1394/6/21 ۰۹:۴۵
محسن آزموده: نگرش سیاسی آیتالله سید محمود طالقانی بیتردید ربط وثیقی به مشروطه ایرانی دارد چرا كه تنها با انقلاب مشروطیت است كه نظام اندیشه سیاسی قدمایی با چالشی نو مواجه شد و كوشید صورتبندی نوینی از خود ارایه دهد؛ تلاشی كه نگارش تنبیهالامه و تنزیهالمله علامه محمد حسین نایینی
(١٣١٥- ١٢٣٩) یكی از دستاوردهای آن است. بیدلیل نیست كه محمود طالقانی به مثابه نواندیشی برآمده از دل سنت در میانه فعالیت عملی در عرصه نظر به اثر نایینی رجوع میكند و آن را شرح میدهد. به همین دلیل است كه در بررسی نگرش سیاسی آیتالله طالقانی با سید محمدمهدی جعفری از مشروطه آغاز كردیم و در ادامه سایر دقایق حیات سیاسی او را به اجمال مورد بازنگری قرار دادیم. دكتر جعفری، قرآنپژوه، محقق، فعال سیاسی دوران پهلوی و استاد بازنشسته دانشگاه شیراز سالها شاگرد آیتالله طالقانی بوده و در كنار او زندان رژیم پیشین را تجربه كرده و از نزدیك با منش و روش او آشنا بوده است.
*****
با تبارشناسی آثار و گفتار و رفتار سیاسی آیتالله طالقانی میتوان او را به آن دسته از علمایی منسوب كرد كه در سرآغاز تاریخ ایران مدرن، طریق مشروطهخواهی برگزیدند. اگر با این ارزیابی موافق هستید لطفا درباره نحوه مواجهه طبقه علما و روحانیون با نهضت مشروطیت توضیح دهید.
از آغاز فكر مشروطه از غرب به ایران رسید و بیشتر منادیان مشروطه نیز دانشمندان تحصیلكرده غرب بودند كه میخواستند تحت تاثیر سیستمهای دموكراسی در غرب، نظام مشروطه را در ایران به اجرا در بیاورند. وقتی این فكر در میان عموم منتشر شد، علما دو دسته شدند و در برابر آن موضع گرفتند. یك دسته به طور كلی با مشروطه مخالفت كردند و مشروطه و به طور كلی مجلس و شور كردن و... را خلاف اصول اسلام دانستند. دلیل این نگرش نزد ایشان را باید از خودشان پرسید اما گروهی دیگر به شكل نقادی به مشروطه نگاه كردند، یعنی نه آن دموكراسی و آزادی لیبرالی كه در غرب حاكم بود را قبول داشتند و نه استبداد مطلقه و دیكتاتوری كه در شرق حاكم بود را اسلامی میدانستند كه بلكه مشروطه و مجلس شورای ملی را وسیلهای برای مهار كردن آن استبداد مطلقه و حكومت مطلقه میدانستند و مفری برای رسیدن به یك وضعیت بینابینی را میجستند. البته این فكر دست به دست شد و تحول پیدا كرد تا اینكه مرحوم علامه نایینی كه از مجتهدان نامدار نجف و اهل اصول بود، تئوری این طرز تفكر را در كتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله در اساس اصول مشروطیت نوشت. او در این كتاب به صورت صریح بیان میكند كه حكومت مطلقه همان حكومت طاغوت است كه اسلام در مقابل آن ایستاده و بنابراین باید حكومت مطلقه را به این مقید كرد، یعنی عدهای از طرف ملت وكالت داشته باشند كه اداره مملكت را به عهده بگیرند و این حكومت مطلقه تا اندازهای به آراو نظر مردم مقید شود. آیتالله مرحوم طالقانی نیز تحت تاثیر این كتاب بود. اگرچه خودشان به تناسب زمان افكار نوتری داشتند ولی اساس و اصول فكر اسلامی ایشان
نسبت به مشروطیت همان محدود كردن قدرت مطلقه و دخالت دادن ملت در سرنوشت خودشان بود.
مرحوم طالقانی به تجربه مشروطه از فاصلهای دورتر نگاه میكرد و تجربه بعد از مشروطه را نیز داشت و احتمالا از منظری وسیعتر مشروطه را میدید. ایشان شارح كتاب تنبیه الامه نیز هست. با توجه به این واقعیت آیا میتوان گفت ایشان در شرح این كتاب از صرف یك شارح فراتر میروند و نكته جدید و بدیعی نیز بر آن میافزایند یا خیر؟
بله، ببینید علامه نایینی یك استاد اصول در نجف بود و این كتاب را به عنوان درس خارج در سطحی بسیار بالا مطرح كرد. مباحث این كتاب برای افراد خاص عنوان شده بود و همه مردم آن را متوجه نمیشدند. آیتالله طالقانی اولا مقدمهای بر این كتاب نوشت كه در آن مقدمه نظر جدید خودش را نسبت به دموكراسی، آزادی و شور و شورا و مجلس مطرح كرد. بعد كه این مباحث را شرح داد، در پاورقی توضیح داد كه نظر آیتالله نایینی چیست. نكته مهم و برجستهای كه در نظر آیتالله طالقانی بر این كتاب هست این است كه ما مشروطیت به طور نسبی میپذیریم، نه به عنوان یك حكومت ایدهآل. در همان جا آیتالله طالقانی نظری میدهد كه بر اساس آن میتوان مساله جمهوریت را از آن استخراج كرد، یعنی همان مساله مشروطیت كه دكتر مصدق تاكید میكرد كه شاه باید سلطنت كند و نه حكومت و حكومت در اختیار نخستوزیر است و شاه در حكومت مشروطه تقریبا یك شخصیت تشریفاتی است كه تنها سلطنت میكند. آیتالله طالقانی با تجارب دیكتاتوری دوران رضاشاه حتی از این دیدگاه نیز گذشتهاند و آن آزادیهایی كه در اسلام وجود داشته و باید اجرا شود را در شرح این كتاب بیان كردهاند و خواننده میتواند این طور برداشت كند كه دیدگاه ایشان گذار از حكومت مشروطه و رسیدن به مرحلهای پیشرفته نیز هست. هر مرحلهای یك درجه ما را به آن حكومت ایدهآل اسلامی كه تحقق آزادیها باشد، نزدیكتر میكند. نكته دیگری كه در شرح ایشان وجود دارد این است كه آیتالله طالقانی تنبیهالامه را در سال ١٣٣٢ یعنی بعد از كودتای ٢٨ مرداد شرح دادهاند، یعنی در این دوره شاهد بازگشتی به حكومت دیكتاتوری و مستبد هستیم و آیتالله طالقانی با این كتاب میخواهد به مردم بگوید كه این حكومت دیكتاتوری سلطنتی كه الان ایجاد شده به هیچوجه مورد رضایت نه علمای اسلام است و نه مورد رضایت مردم و اگر عدهای از آن حمایت میكنند، به مسائل شخصی ایشان باز میگردد.
علی رهنما در تحلیل مفصلی كه از رابطه نیروهای مذهبی با نهضت ملی شدن صنعت نفت انجام میدهد نشان میدهد كه این نیروها در این آوردگاه سه دسته میشوند: یك دسته به رهبری آیتالله بروجردی همان مشی دوری از سیاست و پرداختن به مسائل دینی و مذهبی را پی میگیرند، دسته دوم گروهی هستند كه به رهبری آیتالله كاشانی تا دورهای با نهضت ملی همراه هستند و به ویژه پس از ٣٠ تیر به تدریج با دكتر مصدق مخالفت میكنند، دسته سوم نیز گروه نواب صفوی هستند كه جوانانیاند كه عمدتا فعالیتهای تندروانه انجام میدهند و در مواجهه با نهضت ملی فراز و نشیب دارند. مرحوم طالقانی به عنوان یك روحانی و عالم دینی و فعال سیاسی با توجه به این دستهبندی در كدام جناح قرار میگیرد و كارنامهاش را در واقعه نهضت ملی چگونه ارزیابی میكنید؟
آیتالله طالقانی پیش از شهریور ١٣٢٠ و در دوران دیكتاتوری رضاشاه فعالیت آزادیخواهانه سیاسی داشتند، بعد از شهریور ١٣٢٠ نیز طرفدار نهضت ملی بودند و وقتی كه شعار ملی كردن نفت توسط نهضت ملی مطرح شد، آیتالله طالقانی نه به عنوان اینكه فردی وابسته به حوزه و علما باشند بلكه خودش شخصا طرفدار این فكر بود و عملا هم به میدان آمد. حضور ایشان نیز به دلیل طرفداری از آیتالله كاشانی نبود، بلكه خودش مستقلا عمل میكرد. البته در آن زمان شخصیت آیتالله كاشانی هم از نظر سابقه سیاسی و هم از نظر علمی بسیار بالاتر بود اما آیتالله طالقانی مستقلا طرفدار نهضت ملی بود، افزون بر اینكه غیر از ایشان علمای دیگری مثل آیتالله صدر، آیتالله فیض، آیتالله سید محمد تقی خوانساری (استاد آیتالله طالقانی) و... نیز از نهضت ملی دفاع و حتی فتوا بر ملی شدن نفت به عنوان كوتاه كردن دست اجانب صادر كردند و شركت نفت بریتانیا را بیگانهای میدانستند كه بر اموال و سرنوشت مسلمانها مسلط شده و ملی كردن نفت وسیلهای برای كوتاه كردن این دست است. از این جهت علما نه فقط طرفداری كردند بلكه فتوا نیز دادند. آیتالله طالقانی نیز فعالانه در جریانهای ملی كردن نفت فعالیت میكرد و حتی بعد از اینكه آیتالله كاشانی اختلافاتی با دكتر مصدق پیدا كرد، ایشان نزد آیتالله كاشانی میرود و به ایشان توصیه میكند كه دست از این روش بردارد. آیتالله كاشانی نیز به ایشان اطمینان میدهد كه نگران نباشید، به آنجاهایی كه فكر میكنید، نمیرسد اما متاسفانه به آنجا رسید.به هر حال آیتالله طالقانی فعالانه طرفدار نهضت ملی ایران بودند و حتی در دوره هفدهم مجلس كاندیدا شدند كه البته خانها و ایادی دربار نگذاشتند رای بیاورد.
یك نكتهای كه در مباحث تاریخ نگاران نهضت ملی و نیروهای مذهبی مورد بحث است، رابطه آیتالله طالقانی با شهید نواب صفوی است. شما میگویید كه آیتالله طالقانی مستقل از آیتالله كاشانی عمل میكرد و همراه نهضت ملی بود و ماند اما میدانیم كه شهید نواب از دورهای به بعد خیلی با نهضت ملی كردن نفت و مصدق همراه نیست و حتی بعد از ٢٨ مرداد نیز كاندیدای مجلس میشود. بر این اساس این پرسش پیش میآید كه رابطه مرحوم طالقانی با شهید نواب چطور بوده است؟
این به نظر آیتالله طالقانی به همه مبارزان بازمیگردد. میدانید كه بعدها ایشان حتی نسبت به ماركسیستها نیز نظر پدری داشت و تمام مبارزان را در یك صف میدانست و از آنها حمایت میكرد، حمایت ایشان از شهید نواب صفوی نیز به دو جهت بود: یكی اینكه اهل مبارزه با دیكتاتوری بود و قبلا هم با دیكتاتورهای قبلی مبارزه كرده بود و دوم اینكه میخواست ایشان را از آن تندرویها باز بدارد و به طرفداری از نهضت ملی ترغیب كند. بنابراین هیچگاه شهید نواب را طرد نكرد. در حالی كه آیتالله كاشانی نواب صفوی را طرد كرد و خود نواب بیان میكند كه آیتالله كاشانی با ما موافق نیست و به ایشان نیز پناهنده نمیشود. اما آیتالله طالقانی نواب را طرد نمیكند، اما دیدگاه او را دربست نمیپذیرد بلكه به عنوان نصیحت به نقد رفتار او میپردازد. اتفاقا بعد از ٢٨ مرداد هم كه نواب صفوی و دوستانش تحت تعقیب قرار میگیرند و به منزل آیتالله طالقانی پناه میبرند، خود آیتالله طالقانی نقل میكند و مهندس سحابی نیز كه به منزل آیتالله طالقانی رفته بوده میگوید كه از ایشان شنیده نواب صفوی و دوستانش در آن اتاق كناری هستند. مهندس سحابی نیز از روی علاقه نزد نواب و یارانش میرود و نقل میكند كه نواب صفوی گفته من از مخالفت با دكتر مصدق پشیمان هستم و الان چه كار باید بكنم كه بشود جبران آن مخالفتها را كرد.
یعنی شهید نواب پشیمان شده بود؟
بله پشیمان شده بود و این نكته را هم آیتالله طالقانی و هم مهندس سحابی صریحا اظهار كرده بودند. این نتیجه همان تعامل آیتالله طالقانی و رفتارش با نواب صفوی بود.
آیا رابطهای خانوادگی بین آیتالله طالقانی و شهید نواب نبود؟
خیر، هیچ رابطه خانوادگی نبود و صرفا از نظر مبارزاتی ارتباط داشتند.
آیا به طور كلی با نظر به زندگی سیاسی مرحوم آیتالله طالقانی میتوان اینگونه استنباط كرد كه ایشان در فعالیت سیاسی با غیرمعممین و مكلاها رابطه بهتری داشتند؟
بله، صددرصد چنین است زیرا آیتالله طالقانی نظر بسیار باز و آزادی داشت. پیش از این نیز تاكید كردهام كه ایشان هم از نظر سیاسی و هم از نظر اعتقادی نظری فوق تشكیلات سیاسی و حزبی داشت و نظرش كاملا انسانی بود. و به همین خاطر گرایش آیتالله طالقانی به سمت غیرروحانیون و كسانی است كه نظر و اندیشه بازتری داشتند. چنان كه مهندس بازرگان میگفت همین طور كه ما با آیتالله طالقانی آشنا شدیم و با ایشان تعامل داشتیم، همچنان كه ما تحت تاثیر او قرار میگرفتیم، او هم تحت تاثیر ما قرار میگرفت و پیوسته اندیشهاش را نو و متحول میكرد و كاملا در یك چارچوب انسانی باز بود. طوری كه در زندان نیز ماركسیستها میگفتند مهندس طالقانی و آیتالله بازرگان! یعنی آیتالله طالقانی با وجودی كه لباس روحانیت به تن دارد، مثل یك مهندس تحصیلكرده اروپایی نظر بسیار باز و روشنی دارد، مهندس بازرگان نیز با اینكه تحصیلكرده اروپا بود، اما فعالیتهای مذهبی داشت و میشد به او در عرف عام آیتالله اطلاق كرد!
گویا بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی در اوایل دهه ١٣٤٠ گروهی از روحانیان و نواندیشان دینی اقدام به انتشار كتابی با موضوع بازنگری در نظام حوزه میكنند كه آیتالله طالقانی نیز در آن نقش داشته است. نگاه آیتالله طالقانی به نظام سنتی حوزه چه بوده است؟
نخست اشارهای به منش آیتالله طالقانی میكنم. او از آغاز كه در حوزه درس میخواند، دید كه حوزه قم او را اشباع نمیكند و به ایدهآلش نمیرسد. از این جهت به نجف رفت. دو سال در آنجا ماند، اما دید حوزه نجف نیز او را راضی نمیكند و به قرآن و مسائل اساسی اجتماع توجه نمیكند. بنابراین تحصیلات حوزوی را در سال ١٣١٨ رها كرد و در حوزه نماند. ایشان اگر در حوزه میماند، مراحل فقاهت و مرجعیت را طی میكرد. اما قصد ایشان رسیدن به مرجعیت نبود، بلكه میخواست از اسلام و قرآن به عنوان وسیلهای برای خدمت به مردم چنان كه هدف قرآن و اسلام است، بهره بگیرد. به این خاطر به تهران آمد و در تهران با تفسیر قرآن كه در حوزه رایج نبود و با شرح نهجالبلاغه وارد اجتماع شد. این طرز نگاه ایشان بود. اما بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی قرار شد سمیناری درباره روحانیت و مرجعیت تشكیل شود. قرار بود در این سمینار چهرههایی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، آقای دكتر آیتی، آیتالله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، سید مرتضی جزایری حضور داشته باشند. البته سمینار برگزار نشد و قرار شد هر یك از این چهرهها مقالهای بنویسند و در كتابی كه شركت انتشار منتشر كرد، تحت عنوان بحثی درباره مرجعیت و روحانیت به چاپ رسید. این كتاب جهان گیر شد و هم خانم نیكی كدی كه در حوزه مطالعات اسلامی فعالیت میكرد و هم آقای حامد الگار در ایسلامیك ریویو كه در لندن منتشر میشد، درباره آن نوشتند. در دایرهالمعارف اسلام هم نیز این كتاب معرفی شد. این كتاب به دلیل مقالاتی كه داشت بسیار بااهمیت بود. بیش از همه اتفاقا شهید مطهری به سازمان روحانیت انتقاد داشت و در آن كتاب هم دو مقاله نوشت: یكی خدمات مرحوم آیتالله بروجردی و دیگری تحت عنوان سازمان روحانیت. دیگران هم همین طور بودند. علامه طباطبایی با اینكه مقالهای نوشت، اما به طور غیرمستقیم به سازمان روحانیت انتقاد دارد. شهید بهشتی نظام شورایی را مطرح میكند و آیتالله طالقانی نیز در مقالهاش هم نظام شورایی و هم شورای مرجعیت را مطرح میسازد و میگوید كه اگر امروز قرار است مرجعیتی باشد، با مرجعیت واحد نمیشود همه مسائل جهان اسلام را حل كرد بلكه باز باید به صورت یك شورا باشد كه در كنار این شورا باید كارشناسانی باشند و در زمینههای مختلف این كارشناسان باید نظر بدهند و آن مراجع نیز بر اساس نظر كارشناسان مورد نظر خودشان فتوا دهند.
شما فكر میكنید این نگاه چقدر عملی است و همان زمان چقدر جدی گرفته شد؟
البته آن زمان جدی نگرفتند و حتی كتاب در قم از سوی برخی مراجع تحریم شد، اما بعد از انقلاب اتفاقا این دیدگاه مورد توجه قرار گرفت و آیتالله منتظری نیز طرفدار همین طرز فكر شد. شهید بهشتی نیز این دیدگاه را قبول داشت، اما نتوانستند آن را اجرا بكنند. اما میگفتند قابل اجراست و میشود آن را به صورت عملی درآورد.
اشاره كردید مرحوم طالقانی بر بازگشت به اجتماع با محوریت قرآن تاكید دارد. میدانیم كه آیتالله طالقانی نگاه ویژهای به قرآن داشتند و تفسیر متفاوتی از تفاسیر سنتی از قرآن ارایه میدادند كه تحت عنوان پرتوی از قرآن منتشر شده است. اولا این نگاه چقدر متاثر از چهرههایی چون شریعت سنگلجی است كه میكوشیدند تفسیر نویی از قرآن ارایه دهند، ثانیا اینكه ویژگی نگاه مرحوم طالقانی به قرآن چیست؟
نگاه آیتالله طالقانی به قرآن این بود كه قرآن كتاب راهنمایی عمل است و یك كتاب صرفا تئوریك نیست كه ما اصول اعتقادات را از آن بگیریم و لاغیر بلكه میگفت قرآن در صحنه اجتماع باید باشد و ما را در مسائل زندگی در همه شوون آن راهنمایی كند. از این جهت الان هم وقتی تفاسیر ایشان را میخوانیم، میبینیم كه برداشتشان از آیات، برداشت عملی و اجرایی است و به هیچوجه بدعت یا تحریف نیست. ایشان از آیات قرآن و جملات آن و حتی آهنگ آیات استفاده و تفسیر خاص خودش را متفاوت از تفاسیر سنتی ارایه میكند. البته ایشان از جنبهای تحت تاثیر برخی مفسران مثل شیخ محمد عبده هستند كه تفسیر المنار را تقریر و شاگردش رشید رضا آن را تحریر میكرد و بعدا شیخ رشید رضا آن را ادامه داد. همچنین ایشان تحت تاثیر كسانی چون كواكبی بود و ممكن است از كسانی چون شریعت سنگلجی یا خرقانی نیز تاثیر گرفته باشد. حتی از ملاصدرا متاثر است و در تفسیر از ملاصدرا نیز یاد میكند، اما با وجود همه این تاثیرپذیریها باید گفت ایشان از همه اینها گذشته است و خودش نظرات تازهای داده است. این تفسیر آیتالله طالقانی كه الان میبینیم با تفاسیر جدید هم متفاوت است. این هم قابل ذكر است كه هیچ انسانی نیست كه تحت تاثیر دیگران نباشد، اما آیتالله طالقانی در همان حد تاثیر نمانده و پیش رفته است.
وقتی انقلاب ایران را مشاهده میكنیم، در چهره آیتالله طالقانی شخصیتی مورد وثوق همه گروهها و نیروهای انقلابی به ویژه جوانان میبینیم كه معمولا محل رجوع در منازعات و اختلافات است. این ویژگی ایشان منتزع از چه دیدگاهی است؟ آیا آیتالله طالقانی به جوانان به مثابه یك ابزار سیاسی مینگریسته یا آنها را به دلیل خامی و جوانی میبخشیده یا اینكه هیچ كدام از اینها نیست و این از یك بن مایه فكری نشات میگیرد؟
قطعا به اندیشه ایشان ارتباط دارد. نگاه ایشان چنان كه تاكید كردم، یك نظر انسانی و فوق تشكیلات است. لذا ایشان جوانان را بیشتر مورد توجه قرار میداد و حتی میگفت كه تفسیر را بیشتر برای دانشجویان و طلبهها مینویسم، یعنی نیروهای جوانی كه هم درباره این مسائل بیندیشم و هم من آنها را به تفكر وادار كنم. دلیل اینكه كتاب سنگین و پیچیده نوشته شده برای این است كه ایشان میگفت این كتاب برای عموم و توده و عوام نیست، بلكه برای طبقه تحصیلكرده و جوان است. ایشان به خصوص به جوانها بسیار توجه داشت، نه به عنوان استفاده ابزاری بلكه آنها را افرادی میدانست كه باید فكرشان باز باشد و اگر اشكالی در پیش رو دارند، باید این اشكالات و شبههها را برطرف كرد و امكانی به آنها داد تا در مراحل تفكر پیش روند. بنابراین به زبان همه صحبت میكرد و در چارچوب دین و سیاست و حزب خاصی صحبت نمیكرد. هر كس را كه مبارزه با ظلم میكرد، یك انسان خوب میدانست كه حتی اگر در افكارش انحرافی دارد، باید اصلاح شود، نه به عنوان یك شخص مطرود بلكه به عنوان شخص بیماری كه بتوان با زبان خوش و با تماس گرفتن او را راهنمایی كرد. بنابراین ایشان از تماس گرفتن با ماركسیستها پرهیز نداشت و با زبان خودشان با آنها صحبت میكرد. آنها میدیدند كه ایشان چقدر آگاهی دارد و از مسائل جهانی و مكتب خودشان اطلاع دارد و حرفش از روی حسن نیت و برای راهنمایی آنها است نه برای جذب ایشان در یك تشكیلات خاصی یا چارچوب معین فكری. به همین جهت همه به ایشان جذب میشدند و به او اعتماد داشتند.
وقتی تصاویر و نوشتههای مربوط به انقلاب در ٣٥ سال پیش را میبینیم و میخوانیم، با تصویر و چهرهای غریبانه از آیتالله طالقانی مواجه میشویم. معمولا در تصاویر یك گوشه نشستهاند، نیستند یا حضور ندارند. حتی خود مرحوم امام(ره) نیز از ایشان با صفت ابوذر زمان یاد میكنند. چرا چنین است؟ ایشان كه یكی از پیشگامان نهضت بود و هزینههای سنگین در زندان برای انقلاب داده بود، بعد از انقلاب در آن زمان كوتاه به این وضعیت دچار شدند؟
اتفاقا دو وصفی كه امام از ایشان میكند، كاملا درباره آیتالله طالقانی صادق است: زبانی مانند شمشیر مالك اشتر داشت و ابوذر زمان بود. این سخنی دقیق است. وصف اول به این معناست كه ایشان در مقابل هر ظلم و دیكتاتوری میایستاد و هیچ ملاحظهای نمیكرد و با هر دیكتاتوری مخالفت میكرد و همیشه نیز در صحنه بود، چه نیروی خودی و چه نیروی دشمن. اگر نیروی خودی هم میخواست دیكتاتوری به خرج دهد و فقط نظر انحصارطلبانهای ابراز كند، ایشان در مقابلش میایستاد. دوم اینكه ایشان مثل ابوذر بود. بنابراین این صفت انزوا درباره آیتالله طالقانی صادق نیست. ایشان از طرف گروهی طرد شد و میخواستند ایشان را در انزوا قرار دهند، اما ایشان فعالانه در صحنه بود و مبارزه میكرد و نمیخواست انحرافی در هدف انقلاب پیش بیاید. به هر حال عدهای كه صاحبان قدرت بودند و میخواستند خودشان انحصارطلبانه در قدرت باشند، نسبت به ایشان نظر دیگری داشتند و به او بیمهری میكردند، اما تا روز آخر نیز آیتالله طالقانی با وجود خستگی در مجلس خبرگان شركت میكند، اما زیاد نمیتواند بنشیند و به خانه برمیگردد و همان شب آقایان مجتهد شبستری و دكتر گلزاده غفوری قرار بود به سمیناری اسلامی در تاجیكستان بروند، نزد آیتالله طالقانی میآیند تا نظر ایشان را بدانند. سفیر شوروی هم میآید زیرا تاجیكستان در آن زمان زیرنظر شوروی بود. ایشان آنها را راهنمایی میكند. بنابراین نمیشود از وصف انزوا استفاده كرد، اما در هر صورت مورد توجه خیلیها نبودند و نمیخواستند ایشان در صحنه باشد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید