1394/5/25 ۰۹:۳۷
اشاره: حملات تروریستی داعش یکی پس از دیگری در کشورهای عربی نگرانیها نسبت به افزایش تحرکات این گروه را شدت بخشیده است. کویت، بحرین، عربستانسعودی؛ کشورهایی که تا کنون داعش در آنها سد امنیتی را شکسته و قربانی حملات انتحاری این گروه تروریستی شدهاند، تلاش میکنند راهی برای مقابله با این تحرکات بیابند. پرسش اینجاست که این گروه تروریستی تا کجا پیش خواهد رفت؟ آیا شیعیان منطقه و ایران نیز شامل این تهدید میشوند؟ و در نهایت اینکه کدام کشورها در صف حملات تروریستی و انتحاری داعش قرار دارند؟ گفتگوی زیر با دکتر مسجدجامعی کارشناس مسائل عرب و اندیشههای اسلامی برای پاسخ به این پرسشهاست.
زهرا خدایی - زهره نوروزپور: خشونت و تروریسم تکفیری سلفی به شدت درخاورمیانه در حال گسترش است و این موضوع سبب شده برخی جنگ مذهبی شیعه و سنی را مطرح میکنند. در گذشته نیز منازعاتی در این مورد وجود داشته است، اما این گستردگی در به کارگیری خشونت با منازعات سابقهدار پیشین متفاوت مینماید؛ مثلا در اوایل ماه مبارک رمضان شاهد بودیم در کشوری مثل کویت که از سال ۹۰ بعد از جنگ خلیج فارس تقریباً هیچ مشکل امنیتی نداشته، انفجاری در مسجد شیعیان رخ میدهد. آیا واقعا جریان تکفیری و تروریستی تا این حد در کشورهایی با ضریب امنیتی بالا و جمعیتی کم، نفوذ کرده است؟ یا موضوع از قرار دیگری است؟
برای پاسخ باید کمی به عقب بازگردیم؛ یعنی به جایی که شاهد انقلابهای عربی بودیم. شاید بتوان گفت ریشه این تحولات در خصوص جریانهای تکفیری و سلفی به تحولات یادشده مربوط است. بعد از سقوط بن علی در تونس و دگرگونیهای مرتبط با «بهار عربی»، در طی این سالها شرایط به نوعی درآمد که تعارضهای مختلف سیاسی و اجتماعی در چارچوب و در پوشش طائفگی و مذهبی متجلی شد؛ به گونهای که در هیچ زمانی در کل تاریخ معاصر این گونه نبوده است؛ لذا حتی گروههایی که در گذشته و تا قبل از تحولات سالهای اخیر تعهد اولشان از نظر خود آنان مبارزه با اسرائیل و مبارزه با سلطهگری کشورهای غربی بود، تغییر کردند و حالا به جای آن تعهدات، عملاً تعهد اول آنها مبارزه با شیعیان شده است! اینکه چرا این گونه میاندیشند و شیعیان را تجسمدهندة چه واقعیتهایی میدانند، بحث دیگری است. در حال حاضر مهمترین عامل تجلیدهنده تعارضها به عنوان مناسبترین بستر، مذهب است.
متأسفانه اوضاع تا بدان حد بحرانی شده که عده معتنابهی از انفجار مسجد کویت اظهار خوشحالی کردند و گفتند: «با این عمل جهادی، جمعی از رافضیان در معبدشان، و نه مسجد، کشته شدند.» در حالی که این جنایت در ماه مبارک رمضان، روز جمعه و هنگام نماز اتفاق افتاد. این نشاندهنده بیماری مهلکی است که در حال حاضر وجود دارد و بیانگر واقعیتهای تلخی است.
پیش از تحولات بهار عربی و گسترش داعش هم منازعاتی از این دست میان شیعه و سنی بود و البته در بیشتر موارد مخصوصاً در عراق و پاکستان شیعیان قربانی تفکرات سلفی و تکفیری میشدند، الان و در این برهه چه اتفاق خاصی افتاده است؟
بله به قول شما این موضوع ریشهدار است؛ اما آنچه مد نظر است، تبدیل شدن این خشونتها به یک جریان رو به گسترش است. شاید بتوان گفت به نوعی سیستماتیک شده است. در حال حاضر اگر تعارضهای مذهبی را به دقت بررسی کنید، افکار عمومی به صورت هدفمند نسبت به شیعیان و بهویژه ایران تحریک میشوند و این باعث شده است که این موج رشد فزایندة سریعی در منطقه داشته باشد. این وقایع متأسفانه به یک جریان تبدیل شده است و اینجاست که موضوع بسیار خطرناک میشود.
مضاف بر اینکه منطقه گرفتار عقبماندگی مهلکی نیز هست. در طی جنگهای بالکان مواردی بود که صربها کلیساهای کرواتها را منفجر میکردند یا به عکس مساجد مسلمانان را تخریب میکردند؛ اما در اینجا مسجدی را که در آن افراد به صورت جمعی مشغول عبادت بودند، منفجر میکنند و بعد شکرانه به جا میآورند! واقعاً چنین حالتی هیچ زمانی در تاریخ نبوده است. مواردی بوده، اما اینکه این تبدیل به یک جریان بشود، نبوده است. نکته مهمتر اینکه رشد چنین خشونت افسار گسیختهای نشانه عقبماندگی عمیق منطقه است.
عقبماندگی منطقه یا اعراب؟ امام علی(ع) نیز را که خلیفه مسلمین بود، در مسجد به شهادت رساندند، یعنی حتی در آن دوران نیز ما شاهد یک نوع تروریسم خشن افراطی بودهایم که ترور خلیفه مسلمین در مسجد را راهی برای رسیدن به بهشت میدانسته است. آیا میتوان گفت این نوع عقبافتادگی و خشونت کور به نوعی ریشه عربی دارد؟
بحث مربوط به شهادت امام علی(ع) و علل و عوامل و کیفیت آن موضوع جدایی است که اجازه بدهید واردش نشویم، چون مجال زیادی میطلبد؛ اما سؤال دوم شما. در واقع این یک بحث تئوریک است. واقع این است که ایدئولوژی تکفیری به مفهوم «داعشی» و «القاعدهای» خودش ذاتاً هماهنگ با خصوصیات اعراب شبه جزیرةالعرب است، البته در حال حاضر دیگران هم هستند که به آنها ملحق میشوند. این جریان در درون خودش یک فکر است. در گذشته هم نمونههای مختلف خوارج را داشتهایم.
کلاً به لحاظ خصوصیاتی که این ایدئولوژی و این فکر دارد، در تناسب کلی با سابقه، میراث و روانشناسی اعراب این منطقه است. بهتر است بگویم بیشتر ریشة «نجدی» دارد. نجدِ عربستان یک منطقه خشک، قفر، با مردمانی خیلی کمعاطفه و پرخشونت، بدگمان و خیلی خشن است؛ یعنی جغرافیای بیرحم این منطقه از مردمان نجد چنین انسانهایی ساخته است. این حرف من نیست، حافظ وهبه عالم مصری است که در ابتدای تشکیل عربستان، مشاور عبدالعزیز در زمینه سیاست خارجی بود و کتابهای مختلفی دارد که یکی از آنها کتاب ارزشمند و معتبر «تاریخ جزیرهالعرب فیالقرن عشرین» است.
وهبه بعدها سفیر عربستان در انگلیس میشود. با آنکه خیلی به شخص عبدالعزیز و ایدئولوژی و نظام وهابی تمایل دارد، در قسمتهایی از کتاب درباره نجد و قبایل آن مطالبی میگوید که واقعاً حیرتآور است. مطالبی درباره خشونت طبع مردم عادی و مقامات عربستان مینویسد که انسان متعجب میماند و اینکه آنها تا چه مقدار به دور از مدنیت و مسائل مدنی بودهاند؛ مثلا در بخشی مینویسد زمانی که دو قبیله علیه قبیله سوم متحد میشدند، آن قبیله متحدشده اگر احساس میکرد که متحدش در مقابل دشمن مشترک کم آورده و در حال شکست است، اموال و اسلحه متحد خودش را غارت میکرد؛ چرا که میگفتند به جای اینکه دشمن مشترک ما آنها را غارت کند، بگذارید خودمان که متحدشان هستیم، غارت کنیم! او نقل میکند که این جریان موجب تعجب انگلیسیها شد و در این مورد داستانهایی نقل میکنند.
به هر حال برای دریافت دقیق منطق فکری و رفتاری گروههای موجود تکفیری میباید گذشته و حال نجد را در کلیتش بشناسید. شخصیتهای اصلی و بانفوذ آنان عموماً نجدی هستند اگر چه در بین آنها کسانی هم یافت میشوند که متأثر از ایدئولوژی «قطب»اند.
پس شما معتقدید که خشونتهای کنونی با خشونتهای گذشته نسبت به شیعیان تفاوت دارد و اینها سیستماتیک شده است؟
بله، درست است؛ اما به طور خیلی خلاصه اضافه کنم که قبل از سقوط صدام، این حوادث در نقاط مختلف اتفاق میافتاد، نه در منطقه عربی، بیشتر در منطقه افغانستان و پاکستان بود. آنچه اتفاق میافتاد، مبتنی بر تجربه و سابقه تاریخی و در ادامه همان مسائل بود. بعد از سقوط صدام، حوادث مهمی اتفاق افتاد که کمتر به آن توجه شد. نکته مهمی که وجود داشت، ظهور زرقاوی بود. زرقاوی یکی از عناصر القاعده بود و شعارش این بود که ما برای شکستدادن آمریکاییها باید در عراق ناامنی ایجاد کنیم و در عمل نشان دهیم که آمریکاییها قادر نیستند امنیت عراق را حفظ کنند. برای همین با هر نوع اقدامی که منجر به ثبات و استقرار عراق میشد، مانند انتخابات برای تدوین قانون اساسی و یا انتخابات پارلمانی و هر نوع اقدامی که دولت عراق برای نهادینه کردن نهادهای خودش در صدد انجامش برمیآمد، با تمام اینها مبارزه میکردند. اکثریت مردم در عراق شیعیان هستند، در نتیجه شیعیان اکثریت را دارند، برای اینکه زرقاوی ناامنی بیشتری ایجاد کند، شیعیان را هدف قرار میداد و بمبگذاری در مراکز تجمع مردم، از آن زمان آغاز شد.
ایدئولوژی آنها به گونهای است که اصولا برای انسان هیچ نوع ارزشی قائل نیستند. فرق آنها با مبارزان قرن بیستمی خیلی از کشورهای دیگر این است که انسان برایشان اهمیتی ندارد؛ برای نمونه در طول مبارزات سنگینی که ارتش آزادیبخش ایرلند داشت، تعداد کسانی که کشته شدند، به نسبت خیلی کم بودند، در اواخر دسامبر سال ۱۹۹۳ بمب بزرگی را نیمهشب در مراکز بانکی و تجاری لندن منفجر کردند. تا آنجایی که به یاد دارم، این بمبگذاری دو میلیارد پوند خسارت به بار آورد و نکته اینجاست که آنها قبل از منفجر کردن این بمب، به پلیس اطلاع داده بودند تا به کسی آسیبی نرسد. این جریان را به همین ترتیب در گروههای بریگاد سرخ ایتالیا یا بادرماینهوف آلمان و یا جنبش باسک اسپانیا هم میبینید.
اما واقعیت این است که متأسفانه در این منطقه، انسان مانند سنگ، آجر و شیشه است! برای اینها مهم این است که بحران ایجاد شود و این بحران با کشتن مردم بیگناه ایجاد میشود؛ لذا شروع کردند به بمبگذاری در قهوهخانه، در محل تجمع مردم، بازار، مسجد و حسینیه و از سال ۲۰۰۴ به بعد دههاهزار عراقی، زن، بچه، کوچک و بزرگ، بیگناه در طی این بمبگذاریها کشته شدند. از ان زمان به بعد جریان کشتن انبوه مردم برای رسیدن به اهداف سیاسی تبدیل به مدل میشود و به سرعت گسترش پیدا میکند.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید