يادگار عصر اديب و بنان / طاها برزگر

1392/6/2 ۰۹:۲۳

يادگار عصر اديب و بنان / طاها برزگر

اواخر سال گذشته آلبوم «به عمل كار برآمد به سخنداني نيز» از استاد احمد ابراهيمي منتشر شد كه آخرين اثر منتشر شده استاد تا پيش از مرگش بود. احمد ابراهيمي ازجمله خوانندگان موسيقي ايراني بود كه به رغم سابقه، سبك و شيوه خاصاش در خوانندگي آنچنان كه باشید، شناخته شده نيست. عليرضا ميرعلينقي سال گذشته درباره شيوه آواز استاد اينگونه نوشت

 

 

نام کار: به عمل كار برآمد به سخنداني نيز  
خواننده: احمد ابراهيمي
ناشر: مركز موسيقي حوزه هنري
سبك: موسيقي سنتي


اواخر سال گذشته آلبوم «به عمل كار برآمد به سخنداني نيز»  از  استاد احمد ابراهيمي منتشر شد كه آخرين اثر منتشر شده استاد تا پيش از مرگش بود. احمد ابراهيمي ازجمله خوانندگان موسيقي ايراني بود كه به رغم سابقه، سبك و شيوه خاصاش در خوانندگي آنچنان كه باشید، شناخته شده نيست. عليرضا ميرعلينقي سال گذشته درباره شيوه آواز استاد اينگونه نوشت: «آواز امروزين استاد ابراهيمي،  بنا به اقتضاي سن و سال و جبر طبيعت و نيز تغيير سليقه هاي هنرمند طي عمر،  آوازي است سخت سنجيده و سخته و آهسته،  كه بر ايجاد فضاي خلوص و خلسه و ادراك مفاهيم دروني شعر با بهرهگيري استادانه از زير و بمهاي زبان موسيقي،  اصرار دارد. آوازي است كم تحرير و گاه بي تحرير،  كه ممكن است شنونده را بر اين فكر بيندازد كه آيا شيوهي استاد احمد ابراهيمي از اول همين بوده يا اينكه طور ديگري بيان ميشده است؟ در يكي، دو نمونه اثر صوتي ضبط شده با اركستر محمد بهارلو در سالهاي 1341 ـ 1340 آواز احمد ابراهيمي را داراي صفاتي متفاوت شنيدم: جوان پُرتوان (بيش از امروز) متكي به جملههاي رديف،  و داراي تحريرهاي فراوان؛ كه با آموزش در مكتب بزرگاني چون اديب و بنان،  در جاي مناسب خود ادا ميشدند.»
پيش از ورود به بحث آلبوم «به عمل كار برآمد به سخنداني نيز»  نكته مهمي كه بايد به آن پرداخت بحث تاثير آواز بر موسيقي ايراني است. به جرأت ميتوان گفت به همان تعداد كه آثار بدون كلام و آواز در اين عرصه موجود است،  آثار همراه با كلام و آواز هم وجود دارد. هر چند در سالهاي اخير هنرمندان موسيقي ايراني و خوانندگان اين عرصه بيشتر رو به سوي تصنيف خواني آورده اند. اما بدون شك نمي توان نقش آوازخواني و البته صحيح خواندن آن را ناديده گرفت. البته اين نكته را هم بايد متذكر شد كه چنانچه ميل به تصنيف خواني و تصنيف سازي از سوي هنرمندان موسيقي ايراني بيشتر و بيشتر شود بيم آن وجود دارد كه نقش آواز و تأثير آن در موسيقي ايراني كمرنگ و كمرنگتر شود.
ويژگي هاي آواز ايراني ازجمله نكات مغفول موسيقي است كه با سطحي نگري برخي از مدرسان و نبود آموزش صحيح به معضلي حاد تبديل شده است. همين مساله هم باعث شده كه فروغ آواز ايراني كمسو و كمرنگ شده و با بيتوجهي و عدم استقبال مخاطبين مواجه شود.اما از ميان اساتيد برجسته اي كه در حوزه ي آواز ايراني فعاليت دارند نام استاد احمد ابراهيمي همچون ستارهاي بر پيشاني آسمان غزل و آواز ايراني ميدرخشد. او با ارزش گذاشتن بر شعر و اهميت دادن به آن شيوه ي خاص خودش را در آواز بنا كرده است. ابراهيمي از كودكي به سبب خانواده هنرمند و هنر دوستي كه داشت موسيقي را فرا گرفت و با هنرمندان زيادي حشر و نشر پيدا كرد و از محضر آنها بهره برد. او خود البته استعداد موسيقايي خودش را مديون مادرش ميدانست و مي گفت كه مادرش استاد موسيقي بوده است و زماني كه از كردستان به تهران آمد،  مي بايست براي اداره او  و خواهرش منبع درآمدي مي داشت. استاد صبا پيشنهاد كرد كه كلاس موسيقي تشكيل دهد. استاد صبا، شاگرد عبدالله عبادي و آقا حسين قلي شهنازي بود و مادر استاد، همشاگردي صبا. استاد صبا براي مادرش مجوز تشكيل كلاس موسيقي را از ركن الدين خان مختاري، رئيس نظميه رضاشاه براي آموزش تار و سه تار در منزل گرفت. به خاطر تشكيل كلاس موسيقي در منزلشان،  بعد از مدرسه كه مي نشست تا درسهايش را بنويسد،  صداي انواع و اقسام موسيقي را ميشنيد. اولين مواجهه او با موسيقي نيز در محضر استاد صبا بوده است. يك روز وقتي كه استاد صبا به منزل آنها ميآيد، سه تار مادر را برداشته و شروع مي كند به زدن. مادر به استاد ميگويد: «پسر من هم خوب ميخواند.» آن زمان احمد كه هنوز حتي با سالهاي نوجواني فاصله داشته است، صدايي داشته كه تمام ترانه هاي خانم قمرالملوك را تا انتها آن هم دو نت بالاتر مي خوانده است. صدايش اما هنوز نازك بوده است. استاد صبا به او اشاره مي كند و مي گويد كه: «اين الان بچه است. وقتي بزرگ شد، زماني كه صدايش دورگه ميشود؛آن موقع بايد وادارش كنيد بخواند. اگر آن موقع خواند، صدايش مي ماند وگرنه از بين ميرود.» همين مي شود كه او از مدرسه به كلاس صبا ميرود. آن موقع خانه مادري احمد ابراهيمي،  در باغ سپهسالار بوده و  منزل استاد صبا كوچه ظهيرالاسلام و بنابراين به هم بسيار نزديك بودند و همين سبب شد تا او به راحتي بتواند آموزش ها را ببيند. او البته به توصيه مادرش بيشتر به آنچه استاد صبا مي گفته،  گوش ميداده است.  بنابراين علاوه بر ساعاتي كه خود آموزش مي ديده، تا ساعت هشت و ربع كه كلاس استاد صبا تمام ميشد آنجا مي ماند. استاد صبا شاگردان را كه درس ميداد،  گوش ميداد و مي ديد كه چگونه است. در گفت وگويي كه پس از خاموشي اش منتشر شد، آمده است: «صبا وقتي كه ويولن ميزد و درس ميداد، ميگفت: «بنشين درسي را كه ميدهم گوش كن و ببين چه كار ميكنم.»استاد صبا ميگفت اين را كه من دارم درس ميدهم: «حافظ خلوتنشين دوش به ميخانه شد/ از سر پيمان گذشت بر سر پيمانه شد» و ميخوانم،  تو نحوه خواندنش را ياد بگير،  ببين چگونه ميخوانم. شعر حافظ هم هست،  بنويس! به اين ميگويند «مراد خاني در درآمد ماهور». اينها را من تكهتكه ياد گرفتم.»
او در سال 27 شمسي به راديو رفت. آن زمان راديو اعلام ميكند هر كس كه صداي خوش دارد و ميتواند آواز بخواند، بيايد در راديو امتحان بدهد، اگر قبول شد استخدام ميشود،  حقوق ميگيرد و برنامه راديويي هم اجرا ميكند. او نيز به پيشنهاد مادر در اين امتحان حاضر ميشود. مرتضي محجوبي (كه او را نميشناخت، ولي بعدها خواننده اركسترش شد) از او خواست تا  يك درآمد حصار،  آواز حصار بخواند و بعد وقتي كه حصار را تمام كرد برگردد به سه گاه. استاد محجوبي ميبيند كه او  درست آمده است توي سه گاه و همان كوك حصار. در آن ميان هيات ژوري بنان،  اديب، مرتضي محجوبي، حسين تهراني،  موسي خان معروفي و تعداد ديگري بودند.در همان روز  استاد خالقي از او ميخواهد در هنرستان حضور پيدا كند.خالقي ويولن را برداشت و با همان شوري كه از استاد صبا و مادرش ياد گرفته بود، خواند. استاد خالقي به او ميگويد: «خوب ميخواني؛ولي صدايت نپخته است. شعر را نميشناسي. وسط خواندن تحرير ميدهي. كنترل صدا نداري اينها را بايستي كه سالها كار كني تا اينها يواش يواش جا بيفتد. بعد كه جا بيفتد ميشوي آقاي بنان،  آقاي اديب.» در هنرستان با اديب خوانساري و بنان آشنا ميشود و در اين ميان اديب و خالقي هم به شكل شخصي به او درس ميدهند. به همين خاطر چهار سال در هنرستان آموزش ميبيند و دو سال هم با آقاي بنان. در هنرستان شعر و لحن خواندن را ياد ميگيرد. تحرير و  كنترل كردن صدا را. خواندن از روي نت را اما به او ياد نميدهند. اين كار را تنها براي نوازندگان ميكردهاند. او نيز مثل بسياري از خوانندگان همنسلش خواندن را به شكل سينه به سينه ياد ميگيرد و به همين خاطر است كه درست مي خواند. استاد بنان و استاد خالقي بر اين اعتقاد بودند كه نت، خواننده و نوازنده را تنبل ميكند. يكبار نت را نگاه مي كند و مي زند،  بعد ميبندد ميگذارد كنار. هر بار كه بهشان بگوييد الان مثلا يك دلكش بزن بايد دفتر را باز كند، آن را پيدا كند و بزند. ولي خواننده يا نوازندهاي كه صد بار اين دلكش را خوانده و تمرين كرده از حفظ همه را ميداند. گوشهها را هم به همين صورت به او ياد ميدادند. اما او استاد ديگري هم داشت كه ششمين استادش و شايد مهمترينش بود. به پيشنهاد استاد صبا،  از محضر استاد نورعلي خان برومند، بهره مي گيرد و از آن پس هفته اي يك روز پيش استاد بنان،  هفته اي يك روز پيش اديب و هفته اي يك روز پيش نورعليخان ميرود. اينها همه در حالي است كه متأسفانه تا سال گذشته غير از آثاري كه او در راديو اجرا كرده(كه امروزه در آرشيو صدا و سيما خاك ميخورد) اثري از او به صورت نوار يا سيدي منتشر نشده بود و از آن طرف هيچگاه سعي نشد تا از توانايي هاي او در عرصه فرهنگ و هنر بهره گرفته شود.در اين ميان سال گذشته مركز موسيقي حوزه هنري آثاري از اين هنرمند را در مجموعه اي شامل 4 سيدي با عنوان «به عمل كار برآمد به سخنداني نيز» منتشر كرد.
در اين مجموعه ابراهيمي به نقل روايت هاي ناب و خاطرههاي شنيدني از صبا،  رضا محجوبي،  نورعلي برومند،  قمر،  بنان،  احمد عبادي،  علي تجويدي،  روحالله خالقي،  اديب خوانساري،  علينقي وزيري و... مي پردازد و خاطره ي اولين روز راديو و طهران قديم را بازگو مي كند. او به نوعي دريچهاي تمام نما را از تاريخ معاصر موسيقي و هنر ايراني رو به شنونده باز ميكند و جالب اين است كه خودش در بطن تمام ماجراها حضور دارد. در بروشور اين مجموعه درباره ي او چنين نوشته شده است: «استاد ابراهيمي كه تتمه ي دوران و يادگار عصر اديب و بنان است اكنون به توصيه ي دوست هنرمند جناب رضا مهدوي كاري پيرانه و پدرانه كرده و چكيدهي عمر خود را – كه خود نيز چكيده عصر خويش است- در اين چهار لوح فشرده از سوي مركز موسيقي حوزه هنري با علاقه و حوصله به ثبت رسانده است. اين مجموعه،  كه در نوع خود اولين كاري است كه منتشر ميشود،  تركيب دلپسندي است از يادآوري گوشه ها،  تصنيف هاي مهم قديمي،  اشعار كلاسيك نخبه و خاطره گويي هايي داراي معنا و جهت گيري اخلاقي- فرهنگي- عرفاني كه در مجموع مي توان آن را متن ماندگار استاد ابراهيمي دانست. هنرمندي خوشنام و درويش مسلك و توانا كه در آستانه ي دهمين دهه از عمر هنوز معلمي و استادي ميكند،  هم در هنر و هم در اخلاق و سلوك انساني.»
امروز كه به صداي او در اين مجموعه گوش مي دهيم متوجه ميشويم استقبال از او در آن سالها بيراه هم نبوده است، چراكه ابراهيمي به شيوه ي قدما با صلابت و پختگي خاصي آواز مي خواند كه نشان دهنده ي درك عميق او از رديف موسيقي ايراني و تسلط كاملش بر شعر است. او به شعر و نحوه ي بيان آن بسيار اهميت ميدهد و برخلاف آوازخوانان امروزي،  زياد تحرير نميزند كه شعر و مفهوم آن به كلي فراموش شود. به همين خاطر حضور وي در عرصه موسيقي توأم با اخلاق،  معرفت و تواضعي بود كه در كنار اشراف كامل وي به رديف موسيقي ايران از او يك خواننده بزرگ در عرصه موسيقي ايراني ساخت. به بيان بهتر او از تحرير در آوازهايش براي درك بهتر شعر و چفت شدن آن با موسيقي استفاده ميكند و برخوردي تكنيكال با تحرير ندارد. صداي ابراهيمي صدايي پخته،  گرم و در ناحيه ي بم است و برخلاف خوانندگان امروزي كه بيشتر سعي ميكنند در اوج بخوانند،  صدايش در نهاد و حنجرهاش نهفته و عاري از هرگونه فاضل مآبي و استادمآبي است. منتقدان هنري بر اين اعتقادند كه او داراي صدايي گرم،  دلنشين و پر از شعور بود. اما آنچه فارغ از ويژگي هاي فني و هنري استاد ابراهيمي لازم است به آن بپردازيم وارستگي او بود كه در ايام جواني و زماني كه تسلط و شهرت و چهره زيبايي هم داشت، به خاطر اصول اخلاقي كه به آن پايبند بود عرصه را رها كرد و هيچگاه به دنبال كسب شهرت و مقام نرفت. وارستگي اي كه اين روزها چندان در ميان خوانندگان جوان ديده نميشود.آنها  آواز را قرباني ميكنند و به سمت خواندن تصانيف و آهنگ هايي ميروند كه بتواند آنها را به شهرت برساند در حاليكه از ماهيت آواز غافل شدهاند و جايگاه آن را تضعيف كرده اند. استاد ابراهيمي در  حالي تمام اين تواناييها را داشت كه بعد از انقلاب عمده وقتش به آموزش رديف هاي آوازي به شاگردان و علاقهمندان موسيقي آوازي صرف شد. آخرين اجراي زنده استاد احمد ابراهيمي،  سال 89 در تالار رودكي در قالب برگزاري جشنواره از طواف تا ولايت بود كه با استقبال قابل توجه علاقهمندان موسيقي نيز مواجه شد. اما ميشد بيشتر از اين قدرش را دانست. ميشد از او خواست تا به شكل رسمي تري در چرخه آموزش حضور داشته باشد. لااقل ميشد در روزهاي پاياني عمرش اين همه سرگردان بيمارستان هاي گوناگون نباشد و سرانجام هم چند روز منتظر آيسييو ماند تا دار فاني را وداع گفت. مي شد قدر او را بيشتر دانست كه دانسته نشد و او نيز به سرنوشت بسياري ديگر از هنرمنداني مبتلا شد كه در اين سالها با آن مواجه بودند.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: