً ناشی از تمایل یک فرد به بزرگ کردن در خانهاش نیست بلکه این اتفاق به نوبه خود از آثار اتفاقات مهمتری است. یکی از این اتفاقات، تغییر مناسبات زندگی و دگرگونی در مناسبات کالبدی در مقیاس شهری است. آثار تاریخی در بستر و چارچوب متفاوتی شکل گرفتهاند و اکنون در شرایط جدید فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و فنی، تداوم حیاتشان با موانع جدی روبهرو شده است. برای مثال، اغلب خانهها و گذرهای تاریخی، زمانی ساخته شدهاند که اتومبیل وجود نداشت اما حالا بیشتر مردم از خودروی شخصی استفاده میکنند و میخواهند که آن را تا در خانه خود بیاورند.
از سوی دیگر، مدتهاست که آحاد ایرانیان از مدیران و طبقه متمول گرفته تا طبقات فرودست، تعلقی به حوزه معماری سنتی ندارند و سلیقه دیگری را در معماری دنبال میکنند. بنابراین، آنچه در گذشته به عنوان تزئینات یک بنا، نشانهای از تفاخر آن بود، امروزه چیزی از مد افتاده تلقی میشود و تمایلی به محافظت از آن وجود ندارد. دولت ها هم حمایتی از آثار تاریخ و مالکانشان به عمل نمیآورند وکوشش نمیکنند که مظاهر زندگی جدید – مثلاً لوله کشی گاز را چنان که در عکس اول میبینیم – با فضا و ساختار معماری بومی هماهنگ سازند.
ناتوانی در بازتولید عناصر فرهنگی / حسین نورینیا، پژوهشگر اجتماعی
نخستین واکنش درونی من به این عکسها، حس زوال است. عکسها بخوبی فرایند از بین رفتن و از دست دادن هویت را به رخمان میکشند. نگوییم همین یک بنا است؛ دهها و صدها بنای این چنینی و دیگر عناصر فرهنگی چون آداب و رسوم و باورها و نگرشها و شیوههای سلوک زندگی جمعی را تخریب کردهایم، بخشی از آنها را کاملاً از دست دادهایم و بخشی را به شیوهای از ریخت افتاده و بیهویت و تهی شده از معنا حفظ کردهایم، همچون عکس سال 92 این بنا. مسأله اصلی این نیست که چرا سازمانهای مسئول از چنین بناهایی مراقبت نمیکنند، مسأله اصلی این است که حفظ آثار تمدنی، هنوز به صورت دغدغهای عمومی و ملی در وجدان جمعی ما ننشسته است و تنها دغدغه سازمانی و گروهی شده است. بر در و دیوار بناهای تاریخی چقدر میتوان اسامی افراد و تاریخ و امضای آنان را مشاهده کرد. گریز از رواداری و کوچک شدن سطح و عمق محبتورزی تقریباً در تمام شئون زندگی و رفتار و اندیشه ما رسوخ کرده است. پایین آمدن آستانه همراهی ما با بناهای ارزشمند تاریخی، با پایین آمدن آستانه تحملمان در رفتارهای اجتماعی در زندگی روزمره و نیز پایین آمدن سطح بردباریمان نسبت به اندیشه مخالف، همه از یک سنخ است: ناتوانی ما در بازتولید عناصر فرهنگی و تمدنیمان.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید