گشتی در روسیه و فرهنگ و ادب آن با ایران

1392/7/27 ۰۹:۵۱

گشتی در روسیه و فرهنگ و ادب  آن با ایران

نسرین فقیه ملک مرزبان: همیشه ادبیات داستانی و به ویژه نقد ادبی روسیه شگفت‌زده‌ام کرده است. بارها برای دانشجویان از قدرت شخصیت­‌پردازی در داستان­های روسی مخصوصاً در آثار داستایفسکی و تولستوی مثال ­آورده­‌ام. ترسیم پیچ و تاب­های روحی در اثری چون «جنایت و مکافات» بی نظیر است و تعداد شخصیت­‌های «جنگ و صلح» خواننده را متعجب می‌کند. رمان ایرانی معاصر را در نظر آورید. تعداد شخصیت­‌ها به زور به بیست یا سی تن برسد

 

نسرین فقیه ملک مرزبان: همیشه ادبیات داستانی و به ویژه نقد ادبی روسیه شگفت‌زده‌ام کرده است. بارها برای دانشجویان از قدرت شخصیت­‌پردازی در داستان­های روسی مخصوصاً در آثار داستایفسکی و تولستوی مثال ­آورده­‌ام. ترسیم پیچ و تاب­های روحی در اثری چون «جنایت و مکافات» بی نظیر است و تعداد شخصیت­‌های «جنگ و صلح» خواننده را متعجب می‌کند. رمان ایرانی معاصر را در نظر آورید. تعداد شخصیت­‌ها به زور به بیست یا سی تن برسد. در میان آنها نیز قسمت عمده حوادث داستان میان سه یا چهار نفر اتفاق می­‌افتد. از سوی دیگر در زمینه ترسیم پیچیدگی­های روحی شخصیت­، شیوه­‌ای که در رمان­هایی چون جنایت و مکافات اتفاق می­‌افتد در کمتر رمان ایرانی قابل مشاهده است. تصور بیش از پانصد شخصیت در یک اثر و توصیف دقیق احوال روحی نشان از توسع دید یک نویسنده دارد و آشنایی او با جامعه و مردمش را می­‌رساند.به هیچ روی قصد آن ندارم تا میزان ارزش یک رمان را وابسته به تعداد شخصیت­‌ها قلمداد نمایم. فقط سخن از ویژگیهای منحصر به فرد رمان­هایی چون جنگ و صلح و جنایت و مکافات و «ابله» و.. است .

گذشته از داستان، شعر روسی نیز ویژگی­های سبکی جالب توجهی دارد. پاسترناک، گومیلیف، ماندلشتام و اخماتووا و تسوه تایوا و… هریک خلاف هنجارهای شعری زمان خود بودند و به ابداعهای هنری ارزشمندی دست یافتند. آنا اخماتووا به عنوان مثال برخلاف جریان سمبولیسم رایج در شعر معاصرش، ترجیح داد به دلالت­های واقعی کلماتش اهمیت بیشتری دهد و همه بار عاطفی کلامش را باصراحت به مخاطب القا نماید و الحق که حتی بعد از ترجمه نیز مخاطب را تحت تأثیر قرار می­‌دهد.

 

نه به نبردهای مدیحه‌سرایانه نیازی دارم

و نه به نبردهای مرثیه‌سرایانه

برای من همه چیز در شعرم همان بهْ که نااندیشیده

نه آن سان که معمول مردم است

کاش می­‌دانستی از چه خاکروبه‌­ای

شعر برمی­‌خیزد، بی ذره‌ای شرم

چون گل قاصد زرد کنار نرده

چون کاکتوس و قو

فریادی خشم‌آگین، عطر تند علف

کپک پنهان روی دیوار

و آنگاه شعری برمی‌خیزد، ظریف، سبکبال

برای شادی من و شما. (آنا اخماتووا، ۱۳۸۵، ۸۵)

 

صراحت و صداقت کلام اخماتووا من را به یاد فروغ فرخزاد انداخت و جنس شعرش را از نوعی یافتم که می‌تواند نقطه عطفی در شعر زنانه باشد:

 

و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلودة زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست­های سیمانی

زمان گذشت….(فروغ فرخزاد،۱۳۷۲، ۲۳۹)

 

دلالت زبانی در شعر بانوان

بر آن شدم در دیدگاهی جریان شناختی به مطالعه شعر زنان صدسال اخیر توجه کنم و به ویژه به دلالت زبانی صریح و ضمنی در شعر بانوان شاعر بپردازم. نکته جالب آن بود که مطابق تاریخ شعر شاعران زن، صراحت دلالی زبان زنانه در صدسال اخیر بسیار زیادتر شده است و زنانی که اغلب از اقشارمتوسط به بالای جوامع بودند توانسته‌­اند موانع اجتماعی را در ایجاد سبک شعری جدید بشکنند و نقاط عطفی در تاریخ ادبیات باشند. از این میان آنا اخماتووا از روسیه، فروغ فرخزاد از ایران و غاده السمان از سوریه را برگزیدم و پس از ذکر اجمالی از وقایع تاریخی این کشورها، به شباهت شخصیت این شاعران اشاره ای داشتم. طنین صدای غاده السمان نیز زنگ مشابهی در گوشم می­‌نواخت:

منم زن شیشه‌­ای

چون لمسم کنی، مشتعل می­‌شوم

بی آنکه درهم شکنم،چون همیشه

اما روشن می­‌شوم

به سان مجسمه‌­ای مرده و تاریک

که شمعی درونش مسکن گزیده است…(غاده السمان،۱۳۸۷،۶۴)

 

هر سه از طبقات برگزیده جامعه‌­اند. هر سه زود ازدواج می‌کنند. هر سه فقط یک پسر دارند، هر سه در ایام جوانی خود به اروپا سفر می‌کنند و هر سه از ناملایمات زندگی در دوران خود سخت رنج می برند. شاید مهمترین ویژگی شعر این زنان صراحت و صداقتی است که در زبان خود دارند و نماینده زنان جامعه خود و یا حتی جهان خود شده‌اند.

 

این بحث در طی مقاله ای برای سخنرانی در مؤسسه ماکسیم گورکی در مسکوآماده شد و خوشبختانه مقبول افتاد. و بدین ترتیب مقدمات سفر به روسیه فراهم آمد. گرچه هزینه بخش عمده­‌ای از این سفر به عهده خودم بود، ولی در همراهی با آقای دکتر محمدخانی سعی بر آن قرار گرفت که به یک رشته ارتباطهای فرهنگی و ادبی میان ایران و روسیه بپردازیم و مقدماتی را برای پل ادبی میان این دو کشور فراهم آوریم. البته شهر کتاب فعالیت­های بسیاری در این زمینه قبلا انجام داده بود و در این سفر تداوم و گسترش این ارتباط را دنبال می­‌کرد. برای من این نخستین باری بود که به روسیه می‌رفتم و شاید به اشتیاقم، دیدن مسکو و سنت پترزبورگ، جامه عمل می‌پوشاندم.

 

ناگفته نماند که همواره مشتاق دیدن کاخ موزه­‌های شگفت‌انگیز سنت پترزبورگ، به ویژه هرمیتاژ بوده‌­ام. در هر حال امکان سفر مهیا شد و بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ به قصد مسکو و سنت­ پترزبورگ حرکت کردیم. قرار برآن شد که در سفری دوازده روزه، چهار روز در سنت پترزبورگ باشیم و باقی روزها در مسکو اقامت کنیم. خوشبختانه پرواز ایرفلوت به موقع انجام شد و ما در فرودگاه مسکو به دلیل حضور دکتر محمدخانی با استقبال گرم دوستانمان در رایزنی مواجه شدیم.

 

سفر به روسیه

با همه تفاوت­هایی که در نژاد، فرهنگ، زبان و خط مردم روسیه با مردم ایران وجود دارد؛ اما به محض ورود به مسکو متوجه شباهت­های عجیبی می­‌شویم که ما را به یاد فضای تهران می‌اندازد: آسفالت، ماشین­های فراوان و ترافیک، ساختمان­های قدیمی مشابه و نگاه­های مستقیم و مصمم که در راننده‌­ها و پیاده‌­ها وجود دارد. انسان­های مشغولی که حوصلة مراوده‌­های اضافی و فرعی را ندارند. مردمی که باید از پس مشکلات روزمره و زندگی ماشینی خود برآیند. به قدر کافی با جامعه خود درگیر هستند که دیگر انسان غریبه‌­ای نمی‌­تواند اسباب جلب توجه آنها باشد. تا مدت­ها وقتی در ماشین به فضای اطراف نگاه می‌کردم، می‌اندیشیدم که برای کشف زیر پوست شهر چقدر باید زحمت بکشی و چقدر باید اعتماد جلب کنی تا بتوانی درک بیشتری از این مردم پیدا کنی. خط سیریلیک نیز کار را دشوارتر می‌کند و مسافر را در بدو ورود سرگردان و غریب رها می­‌نماید. روسها کمتر از زبان انگلیسی استفاده می‌کنند و تابلو انگلیسی در حتی مراکزی مثل فرودگاه بسیار کم است!

 

مسکو شهری بزرگ با حدود پانزده میلیون نفر، با خیابان­های شلوغ و پر ترافیک وسط جنگلی واقع شده است که سرسبزی و نشاطش بر هوا و مردم شهر تأثیر می­‌گذارد. با وجود ماشین بسیار و ترافیک سنگین به هیچ روی در تنفس احساس آلودگی نمی‌شود و انسان مانند تهران دچار سردرد و خفقان نمی­‌گردد­. آب و هوایی نیمه شرجی که طبعاً باید تأثیر رودخانه بزرگ مسکو باشد. ابرهای سفید و درخشان گاهی نزدیک زمین‌اند و گاهی در افقی دورتر در تضاد با آبی شفاف آسمان و منشور آفتاب، چشم خیال را به تجسم وامی­‌دارند.

 

ساختمان­های مسکو، هریک یادآور خاطراتی است. دوره‌های جنگ، استالین، بلشویکها ،تزارها رومانف‌­ها… ساختمان­های قدیمی بین هشت تا ده طبقه، مستطیلی بزرگ با نمایی آجری که بالکن­های کوچکی اضافه بر سطح اصلی نمای ساختمان دارند در نگاه اول بسیار جلب توجه می‌کنند. قدیمی و محکم به نظر می‌­آیند. با توجه به میزان شدت سرما در مسکو، این دیوارهای محکم آجری می‌­توانند حرارت را در خود نگه دارند و ساختمان را از یخ‌­زدگی محفوظ دارند.

 

هفت ساختمان خاص در مسکو وجود دارد که از نظر معماری در حقیقت نمونه­‌ای از سبک نئوکلاسیک به شمار می‌آیند. مکعب مستطیل بسیار بزرگی که از سه قسمت تشکیل شده است و در واقع بخش وسطی که برجی بلند و تیز است دو قسمت کناری را از هم جدا می‌کند. پنجره­‌های منظم، باریک، بلند و تورفته در تعداد زیاد نمای شگفت‌­انگیزی به این ساختمان­ها می‌دهند.

 

ساختمان وزارت امورخارجه و ساختمان دانشگاه مسکو از این نوع معماری برخوردارند. طرفه آنکه بر دیوار بلند ساختمان دانشگاه مسکو، طول زمان ساخت فقط چهار سال(۱۹۴۹ـ۱۹۵۳) حک شده است. میان روس­ها این نکته مشهور است که اگر نوزادی هر شب در یکی از اتاق­های دانشگاه بخوابد، زمانی که اتاق­ها به پایان برسند، نوجوانی چهارده ساله خواهد بود! ساختن یک دانشگاه با این عظمت و زیبایی در چنین زمان محدودی به گمانم برای هر ایرانی امروزین مثل یک معجزه باشد. چند نکته مهم در مورد ساختمان اصلی دانشگاه دولتی مسکو وجود دارد که از جمله اینکه دانشگاه بر بام مسکو، یعنی بر روی تپه­‌های وارابیوف ساخته شده است. وقتی از محوطه جلوی دانشگاه به شهر نگاه کنیم، تقریبا تمام شهر در افق دید قرار می‌گیرد. دانشجویان و استادان دانشگاه از افق دید بالاتری به نسبت سایر شهروندان برخوردار می‌شوند و شاید تفکر عمیقتر و وسیعتری را حاصل نمایند.

 

نکته دیگر آنکه در راستای نگاه دانشگاهیان در ارتفاعی پایین­‌تر استادیوم ورزشی قرار دارد و در افقی دورتر در میانه شهر کلیسای جامع شهر را می­‌توان مشاهده کرد، با گنبدهایی طلایی که درخشش چشمگیری ایجاد می‌کند. خالی بودن محوطه دانشگاه از هرگونه ساختمان دیگر و سرسبزی و وسعت این منطقه نظریه انحصار قدرت علم و آموزش در ذهن روسی را قوت می ­بخشد.

 

تحصیل در روسیه برای خانواده­‌های شهروند روسی رایگان و از سطح آموزشی خوبی برخوردار است. غیر از آموزش، به امور ورزشی و سلامت شاگردان اهمیت بسیاری داده می‌شود. به صورت مرتب شاگردان مدارس مورد معاینه پزشکان قرار می‌گیرند ودر صورت لزوم برای معالجه و تقویت آنها اقدام می‌شود. تغذیه دانش­‌آموزان از میان­ وعده‌­ها گرفته تا ناهار در مدرسه و به صورت رایگان انجام می­‌پذیرد. هر دانش­‌آموز در رشته‌­ای ورزشی تمرین دارد و به صورت منظم به اردوهای تفریحی و آموزشی می­‌روند.

 

ویژگی­های منحصر به فرد روسیه

جامعه روسیه ویژگی­های منحصر به فردی دارد. بسیاری از این ویژگی­ها شاید مربوط به فضای جغرافیایی آن باشد. هوای سرد و برفی در بیش از هفت ماه سال، وجود رودخانه ­های پر آب و همجواری با کشورهای کوچک مسلمان از سمت جنوب و ارتباط با سیبری از سمت شمال و نزدیکی به اروپا از سمت غرب این ویژگی­ها را موجب شده است. از نوع ساختمان­ها گرفته تا انواع پوشش و انواع رفتارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی با این خصایص توجیه می‌شوند. پشتکار و قدرت و هنر مردم روسیه از جمله ویژگی­هایی است که نمی‌توان از آن به سادگی عبور کرد.

 

تصور ساختن شهرهایی با این عظمت که زیرساخت­های مستحکمی دارد و برای مقابله با موانع طبیعی بسیار کارآمد است و در عین حال برای مردمی با فرهنگ­هایی متفاوت مفید باشد، هر متفکری را مجبور به این اعتراف می‌کند که این مردم با مدیریتی قوی و با پشتکاری تحسین برانگیز به سرافرازی مملکت خود همت گماشته‌­اند. یک نمونه از این پشتکار شیوه گرمایش آب شهری است که با انرژی هسته‌­ای انجام می‌شود. استفاده صحیح از این انرژی و نوع لوله کشی آب در تمام سطح شهرهای بزرگی چون مسکو یا سنت پترزبورگ درس عبرت بزرگی برای کشورهایی مثل ماست که هنوز در مساله فاضلاب مشکل دارد. عملا در خانه­‌های مسکو جایی برای موتورخانه تعبیه نمی‌شود و مشکلات خفگی بر اثر گاز پیش نمی‌­آید و انواع قیمت پر از نوسان گازوییل و نفت برای مردم ایجاد زحمت نمی‌کند. همواره هر خانه‌­ای از لوله آب‌گرم که به صورت مرکزی گرم شده برخوردار است و از آن به راحتی استفاده می‌کند.

 

متروها و ترامواهای شهری از دیگر نمونه‌­هایی است که نشان از اهتمام مدیران شهری مسکو و سنت­ پترزبورگ دارد. راهروهایی بزرگ و زیبا که هم نشان از قدرت و استحکام دارد و هم دلالت بر زیبایی و هنر. قدمت ساخت بسیاری از سازه‌­های شهری مثل مترو را هم اگر کنار قدرت و هنر بگذاریم، باز از اظهار شگفتی و ابراز تحسین گریزی نیست.

 

ترکیب جمعیتی در روسیه بسیار قابل مطالعه است. قزاقها، ازبک­ها، ترکمن­ها و ترک­ها، تاجیک­ها، ارامنه و اقوام مختلف و نژاد اسلاو در کنارهم زندگی می‌کنند و ارتباط تنگاتنگی با مردم و فرهنگ غربی دارند. این مردم از دوره‌های افراط در اختلاف طبقاتی و قدرت­‌نمایی کلیسا را تجربه کرده‌اند تا دوره‌های کمونیستی و جامعه اشتراکی! کنترل چنین اجتماعی طبعاً باید سخت باشد و هدایت ذهنی این همه انواع اجتماعی سیاست‌گذاری خاصی می‌­طلبد. سیرک، فیلم‌های تلویزیونی و سینمایی، سالن­های تئاتر و اپرا و دیگر انواع موسیقی، انواع رقص‌های ملی و محلی، ورزش عمومی و حرفه ­ای، مؤسسه‌­های خصوصی هنری و فرهنگی،روزنامه‌­ها و مجلات و بازارهای متنوع کمک می کنند تا بار انرژی فرهنگی این جماعت کمی سبک شود. با این­ حال جوانان روس فردیت خود را در بروز هنر آزاد در گوشه و کنار شهر نشان می­‌دهند. تک نوازی تنها یا اجرای موسیقی جمعی، قبول سفارش طراحی و نقاشی فوری آن هم در گوشه خیابان، اجرای رقص و انواع نمایش در برخی از خیابان­های مسکو مثل آربات، بعد از ظهر بسیاری از روزهای هفته به ویژه شنبه، عصرها را تماشایی می‌کند.

 

از آنجا که میزان استفاده از مشروبات الکلی در روسیه زیاد است،توقع آن می‌­رود که مغازه‌ها و کلوپهای شبانه زیادی به چشم آید، در حالی که تعداد این نوع اماکن در مسکو محدود است و عملا باز کردن مکانی مثل قمارخانه در روسیه ممنوع شده است.

 

قدرت و هنر

دو چیز در روسیه ارزشی بنیادین دارند و زیربنای جامعه را می­‌سازند: یکی قدرت است و دیگری هنر. قدرت فیزیکی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی و اقتصادی و.. هنر از انواع و اجناس سنتی و نو و از انواع معروف و غیر معروف آن. اگر نمونه‌ای را در بیان این خصیصه بخواهیم نقل کنیم، شاید قبرستان مشاهیر در جوار کلیسای نوادویچی بهترین باشد. مسکو به پاسداشت بزرگان متوفی خود قبرستانی دارد که بسیار سبز و آراسته است و ترتیب و آرایش زیادی را در آن به کار بسته تا بتواند قدردان برترین­های خود باشد. بی شک دو قشر ارتشی و هنرمند در این قبرستان بیشتر از دیگران مدفون شده‌اند. آراستگی قبرها با گل­ها و مجسمه‌­ها تظاهری از شخصیت متوفی به دست می­‌دهد. مجسمه ارتشیان با لباس فرم و سلاح جنگی است و مجسمه هنرپیشگان و نوازندگان و… با مشهورترین لباسشان و البته گاهی به شکلی سمبلیک با مجسمه­‌هایی هنری مواجه می­‌شویم؛ مثلا برای یک بالرین مجسمه‌ای به شکل قویی که بالش را باز کرده و بر زمین افتاده است احساسی از باله به وجود می­‌آورد. مجسمه دختری که برای انقلاب زجر و شکنجه را تحمل کرده است؛ مجسمه مادری بر نعش فرزند که نمادی از تحمل جامعه در طول جنگ جهانی دوم است. سازه­ایی از نماد رنگ­های پرچم روسیه که قبر یلتسین را تزیین کرده است و…

 

ارتش و قدرت نظامی و ساخت سلاح از اولویت بالایی برخوردار است و تکیه‌گاه مهمی در ذهن روسی به شمار می‌رود. از سوی دیگر هنر در انواع معماری و طراحی و نقاشی وموزیک و رقص و.. اقتدار روسی را به اوج می­‌رساند. ساختمان انواع کاخ­ها و کلیساها در ابعادی وسیع آن هم با تزییناتی شگرف چشم توریست­ها را خیره می‌سازد. به ویژه در سنت پترزبورگ این چنین ساختمان­های هنرمندانه در خیابان­هایی تعبیه شده‌اند که مطابق قانون زمانشان عرض خیابان دست کم دو برابر ارتفاع ساختمان­ها هستند. ترکیب خیابان­های عریض با ساختمان­های رنگین در سبکهای باروک و گوتیک همراه با ماشین­های لوکس و زنان شیک­پوشی که لباس برایشان جنبه زینتی دارد تا پوششی، فضایی قابل تأمل ایجاد می‌کند.

 

شعر و ادب روسیه را هم که بدانی، ارتباط با این فضا عمیق‌تر می‌شود. نویسندگان و شعرای روس همواره آثار مهم و تأثیرگذاری پدید آورده‌اند که برای اهالی ادب در تمام دنیا جذاب بوده است، گرچه در این روزگار مانند بسیار ی از کشورهای دیگر، هنرمندان روس نیز دچار نوعی سرخوردگی­‌اند.

 

در نظام فرهنگی روسیه بسیاری از امور هنر و ادبی به دست مؤسسه‌­های خصوصی مدیریت می شوند که از جمله آنها مؤسسه ماکسیم گورکی، مؤسسه سولژنیتسین، مؤسسه تولستوی و.. است. در روز دوم سفر، پنج شنبه ۳۰ خرداد با هماهنگی قبلی رایزنی فرهنگی به مؤسسه فرهنگی سولژنیتسین رفتیم تا ضمن بازدید با مدیر آن مؤسسه به تفاهم همکاری میان شهر کتاب و مؤسسه سولژنیتسین دست یابیم.

 

مؤسسه فرهنگی سولژنیتسین

الکساندر ایسانوویچ سولژنیتسین (۱۹۱۸ـ ۲۰۰۸) داستان‌نویس شهیری بود که به دلیل افشای جنایات استالین در رمان­هایش به مدت بیست سال در تبعید و خارج از روسیه زندگی کرد. رمانهای : «مجمع الجزائر گولاک» و «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» از شاهکارهای وی شمرده می‌شوند. برنده جایزه نوبل شد و به دلیل رنج­ها و مشقاتی که در زندگی تحمل نمود و قدرت و هنر نویسندگی‌اش در جامعه روسیه شأن بسیار دارد.

 

مؤسسه سولژنیتسین به دلیل نوع گرایش این نویسنده مشهور به «ادبیات مهاجرت» اهمیت بسیار می‌دهد و به هر نویسنده و شاعری که به هر دلیلی از مملکت خود رانده می‌شود، اعتنای ویژه ای نشان می دهد. ولادیمیر اوگاروف قائم مقام انیستیتو سولژنیتسین و خانم یلنا کریووا مدیر بخش بین‌الملل مؤسسه، تمام تلاش خود را در حفظ ارزش­های هنری و ادبی روسی به کار بسته‌اند. برخورد و پذیرایی مسئولان این مؤسسه بسیار دوستانه و مشتاقانه بود و ما در هر لحظه­‌ای این اندیشه در وجودمان قوت می­‌گرفت که چرا تا کنون هیچ بنیاد یا مؤسسه فرهنگی ایرانی با این همه زمینه­ مساعد کار فرهنگی و ادبی با مؤسسه سولژنیتسین مراوده‌­ای ایجاد نکرده است.

 

در هر حال در معارفه شهرکتاب و مؤسسه سولژنیتسین هریک از آقایان محمدخانی و اوگاروف به تفصیل سخن گفتند و از سابقه فعالیت­های خود نکات زیادی نقل کردند. اوگاروف بعد از خوشامدگویی توضیح داد که این مؤسسه در سال ۱۹۹۵ از سوی بنیاد الکساندر سولژنیتسین، شهرداری مسکو و یک انتشاراتی معتبر مهاجران روسی در پاریس تأسیس شده و اهداف ذیل را دنبال می‌کند: بررسی و برگرداندن آثار نویسندگان مهاجر روسی؛ نقد و بررسی ادبیات مهاجرت روسی؛ نگهداری و حفظ آثار ادبی و هنری نویسندگان و هنرمندان روسی خارج از کشور؛ برگزاری نمایشگاه­های مستمر کتاب و آثار منتشر شده و اهدای کتاب به مراکز علمی و فرهنگی کشورهای مختلف جهان که شهروند روس زبان دارند؛ انتشار سالنامه ادبی و… مؤسسه سولژنیتسین انتشاراتی با عنوان «راه روسی» دارد و علاوه بر اینها آرشیوی غنی از نسخ دستنویس نویسندگان مهاجر روس از قبیل بونین، سولژنیتسین و دیگران در یک طبقه از ساختمان آن فراهم کرده است.

 

محمدخانی نیز از سابقه و میزان فعالیت­های «شهر کتاب» سخن گفت و طبق معمول کنترل جلسه را با ذکر پیشنهادهای عملی و مفید برای هر دو طرف به دست گرفت. پیشنهادهای ذیل در جا با استقبال مدیران و مسئولان سولژنیتسین قرار گرفت: مشارکت و همکاری در برگزاری همایش بونین در پاییز سال جاری توسط شهرکتاب و مقارن با شصتمین سال درگذشت وی در تهران؛ برگزاری همایش ادبیات مهاجرت در تهران و مسکو با همکاری شهرکتاب و مؤسسه سولژنیتسین و رایزنی فرهنگی؛ اجرای طرح پژوهشی درک و فهم ایرانیان از ادبیات روس؛ نقد و بررسی آثار منتشر شده توسط مؤسسه سولژنیتسین در نشست­‌های هفتگی شهرکتاب و ترجمه این آثار به فارسی و نشر آن­ها به همت انتشارات هرمس٫

 

بازدید از ساختمان مدرن و شیک سولژنیتسین کمی این اندیشه تقویت می کند که اعتنای این مؤسسه به نویسندگان و هنرمندانی است که اغلب به امریکا و اروپا گرایش دارند!

 

در فاصله زمانی باقی مانده تا کنفرانس «همایش زنان در ادبیات معاصر ایران و روسیه» در انیستیتو ماکسیم گورکی از برخی مراکز دیدنی شهر مسکو دیدن کردیم که یکی از جذابترین بخش­ها، میدان سرخ، میدان مانژ و کاخ کرملین و کلیسای ایوان مخوف و قبر لنین و نقطه صفر جهان و.. بود. در نقطه صفر جهان که مردم برای یک لحظه در آنجا برای دعا و آرزویی توقف می‌‌کردند، ایستادم و برای پیشرفت فرهنگی جامعه ایران دعا کردم.

 

انیستیتو شرق‌شناسی

اقبال دیگر من شرکت در مراسم تودیع دکتر مهدی محبتی در دانشگاه دولتی مسکو در انیستیتو شرق‌شناسی در صبح روز جمعه آخر خرداد بود. پروفسور ولادیمیر ایوانوف ـ رئیس کرسی زبان فارسی دانشگاه دولتی مسکوـ از افراد کوشایی است که فعالیت­های قابل تحسینی در این انیستیتو دارد و ضمن خوش‌خلقی و شوخ طبعی دلنشین، برنامه‌­های مربوط به آموزش زبان و ادبیات فارسی در این مؤسسه را مدیریت می‌کند. این جلسه با حضور رایزن محترم جمهوری اسلامی، جناب آقای ابراهیمی و دوستانشان در رایزنی، استادان ادبیات فارسی، چند دانشجو و من و آقای محمدخانی تشکیل شد. هر یک از حاضران در ستایش فعالیت­های استادان زبان و ادبیات فارسی خارج از کشور و قدردانی از دکتر محبتی در این مؤسسه سخنانی گفتند و از یادآوری ایام گذشته در خدمت دکتر محبتی احساس خرسندی کردند. شعری که یکی از دوستان روس سروده بود و آوازی که یکی از دوستان ایرانی خواند، بر گرمی این محفل افزود.

 

کنفرانس ماکسیم گورکی

بعد از ظهر جمعه سی ویک خردادماه زمان برگزاری کنفرانس ماکسیم گورکی بود. جالب آنکه به هیچ روی دل نگران نبودم و خلاف معمول این همایش­ها قبل از سخنرانی دلشوره نداشتم. کنفرانس بسیار مهمی بود. مؤسسه ماکسیم گورکی از جمله مؤسسه­‌های فرهنگی مهم مسکو است و مخاطبان جدی دارد. ماکسیم گورکی یا الکسی ماکسیموویچ پشکوف (۱۸۶۸ـ‌۱۹۳۶) داستان نویس، نمایشنامه نویس ومقاله نویس انقلابی روس و بنیانگذار سبک رئالیسم سوسیالیستی بود. وی از رهبران مهم جنبش انقلابی روسیه بود و به مرگی اسرارآمیز از دنیا رفت. بنیاد ماکسیم گورکی از معتبرترین بنیادهای ادبی و هنری امروز مسکو است و هم اکنون به همت پروفسور تاراسوف رئیس این مؤسسه و معاون امور بین‌الملل آنجا خانم تاتیانا نیکولسکایا و دیگر همکارانشان به فعالیت­های ادبی می‌پردازد. اعتنای جدی جامعه ادبی امروز مسکو به مؤسسه‌ای که نامش را از رهبران انقلاب دارد، قابل تأمل است و گرایش این قشر را به جامعه شوروی سابق نشان می­‌دهد.

 

جمعیت زیادی از نویسندگان و شاعران روس در جلسه حاضر بودند. همایش«زنان در ادبیات معاصر ایران و روسیه» به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه، مؤسسه فرهنگی شهر کتاب و انیستیتو ادبیات ماکسیم گورکی در آخرین روز بهار ۱۳۹۲ در مسکو تشکیل شد.

 

خانم تاتیانا نیکولسکایا در آغاز همایش به حاضران خیرمقدم گفت و از اغتنام فرصت پیش آمده برای شناخت ادبیات معاصر فارسی اظهار خشنودی کرد و با اشاره به اینکه این برنامه هم­زمان با زادروز آنا اخماتووا ـ شاعره بزرگ روسیه ـ برگزار می‌شود، موضوع آن را برای علاقه‌­مندان به ادبیات روسیه بسیار جالب و مناسب دانست. وی اظهار امیدواری نمود این همایش قدم خوب و موثری برای همکاری­های بعدی باشد.تاتیانا با قدرتی مثال­‌زدنی به اداره جلسه می­‌پرداخت. تسلطش بر شعر و داستان روسی بسیار واضح بود و به نظر می­‌آمد مورد قبول و احترام جمع شعرا و نویسندگان روسیه باشد. تاتیانا در دانشگاهی در امریکا به تدریس نقد ادبی مشغول است. پروفسور تاراسوف ـ رئیس انیستیتو گورکی ـ نخستین سخنران بود. دانشی مرد سالخورده و محترم که با احتیاط سخن می گفت و سعی داشت برنامه به بهترین و محترمانه‌­ترین شکلش برگزار شود. وی پس از خوشامدگویی، بر ایجاد روابط فرهنگی و ادبی میان ایران و روسیه تأکید کرد و موضوع همایش را از جهات متعدد جالب توجه دانست. به گفته وی، وضعیت زنان ایران و روسیه امروز، بهترین نمود و انعکاس خود را در ادبیات زنان دو کشور پیدا می‌کند و بررسی آثار ادبی از این منظر برای هر دو طرف مفید خواهد بود.

 

دکترابوذر ابراهیمی ترکمان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سخنانی کوتاه از مشارکت انیستیتو گورکی در برپایی این همایش قدردانی کرد و ایجاد پیوند فرهنگی و ادبی را مسیر خوبی برای پیشرفت معرفی نمود.آقای ابراهیمی با همکاری آقای طباطبایی در رایزنی گروه خوبی تشکیل داده‌اند. دوستانی بزرگوارند که خوب ارتباط برقرار می‌کنند و مدیریت اوضاع را به دست می­‌گیرند و با هوشمندی تمام زوایای مختلف هر برنامه را ارزیابی می‌کنند.ابراهیمی در طی سخنانی، ادبیات را آینه­‌ای تلقی کرد که می­‌توان در آن هویت ملت­ها و تحول و تطور فکری، اجتماعی و معنوی آن­ها را به دقت دید و مورد بررسی قرار داد. او در انتها به ارزش شخصیت زن در عرصه ادبیات و فرهنگ و هنر پرداخت و با ذکر نمونه‌­هایی از نویسندگان و شاعران برجسته زن در ادبیات امروز، انقلاب اسلامی را فصلی نو در تحول آفرینش­های ادبی زنان ایرانی معرفی کرد. هوشمندی و اخلاق خوش دکتر ابراهیمی در برقراری ارتباط با اهل فرهنگ روسی و حتی ایرانی قابل توجه است.

 

اخماتووا و فروغ

سخنران بعدی دکتر محمدخانی بود. یکی از ویژگی­های بسیار جذاب سخنرانی­های وی نظام منطقی گفتار است که به ویژه در این قبیل همایش­ها لزوما به طرح پیشنهادهای کاربردی و عملی بسیار مفیدی می­‌انجامد. وی ابتدا از مقاله‌اش در مورد «درنگی در صدای زنان شاعر ایران و روسیه با مقایسه آنا اخماتووا و فروغ فرخ­زاد» سخن گفت و شباهت اشعار این دو شاعر را بدین شرح دسته‌بندی کرد: نگاه اعتراض آمیز به جامعه و جایگاهی که برای انسان به‌­ویژه زن قائل است؛ پیشرو بودن در طرح مضامین زنانه در شرایطی که جامعه آن را نمی­‌پذیرد؛ خطر کردن در ایجاد روابط اجتماعی غیر مرسوم ؛ اشاره فراوان به مرگ و استقبال از آن در شعر؛ اشارات فراوان هر دو شاعر به نور، شمع، خورشید و ماه و..؛محمدخانی در انتهای سخنش از رشد روزافزون تعداد زنان داستان­‌نویس در ایران بعد از انقلاب پرداخت و این نکته را در مقایسه با معیارهای جهانی قابل تأمل و مطالعه دانست.

 

در ادامه تاتیانا ترجیح داد چندین نفر از منتقدان و نویسندگان و شعرای روس سخن بگویند. وی تأکید کرد سخنرانان باید در مدت کوتاهی مطالب خود را باز گو کنند، وگرنه سخنرانی را قطع خواهد کرد! لودمیلا آودیوا شاعره معاصر روس، با ایراد سخنانی درخصوص تحولات فرهنگی و ادبی ایران بعد از انقلاب اسلامی، نمونه­‌ای از اشعار خود را ارائه کرد. خانم فرزانه شفیعی دانشجوی دوست داشتنی ایرانی که هم زمان در دو رشته به تحصیل دکتری مشغول است با صدایی آرام و کم طنین شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ را دکلمه کرد و یولتان سادیکووا(صادق‌­آوا) دختر نازنینی که فارسی را خوب می‌­داند و در بسیاری از برنامه­‌ها نقش مترجم را به­ خوبی ایفا می‌کند نیز ترجمه روسی شعر فروغ را قرائت نمود.

 

سخنران بعدی سرگی میخائیلوویچ کازناچیف، دکتر زبان‌شناسی و استاد گروه نظریه‌­ها و نقد ادبی انیستیتو، نویسنده ومنتقد ادبی و نظریه‌­پرداز بود که با موضوع «قدرت صدای زنانه» مطالب خود را ارائه داد. ظاهر آشفته و لباس راحتش نشان از صمیمیت و دل­مشغولی‌های او داشت و چشم­های سرخ و موهای ژولیده اش از بی­‌خوابی­هایش حکایت می­‌کرد. کوتاه سخن گفت. به باور وی، با عنایت به نقش برجسته زنان در ادبیات معاصر روسیه، منتقدان و پژوهشگران ادبیات معاصر از تسلط کامل صدای زنانه بر ادبیات در آینده نزدیک حداقل در روسیه خبر می­‌دهند که این خود واجد معنا و پیام عمیقی است که چرایی و چگونگی تحقق این مهم را جالب و شایسته بررسی و پژوهش می­‌سازد.

 

وقتی تاتیانا اعلام کرد که بنده باید در ادامه سخن بگویم، تصمیم گرفتم با اشعار فروغ شروع کنم. ادریس سخنانم را ترجمه می‌­کرد. عنوان مقاله­ «مقایسه زبان تصویری و گفتاری شعر زنان معاصر با تکیه بر اشعار فروغ فرخزاد، آنا اخماتووا و غاده السمان» بود. مقاله از تاریخ تحولات فرهنگی ملل در صد سال اخیر آغاز می­‌شد واز موقعیت مشابه برخی از زنان هنرمند در اقشار فرهنگی ملتها سخن می­‌گفت؛ تحولاتی چون فروپاشی نظام تزاری، نهضت مشروطیت و جنگ­های اعراب و اسرائیل و .. آغاز قرن بیستم را نقطه عطفی در تحولات فرهنگی کرد و در این میان دست زنان را در مداخلات فرهنگی جوامع بازتر نمود. این سه شاعر در جامعه خود نقش پیشروانی را ایفا کردند که مسیر زبان زنانه را هویتی مستقل بخشیدند.

 

پس از ذکر نکاتی چند در دلالت زبانی اشعار، در مورد سه ویژگی تأکید بیشتری نمودم. نخست آنکه اصولا زنان پیشرو شعرشان را شعر زندگی‌شان ساختند. بدین معنا که زندگی بدون شعر و شعر بدون زندگی­‌شان نداشتند. دوم اینکه هر سه بیانی ساده دارند و از هرگونه ترکیب و پیچیدگی پرهیز می‌کنند. نکته آخری که بیشتر از همه مورد توجه مستمعان روس واقع شد بحثی بود در مورد «قدرت اسم و اعطای حوزه‌­های معنایی و عاطفی جدید به اسم» و…

 

خانم جولیا زانگولی، استاد گروه ترجمه ادبی انیستیتو و مترجم، سخنران بعدی همایش بود که با موضوع «ادبیات معاصر زنان ایران در ایتالیا» به بررسی و معرفی فعالیت­های انجام شده در ایتالیا در حوزه معرفی ادبیات معاصر زنان ایرانی پرداخت.

 

دکتر مهدی محبتی، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه دولتی مسکو در مورد «از شعر به نثر: نگاهی پدیدارشناختی به جهان زنانه داستان معاصر ایرانی» سخن گفت. وی برای شعر سه مبنا قائل شد: خیال، وزن و موسیقی کلام و برشی مقطعی از کلام که این هر سه در وضعیتی خاص که نوعی الهام است بنیاد شعر را پی‌ریزی می‌کنند. وی شعر را مثل رقصیدن معرفی کرد و نثر را مثل راه رفتن، و از علاقه‌­مندان خواست تا در چرایی رواج و گسترش شعر یا نثر در ادبیات زنانه کشورهای خود بیندیشند.

 

در ادامه همایش، شماری از شاعران معاصر زن روسیه، با شعرخوانی خود، نمونه­‌هایی از شعر زنان روسیه را معرفی کردند. پخش کلیپی از شعر مست و هوشیار پروین اعتصامی با زیرنویس روسی و شعرخوانی یکی از زنان شاعر روس پایان‌بخش عصر جمعه به یادماندنی انیستیتو گورکی بود. عصر جمعه­‌ای که در دل تابستان مسکو و فصل تعطیلی دانشگاه­ها و مراکز علمی و آموزشی بیش از صد تن از علاقه‌­مندان به ادبیات را به پای شنیدن سخنان نمایندگانی از جهان ادبیات ایرانی نشاند و به گفته معاون بین الملل انیستیتو ادبیات ماکسیم گورکی، یکی از پر جمعیت‌‌ترین نشست­‌های ادبی چندساله اخیر این انیستیتو بود.

 

در ابتدای این همایش پروفسور زاخاروف، رئیس مؤسسه پژوهشی دریای سیاه و یکی از اعضای کمیته اعطای نشان ادبی لرمانتوف، به پاس تلاش­های گسترده و مستمر در گسترش تعاملات ادبی ایران و روسیه، نشان مهم ادبی لرمانتوف را به دکتر علی اصغر محمدخانی داد و همه حاضران را بیش از پیش متوجه تمام کوشش­هایی کرد که این استاد گرانمایه در طی سال­های اخیر برای فرهنگ و ادبیات فارسی و تعامل آن با سایر ملل انجام داده است.

 

جمعه شب به آن همه ارتباط خوب و بحث­های علمی شایسته با دیدی رضایت بخش و دلپسند می نگریستم و نسبت به گسترش ارتباط با سایر ملل اصرار بیشتری می ورزیدم.

 

بیست شاعر معاصر ایران

شنبه اول تیرماه جلسه­‌ای برای تدوین گزیده شعر معاصر فارسی برای ترجمه به زبان روسی تشکیل شد. در این جلسه علاوه بر بنده و آقای محمدخانی و آقای طباطبایی از رایزنی که الحق زحمات زیادی در هماهنگی‌های متعدد متقبل شد، خانم یولتان صادق‌­آوا و سنجر یانیشف نیز حضور داشتند. سنجر از شاعران معاصر روسیه است و خانم یولتان هم در شعر و نویسندگی و ترجمه دستی دارد. پس از بحث فراوان در حوزه میزان آشنایی اهل ادب روسی با شعر معاصر فارسی و شیوه جمع‌آوری و تدوین اشعار، مقرر شد مجموعه‌ای متشکل از بیست شاعر مطرح، محبوب و صاحب سبک معاصر ایران از سوی مؤسسه شهر کتاب و رایزنی فرهنگی و با نظر و بررسی آقای یانیشف و خانم یولتان انتخاب و ترجمه شود.با توجه به زمینه­‌های مساعد معرفی ادبیات معاصر ایران، به ویژه شعر معاصر و کمبود محسوس آن، اجرایی شدن این پروژه گامی ماندگار در معرفی شعر امروز فارسی به علاقه­‌مندان روس زبان به شمار می‌­آید.

 

شیر ادبیات روسی

از دیگر برنامه‌­های هماهنگ شده در روسیه اجرای یک نشست با مدیران مؤسسه تولستوی و بازدید از محل زندگی وی، یسناپالیانا بود. اگر بخواهیم از مهمترین نویسنده‌هایی که در ذهن روسیه نقش دارد سخن بگوییم، بی تردید نام لف تولستوی را باید ذکر نماییم.اسم کوچک تولستوی در زبان روسی به معنای شیر است و به همین مناسبت اورا «شیر ادبیات روسی» می نامند. لئو و لئون تلفظ فرانسوی نام وی است. لف تولستوی(۱۹۱۰م) در منطقه‌ای به نام یسنایا پالیانا در جنوب مسکو، در ملک بزرگ خود زندگی کرد. رمانهای جنگ وصلح و آناکارنینا از مشهورترین داستان­های اوست. من تا کنون فقط از طریق داستان­های تولستوی با وی آشنایی داشتم؛ اما در این سفر از عمق تأثیر تولستوی در بطن جامعه فرهنگی و حتی سیاسی روسیه مطلع گشتم.

 

به نظر من سه نکته در زندگی تولستوی بسیار مهمتر از سایر ابعاد است: یکی اهتمام او به آموزش و پرورش بود و پیگیری این امر که آینده جوانان را به نحو بهتری رقم بزند و دیگر شاهد از بین رفتن استعدادهای درخشانی (چون پوشکین) نباشند. او حتی در داخل ملک شخصی خود مدرسه‌ای برای کارگران و فرزندان و کارگرانش درست کرد و ضمن استفاده از بهترین معلمان، مطابق نظرات خود آنها را از هر گونه تنبیه و نمره‌گذاری و امتیاز بندی منع نمود. او اعتقاد داشت فقط اشتیاق می‌تواند دانش‌­آموز را پیش ببرد.

 

بُعد دیگر زندگی تولستوی اعتنای وی به ابعاد اجتماعی بود. او به روستاییان و نوع زندگی و شغل آنها توجه می‌­کرد و به شدت به دنبال حمایت از کشاورزان و زحمتکشان جامعه بود. آنچنان به قشرهای محروم توجه داشت که گاهی اورا جاده صاف کن انقلاب می­‌خواندند. و اما سومین نکته زندگی تولستوی انقلابهای درونی وی بود که نسبت به ادیان رایج تأملات قابل توجهی داشت. او بار دیگر انجیل را به روسی ترجمه کرد و نسبت به برخی از سنن رایج ارتدکس انتقاداتی روا داشت. به همین دلیل به تدریج در جهان اندیشه‌­ها نفوذ عجیبی یافت و به همان نسبت مورد خشم و انزجار جامعه مذهبی و ارتدکس روسی قرار گرفت. شاید خالی از لطف نباشد که بدانیم تولستوی دو قرآن با ترجمه فرانسه در اتاق کار خود داشت و در وصیت خود درخواست کرد در محل بازی دوران کودکی‌­اش، در گوشه‌­ای از باغ خود بدون هیچ گونه علامت و نشانی دفن شود.

 

خانم یکاترینا تولستوی ـ عروس نوه تولستوی ـ هم اکنون در محوطه یسنایاپالیاتا مدیریت این انیستیتو را به عهده دارد و تمام تلاش خود را به کار بسته تا ضمن حفظ محوطه و خانه به همان شکل اصلی، در ترویج زبان روسی و تبلیغ آثار تولستوی از هیچ کوششی فروگذار نکند. شاید دانستن این نکته که همسر خانم یکاترینا، یعنی نوه تولستوی از مشاوران پوتین ـ رئیس جمهور روسیه ـ است، مثل من برای دیگران هم جالب باشد.

 

شعرا و نویسندگان سنت پترزبورگ

از دیگر برنامه­‌های مهم این سفر، ارتباط با شعرا و نویسندگان سنت پترزبورگ بود. مطابق برنامه ما باید چهار روز در آن شهر می‌ماندیم و یک برنامه تلویزیونی و یک سخنرانی در اتحادیه نویسندگان ایراد می‌کردیم. بنا به دعوت اتحادیه نویسندگان سنت ­پترزبورگ، به آن شهر دیدنی رفتیم و تجربه بسیار جالبی را از این رهیافت کسب نمودیم. از تهران آتش اشتیاق دیدن موزه‌­ها و کاخ­های این شهر را در دل داشتم و همواره آنجا را از مهمترین اماکنی می­‌دانستم که گویی نقطه محل تلاقی تمدن و هنر شرق و غرب است.

 

وقتی پتر کبیر در سال ۱۷۰۳ دستور خشک کردن تالاب­های خلیج فنلاند را داد و به همه اشراف روس دستور داد که هریک خانه مجلل یا کاخی در آن منطقه بسازند، به دنبال آن بود تا به معانی هنر و قدرت مطلوب خود تجسمی عینی بخشد و به جهانیان نشان دهد زیبایی و توانایی چه شکوهی می­‌آفریند.

 

قبل از سفر، آقای طباطبایی کتابی برای شناخت بیشتر این شهر در اختیارم گذاشتند.«تجربه مدرنیته» (اثر مارشال برمن) مقاله جذابی راجع به سنت پترزبورگ دارد که خواندنش را به هر مسافری توصیه می­‌کنم. با خواندن کتاب اشتیاقم چند برابر شد. قبلا در مورد این شهر چیزهایی از پتر کبیر می­‌دانستم. از کاترین، همسر آلمانی­‌تبار پتر می‌دانستم. از ساختن هرمیتاژ(خلوت­گاه من) خبر داشتم. در جمع‌آوری آثار هنر از سراسر اروپا در عصر رنسانس، از دعوت ایتالیایی­ها برای ساختن کاخ­های متعدد، از ساختن آبراهه‌­ها و قایق­‌سواری­هایی شبیه ونیز، از مجسمه مفرغی پتر و تأثیر آن در تاریخ ادبیات این شهر و….. اما دیدن خیابان نفسکی و رود نوا و خیابان­های قدیمی و جدید سنت پترزبورگ در همان ساعات اولیه صبح روز دوشنبه سوم تیرماه به من فهماند نباید در این شهر به دنبال انواع موزه‌­ها بگردم، بلکه کل شهر را یک موزه اشرافی دیدم که هیچ صحنه‌­ای از آن برای دقت و موشکافی قابل حذف نیست.

حیف است از اتفاق قشنگی که در قطار میان مسکو تا سنت پترزبورگ افتاد، یاد نکنم.گذشته از قیمت‌­های بالای روسیه و ماجرای ضعف تومان در مقابل روبل، برنامه‌­ریزی صحیح در بازدید از شهر بزرگی چون سنت پترزبورگ کار چندان آسانی نبود. در حین برنامه‌­ریزی نگران سخنرانی­ها و مصاحبه‌ها بودیم که در زمان شام در قطار (از آنجا که غذای حلالی را با خود برده بودم) به همسفران نشناختة روس تعارفی کردم. نمی‌دانم تأثیر حجابم بود یا رفتارم در قطار یا.. در هرحال دیما ـ مسافر هم‌­کوپه‌­ای ما که مهندس برنامه‌­ریزی کامپیوتر بود ـ سر صحبت را باز کرد و شدیم هم­قطار! از ماهی­گیری لذت می­‌برد و عاشق طبیعت بود. با همسرش ایرا و فرزندانش ماشا و ولادیمیر مرتب به دامن طبیعت می‌­رفتند و دوستان خوب و همراهی داشتند. دیما مثل بسیاری از روس­های تحصیل‌کرده انگلیسی نمی­‌دانست و با زبان اشاره و همان انگلیسی خیلی خیلی محدود با هم حرف زدیم. وسایل الکترونیکی حرفه­‌ای داشت. عکس­های خانوادگی پیک­‌نیک‌­ها و سفرها و ماهی­گیری­‌اش را نشان داد. بسیار خون­گرم و صمیمی بود و در ضمن برای ما احترام زیادی قائل بود. ادامه شیرین ماجرا آن بود که ما در تمام مدت سفر در سنت­ پترزبورگ مهمان دیما و ایرا بودیم!

 

بادبان سرخ

سحر دوشنبه به سنت پترزبورگ رسیدیم. خیابان­ها پر بود از دختر و پسرهای جوان! خیلی تعجب کردیم . به نظر می­‌آمد جوانان تمام شب را در خیابان­های شهر بوده‌­اند. بعدها فهمیدیم هر سال در خردادماه جشنی سراسری برای فارغ‌التحصیلان دیپلمه گرفته می‌شود و همه دخترها و پسرها تا صبح مشغول موسیقی و پایکوبی و… خواهند شد. گویا نام این جشن، بادبان سرخ است.

ایرا با ماشین شاسی بلند میتسوبیشی آمد به استقبال همسر و دوستان همسرش! به عبارت دیگر از ابتدای ورودمان به سنت پترزبورگ گرمی و صمیمیت و دوستی اهالی را حس کردیم. مردمان این شهر به خلاف شهروندان مسکو بسیار مهمان‌­نواز و خونگرم‌­اند. ایرا و دیما در انتهای سفر کتاب زیبایی در مورد سنت ­پترزبورگ هدیه کردند و یاد و خاطرة محبت‌­های بی دریغشان را در قلبمان جاودانه ساختند. کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «گاهی سنت پترزبورگ را شهری افسانه‌­ای و غیرقابل درکی نامیده‌­اند. جلوه­‌های متنوع به همراه تاریخ پیچیده‌اش درک این شهر را مشکل می‌کند.»

در طی سه قرن و نیم عمر این شهر رویدادهای بسیاری از شکوه و عظمت دوران تعالی تا فقر و قحطی دوران شکست و نکبت اتفاق افتاده است. سنت پترزبورگ مدتها پایتخت امپراتوری بزرگ روسیه و همواره یکی از مهمترین مراکز مذهبی و فرهنگی این کشور بوده است. جالب این است که مسکو هنوز در رقابت با این شهر تمام تلاش خود را به کار می­‌بندد تا با بزرگ‌نمایی جلوه­‌های قدرت و هنر خود بر سنت پترزبورگ تفوق حاصل کند و با روستایی خواندن مردمان این شهر، مدنیت خود را بیشتر و بالاتر نشان دهد.

در هر حال کاخ­های کاترین، پتر کبیر و دیر پادشاهان، محوطه پوشکین، کلیساهای متعدد که هرکدام تاریخچه‌­ای در ذهن روسی دارند و فضاهای طبیعی اعم از جنگل­‌ها و آبراهه‌­ها این شهر زیبا را از جمله محبوبترین شهرهای توریستی گردانده است.

در نخستین ساعات ورودمان به پترزبورگ با وجود خستگی و بی­‌خوابی به همراه الکسی فلیمینوف (رئیس اتحادیه نویسندگان پترزبورگ) و خانم یلنا به شبکه تلویزیونی خصوصی رفتیم. آقای محمدخانی در برنامه‌­ای ادبی ـ فرهنگی در مقابل الکساندر گوشچین(شاعر و نویسنده و کارگردان تلویزیونی) نشست و به سوالات ایشان پاسخ داد. از جمله خاطرات شیرین این برنامه شیطنتی بود که گوشچین سعی داشت اجرا کند و موفق نشد. بدین ترتیب که او به خلاف سوالاتی که قبلا به ما داده بود، در مصاحبه زنده تلویزیونی از سانسور مذهبی در ایران پرسید. محمدخانی با تیزهوشی و ذکاوت فرصت زمانی زیادی را در مصاحبه از گوشچین گرفت و با ارائه نمونه‌­های بسیار مثل اعطای جوایز ادبی به نویسندگان و مترجمان و محققان ارمنی در ایران، مثل وجود مجلات ادبی غیرمسلمانان در ایران، وجود ترجمه‌­های عهدعتیق وعهد جدید توسط محققان مسلمان ایرانی و همراه‌یهای زیاد مسلمانان و ادیان دیگر در کارهای ادبی و تحقیقی و… گوشچین را مجبور به قبول و نهایتاً سکوت کرد. گوشچین بعد از برنامه، ما را به ناهار خوشایندی از ماهی قرمز و سفید مهمان کرد که کمی از دلمان درآورد.دیما و ایرا در تمام مدت سفر همراه ما بودند و دیدنی­های زیادی را با حوصله و مهربانی به ما نشان دادند. شگفت­‌آور بود که این خانواده بدون اینکه بتوانند ارتباط زبانی با ما بگیرند، چقدر به قلب­های ما نزدیک شدند. خاطره کشتی سواری، کاخ پترهوف و فواره‌­های زیبایش، کشتی پیروزی، مجسمه مفرغی پتر، کاخ کاترین و کلیسای حضرت مریم و مجسمه­‌های فاتحان جنگ و… همراه با این خانواده شیرین­‌تر شد.

 

شبهای سفید

اوایل تیرماه سنت پترزبورگ اصولا تاریکی ندارد و در بیست و چهارساعت روشنی خورشید شهر را زنده نگه می­‌دارد. تجربه جالبی بود. نماز ظهر را برای اطمینان حدود دو و‌نیم یا سه بعد از ظهر می­‌خواندم و نماز مغرب و عشا و بعد از مدت کوتاهی نماز صبح را حوالی یک و نیم نصف شب ادا می­‌کردم. در ساعت یک و نیم تا دو و‌نیم فقط هوا کمی گرگ و میش می­‌شد ولی بعد از آن دوباره حکومت روشنایی تداوم داشت. به همین دلیل و به علت آبراهه‌­ها و رود نوا و خلیج فنلاند گرمای این شهر با حالتی شرجی توام شده بود و با دمای هوا حدود ۳۲ درجه، از تحمل من خارج شده بود. به ویژه با مانتو و روسری در ساعات تابش ظهر تعریق زیاد می­‌شد و تنفس سخت.

یکی دیگر از خاطراتی که نمی‌‌توان از آن گذشت، گفتگویی کوتاه با خانم یلنا در مورد سختی زندگی و بدترین تجربه‌­های انسانی بود. یلنا با اندوهی که تمام صورتش را پر کرده بود، از سه سال محاصره سنت پترزبورگ به دست آلمانی­ها می‌گفت که چندین هزار نفر در آن محاصره از سرما و گرسنگی مردند. مادر یلنا از جمله بچه‌­هایی بود که کامیون‌‌داران به خارج شهر فرستادند. در زمان محاصره تعدادی از کامیون‌داران بچه‌ها را با خطر بسیار از طریق تالاب­ها می بردند و آذوقه و سوخت می‌‌آوردند. یلنا می­‌گفت وقتی بعد از جنگ کامیون­های زیادی را غرق در تالاب­ها یافتیم، بیشتر فهمیدیم که آن مردان شجاع چقدر از خود گذشتگی داشتند. مادر یلنا در حالی که فقط دوازده سال داشت، دور از خانواده در کارخانه‌­های ریسندگی در تمام مدت محاصره کار کرده بود. یلنا تعریف کرد که مادرش پس از بازگشت به شهر فهمید تمام خانواده‌­اش بر اثر قحطی مرده‌اند. تصور مرده‌­های این شهر زیبا یا آن ۲۷ میلیون کشته روسیه در جنگ جهانی دوم متحیرم می­‌سازد. این مردم چه تاریخ سختی داشته‌اند.

 

اتحادیه نویسندگان سنت پترزبورگ

از مهمترین برنامه‌­های ما سخنرانی در اتحادیه نویسندگان سنت پترزبورگ بود. این برنامه مصادف شده بود با برنامه نشست مسئولان انرژی هسته‌ای در کنفرانس یک به علاوه هشت.سه شنبه چهارم تیرماه شاعران، نویسندگان، منتقدان و سردبیران نشریات ادبی سنت پترزبورگ میزبان ما بودند تا با تحولات ادبی سه دهه اخیر ایران بیشتر آشنا شوند. این نشست در محل اتحادیه نویسندگان سنت پترزبورگ برگزار شد. با اینکه به خاطر مقارنت زمان این نشست با کنفرانس اقتصادی سران کشورهای جهان، ترافیک سنگین و راهبندان باعث شد بعد از یک ساعت و سی دقیقه تاخیر به تالار برسیم، اما نویسندگان روس مشتاقانه به انتظار نشستند و تا آخرین لحظات با ما همراهی صمیمانه‌ای داشتند.

 

در ابتدا الکسی فلیمونوف(شاعر وعضو هیأت مدیره اتحادیه نویسندگان و شعرای سنت پترزبورگ) به معرفی مهمانان ایرانی و مترجم (خانم یلنا) پرداخت و از اینکه دعوت ایشان پذیرفته شد، تشکر کرد. وی در ادامه از دکترمحمدخانی تقاضا کرد تا در مورد تحولات ادبی در شعر و داستان معاصر فارسی سخن بگوید.

 

محمدخانی پس از بررسی اجمالی میزان پیشرفت کمی و کیفی در هنر و ادبیات فارسی، از تعداد تیراژ کتاب و نشریات در ایران، نوع توجه ایرانیان به ادبیات ملل مختلف و علایق متنوع جوانان ایرانی شمه‌ای بیان کرد و نمونه‌های زیادی را برای حضار ذکر نمود؛ برای مثال از برگزاری چندین کارگاه درمورد ادبیات روس در شهر کتاب و میزان استقبال مردم خبر داد.برای نویسندگان سنت پترزبورگ بسیار جالب بود که مردم ایران برای فهم و درک ادبیات روسی حاضر به پرداخت وقت و هزینه هستند. او از ویژگیهای مهم ادبیات معاصر، حضور زنان شاعر و نویسنده به صورت روزافزون سخن گفت و درصد افزایش این حضور در هر دهه را از پانزده درصد تا پنجاه و سه درصد در دهه معاصر برشمرد. از دیگر ویژگی ادب معاصر، کم شدن میزان تیراژ چاپ کتابهای شعر بیان شد که دلیل عمده آن را ثبت در اینترنت و وبلاگهای شخصی دانست. رمان از تیراژ بالاتری برخوردار است که البته باز هنر تصویری در سینما و تلویزیون گوی سبقت را از همه ربوده است. دکتر محمدخانی در انتهای سخنان خود به پیشنهادهای فرهنگی و ادبی خود اشاره نمود که از جمله آنها ترجمه آثار مهم روسی به فارسی و بالعکس، چاپ کتابهای دو زبانه در هر کشور، برگزاری همایشهای مشترک ادبی و معارفه آثار هر دو ملت بود.

در نوبت سخنرانی­‌ام ضمن ابراز خشنودی از دعوت این اتحادیه و برگزاری این جلسه به بیان ویژگیهای مشترک ادبیات دو ملت پرداختم و از ارزش ارتباط بیشتر برای درک و شناخت قدر و اعتبار آثار ادبی هر کدام از ملل سخن گفتم. موسیقی موجود در اشعار روسی و فارسی را یکی از مهمترین ویژگیهای قابل توجه قلمدادکردم وبرای اثبات سخنم از حاضران خواستم تا بدون ترجمه به یک غزل معاصر فارسی گوش فرا دهند و درک خود را مورد ارزیابی قرار دهند. چهره‌های گشاده شنوندگان بعد از شنیدن غزل «پرواز» فاطمه راکعی گواه بر آن بود که موسیقی شعر را درک می‌کنند و لذت می‌برند. برخورداری از نظریه‌های ادبی و رویکردهای مختلف نقد ادبی از جمله خصوصیاتی است که در کنار تنوع آثار روسی، ادبیات این کشور را بیش از بسیاری از کشورها قابل بررسی و تحلیل می‌کند.

در انتها به طرح برنامه «پل ادبی ایران و روسیه» پرداختم و تقاضا کردم تا نویسندگان و شعرای پترزبورگ به این مهم توجه و عنایت کنند و دست دوستی و همکاری در دستان نویسندگان و شعرای ایرانی بگذارند. برگزاری همایشهای ادبی، شرکت نویسندگان و شعرای هر دو کشور در سمینارهای یکدیگر و چاپ مقالات مربوط به حوزه‌های تطبیقی از جمله فعالیتهای پیشنهادی‌ام بود.

سپس از حضار خواسته شد تا به بیان سؤالات خود بپردازند و آنان نیز ازوضعیت شعر و داستان در ایران، نوع برگزاری همایشها، سانسورو انواع تشکل‌های ادبی پرسیدند و در انتها با محبت و صمیمیت، بسیاری از آنها کتابهای خود را به ما هدیه دادند. بعد از جلسه شش نفر از شعرا و نویسندگان سنت پترزبورگ به همراه یلنا و الکسی، ما را در چایخانه همراهی کردند و در ضمن صرف چای تا ساعاتی به انواع بحثهای ادبی و اجتماعی پرداختند.

 

آخرین گفتگو

در جامعه روسیه نمی‌توان از شعر و داستان گفت و از پوشکین، داستایفسکی، شولوخف، پاسترناک، ماندلشتام، اخماتووا و تسوه تایوا نگفت. ما به قدر توان اندک خود با برخی از مؤسسه­‌های فرهنگی و ادبی این کشور پهناور ارتباط گرفتیم و با کوله باری از مسئولیت بار سفر به تهران را می‌بستیم. در آخرین روز تلویزیون آرتیست.تی.وی تقاضای مصاحبه و ضبط برنامه کرد و ما باز مجبور به ایراد سخنرانی و پاسخ به سوالات شدیم. در این نشست ناتالیا گاربانووا ـ دبیر تحریریه روزنامه لیتراتورنایا راسیاـ ، گالینا ژلانایا شاعر، ولادیمیر بلودوف نویسنده، نیکولای اودالتسوف نقاش و نویسنده و منتقد ادبی، سوتلانا بلاگینسکایا شاعر و نیکلای کوندراتسیف دانشجوی زبان فارسی دانشگاه دولتی زبان شناسی مسکو حضور داشتند.

در آغاز آقای سیدحسین طباطبایی ما را معرفی کرد و در باب اهمیت گسترش تعاملات ادبی ایران و روسیه سخن گفت. وی از تاریخچه این ارتباط در «همایش سعدی و پوشکین»، اولین پل ادبی ایران و روسیه در تهران و شیراز، همایش جایگاه زنان در ادبیات معاصر ایران و روسیه در مسکو و نشست ادبیات معاصر ایران در سنت پترزبورگ یاد کرد و اظهار امیدواری کرد که این برنامه‌ها هر چه بیشتر و گسترده‌تر میان ایران و روسیه اتفاق افتد.

دکتر محمدخانی نیز از فعالیت‌های شهر کتاب در ایران و نشست­‌ها و درس­‌گفتارهای هفتگی سخن گفت و برنامه­‌های بین‌المللی این مؤسسه را برای حاضران توضیح داد. من در ادامه بنا بر خواسته شرکت‌کنندگان به قرائت اشعار فارسی پرداختم و البته شعرها را از میان اشعار نو و غزل­های بانوان شاعر معاصر انتخاب کردم. اشک­های گرم گالینا در هنگام خواندن شعرهایم جلسه را به حال و هوایی دیگر برد و حس ارتباط صمیمانه جمع را تقویت نمود. شاید بد نباشد از اهدای دسته‌گل زیبایی که یکی از شاعران به من تقدیم کرد و تابلوی نقاشی قشنگی که به دکتر محمدخانی هدیه شد، یادی بکنم. آنقدر جلسات ما با دوستان اهل ادب روس گرم و خوشایند بود که نمی‌توانم سخن برخی از ایرانیان در سردی روسها را بپذیرم و برسختی رابطه فرهنگی با آنها صحه بگذارم. کافی است کمی اعتماد جلب کنیم. آغوش دوستی و صمیمیت میان فرهنگ ملل باز است و قلب هنرمندان برای ایجاد ارتباط گرم و مشتاق می‌تپد. اهالی هنر و ادبیات مسکو دعوت­های دیگری نیز از ما داشتند که به علت پایان زمان سفر از آنها پوزش طلبیدیم و بذر آرزوی دیدار مجدد را در دل کاشتیم.

***

اخماتووا،آنا(۱۳۸۸)، خاطره‌­ای در درونم است، ترجمه احمد پوری، تهران، چاپ پنجم، نشر چشمه.

غاده السمان(۱۳۸۷)، در بند کردن رنگین کمان، ترجمه عبدالحسین فرزاد، تهران، چاپ پنجم، نشرچشمه.

فرخزاد، فروغ(۱۳۷۲)، گزینه اشعار، تهران، چاپ ششم، مروارید.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: