وقف می‌کنم برای فرهنگ ایران!

1394/6/16 ۰۹:۳۱

وقف می‌کنم برای فرهنگ ایران!

اتوبوس به آرامی از خیابان زیبا می‌گذرد. مسافران هریک به کاری مشغول‌اند. یکی از آنها با صدای بلند به تلفن‌زدن مشغول است: «آره آقا داوود! اگه تونستی دیسک و صفحه رو از خیابون چراغ‌برق بگیر. جنس اصل رو اونجا فقط می‌فروشند.» پدری منظره‌های خیابان ولی‌عصر را به کودک‌اش نشان می‌دهد. درختان سربه‌فلک کشیده این خیابان تاریخی بزرگ، نگاه هر بیننده‌ای را به سوی خود می‌کشاند. این خیابان نمادی از فرآیند توسعه فیزیکی در پایتخت ٢٠٠ ساله ایران به شمار می‌آید. به آسانی می‌توان حرکت سریع قطار نوین‌سازی شهر را در این‌جا حس کرد. هر روز که می‌گذرد دیوارهایی فرومی‌ریزند و برج‌هایی بالا می‌روند؛ درختان سرفرو می‌آورند و پرندگان برای همیشه از شهر و محله‌هایش می‌کوچند.

 

 گشتی دگرگونه در تاریخ نیکوکاری؛ دیدار با موقوفات محمود افشاریزدی

اتوبوس به آرامی از خیابان زیبا می‌گذرد. مسافران هریک به کاری مشغول‌اند. یکی از آنها با صدای بلند به تلفن‌زدن مشغول است: «آره آقا داوود! اگه تونستی دیسک و صفحه رو از خیابون چراغ‌برق بگیر. جنس اصل رو اونجا فقط می‌فروشند.» پدری منظره‌های خیابان ولی‌عصر را به کودک‌اش نشان می‌دهد. درختان سربه‌فلک کشیده این خیابان تاریخی بزرگ، نگاه هر بیننده‌ای را به سوی خود می‌کشاند. این خیابان نمادی از فرآیند توسعه فیزیکی در پایتخت ٢٠٠ ساله ایران به شمار می‌آید. به آسانی می‌توان حرکت سریع قطار نوین‌سازی شهر را در این‌جا حس کرد. هر روز که می‌گذرد دیوارهایی فرومی‌ریزند و برج‌هایی بالا می‌روند؛ درختان سرفرو می‌آورند و پرندگان برای همیشه از شهر و محله‌هایش می‌کوچند.

 

مژگان جعفری : «ایستگاه پسیان!» صدای دورگه راننده اتوبوس رشته تخیلاتم را پاره می‌کند. به تندی پیاده شده و راه پیاده‌رو را پیش می‌گیرم. صدای کارگران ساختمانی همه جا به گوش می‌رسد. چند ١٠ متر آن‌سوتر برج نیمه‌کاره‌ای بر خیابان و درختانش سایه افکنده است. گویی ولوله‌ای برپا است. این‌جا یک دم، قرار و آرام ندارد. در ميانه اين همه شلوغي! باورت نمي‌شود هر روز که به محله سرمی‌زنی با روز پیش‌اش تفاوت می‌کند، آنچنان که می‌پنداری نکند قرار است همه‌چیز را بکوبند و از نو بسازند. از هیاهوی پیاده‌رو فاصله گرفته دوباره به سرعت راهم را ادامه می‌دهم. به آدرسی که روی تکه کاغذی برایم نوشته‌اند نگاهی می‌اندازم: «خیابان ولی‌عصر نرسیده به دوراهی زعفرانیه...»  باید همین پیرامون باشد. ورودی یک کوچه که نام «لادن» بر پیشانی آن چسبانده شده، پیرمردی بساط کوچکی از خنزر پنزرها پهن کرده. نشانی را از او می‌پرسم «پدرجان! این‌جا را بلدی؟» بی‌آن که پاسخی بر زبانش‌ آید با نگاهش ساختمان آجری قهوه‌ای‌رنگی را نشانم می‌دهد که ورودی همان کوچه لادن قرار گرفته. آدرس همین‌جا است. اگر دقت کرده بودم به پرسش نیازی نبود. ساختمان درست پس از چراغ‌قرمز پسیان یک سر به خیابان ولی‌عصر دارد سری هم به کوچه لادن. بر پیشانی ساختمان آن‌جا که به خیابان ولی‌عصر راه دارد، نوشته شده «موسسه باستان‌شناسی دانشگاه تهران- بنیاد موقوفه دکتر محمود افشار».

کهنگی ساختمان در برابر تازگی بناهایی که کوچه‌های عمودی در این خیابان پدید می‌آورند به آسانی به چشم می‌آید. نمی‌دانم چرا زودتر خودم آن را ندیدم. صدایی از همین نزدیکی‌ها به گوش می‌رسد «برای این‌که ملت بزرگی مانند ملت ما بزرگ بماند و کشور پهناوری مانند ایران کوچک نشود... باید حتما بر شماره جمعیت آن‌که به نسبت پهنای خاکش خیلی کم است، افزوده شود و از همه جهاتی که برای متحد بودن همیشگی ملتی لازم است با هم یگانگی داشته باشند نه پراکندگی و چنان ملت یگانه‌ای کوشش کند که خود را همسطح ملت‌های دیگر از حیث پیشرفت‌های دانش، صنعت و تمدن قرار دهد». ١

این صدا از کجا می‌آید؟ هرچه به ساختمان نزدیک‌تر می‌شوم صدا رساتر می‌شود گویی گوینده جمله‌ها در این مجموعه بنای قدیمی سخن می‌راند «دیری است که [بنده] را عقیده بر این است که هرکس باید به اندازه توانایی و در زمان زنده بودن خود یا دست‌کم به صورت وصیت و برای آینده کارهای نیکی بکند و شالوده‌های نیکوکاری بریزد که خیر و سود جامعه در آنها باشد. این پی‌ریزی و انجام کار نیک را همه کسان در حدود گشایش مالی و درازی آرزو و امید، نیروی همت و کوشش خود می‌توانند باشند»,٢ در ساختمان را که می‌گشایم دیگر می‌توان به یقین گفت که گوینده این سخنان در این بنا است: «همه‌کس هم می‌تواند با کوشش و کار و میانه‌روی و اقتصاد در زندگی چیزی اندوخته کند تا بتواند بدهی خود را بدهد. آن را که مالی نیست ولی حالی و مجالی هست خاصه که اهل دانش و کمال باشد باید وامی که به کشور و جامعه دارد با معنویات باز دهد». ٣

 

سال‌های پایانی دهه ٣٠ خورشیدی  آغاز یک حرکت تاریخی

اینجا ساختمان اصلی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار است. داخل ساختمان می‌شوم. دیوارهای این بنای قدیمی را که می‌نگری گویی می‌خواهند سخن بگویند. آرزوهای بلندپروازانه مردی ادیب و دانشمند زمانی این‌جا شکل می‌گرفت. دیوارهایش برگ‌هایی زرین از تاریخ معاصر ایران است. «جناب اجل آقاي دكتر محمود افشار زيد توفيقه را در دو مجلس ملاقات كردم و ايشان را با يك نيت پاك و انديشه خيرانديش عازم‌بر اين فداكاري قابل تقدير كه بذل مال در مقابل خير عامه هموطنان خود ديدم. اميد است كه اين حسن‌نيت كه نمونه ايمان كامل ايشان است حافظ و مويد جريان اين خدمت بزرگ به وجه‌احسن باشد و چون از حقير تقاضا کردند كه صيغه شرعيه علي‌ النهج‌المألوف‌المشروع جاري شود وكالتا از طرف ايشان صيغه وقف جاري و احتياطا برحسب ولايت شرعيه قبول نمودم». آيت‌الله ميرزا سيدمحمد بهبهاني با تحریر این قبول‌نامه و اجراي صيغه‌شرعي در پانزدهم مرداد ماه ١٣٣٨ به جریانی رسمیت بخشید که تاکنون دستاوردهای فراوانی را درپی داشته است.

محمود افشار یزدی (زاده ۱۲۷۲ و درگذشته ۱۳۶۲ خورشیدی) دولتمرد، نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار و نیکوکار ایرانی در سال‌های پایانی دهه ٣٠ شمسی پس از دهه‌ها فعالیت در عرصه فرهنگ، ادب، تاریخ و سیاست ایران نخستین املاک و دارایی‌هایش را وقف و در دهه‌های بعد این حرکت را با وقف اموال تازه تقویت کرد.

جلوتر که می‌روم گویی بر دیواره‌ای سرگذشت او را نوشته‌اند. دقیق‌تر که می‌نگرم دریچه‌ای از تاریخ رویم بازمی‌شود. او کیست؟ محمود افشار یزدی فرزند محمدصادق در ‌سال ۱۲۷۲ خورشیدی در یزد زاده شد. او را در نوجوانی برای تحصیل نزد عمویش به شهر بمبئی در هندوستان فرستادند. پس از سه‌سال که به ایران بازگشت در مدرسه علوم‌سیاسی به تحصیل مشغول شد. سوییس مقصدی بود که در سال‌های پایانی دهه دوم زندگی‌اش بدانجا رفت. دستاورد ٧‌سال درس‌آموزی در لوزان سوییس دکترای حقوق بود.

دوستی با علی‌اکبر خان داور یکی از مهم‌ترین رویدادهای زندگی تحصیلی او در سوییس بود. این دوستی در همه عمر دراز او ماندگار شد. محمود افشار در ‌سال ۱۳۰۰ به ایران بازگشت. ریاست مدرسه تجارت که از سوی داور به او پیشنهاد شد از نخستین موقعیت‌های گوناگون اداری زندگی او بود. در ‌سال ۱۳۰۵ به دعوت علی‌اکبر داور وارد تشكیلات نوین دادگستری شد. سپس به پیشنهاد سیدحسن تقی‌زاده به وزارت دارایی رفت و ریاست اداره اقتصادی و حقوقی را برعهده گرفت. بازگشت به دادگستری اقدام بعدی او بود. ابتدا به مقام دادیاری دیوان عالی کشور رسید و سپس مستشار شد. در نخستین سال‌های دهه ٢٠ به وزارت فرهنگ رفت و اندکی بعد به معاونت وزارت فرهنگ منصوب شد اما در فروردین ۱۳۲۴ از این سمت کناره گرفت. اینگونه، عمر موقعیت‌های اداری محمود افشار در سمت‌های دولتی پایان یافت. محمود افشار در کنار فعالیت‌های اداری و سیاسی همواره علاقه خود را به فعالیت‌های مطبوعاتی و علمی نشان می‌داد. مجله «آینده» را سال‌های دراز منتشر کرد و در کنار آن توجهی ویژه به فعالیت‌های تحقیقاتی داشت. دکتر محمود افشار یزدی  ۲۸ آذر ۱۳۶۲ در ۹۰ سالگی در تهران درگذشت.

 

راه تحسین شده

آرام‌آرام که اتاق‌های موقوفه افشار را یکی‌یکی پشت‌سر می‌گذارم به آرمان‌ها و آرزوهای او می‌اندیشم. سال‌ها ذهن وی درگیر این موضوع بود که چگونه می‌تواند به عرصه‌ای که عشق و علاقه او را دهه‌ها به خود اختصاص داده بود کمکی کند که پس از خودش هم ماندگار باشد. وقف املاک و دارایی‌ها بهترین راهی بود که او می‌توانست برگزیند و البته همان راه را نیز برگزید.

اینگونه بود که محمود مهران وزیر فرهنگ، دی‌ماه ١٣٣٨ در نامه‌ای به او نوشت: «وقف نمودن بیست‌وهفت رقبه از املاک شخصی و اختصاص دادن درآمد این رقبات با روشی متقن و عالمانه به منظور تحکیم مبانی زبان و ادب پارسی و ایجاد کتابخانه و قرائتخانه و تأسیس بهبودستان و کودکستان و سایر مصارفی که در تعمیم فرهنگ کشور اثری بسزا دارد مایه نهایت خرسندی و مباهات است برای فرهنگ کشور. این اقدام جوانمردانه با چنین طریقه مرضیه‌ای از طرف یکی از افراد موثر دستگاه تعلیم و تربیت ایران که خود زمانی معاونت فرهنگ را برعهده داشته و سپس با تدریس و چاپ و نشر مجله سودمند آینده وظیفه ملی خود را ایفا کرده موجب قدردانی و امتنان است و یقین قطعی دارد که این امر به منزله سرمشقی ارزنده برای متمکنان مملکت به شمار بوده و نسل‌های آینده نیز پیوسته نام واقف گرامی را با احترام یاد خواهند کرد. وزارت فرهنگ نیز به پاس این قدم بزرگ با تصویب شورایعالی فرهنگ یک قطعه نشان سپاس درجه اول به جنابعالی اهدا می‌نماید».

 

آرمان من تکریم فرهنگ و زبان فارسی است

دفترچه تاریخ بنیاد را که برگ‌برگ جلو می‌روم نکات جالبی می‌بینم. ساختمان لغتنامه دهخدا، موسسه باستان‌شناسی دانشگاه تهران، ساختمان مرکز آموزش زبان فارسی، ساختمان دانشنامه بزرگ فارسی‌، دبیرستان دکتر محمود افشار (در میدان ونک‌)، مدرسه راهنمایی دکتر محمود افشار (در میدان ونک‌)، دبستان دکتر محمود افشار (در میدان ونک‌)، سالن ورزشی دانشگاه امیرکبیر و ۷۰۰ خانه در شهر ری که در اختیار تعاونی فرهنگیان گذاشته شده است،‌ مهم‌ترین موقوفات محمود افشارند. «فعاليت‌هاي فرهنگي به منظور تعميم و گسترش زبان فارسي و تحكيم وحدت‌ملي» و «فعاليت‌هاي بهداشتي» دو هدف مهم و اصلی واقف برای وقف اموال و دارایی‌هایش به‌شمار می‌آید. وی از این‌رو مقرر کرد بنیاد موقوفاتش به انتشار كتاب‌ها و رسالات در زمينه‌هاي زبان فارسي، تاريخ صحيح ايران و جغرافياي تاريخي ايران، اهدای كتاب‌ها و رسالات مذكور به كتابخانه‌هاي معتبر جهان و دانشمندان و ايران‌شناسان بپردازد. همچنین اعطای جايزه ساليانه به پژوهشگران زبان فارسي و محققان و استادان ايراني و خارجي كه به تدريس در مراكز و موسسات ايران‌شناسي و دانشگاه‌هاي معتبر داخل و خارج كشور مي‌پردازند از دیگر اهداف واقف است.

 

یادها و نام‌ها

آنجا را نگاه کن! به نام‌هایی بنگر که یادگاران جاودان این سرزمین‌اند. این بنیاد خود بزرگ است و جایگاهی برای بزرگان بوده است. دکتر محمود افشار تا زمانی‌که زنده بود، دین خود را به حوزه فرهنگ و اندیشه نشان می‌داد. متولیانی که برای موقوفات برمی‌گزید نام‌هایی بزرگ بودند که در گستره فرهنگ و ادب ایران فعالیت می‌کردند. دکتر مهدی آذر، مهندس نادر افشار، دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، دکتر اصغر مهدوی، دکتر سیدجعفر شهیدی، اللهیار صالح، حبیب‌الله آموزگار، دکتر محمدعلی هدایتی و دکتر یحیی مهدوی نام‌ها و کسان بزرگی بودند که روزگاری اداره امور موقوفات را در کنار شخصیت‌های حقوقی برعهده داشتند و اکنون درگذشته‌اند.

موقوفات محمود افشار برگی زرین بر پیشانی فرهنگ و ادب ایران به‌شمار می‌آید. این بنیاد با دهه‌ها فعالیت در عرصه یادشده توانسته تاکنون یادگارهایی ارزشمند به‌جای بگذارد. انتشار کتاب‌هایی که مراجع مهم علمی در حوزه زبان‌فارسی و ایران‌شناسی به شمار می‌آیند و اهدای جایزه به ایران‌شناسان و فعالان ادب و زبان فارسی دو شاخصه مهم بنیاد موقوفات محمود افشارند. در این بنیاد از گذشته تاکنون همه کوشیده‌اند آرمان‌ها و آرزوهای واقف را جامه‌عمل بپوشانند و به جوانان ایران خدمت برسانند. این را می‌توان در کارنامه گذشتگان این‌جا و کسانی‌که اکنون مشغول‌اند به سادگی دید.

از ساختمان که بیرون می‌آیم احساسی مبهم وجودم را دربرمی‌گیرد. گویی سال‌هاست این‌جا را می‌شناسم. این‌جا برایم غریبه نیست از آغاز هم نبوده است.

١و ٢و ٣: دکتر محمود افشار، کلینیک گلان سوییس، دی‌ماه ١٣٣٨

روزنامه شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: