هوشنگ دولت آبادی:مرزبان هوشی و قریحۀ فوق‎العاده‌ای داشت

1392/4/8 ۱۱:۴۶

هوشنگ دولت آبادی:مرزبان هوشی و قریحۀ فوق‎العاده‌ای داشت

دکتر هوشنگ دولت آبادی که دوستی دیرینه با پرویز مرزبان داشت، در مراسم شب پرویز مرزبان که با همت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی و مجله بخارا برگزار شد، به حکایت خاطرات خود از مرزبان از نخستین روزهای آشنایی تا واپسین دم پرداخت.

 

گزارش دبا از شب پرویز مرزبان 2

دکتر هوشنگ دولت آبادی که دوستی دیرینه با پرویز مرزبان داشت، در مراسم شب پرویز مرزبان که با همت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی و مجله بخارا برگزار شد، به حکایت خاطرات خود از مرزبان از نخستین روزهای آشنایی تا واپسین دم پرداخت.

به گزارش دبا هوشنگ دولت آبادی در این مراسم گفت:«سروران عزیزم، پرویز مرزبان موجود دوست داشتنی و از هر حیث دلنشین بود، با هر معیاری که بخواهیم بسنجیم انسانی استثنایی بود. وقتی صحبت از استثنایی بودن می‌کنم منظورم این نیست که متمایز بودن در این است که او ممتاز نباشد. اما خوشبختانه ممتاز بودن او در زمینۀ هنر است و در آثار بسیاری که اکنون قسمتی از آنها ذکر شد و صاحبنظران دربارهاش سخن خواهند گفت. من تأکیدم را بر متمایز بودن پرویز مرزبان می‌گذارم برای اینکه به خیال و گمان من متمایز بودن از ممتاز بودن کمتر نیست. برای اینکه مسئله را کمی بیشتر باز کنم، کمک می‌گیرم از حکیم سنایی که فرموده است: سال‌ها باید تا یک سنگ اصیل ز آفتاب گردد دُر بدخشان یا عقیق اندر یمن/ عمر‌ها باید که تا یک کودکی از طبع خویش عالمی نیکو شود یا شاعری شیرین سخن. آنچه که در این شعر هست، صحبت از یک زمینۀ مساعد است که سنگی است می‌تواند لعل یا عقیق باشد، صحبت از آفتاب است که وسیلهای است که در زمان حکیم سنایی تصور می‌کردند که علت تغییر سنگ به جواهر آفتاب است. و بیت دومش خیلی مهم است و آن اینکه صحبت از طبع کودک می‌کند و صحبت از اینکه عمر‌ها باید، یعنی اینکه به هیچ ترتیبی یک عمر برای وقوع چنین حادثهای کافی نیست و من تصور می‌کنم چون حکیم سنایی بسیار آدم دقیق و واقعاً یک فیلسوف تمام عیار بوده، این حرف را بیدلیل نزده است. یعنی برای اینکه کسی واقعاً بتواند وجود متمایزی شود فقط شرایط موجود در یک عمر کافی نیست بلکه باید عمر‌ها باشد که چنین اتفاقی بتواند بیفتد. اجازه بفرمایید که ما ببینیم اصولاً این طبع خویش که در شعر سنایی به این زیبایی آمده یعنی چه. در زبان فارسی شاید ما آن را استعداد بنامیم اما من فکر می‌کنم بهترین لغتی که برای آن در زبان ما هست، واژۀ خمیره است، یک چیزی در حال جوشش و در حال تخمیر دائم است. او باید در محیطی مناسب قرار بگیرد و به آخر کار به ثمر و گوهر خودش برسد. یعنی هر کسی که بخواهد متمایز شود، باید شرایطی برای متمایز شدن او جمع شده باشد. و این شرایط البته از دست خود او بیرون است و مربوط است به اتفاقاتی که می‌افتد و اگر این اتفاقات خوب باشند این خمیره را به صورت خیلی مطبوعی درمیآورند و اگر بد باشند ممکن است در یک عمر هم ثمر نرسد. پرویز مرزبان آدم بسیار خوشبختی بود. من فکر می‌کنم در نزدیک به ۷۰ سالی که از اولین آشنایی ما گذشت، می‌توانم بگویم که از هر حیث آدم بسیار خوشبختی بود به طوری که اگر واقعاً یک دفتر تقدیر وجود داشت و این دفتر را می‌گذاشتند در مقابل دست آقای مرزبان و به او می‌گفتند هر چه که دلت می‌خواه اتفاق بیفتد در این دفتر بنویس، بعید می‌دانم که او بیش از آنچه بر او گذشت می‌توانست چیز دیگری بخواهد. در آن زمان که پرویز مرزبان به دنیا آمد، خانوادههایی که به فرهنگ اعتقاد داشتند و در آن‌ها فرهنگ رفت و آمد داشت خیلی زیاد نبودند. راهی هم برای یاد گرفتن از کتاب‌ها و نشریات وجود نداشت، تعداد کمی از خانوادهها بودند که به علت ارتباط با فرنگ و به علت ارتباط با شعرا و حکمای داخلی کانون فرهنگ بودند و یکی از این خانوادهها، خانوادۀ مرزبان بود. پدرش که یکی از اطبای پیشروی چشم پزشکی در ایران بود و یکی از اولین کسانی بود که بنیاد چشم پزشکی نو را در ایران گذاشت، شخصیت بسیار مطبوعی بود که عدۀ زیادی از بزرگان علم و ادب در خانهاش جمع می‌شدند، در نتیجه آقای پرویز خان مرزبان ما هم بدون اینکه هیچ زحمتی بکشد، مقدار خیلی زیادی از این آدم‌ها که می‌آمدند و می‌رفتند مطلب یاد گرفت. این عیناً مثل این است که شما در یک مسابقه دوی صد متر کسی را سی چهل متر جلو‌تر از بقیه روی پیست بنشانید و بگویید آقا جنابعالی از اینجا شروع کنید و این اتفاقی بود که برای مرزبان رخ داد» دکتر دولت آبادی در بخشی دیگر از سخنان خود به ازدواج موفق پرویز مرزبان اشاره کرد و گفت، «من با کمال اطمینان می‌توانم بگویم که همسر مرزبان برای او چون کوهی بود. بلاهای عظیمی که بر سر مرزبان می‌توانست بیاید، مثل این بود که به یک سد شکن در دریای طوفانی برخورد کنند، یا یک کوه که جلوی باد را بگیرد به صورت ملایم و لطیف و به صورت مفرح به پرویز مرزبان برخورد می‌کرد. تمام ضرف موضوع قبل از آنکه به او برسد گرفته می‌شد. و این‌ها همه موجب شد که پرویز مرزبان واقعاً با فراغ بال توانست تمام امکانات وجودی خودش را که بسیار هم زیاد بود، هوش سرشار، حافظۀ خیلی خوب، قریحۀ فوقالعاده تند و تیز و از همه مهمتر به اعتقاد من این امکان و توانایی که جنبههای مختلف یک واقعه یا یک چیز را در آن واحد بگیرد، به ثمر برساند.» دکتر دولت آبادی در بخش دیگری از سخنان خود از شیفتگی شاگردان پرویز مرزبان به او حکایت کرد، «یک روز، حدود بیست سال پیش دوستان و هم شاگردیهای ما در مدرسه ایرانشهر همدیگر را پیدا کردند و خواستند یک جلساتی داشته باشند و در این جلسات معلمینشان را نیز دعوت کنند و طبعاً یکی از نخستین کسانی که می‌خواستند ببیند پرویز مرزبان بود که من به سسب رفت و آمد با او پذیرفتم که ایشان را ببینند. روزی که ما پرویز را بردیم به این جلسه، بیست و دو سه نفر که همه هم می‌انسال بودند و برای خودشان هم در اجتماع به جاهایی رسیده بودند، مثل بچه مدرسهایها از سر و کول هم بالا می‌رفتند که به مرزبان برسند و با او دست بدهند و روبوسی کنند. یک جلسهای بود که مرزبان در آن واقعاً به حد اعلای خوشحالی رسیده بود.» دکتر دولت آبادی از ویژگیهای پرویز مرزبان نیز یاد کرد: «پرویز مرزبان وقتی از مدرسه می‌رفت بیرون، یک کتاب جیبی از جیبش ییرون می‌آورد و مشغول خواندن می‌شد. تمام طول پیادهروی را از مدرسه ایرانشهر، سر چهار راه مخبرالدوله تا خیابان سپهسالار که خانهشان بود، بدون اینکه حتی به زمین نگاه کند کتاب می‌خواند و می‌رفت. ما این کار را تقلید کردیم و نتیجه آنکه همیشه می‌خوردیم زمین. هنوز هم من نمی‌دانم چه کار می‌کرد ولی واقعاً مثل آدمهایی که در خواب راه می‌رفت، به جوی آب که می‌رسید، پایش را برمیداشت و آن طرف جوی می‌گذاش.»

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: