میزگردی در تحلیل «نقش و جایگاه کافی‌شاپ‌ها در فرهنگ ایرانی»

1394/1/26 ۰۹:۱۹

میزگردی در تحلیل «نقش و جایگاه کافی‌شاپ‌ها در فرهنگ ایرانی»

این روزها، «مکانی برای خلوت‌کردن» از مطلوب‌های افراد تلقی می‌شود و معمولاً هدف از رفتن به کافه تنهاشدن با «خود» یا «دیگری» است. اما آنچه اغلب از کارکرد‌های کافی‌شاپ‌ها مطرح می‌شود، تقویت و کمک به «ایجاد عرصه‌‌های عمومی» است. اینکه کارکرد این فضاها در فرهنگ ما چیست و چقدر در خدمت شکل‌گیری عرصه‌های عمومی قرار می‌گیرد، موضوعی مورد بحث است. از این رو، در میزگردی با حضور دکتر محمد‌سعید ذکایی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه‌طباطبایی که پیرامون «جامعه‌شناسی‌فراغت» تألیفاتی دارد و در زمینه مطالعات‌فرهنگی نیز دارای دیدگاه‌های قابل‌تأملی است به همراه دکتر محمود شهابی، استادیار جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه‌طباطبایی که عمدتاً در زمینه نظریه‌فرهنگی، خرده‌فرهنگ‌ها، سبک‌های‌زندگی جوانان و جامعه‌شناسی‌ورزش صاحب‌نظر است، «نقش و کارکرد کافه‌ها در دنیای امروز و در فرهنگ ایرانی» را به بحث گذاشتیم که ماحصل این نشست از نظرتان می‌گذرد.

 

   مهسا رمضانی: این روزها، «مکانی برای خلوت‌کردن» از مطلوب‌های افراد تلقی می‌شود و معمولاً هدف از رفتن به کافه تنهاشدن با «خود» یا «دیگری» است. اما آنچه اغلب از کارکرد‌های کافی‌شاپ‌ها مطرح می‌شود، تقویت و کمک به «ایجاد عرصه‌‌های عمومی» است. اینکه کارکرد این فضاها در فرهنگ ما چیست و چقدر در خدمت شکل‌گیری عرصه‌های عمومی قرار می‌گیرد، موضوعی مورد بحث است.  از این رو، در میزگردی با حضور دکتر محمد‌سعید ذکایی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه علامه‌طباطبایی که پیرامون «جامعه‌شناسی‌فراغت» تألیفاتی دارد و در زمینه مطالعات‌فرهنگی نیز دارای دیدگاه‌های قابل‌تأملی است به همراه دکتر محمود شهابی، استادیار جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه‌طباطبایی که عمدتاً در زمینه نظریه‌فرهنگی، خرده‌فرهنگ‌ها، سبک‌های‌زندگی جوانان و جامعه‌شناسی‌ورزش صاحب‌نظر است، «نقش و کارکرد کافه‌ها در دنیای امروز و در فرهنگ ایرانی» را به بحث گذاشتیم که ماحصل این نشست از نظرتان می‌گذرد.

***

 جناب دکتر ذکایی، به اعتقاد شما در زندگی پرهیاهوی مدرن، «کافه‌ها» چه کارکردی دارند و به عنوان یک پدیده‌ مدرن به کدام نیاز بشر امروزی پاسخ می‌دهند؟

دکتر محمدسعید ذکایی: کافه در هر جامعه‌ای نمادی از فرهنگ است. به خاطر دارم یک جامعه‌شناس امریکایی کتابی تحت عنوان «مکان‌های بزرگ، مکان‌های مهم» در اوایل دهه 90 نوشته بود و از کافی‌شاپ به عنوان «فضای سوم» یاد کرده‌بود. بر این اساس، باید فضاهای فراغتی عمومی مثل کافی‌شاپ را فضای سومی دانست که می‌تواند بین دو فضای دیگر یعنی «فضای رقابتی کار» و «فضای منزل» توازن و تناسب ایجادکند. بنابراین به نظر می‌آید فارغ از توسعه‌اجتماعی و فارغ از درجه پیچیدگی و تفکیک جوامع، هر جامعه‌ای به شکلی این فضای سوم را در خود پذیرا و میزبان است.

اگر تاریخ را مرور کنیم درمی‌یابیم که قریب به هزار سال پیش گردهمایی‌هایی وجود داشت که در آن نوشیدن چای و قهوه رایج بود. شکل‌گیری نخستین بارها و کافه‌ها در غرب چه برای پذیرایی از میهمان‌هایی که سفرهای داخلی و منطقه‌ای را تجربه می‌کردند و چه برای جمعیت محلی خودشان بیش از هزار سال پیش از دوره‌ای که رومن‌ها مستقر شدند، وجود داشته‌است. بنابراین، این پدیده در همه فرهنگ‌ها به نوعی مورد توجه بوده‌است و همان‌طور که اشاره کردم «نمادی از فرهنگ جمعی و اجتماعی» است.

اما درخصوص سؤال مشخص شما که کافه‌ها چه نقشی در زندگی امروزه بشر بازی می‌کنند باید گفت نیاز به «معاشرت‌پذیری»، «جمعی‌بودن» و «اجتماع‌گرایی» در همه فرهنگ‌ها، نسل‌ها و تمدن‌ها وجود‌دارد و منحصر به ما ایرانی‌ها هم نیست. این نیازی طبیعی است که بشر برای کنترل هیجانات، احساسات و تنش‌های زندگی به آن نیاز داشته و از آن لذت می‌برد. در جایی می‌خواندم که 200 هزار کافه بار در ایتالیا و قریب 50 هزار public house «خانه‌های عمومی» در انگلیس و ایرلند وجود دارد که البته ماهیت آنها متفاوت از کافی‌شاپ‌های ایرانی است و سنخیتی با فرهنگ ایرانی ندارد. با این همه، به لحاظ فرم میدانی برای مواجهه و تخلیه تنش‌های روزمره و وجه مهمی از فرهنگ مردم‌پسند این کشورها به شمار می‌آیند.

در ایران هم، ما این روند را تا حدودی از دوره صفویه به بعد داریم. «شاردن» وقتی به ایران می‌آید از تأثیر این فضا بر فرهنگ ایرانی‌ها فارغ از طبقه، سن و سال، جغرافیا و منطقه، البته با ملاحظاتی جنسیتی و مردانه سخن می‌گوید تا آنها را برای بحث راجع به نقد آنچه در جامعه رخ می‌دهد به کار گیرد. اهمیت کافه‌ها در شکل‌گیری عرصه عمومی را باید در مهیا کردن فضا برای چنین تعاملاتی دسته‌بندی کرد، چرا که کافه‌ها بستری را برای «اقتصاد عاطفه» ایجاد می‌کنند.

قضیه به همین جا خاتمه نمی‌یابد و کافه‌ها بر توسعه حوزه عمومی نیز اثر می‌گذارند و می‌توانند تأمین‌کننده کمبودها و تسهیل‌کننده سرمایه‌اجتماعی باشند و برای ایجاد فرصت‌های مدنی- مشارکتی به کار گرفته ‌شوند. طبیعتاً این اهمیت را می‌توان از وجوه دیگری مورد بحث قرار داد. این فضا حداقل در شکل مدرن خود در اجتماعات شهری و کلانشهری به جولان دادن تخیل، فانتزی، ماجراجویی‌های ذهنی و لذت از زیبایی‌شناسی‌هایی که گاهی فضای برخی کافه‌ها عرضه می‌کند، می‌انجامد.

در کل معاشرت‌پذیری، خود ابرازی، جست‌وجوی سبک، نمایش سبک و پیدا کردن سبک‌زندگی برای طیف کنجکاو و البته استفاده‌های اجتماعی و جماعتی که به تولید سرمایه‌های اجتماعی منتهی می‌شود، از وجوه برجسته‌ای است که می‌توان در اهمیت نقش و جایگاه کافه‌ها به آن اشاره کرد.

 

 دکتر ذکایی برای کافه‌ها کارکرد‌هایی اجتماعی و فرهنگی قائل شد؛ به این صورت که آن را مکانی برای رفع تنش‌های فکری و روانی شهروندان تلقی ‌کرد، این در حالی است که در برخی جوامع کافه‌ها کارکردهای سیاسی دارند و منشأ بسیاری از جنبش‌های اجتماعی شناخته‌می‌شوند؛ قضاوت شما در این زمینه چیست و به اعتقاد شما کارکرد کافه‌ها در جامعه ما به کدام‌یک از این دو بعد نزدیک‌تر است؟

دکتر محمود شهابی: ابتدا لازم است یادآوری کنم که ایده قهوه‌خانه، قرن 15 میلادی در جهان اسلام به عنوان بدیل یا جایگزینی برای میکده شکل گرفت و بعدها وارد اتریش، ایتالیا و انگلستان شد. این قهوه‌خانه‌ها در اروپا به «کافه» تغییر نام پیدا‌کردند. نخستین کافه نیز در شهر وین افتتاح شد. در حال حاضر، فرهنگ کافه‌نشینی در شهر وین، پاریس و کراکو لهستان بیش از سایر شهرهای جهان جاافتاده‌است. این در حالی است که فرایند جهانی‌شدن باعث‌شده کافه‌نشینی در کنار حفظ معانی و دلالت‌های بومی و محلی خاص خود، به اقصی نقاط جهان سرایت‌کند.

در ایران نیز کافی‌شاپ‌ها در کنار وجوه مشترک جهانی، دارای معانی اختصاصی، محلی و منحصر به فردی نیز هستند. به نظر من، معنای کافی‌شاپ‌ها در جامعه ایرانی را می‌توان با توجه به تضاد یا تقابل‌هایی که با مفاهیم و آموزه‌های سنتی می‌یابند، درک‌کرد. شاید در مورد جامعه اروپایی نتوان از چنین تقابلی سخن گفت. واقعیت این است که رواج فرهنگ کافه‌نشینی در ایران هم بیانگر و هم موجد تغییرات فرهنگی سریع در سال‌های اخیر است. نخستین وجه اختصاصی تجربه کافی‌شاپ در ایران این است که در جامعه ما محیط‌های فراغتی که تحت عنوان فضاهای عمومی شهری از آنها یاد می‌کنیم مثل قهوه‌خانه‌های سنتی، زورخانه، مسجد و... عمدتاً یا مردانه یا تفکیک شده‌اند، در حالی که کافه‌ها یا کافی‌شاپ‌های ‌مدرن این تمایز و تفکیک را به هم می‌زنند. قرار گرفتن افراد در کافه‌ها را می‌توان یک «تایم اوت اخلاقی» یا «لحظه تعلیق مقررات» دانست. کافه‌ها همچون سایر نهادهای مدرن، تغییرات فرهنگی را تشدید کرده و بخشی از مدرنیته شهری محسوب می‌شوند.

کافی‌شاپ‌‌ها نماد آزادی‌های اجتماعی در جامعه ایرانی هستند. آنها خلوتی نصیب انسان می‌کنند که گاه خانه‌ها از عهده آن بر نمی‌آیند. کافی‌شاپ‌ها تأمین‌کننده خلوت تضمین‌شده در مکان‌های عمومی هستند. آدم‌ها در مورد موضوعات شخصی و خصوصی خود حتی با صدای بلند حرف می‌زنند، گلایه‌ها و انتقادات خود از رئیس و همکار و دوست را به زبان می‌آورند. آدم‌ها گاه در چنین فضاهایی به دنبال سنگ صبور خود می‌گردند و برای انتخاب‌های مهم زندگی خود از دوستان و آشنایان مشورت می‌گیرند. در واقع این مکان‌ها مناسک تزکیه و تلطیف روح و روان خسته شهرنشینان عجول، بی‌حوصله و خشونت‌زده را به جای می‌آورند.

کافی‌شاپ‌ها را می‌توان میعادگاه‌ها، پاتوق‌ها یا پناهگاه‌های امنی دانست که افراد می‌توانند قرار ملاقات‌های خود را تنظیم کرده و ساعت‌ها بنشینند و گپ بزنند بدون آنکه برای ترک آن مکان، تحت فشار مالک کافی‌شاپ قرار گیرند. کافی‌شاپ‌ها مفری برای گریز از هیاهوی خیابان‌های شلوغ و ناهنجاری‌های ترافیکی و کنارگذاری‌های فیزیکی آن محسوب می‌شوند.

 

 به اعتقاد شما چه چیزی کافه‌ها را از سایر «عرصه‌های عمومی» متمایز می‌کند؟ به تعبیری، چرا افراد این امنیت و فراغ بالی را که به آن اشاره کردید در رستوران‌ها یا پارک‌ها تجربه نمی‌کنند؟

شهابی: مکان‌هایی که نام بردید به دلیل تنوع کاربران آنها، افراد چندان تمایلی برای توقف در آنها ندارند. کافه‌ها بویژه کافه‌های موضوعی (که حول علایق مشترکی همچون گوش‌دادن به موسیقی، مطالعه کتاب و نظایر اینها شکل می‌گیرند) کاربرانی اختصاصی و تخصصی یا یکدست دارند و افرادی با علایق مشترک را گرد هم می‌آورند. اطمینان نسبی نسبت به افرادی که در آنجا حضور دارند نیز از دیگر امکان‌های این مکان فراغتی است و افراد از اینکه با افرادی مشابه از نظر سرمایه فرهنگی، معاشرت دارند، حس خوشایندی پیدا می‌کنند.

من کافی‌شاپ‌ها را فراتر از محلی برای صرف قهوه یا هر خوردنی و نوشیدنی دیگری می‌دانم. کافی‌شاپ‌ها جایگاه «عمل‌ورزی فرهنگ مدرن» یا سازنده سبک‌زندگی مدرن هستند و الگوهای کنارگذاری فضایی خاص را تولید می‌کنند. به این معنی که هر چند در مقایسه با قهوه‌خانه‌های مردانه سابق، به کنارگذاری جنسیتی پایان می‌دهند اما کنارگذاری‌های جدیدی نیز ایجاد می‌کنند. ویژگی‌های ظاهری خاص (پوشش و آرایش خاصی)، وقت و فراغت کافی و ذائقه متناسب (مثلاً ترجیح قهوه بر چای) به طور غیررسمی شرط حضور در چنین فضاهایی تلقی می‌شود. 

نکته دیگر، درباره نقش و مزیت نسبی کافی‌شاپ‌ها «در دسترس بودن» آنها است. برای رفتن به تفرجگاه‌هایی همچون دامنه کوه باید فاصله‌ای طی شود، هوا مساعد باشد و... . اما برای رفتن به کافی‌شاپ‌ها چنین ملاحظاتی وجود ندارد. بنابراین این «در دسترس بودن» هم از مزایای نسبی کافی‌شاپ‌ها است که سایر فضاهای عمومی فاقد آن هستند.

البته بازنمایی‌های رسمی از فضاهای عمومی شهری بویژه کافی‌شاپ روایت دیگری از این فضا ارائه می‌کنند و معتقدند که آدم‌ها ممکن است با انگیزه‌های دیگری در کافی‌شاپ حضور پیدا کنند. به این معنی که کافی‌شاپ‌ها را جایگاه «کارناوالی شدن برخی کدهای فرهنگی» می‌دانند و از تخطی‌های کارناوالی در چنین فضاهایی گله‌مند هستند.

 

 دکتر شهابی فارغ از کارکردهای عامی که کافه‌ها در همه جوامع دارند، آنها را محیط امنی برای یکسری تابوشکنی‌های سنتی در جامعه‌مان قلمداد کردند. این در حالی است که در دوره‌هایی کافه‌ها جایی برای گردهم آمدن روشنفکران و خاستگاه عصر طلایی ادبیات ما بوده‌است. سؤال من از دکتر ذکایی این است که به اعتقاد شما، چقدر کارکرد کافه‌ها در جامعه ما از نظمی منطقی برخوردار بوده و چقدر در این زمینه می‌توان به یک جریان‌شناسی رسید؟

ذکایی: آنچه امروز به عنوان کافه وارث آن هستیم، همان کافه‌های 400 سال پیش دوره صفوی نیست. در چرخه تحول فرهنگ، کافه و کافه‌نشینی با گسست و انقطاع بسیاری همراه شده‌است و ما سنت ریشه‌دار محکمی از فرهنگ کافه‌نشینی مثل خیلی از عرصه‌های فراغتی عمومی دیگرمان نساخته‌ایم.

 از اواخر قرن هجدهم و نوزدهم میلادی بتدریج شاهد رکود فرهنگ کافه‌نشینی در ایران هستیم تا آنجا که بعد از اواخر صفویه و اوایل قاجار برای چند دهه قهوه‌خانه‌ها به فراموشی و افول گرایید، تا اینکه دوباره اواخر دوره قاجار فعال شدند. در آن زمان فرهنگ کافه‌نشینی بیشتر مردانه بود و کارکردی مشارکتی و عمومی داشت. در فضای بعد از پهلوی دوم بود که سنت کافی‌شاپ‌نشینی به شکلی مدرن در ایران باز تولید شد و باز اوایل انقلاب برای مدتی مغفول ماند تا اینکه از اوایل دهه 70 رونق مجدد کافه‌ها را شاهد بودیم. مرور گذرا و تاریخی را از این جهت ارائه کردم که نشان دهم استمرار روشن و مرتبطی در سنت کافه‌نشینی ایران وجود نداشته‌است.

 آنچه کافه‌های امروزی را از گذشته متمایز می‌کند انتظارات و نیازهای مخاطب از طرفی و ظاهر و فرم آن از طرف دیگر است. واقعیتی که تنها در سه، چهار دهه اخیر ابعاد خود را روشن کرده‌است، «جوانی جدید» به معنای سبک جدیدی از جوانی است. کافه‌‌های دوره قاجار و دوره پهلوی اول و دوم و حتی کافه نادری و کافه‌هایی که به عنوان کافه‌های روشنفکری نام برده می‌شوند، «کافه‌های جوانی» نبودند. آن کافه‌ها، کافه میانسال‌ها، روشنفکران و آدم‌های فرهیخته‌ای بودند که اغلب از طبقات متوسط به بالا برخاسته‌ بودند. بنابراین آنچه به عنوان کافه‌ها و فرهنگ کافه‌نشینی جوانان مطرح می‌شود، به شکل فعال خود، بیش از دو دهه در ایران قدمت ندارد.

امروزه، کافه‌ها جای «چشمه»های قدیمی را به عنوان محل ملاقات گرفته‌اند و اگر کافه را به عنوان عرصه‌ای که در آن جوانان طبقه متوسط جدید که دانشجویان و دانشگاهیان نمایندگان کمی و کیفی آن هستند حذف کنیم، چیزی باقی نمی‌ماند. حقیقت این است که این فضا در ایران «آلترناتیو» دیگری ندارد.

 

 دکتر شهابی، شما به بسیاری از کارکردهای کافه در جامعه از جمله تابو‌شکنی‌ها، انجام بسیاری از مناسک خرده فرهنگی و... اشاره کردید. اما فارغ از همه این موارد، چقدر کافه‌ها به ایجاد عرصه عمومی در جامعه کمک کرده‌اند؟

شهابی: حقیقت این است که «کنارگذاری‌های خاصی» در کافی‌شاپ‌ها روی‌می‌دهد که می‌توان از آن تحت عنوان «تعاملات درون‌گروهی و میان‌گروهی» سخن گفت. اما معمولاً جوان‌های ایرانی به صورت «درون‌گروهی» در کافی‌شاپ‌ها حاضر می‌شوند و معمولاً هم، با همان دوستان به کافه‌های دیگر می‌روند و به همین دلیل متأسفانه کمتر «تعامل بین‌گروهی» شکل می‌گیرد. از این رو، آنچه شاهد هستیم گروه‌هایی از غریبه‌ها یا گروه‌های غریبه‌‌اند که لزوماً ممکن است با هم کاری نداشته‌باشند. شاید این‌ مسأله، از ویژگی‌های جامعه ما باشد که قبل از ورود به عرصه‌های عمومی، گروه‌هایی از قبل شکل‌گرفته‌اند و افراد در چارچوب همان گروه‌ها در فضاهای عمومی شهری حاضر می‌شوند و با همدیگر تعامل می‌کنند. باید بررسی کرد که چرا تعامل مدنظر طراحان فضاهای شهری در عرصه‌های عمومی شکل نمی‌گیرد. بگذریم از اینکه خیلی‌ها معتقدند خیابان محل «عبور» است نه «درنگ» و کافی‌شاپ‌ها درست نقطه‌مقابل این تلقی محسوب می‌شوند چراکه افراد ساعت‌ها در کافی‌شاپ می‌نشینند و از علایق‌شان می‌گویند. در هر حال، «کافه» دعوتی برای حضور در فضاهای عمومی شهری و «درنگ»، «تأمل» و «توقف» است و جای «عبور» نیست.

 

 براین اساس، اینجا با یک پارادوکس مواجه می‌شویم؛ به این معنا که بر خلاف ماهیت کافه‌ها که «عرصه‌ای برای تعامل» است، ما در ایران با فقدان تعامل و ضعف سرمایه اجتماعی در این مکان‌ها مواجهیم، قضاوت شما در این‌باره چیست؟

ذکایی: موافقم، اما این گزاره‌ نیاز به تعدیل دارد، همیشه چنین نیست. شکل نگرفتن سرمایه اجتماعی، گسست و نبود ارتباط، به پیوند نخوردن این سرمایه‌ها با محله، منطقه و اجتماعات محلی(community)برمی‌گردد. از چالش‌ها و موانعی که در رشد فرهنگ کافه در ایران شاهد هستیم، ساخت شهر و توسعه آن بدون درنظرگرفتن معیارهای فرهنگی است. ما نخست شهر را ساختیم و بعد به فکر عرصه‌های عمومی‌مان افتادیم.

در واقع ما در برنامه‌ریزی‌های شهری‌مان مکانی برای عرصه‌های اجتماعی همچون کافه‌ها تعریف نکردیم و در نهایت، «منطق اقتصادی»، «سودآوری» و «فراوانی جمعیت» تعیین‌کننده موقعیت این فضاها شد. درحالی که با توجه به تاریخچه شکل‌گیری کافه‌ها، کارکرد آنها اغلب محله‌ای است بجز کافه‌هایی که در مراکز پرجمعیت شهری واقع شده‌اند و طبیعتاً به خاطر تراکم جمعیت، محل ورود آدم‌های غریبه و غیرخودی و مشتریانی غیرمستمر می‌شوند اما بقیه کافه‌ها آشنا و محلی هستند. و در واقع، به اعضای آن اجتماع‌ها سرویس می‌دهند که معمولاً در گوشه‌ای از یک چهارراه یا گوشه دنجی از محله قرار گرفته‌اند تا افراد جامعه دور هم جمع شوند و به آخرین اخبار محله دست پیدا کنند، جایی برای «تخلیه احساس و عاطفه» که پیشتر به آن اشاره کردم.

بنابراین می‌خواهم بگویم که اغلب کافه‌ها در کشورهای دیگر این سنت را حفظ کرده‌ و استمرار بخشیده‌اند، اما در ایران تجربه «جوان» کافی‌شاپ تنها در دو دهه اخیر آن هم با فراز و نشیب بسیار صورت پذیرفته‌است. از این جهت، کاملاً موافقم که این سرویس، نتوانسته آنچنان به «تقویت سرمایه‌های اجتماعی» منجر ‌شود. هرچند گاه به صورت منظم افراد را با سلیقه‌های ورزشی، هنری و سیاسی جذب می‌کند؛ مثل تجربه «کافه کتاب‌ها» در ایران که متأسفانه تداوم نیافت. در مجموع بجز 10 یا 20 درصدی که به کافه‌ها می‌روند و به اصطلاح پای ثابت هستند در بقیه موارد، «تجربه خلوت» بیشتر از تجربه گفت‌وگو و معاشرت‌پذیری در این فضاها اولویت دارد. از این جهت، متأسفانه کافه‌ها آنچنان در خدمت «تقویت سرمایه اجتماعی» قرار نمی‌گیرند.

 شهابی: اتفاقا انگیزه جمعی برای آمدن به کافی‌شاپ در ایران بیشتر است. منتها این گروه‌ها از قبل تعریف شده‌اند. هرچند می‌پذیرم که برخی در این فضاها حاضر می‌شوند تا دوستی‌های‌شان را شکل دهند. اساساً یکی از جاذبه‌های کافه در ایران همین است، افراد می‌روند تا در معرض دوستی با تیپ‌های خاصی قرار بگیرند. حتی نوع کافی‌شاپ‌ها هم بر این گونه است. هر کافی شاپی ممکن است یک انتظار خاص را برآورده نکند. از این رو، کافی‌شاپ‌ها کارکردهای متفاوتی می‌یابند.

ذکایی: بله، اما این را نیز باید در نظر داشته‌باشیم که عادت‌واره‌های ما شهر را بیشتر بدل به فضایی کرده که یا باید «منزل» باشی یا «محل کار» و این «فضای سوم» در موقعیتی خاص و موردی شکل می‌گیرد. متأسفانه همان‌طور که بحث کردم نوسازی‌های شهری و نیز مشکلات ساختاری همچون حاشیه‌نشینی، محرومیت، رشد ناموزون و پرشتاب شهرنشینی در ایران هیچ وقت نگذاشته تا کافه‌ها در امتداد محله شکل بگیرند و اساساً در طراحی مدیریت برنامه‌ریزی شهری ما فضایی برای شکل‌گیری جماعت‌ها تعریف شود.

کافه را زمانی می‌توان فهم کرد و در خدمت احتیاجات اجتماع قرار داد که بتواند همزمان به نسل‌های مختلف، مرتبط یا غیرمرتبط سرویس دهد و فضا را برای کسی که می‌خواهد بازی‌ها یا سرگرمی‌هایی متناسب با عرف و فرهنگ خود و جامعه انجام‌دهد، فراهم‌کند. این ملاحظات از طرفی نیاز به طراحی و ابتکار دارد و از طرف دیگر به واسطه‌های فرهنگی نیاز دارد تا فارغ از چالش‌های ساختاری این فضا را ایجاد کنند.

شهابی: به اعتقاد من، این مسأله تا حد زیادی به الگوی توسعه مناسبات دوستانه قبل از رفتن به کافه برمی‌گردد. یعنی ما هنوز با دعوت از دیگران در محیطی خاص حضور پیدا می‌کنیم. به نظر می‌رسد، ما در کافه‌ها بیشتر شاهد «مواجهه» هستیم تا «رابطه» و رابطه‌ای هم که شکل می‌گیرد، عمدتاً رمانتیک است، ولی عمدتاً الگوی غالب معاشرت نیست و مشخص نیست که از دل این هم‌نشینی‌ها، چه اندازه سایر الگوهای دوست‌گزینی بیرون می‌آید.

ذکایی: البته گاه مورد‌های محدودی نیز در خدمت تعاملات اقتصادی قرار می‌گیرد، یعنی کافه‌هایی برای ارائه سرویس به جلسات اداری و حرفه‌ای و مانند آن نیز شکل می‌گیرد. در کل با همکارم موافقم، حقیقتاً «فضای سوم» ایرانی‌ها در کافه که قرار است جمعی، معاشرتی و گفت‌وگویی باشد، همچنان «غیر اجتماعی» است.

 

 بنابراین در رابطه با «شکل‌نگرفتن عرصه‌‌عمومی در کافه‌ها» با هم همدل هستید. دکتر ذکایی علت این امر را در ساختارهای مدیریت شهری و پیوند نخوردن کافه‌ها با محله‌ها تلقی می‌کنند و دکتر شهابی علت این امر را در الگوی توسعه مناسبات دوستانه جست‌وجو می‌کند، حال سؤال من از دکتر ذکایی این است که شکل‌گیری عرصه عمومی در «کافه‌های مجازی» را چگونه ارزیابی می‌کنید. فکر می‌کنم در این فضاها آنچنان ساختارهای مدیریت شهری اثرگذار نباشد، قضاوت شما در این‌باره چیست؟

ذکایی: دوستی و ارتباطات سیالی که در شبکه‌های اجتماعی برای مناسبات خاصی مثل کارهای خیریه، جشن‌های داوطلبانه و مشابه شکل می‌گیرد، چیزی بیش از رفتار فردی که به رستوران مراجعه می‌کند، نیست. یعنی نهایتاً آنچنان در معرض رفع انزوا و توسعه شبکه‌های دوستی و اجتماعی قرار نمی‌گیرد.

 

 بنابراین باز به مفهوم «جماعت تنها» باز می‌گردیم. رهگذران غریبه‌ای که نمی‌توانند در فضاهایی عمومی به هم اعتماد کنند.

ذکایی: بله، متأسفانه کافه‌ها سرویس زیادی به «توسعه سرمایه اجتماعی» در ایران نمی‌دهند و بیش از آنکه امتداد خواسته، مشارکت و همراهی بخش سوم جامعه ما باشد، منطق تجاری بر آن غلبه دارد و طبیعی است که در آنجا هدف دیگری جز «اقتصاد» و «سود» دنبال نخواهد ‌شد.

شهابی: ما فضاهای عمومی داریم اما «تعامل‌جویی» در واقع آنچه که اساساً این فضاها به خاطر آن شکل گرفته‌اند، را نداریم و چیز دیگری برای ما حادث می‌شود و آن «خلوت» است. احساس اینکه دیگران غریبه‌اند و ما باید از طرقی مطمئن و قابل ‌اعتماد شبکه‌های دوستی‌مان را گسترش بدهیم.

 

 فکر می‌کنید ریشه این تفکر چیست؟

شهابی: بررسی این موضوع نیاز به مطالعه و بررسی دارد و معتقدم اعتماد نکردن ما می‌تواند یکی از علل این امر باشد که باید مورد مداقه قرار گیرد.

 

 آیا این امر خاص جامعه ما است؟

شهابی: حداقل اینجا نمود بیشتری دارد؛ چراکه فرهنگ ما بیشتر «رابطه‌محور» و مبتنی بر روابط درون‌گروهی است، درحالی که در جوامع مبتنی بر فرهنگ «قانون‌محور»، افراد از طریق ‌عمل‌کردن بر اساس هنجارهای جامعه «کسب پرستیژ» می‌کنند. در حالی که، ما وقتی به‌جایی می‌رسیم که امکان تخصیص منابع را در اختیار داریم پایبندی به قانون را هدف نخست خود قرار نمی‌دهیم و بیشتر به خانواده، شبکه خویشاوندی و هنجارهای دیگر پایبند هستیم. این امر خود را در شکل الگوی تعاملات و مناسبات ما تسری داده است.

 

 شاید بررسی اینکه چرا حرکت ما از تعاملات «درون‌گروهی» به «برون‌گروهی» به سختی میسر می‌شود، مجال دیگری را بطلبد، اما حقیقت این است که کافه‌ها عملاً کمکی به «شکل‌گیری عرصه عمومی» نکرده‌اند. ما چطور می‌توانیم از مکان‌های عمومی همچون کافه‌ها در جهت ایجاد عرصه‌های عمومی بهره بگیریم؟

شهابی: این بحث نیز به اعتقاد من نیاز به پژوهش‌های بسیار دارد و نمی‌توان به سادگی به اظهارنظر پرداخت. اما در هر حال، این بخشی از فرآیند مدرن شدن ما است و باید کاری کرد که بتوانیم از آن خاص‌گرایی‌ها فاصله بگیریم. حالا این خاص‌گرایی‌ها ممکن است بر عنصر هم‌محله‌ای بودن و هم‌ولایتی بودن متمرکز باشد. باید دید که تحت چه مکانیزم‌هایی می‌توانیم شرایطی را تصور کنیم که در آن، این تعاملات منجر به تقویت سرمایه اجتماعی شده و «اعتمادزا و اعتماد آفرین» باشد و در کلانشهرها آدم‌ها مثل غریبه‌ها با هم رفتار نکنند.

ذکایی: در وضعیتی که بدنه «غیردولتی» یا «فضای‌سوم» در کشور تا این اندازه نحیف و ناتوان است کارکردن سخت می‌شود و آن‌وقت باید انتظار داشته‌باشیم که زیرساخت‌ها حداقل به شکل مختصر و محدودی مهیا شود و انتظار داشته‌باشیم که به تناسب این زیرساخت‌ها بتدریج محتوا نیز شکل بگیرد. یکی از بحث‌های جدی در ایران، بحث‌های زیرساختی و فیزیکال است. گفت‌وگو جا و مکان می‌خواهد، وقت می‌خواهد. ترویج «فرهنگ گفت‌وگو» بدون این زیرساخت‌ها امکان‌پذیر نیست؛ نهایتاً توصیه می‌کنم به سوی بازسازی و احیا برخی از سنت‌‌های مهجور و فراموش شده خودمان برگردیم.

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: