در غیاب اصلاحات نهادی،آینده فرهنگ‌ها نگران‌كننده است

1394/3/3 ۱۰:۳۰

در غیاب اصلاحات نهادی،آینده فرهنگ‌ها نگران‌كننده است

فرهنگ مهم‌ترین مولفه در زندگی بشری محسوب می‌شود و بدون آن انسان‌ها ماهیت، هویت و اصالت خویش را از دست خواهند داد. از این رو بررسی آینده فرهنگ و افق‌های ترسیم شده كه نوعی وحدت فرهنگی و توجه به حضور و معنای فرهنگ در آن نیز نهفته است مورد توجه بسیاری از اندیشمندان و فرهیختگان است. از سوی دیگر هدف از ترسیم آینده‌ فرهنگ و اتفاقاتی كه در عرصه بین‌المللی در حال وقوع است ما را به سوی آسیب‌شناسی وضعیت موجود فرهنگ، چشم‌انداز آینده فرهنگ و عوامل راهبردی یكپارچه‌ساز كه در وحدت فرهنگ آینده اثرگذار است، رهنمون می‌سازد.

   حمید ایمانی: فرهنگ مهم‌ترین مولفه در زندگی بشری محسوب می‌شود و بدون آن انسان‌ها ماهیت، هویت و اصالت خویش را از دست خواهند داد. از این رو بررسی آینده فرهنگ و افق‌های ترسیم شده كه نوعی وحدت فرهنگی و توجه به حضور و معنای فرهنگ در آن نیز نهفته است مورد توجه بسیاری از اندیشمندان و فرهیختگان است. از سوی دیگر هدف از ترسیم آینده‌ فرهنگ و اتفاقاتی كه در عرصه بین‌المللی در حال وقوع است ما را به سوی آسیب‌شناسی وضعیت موجود فرهنگ، چشم‌انداز آینده فرهنگ و عوامل راهبردی یكپارچه‌ساز كه در وحدت فرهنگ آینده اثرگذار است، رهنمون می‌سازد. همایش بین‌المللی آینده فرهنگ، برخاسته از این احساس است كه پژوهشگر معاصر، به خصوص در حوزه فرهنگ، دیگر نمی‌تواند بدون داشتن تصویری از آینده به نتیجه و دریافت‌های درستی از موضوعات برسد. برای رسیدن به تصویری مقرون به صحت از آینده، باید پژوهشگران و استادان رشته‌های مختلف فرهنگ‌پژوهی ابتدا راه گفت‌وگو با یكدیگر را بگشایند. گفت‌وگو و مشاركت در قلمروی بسیار گسترده فرهنگ، دشوار است و باید پژوهشگران خود را برای درنوردیدن این راه و افزایش تجربه آماده سازند. اساس شكل‌گیری فكر برگزاری این همایش، همین مقصود بوده است. همایش بین‌المللی آینده فرهنگ با حضور چهره‌های مهم داخلی و خارجی حوزه فرهنگ، فلسفه، جامعه‌شناسی، ادیان و... طی دو روز در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. آنچه در پی می‌آید گزارشی از سخنرانان شاخص این همایش است.

******

كدام آینده و كدام فرهنگ / دكتر سید محمدرضا حسینی بهشتی

 سخن‌گفتن از آینده فرهنگ بیش و پیش از هرچیزی نیازمند رسیدن به تفاهمی درباره دو مفهوم پایه آن، یعنی «آینده» و «فرهنگ» است. هردوی این مفاهیم از یك‌سو، چندان در زبان محاوره به‌آسانی و بداهت به‌كار می‌روند كه به‌نظر می‌رسد پرسش از چیستی و معنای آنها حیرت‌انگیز یا زاید باشد. از سوی دیگر، نگرش به «حال» به‌منزله زمانی كه اندیشه و عمل ما بی‌واسطه با آن گره خورده و از این‌رو، «زمان ما» است، خاستگاه‌ها و پیامدهای مهمی دارد كه گذار از حال و روی‌آوردن به «آینده» بدون شناخت آنها می‌تواند ابهام‌های زیادی را برانگیزد. اصل این گذار و امكان آن منوط به شرایطی است كه طرح جدی پرسش از آینده فرهنگ را به چالش می‌كشد. به‌علاوه، مفهوم «فرهنگ» نیز امروزه دربردارنده چنان دایره گسترده‌ای از معانی است كه تنها دستیابی به یك درك مشترك در خصوص آن با وجود دشواری‌هایی كه كوشش برای تثبیت مفاهیم با آنها روبه‌روست، می‌تواند اندیشه و سخن ثمربخشی از «آینده فرهنگ» را در پی داشته باشد. حاصل این كوشش، یافتن پاسخی قابل توجیه در قبال دو پرسش بجاست، یعنی: «كدام آینده؟» و «كدام فرهنگ؟». ما می‌توانیم با واكاوی فلسفی دو مفهوم محوری مورد كنكاش در این همایش و نیز نسبتی كه میان این دو در پرسش از «آینده فرهنگ» برقرار شود، برخی از افق‌های ممكن برای هم‌اندیشی و هم‌سخنی درباره آنها را ترسیم كنیم. آنهایی كه قصد مفاهمه فرهنگ‌ها را دارند با موانعی در این راه روبه‌رو هستند. این موانع در سه گروه یعنی حوزه اندیشه‌ورزی نظری، حوزه عملی شامل اخلاق و حقوق و حوزه زیبایی‌شناسی و هنر تقسیم‌بندی می‌شوند. در دوگانه مفاهمه و منازعه، كوشش برای مفاهمه یك فرصت است و منازعه نتیجه‌ای جز تباهی و انحطاط ندارد. كسانی كه قصد مفاهمه دارند با موانعی روبه‌رو هستند. این موانع در سه حوزه اندیشه‌ورزی نظری، حوزه عملی شامل اخلاق و حقوق و حوزه زیبایی‌شناسی و هنر تقسیم‌بندی می‌شوند. در عرصه نظری یكی از موانع در مسیر مفاهمه میان فرهنگ‌ها، زبان است و توجه به زبان در شكل‌گیری اندیشه‌ها اهمیت بسیاری دارد. جهان بر اساس زبان دچار تقسیم‌بندی‌هایی شده است. یكی از فیلسوفان مطرح كرده كه «اندیشه در زمین و مزرعی حركت می‌كند كه شیارهای آن را قبلا زبان شخم زده است.» باید توجه شود كه مرزهای زبان بسته نیست، بلكه به گفته ویتگنشتاین مرزهای زبان من، مرزهای جهان من نیز هستند. یكی از مسائل مهم ساختارهای‌مان، تفاوت در زبان است و این تفاوت در ساختارهای زبان می‌تواند تسهیل‌كننده و در مواقعی مشكل‌زا باشند. برای مفاهمه پس از زبان با منطق مواجه می‌شویم. منطقی كه ما با آن آشنا هستیم، در یونان گردآوری شده و بر سه اصل «عدم تناقض»، «هو هویت» و «طرد اصل شق ثالث» استوار است. در تمام فرهنگ‌ها این سه اصل برقرار نیست. به عنوان نمونه برخی فرهنگ‌ها اصل آخر را ندارد. در این صورت ممكن است برخی بگویند كه این دیگر منطق نیست و چون منطق نیست، نمی‌توان با این فرهنگ مفاهمه انجام داد. البته تنها تكیه بر منطق كافی نیست و در حوزه عمل نیز با مباحث مهم و جهانی روبه‌رو هستیم. انتزاع و بریدگی در حوزه عمل نیز باید صورت بگیرد. در عرصه سوم، بحث بر سر زیبا و نازیبا و معیارهای زیبایی است. عناصر تشكیل‌دهنده و مباحث كلیدی و محوری در موضوع هنر به عنوان نمونه بر اساس نظریات كانت انجام می‌گیرد و سپس می‌گوییم كه این موضوع بین فرهنگ‌ها مشترك است یا خیر؟ برای مفاهمه، نیل به همه این موارد ضروری است. جهاز لازم برای مفاهمه فرهنگ‌ها باید فراهم شود. هر كدام از این مباحث مفاهیم، روش‌ها و رویكردهای متناسب نظری خود را می‌طلبد و صرف فراهم آوردن بسترهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای این سه عرصه كافی نیست. ٭  عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران

 

 

آینده اقتصاد و فرهنگ در پرتو انقلاب دانایی / دكتر فرشاد مومنی ٭

در ادبیات انقلاب دانایی به طیف وسیعی از تحولات در همه عرصه‌های حیات جمعی اشاره می‌شود. از جمله آنكه در مورد انسان‌ها روی این مساله تاكید می‌شود كه در اثر انقلاب دانایی انسان‌ها به انسانی‌ترین جایگاه تاریخی خود در فرآیند تولید دست پیدا می‌كنند به این معنا كه مولفه اصلی مشاركت ایشان در خلق ارزش افزوده استفاده از مغز و دانایی است و سهم توانایی‌های فیزیكی به حداقل می‌رسد. از این زاویه با قاطعیت می‌توان پیش‌بینی كرد كه درهم‌تنیدگی بی‌سابقه‌ای میان اقتصاد و فرهنگ پدیدار خواهد شد و به این ترتیب طیف متنوعی از آمادگی‌ها برای استفاده موثر و ثمربخش از دستاوردهای این تحول بزرگ موضوعیت پیدا می‌كند كه اگر به موقع فهمیده شود و در دستور كار قرار بگیرد، الگویی از سرنوشت قابل تصور خواهد بود و در غیاب آن هزینه فرصت غفلت از بایسته‌های این تحول قابل مقایسه با هیچ یك از تجربه‌های خسارت‌بار در طول تاریخ بشر نخواهد بود. برای دستیابی به فهمی روشمند از طول و عرض مساله و بایسته‌های آن دستگاه نظری نهادگرایی به طور نسبی از قابلیت‌های بیشتری برخوردار است چراكه از این دیدگاه فرهنگ به شكل جدیدی تعریف می‌شود كه پیوند سرنوشت همه جهانیان با فهم آنها از ابعاد اهمیت وجه نهادی مساله را بهتر آشكار می‌سازد. از این دیدگاه فرهنگ عبارت از مجموعه اطلاعات مشترك در نظر گرفته می‌شود كه به طور كلی از آموزش حاصل شده باشد. خواه در قالب نظام‌های رسمی آموزش و از طریق كلاس‌های درس و خواه در قالب غیررسمی آن كه عبارت از آموزش از طریق والدین و دیگران و كسب هنجارهای اجتماعی است. این اطلاعات مشترك از طریق نهادها منشأ كنش متقابل انسان‌ها می‌شود. مساله اساسی آن است كه از دیدگاه نهادگرایی ظرافت‌های بسیار قابل اعتنایی برای تبیین این درهم‌تنیدگی میان اقتصاد و فرهنگ مورد توجه قرار گرفته است. به این معنا كه شروع بحث از علم و فناوری در دستگاه نظری نهادگرایی از بنگاه‌های اقتصادی است و رابطه نهادها با عملكرد اقتصادی با دو نمونه خالص از بنگاه‌های اقتصادی كه به صورت نمادین در قالب جنرال‌موتورز و مافیا صورت‌بندی شده، تبیین می‌شود. به این ترتیب ملاحظه می‌شود كه رابطه انقلاب دانایی با عملكرد اقتصادی از كانال نهادها همان قدر كه بر محور آن دو نمونه خالص اقتصادی هستند، همان قدر هم نماد فرهنگ‌های متفاوت به شمار می‌روند. من معتقدم كه در غیاب اصلاحات نهادی متناسب با این دگرگونی‌های بنیادی، چشم‌انداز آینده انسان‌ها چگونه نگران‌كننده می‌شود و برعكس هنگامی كه برخوردی فعال و آینده‌نگرانه با این مساله صورت پذیرد، تجلی عینی تركیب خردمندانه اقتصاد و فرهنگ به صورت بسط همزمان معنویت و رفاه قابل مشاهده خواهد بود.

 ٭ عضو هیات علمی دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

آینده فرهنگ در جهان در آمیخته / دكتر حسین سلیمی *

 جهان در دومین دهه از هزاره سوم در شرایطی واقع شده كه تحولات سریع علم و فناوری، انتظار آن را پدید آورده كه بتوان آنچه را پیشگویان قدیم درباره آینده جهان بیان می‌كردند، در پیش چشمان انسان پدیدار سازد. رشد و توسعه سریع آینده‌پژوهی نیز نتیجه همین تكامل تدریجی دانش و روش در حیات نوین بشری است كه در مورد آینده فرهنگ جهانی نیز كاربردی وسیع و جذاب داشته است. این سوال مطرح است كه آینده فرهنگ در عرصه جهانی به كدام سو می‌رود؟ برای پاسخگویی به آن سه بینش اساسی بیان شده است. نخست نگرشی است كه فرهنگ را عاملی هویت بخش می‌داند كه در طول تاریخ بنیادهایش شكل گرفته و در آینده جهان، پایه‌های آن تغییرناپذیر و موجب تقابل و چالش میان تمدن‌هاست. ساموئل هانتینگتون مهم‌ترین نظریه‌پرداز این گروه است. از این نظر فرهنگ به عنوان مبنای اصلی تمدن تحول‌پذیر نیست و از این رو تعارض‌هایی بنیادین را میان تمدن‌های مختلف در آینده پدید خواهد آورد. نگرش دوم فرهنگ را مجموعه‌ای از ایده‌ها و معانی به هم پیوسته می‌داند كه در اثر فرآیند جهانی شدن از قید مرزهای ملی رها شده است و جهان را به سوپرماركتی از فرهنگ‌های در حال تعامل و رقابت بدل كرده است. شكل پیشرفت‌هایی از این نظریه در اثر گوردون متیوز منعكس شده است. نگرش سوم نگاهی است كه در میان برساخت‌گرایان یا به تعبیری سازه‌انگاران جدید شكل گرفته است. در این نگرش جهان برساخته ایده‌های انسانی است كه فرهنگ‌ها و هویت‌ها را شكل می‌دهند. جهان امروز متشكل از فرهنگ‌های سه‌گانه آنارشی است كه گونه‌های مختلف تعاملات بین‌المللی را می‌سازد. الكساندر ونت این اندیشه را بیان كرده است. بر این اساس، سه نگرش مختلف نسبت به فرهنگ وجود دارد كه اولی فرهنگ را موجب گسترش تعارض، دومی فرهنگ را عامل تعامل و همزیستی و سومی آن را عامل یگانگی در جهان آینده می‌داند. اما كدام یك از این نگرش‌ها می‌تواند تبیین دقیق‌تری از واقعیت به ما بدهد؟ شاید بتوان با كمك یكی از شیوه‌های آینده‌پژوهشی كه با اتكا به روش تحلیل لایه لایه علت‌ها كه توسط سهیل عنایت‌الله تدوین شده است، به نگرشی عمیق‌تر دست یافت. بر اساس روش تحلیل لایه لایه علت‌ها، آینده فرهنگ جهانی را می‌توان در چهار سطح مورد بررسی قرار داد كه عبارتند از: سطح لیتانی؛ سطح نهادی؛ سطح نمادها و گفتمان‌ها؛ سطح استعاده‌ها و اسطوره‌ها. با كاربرد این روش درخواهیم یافت كه جهان آینده به لحاظ فرهنگی جهانی است كه هویت‌های بومی در آن حفظ می‌شوند، اما ابزارهای كنترل دولت- ملت‌ها بر آن كند شده و گونه دیگری از درهم‌آمیختگی فرهنگ‌ها در محیط و شبكه‌های جهانی شكل خواهد گرفت.

٭  استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

 

 

عصر روشنگری و آینده انسان / سون اریك لیدمن٭ 

چند صد سال پیش یك ایده جدید نسبت به آینده در اروپا گسترش یافت كه معتقد بود قرونی كه در پیش روی خود داریم پیشرفت در همه عرصه‌های زندگی را در بر خواهد داشت و این شامل علم، تكنولوژی، سیاست، ادبیات، هنر و دین می‌شود. از همان ابتدا این خوشبینی توسط كسانی كه می‌گفتند چنین آینده‌ای نابودی عواطف و احساسات و روابط نزدیك میان انسان‌ها را به دنبال خواهد داشت، مورد مخالفت قرار گرفت. در دهه دوم قرن ٢١ و با رشد اندیشه‌ها می‌توانیم بگوییم تعدادی از قول‌هایی كه داده بودند به حقیقت پیوست. رشد علمی بسیار حیرت‌آور بود. ثروت جهانی چندین برابر شده بود، گرچه به مساوات بین همه توزیع نشده است.

اما در زمینه‌های دیگر امید‌های فیلسوفی فرانسوی به نام كندرسه كه به این قضیه خوش‌بین بود، به حقیقت پیوست. دموكراسی نتیجه رشد مدرنیته است اما این همچنین در مورد دیكتاتوری نیز صدق می‌كند. هیچ كس دقیقا نمی‌تواند بگوید كه آیا با وجود این همه پیشرفت، اخلاق در روابط انسانی بهتر شده است یا نه؟ نمی‌توانیم بگوییم كه هنر در حال شكوفاتر شدن است، به استثنای اروپا، دین هنوز یك نیروی قدرتمند است.

من می‌خواهم میان دو جنبه سخت و نرم پروژه روشنگری تمایز قایل شوم. جنبه سخت آن راه‌های كسب پیروزی خود را در قرون اخیر به دست آورده است. اما جنبه نرم آن پیشرفت‌هایی را طی كرده است كه پر از تناقضات و گسیختگی است. این امر سبب می‌شود كه نتوانیم آینده انسان را به درستی پیش‌بینی كنیم. پیشرفت‌های علمی، تكنولوژیكی و اقتصادی ممكن است ادامه داشته باشد اما چه اتفاقی برای خود انسان می‌افتد؟ جنبه نرم این پروژه دقیقا كسانی هستند كه به معنای واقعی انسان هستند در حالی كه می‌تواند خودش را از ابزاری كه استفاده می‌كند و محاسباتی كه انجام می‌دهد، دور نگه دارد.

٭  استاد فلسفه دانشگاه گوتنبرگ سوئد

 

 

انقراض فرهنگ ها /   كریستوفر بلشاو* 

 بسیاری از مردم آرزو می‌كنند كه تا مرگ راه زیادی باشد و دوست دارند كه اگر ممكن است برای همیشه زندگی كنند. با این فرض كه چنین چیزی ممكن نیست، آنها همچنان دوست دارند كه به مدت طولانی زندگی كنند. به همین نحو بسیاری از مردم آرزو دارند كه لااقل نوع انسان منقرض نشود و تا ابد باقی بماند یا لااقل به مدت طولانی زندگی كنند. این امید صرفا محدود به خود زندگی یا وجود زیست‌شناختی ما نیست، بلكه آنچه را ارزش می‌خوانیم، یعنی موفقیت‌های‌مان و فرهنگ‌مان، نیز باید به همین طریق زنده بمانند. ما قرار است كه با این امیدها چه كنیم؟ آنها چگونه به هم مرتبط هستند؟ من این سوالات را در اینجا بررسی كرده‌ام. برخی فلاسفه استدلال می‌كنند كه زندگی جاودانه یا زندگی طولانی چندان امر مطلوبی نیست. یك ادعا این است كه چنین زندگی‌ای خیلی زود به یك زندگی ناخوشایند تبدیل می‌شود و ما می‌خواهیم از آن رهایی یابیم. به طور حتم در چنین زندگانی خستگی و بیزاری وجود خواهد داشت. ادعای دیگر این است كه زندگی جاودانه یا بسیار طولانی معناداری و ارزشمندی زندگی را از آن می‌گیرد. زمان و فرصت نامحدود وجود ما را كم‌مایه و كم‌عمق می‌كند. هدف من در اینجا این نیست كه كاملا این استدلال‌ها را ارزیابی كنم (گرچه آنها به عقیده من، ویژگی‌های باارزشی دارند) بلكه هدف این است كه استدلال‌های مشابهی را در مورد زندگی جاودانه یا بسیار طولانی فرهنگ به منزله یك كل ارزیابی كنم. احتمالا همان طور كه زندگی افراد در برخی مسائل مهم هنوز در نقطه شروع است، فرهنگ نیز همچون یك كل در دوران طفولیتش است. تصور كنید این امر چندین هزار سال ادامه یابد، آیا می‌توان تصور كرد جایگزینی برای این دو امر زیان‌آور باشد: از یك طرف یك چرخه پایان‌ناپذیری از عقب‌نشینی‌ها و ترمیم آن و از طرف دیگر رسیدن به یك سطح ثابت اما نامطلوب؟هدف من این است كه پیشنهاد دهم بین امیال فردی و جمعی یك تطابق و برابری برقرار كنیم. اما من همچنین می‌خواهم كه ارتباط‌شان را كشف كنم. من معتقدم كه مساله مرگ‌ناپذیری و جاودانگی یك پدیده فرهنگی است و چیزی است كه به واسطه تحولات اخیر در علم، تكنولوژی و ساختار اجتماعی تقویت شده است. به نحو گسترده‌تر ما در دوره‌ای زندگی می‌كنیم كه نگرانی در مورد زمان وجود دارد و ما را وادار می‌سازد كه بیش از حد به عقب و جلو نگاه بیندازیم و با آنچه ممكن است از تعادل و آرامش بگذرد، سازش كنیم.

٭   دانش آموخته دكترای فلسفه، دانشگاه اپن انگلیس

روزنامه اعتماد

 

 

د

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: