1404/7/27 ۰۹:۵۶
در نشست بررسی کتاب «زیستن با کتاب و قلم» درباره ویژگیهای عبدالحسین آذرنگ و مسائل نشر کتاب در ایران گفته شد.
نشست تحلیل و بررسی کتاب «زیستن با کتاب و قلم» نوشته عبدالحسین آذرنگ با حضور سیدفرید قاسمی، نویسنده و پژوهشگر، کامیار عابدی، نویسنده و پژوهشگر و منتقد شعر معاصر فارسی و محمدحسین یزدانیراد در موسسه موسسه فرهنگی سپهر مهر برگزار شد.
سیدفرید قاسمی، با قرائت «به نام خداوند اهل کتاب / که خواندن و را بد نخستین خطاب» گفت: نمیخواهم در این مجلس از واژههای استاد و دکتر، که سالهایی است شکل و معنای دیگری پیدا کرده استفاده کنم؛ بنابراین در طول صحبت، خواهم گفت، آقای آذرنگ. چهاردهه یا اگر بخواهم دقیق بگویم حدود ۳۷ سال از اولین دیدارم با آقای آذرنگ میگذرد. البته ایشان را پیشتر دورا دور میشناختم شاید اول بار نامشان را در مجلۀ «کتاب امروز» و مجموعه انتشارات به یادماندنی و همیشه مرجع «مرکز اسناد فرهنگی آسیا» دیدم.
وی ادامه داد: زمینۀ دیدارم را با آقای آذرنگ، آقای فرخ امیرفریار، فراهم آورد در دهه ۶۰ مشغول تدوین راهنمای مطبوعات ایران و کتابشناسی لرستان بودم. آقای امیر فریار که از کارهایم اطلاع داشت یک روز فرمود «ناشر برای کتابشناسی لرستان داری؟» گفتم نه. گفت: سری به آقای آذرنگ، سرویراستار دفتر پژوهشهای فرهنگی بزن در آن دفتر در نظر دارند، کتابشناسیهای استانها و شهرهای ایران را چاپ کنند. قراری گذاشتند و خدمت آقای آذرنگ رسیدم و از همان جلسه اول کار شروع شد.
به گفته وی؛ البته در آن جلسه همه برگههایم را نگرفتند. گفتند به مرور برگهها را در چند نوبت میگیرند برگهها را به ترتیب الفبا برای ایشان میبردم و هر دفعه مورد تشویق کتبی و شفاهی آقای آذرنگ قرار میگرفتم و نکتههایی میآموختم، تمام یادداشتهای محبتآمیز آقای آذرنگ را از آن سالها سالم و تمیز نگاه داشته ام. اینکه حالا آن کتابشناسی چه سرنوشتی پیدا کرد و کجا چاپ شد موضوع بحث ما نیست. مهم این بود در این رفت و آمدها به دفتر پژوهشهای فرهنگی با آقای آذرنگ آشنا شدم و این ارتباط تا امروز استمرار دارد.
پژوهشگر تاریخ مطبوعات ایران افزود: اینکه چرا استمرار دارد را ۲۰ سال پیش در مطلبی با عنوان «فراتر از زمان متفاوت با دیگران» به مناسبت تولد ۶۰ سالگی آقای آذرنگ در روزنامه شرق (۱۵ آذر ۱۳۸۴) نوشتهام که در کتاب «مطبوعات ایرانی» بازنشر شد.
قاسمی، در بخش دیگر سخنرانی خود بیان کرد: برشی از آن وجیزه را برای شما میخوانم: حقیقت تلخ را بر شیرینی دروغین ترجیح میدهد. اهل باجگیری و باجدهی نیست و به بده بستانهای مرسوم زمانه توجه ندارد از مریدپروری و محفلگرایی گریزان است. شریف و خبیث را تمیز میدهد. فحاشان چاپلوس و خالهزنکها و داییمردکهای لیچارگو را میشناسد. راه خود را میبود و تعارف تکه و پاره نمیکند. رک بیپرده و صریح سخن میگوید اما پرخاشگر نیست. تکلیف هرکسی با او در برخورد اول روشن میشود، چون راستگویی را سبب استواری زندگی میداند. آذرنگ، در همان سالها در مدت زمانی به نسبت کوتاه – برادر، پدر، فرزند و شماری دیگر از بستگانش را از دست داد اما جور زمانه او را آشفته نساخت. ستم و بلا بر او فرود آمد ولی داغ بر دل حادثهها نهاد. اهل ناله و آه و غلو نبود. جان بر لبش میرسیده خون دل میخورد اما با وقار و مؤدب خود را از تک و تا نمیانداخت و اطرافیانش را به دوباره اندیشیدن را میداشت روشنگری میکرد. ناقدی دقیق و موشکاف بود و به اعتبار سخن میاندیشید. درد کتابداری ایران را خیلی زود فهمید. چالشگریهایی که با هم رشتهایهایش داشت به یاد ماندنی است اکنون دو سه دهه میگذرد که دوریگزینی معناداری دارد و از خیل جداست. خسته و خفته نیست. پویا و پخته سخن میگوید. اوقاتی بیصداتر از سکوت روزگار میگذراند اما گاه نهیب و خروش تنها نعره اوست که در گوش میماند راه و رسمش در همه این سالها غبارزدایی ذهنی و پیرایهزدایی عینی بوده است آذرنگ به ما یاد داد که میتوان تک رو بود. اما تأثیر داشت و جریانسازی کرد. متن کامل این نوشته را در تارنمای روزنامه شرق و کتاب مطبوعات ایرانی میتوانید بخوانید.
وی درباره عنوان «فراتر از زمان متفاوت با دیگران» بیان کرد: فراتر از زمان را به دلیل نوجویی مداوم ایشان نوشتم. فقط کافی است بدانیم که در ۲۳ سال اخیر مدیریت گروه مفاهیم جدید «دانشنامه ایران» را بر عهده دارد. متفاوت با دیگران را هم برای این نوشتم که صدای دیگری بوده و هست. به خصوص در جهان کتابداری و اطلاعرسانی دانشنامهنگاری، ویراستاری، تدریس، ورود به مباحث چندرشتهای و تلاش برای وصل و پیوندگری مجمع جزایر رشتههای علمی در ایران. در این متفاوت با دیگران حتماً باید خلق خوی فردی ایشان را مدنظر داشت که در نگاه اول اهل دافع است تا جاذبه و این تفاوت را دامن میزند. حالا یکی اخلاق آقای آذرنگ را بپسند دیانه، بحث دیگری است. اما آنها که اخلاق کاری ایشان را میپسندند و نمی پسندند از منظرهای گوناگون قابل رده بندیاند. مثلاً از یک منظر در دو ردۀ اهل کار و بطالت جای میگیرند خُب طبیعی است ایشان در برابر کسانی که به اشتباه در جایی به خصوص مراکز پژوهشی گمارده میشوند موضع دارد و جفا در حق صلاحیتداران میداند.
نویسنده «تاریخ شفاهی مطبوعات ایران» افزود: به یاد دارم سیواندی سال پیش در گفتوگویی تلفنی، ایشان گفتند: آقای [فلانی] که دیروز مدیر یکی از گروههای دائرةالمعارف شد خیلی پرت است.» سکوت کردم و تا به امروز به ایشان نگفته که همان فرد بعد از معارفه به درخانه ما آمد و گفت: «امروز معارفهام بود. در جلسه و ملاقاتها در دائرهالمعارف همه میگفتند مدخل. آمدهام از شما بپرسم. مدخل یعنی چه؟» خلاصه پس از حرفهایی که زدم تشکر کرد و رفت. بعد از مدتی آمد گفت: به من گفتهاند مدخلهای پیشنهادی خودتان را ارائه دهید. اصلاً نمیدانم باید چه کار کنم آمدهام شما زحمت این کار را بکشید؟ مدتها وقتم صرف شد تا فهرست مدخلهای مورد نظر ایشان را بنویسم. آمد گرفت و رفت. این بزرگوار که به مدیریت گروه دانشنامه منصوب شده بود اصلاً نمیدانست مدخل و مدخلگزینی چیست و تفاوت مقاله دانشنامه با مقاله برای سایر محملهای دیگر را نمیدانست اگر فرد دیگری از آقای آذرنگ میشنید طرف «پرت» است شاید درباره آقای آذرنگ قضاوت دیگری داشت اما من میدانستم حرف ایشان حق است و قضاوتشان درست.
قاسمی درباره ویژگیهای استاد آذرنگ گفت: از ویژگیهای آقای آذرنگ این است که معتقدند، فردِ درست در زمانِ درست و در جای درست باید قرار بگیرد و در این زمینه حساساند. این حساسیت برای بسیاری قابل هضم نیست و بدون شناخت کامل از موضوع، تعبیر و تفسیرهای خود را دارند. درباره کتاب ارزشمند «زیستن با کتاب و قلم» در درجه اول باید بگویم قدردان آقای محمدحسین یزدانیراد و نشر اختران هستیم. آقای یزدانیراد در زمینه تاریخ شفاهی کارنامه درخوری دارند و این کتاب آغاز کارشان در این عرصه نیست. با انباشت تجربه به سراغ آقای آذرنگ رفتهاند. به محض اینکه کتاب «زیستن با کتاب و قلم» بر پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفت بلافاصله کتاب را خریدم و به خواندنش نشستم. ای کاش این جلسه در همان روزهای نخستین انتشار و خواندن کتاب برگزار میشد.
وی ادامه داد: آنچه به یادم مانده این است که یادداشتهای کتاب را ناقص و نمایه کتاب را با اشکال دیدم. اما مهمترین نکته پس از خواندن این بود که این کتاب همه زیست آقای آذرنگ با کتاب و تام نیست که امیدوارم در ویرایشهای بعدی تا حد ممکن با افزودههایی کاملتر شود؛ البته باورم این است که افتادگیها به آقای یزدانیراد برنمیگردد. شاید به ملاحظاتی برگردد که آقای آذرنگ دارند و صلاح را در این دیدهاند که ناگفتههایی را در زمان دیگر انتشار دهند در آقای یزدانیراد تا جایی که توانستهاند کار را به خوبی انجام دادهاند و کتاب پُرنکته و درسآموزی را پدید آوردهاند. در کشور ما بیش از آنکه گفتوگو صورت بگیرد مصاحبه انجام میشود. چراکه نقش گفتوگوشونده به حدی پُررنگ است که به مصاحبهشونده تبدیل میشود و گفتوگوکننده نیز نقش مصاحبهکننده را بر عهده میگیرد. گاه مصاحبهکننده با اشراف به زوایای پیدا و پنهان، پرسشهای فراوانی طرح میکند اما چون مصاحبهشونده تعیین کنند و تأثیرگذار است با سلیقه او کار را به تدوین میرساند. در این حالت مصاحبهکننده بین موفقیت نسبی و هیچ، موفقیت نسبی را برمیگزیند.
نویسنده کتاب «اصناف روزنامهنگاری و مطبوعاتی تهران؛ ۱۳۵۷ تا ۱۴۰۳» بیان کرد: آقای یزدانیراد، تلاش داشته است که زندگی و کارنامه خودگفت و خاطرهگویی را در بخشهایی به تاریخ شفاهی ارتقا دهد اما در بعضی صفحهها پنج گفتوگو میبینیم. گفتار در همان زیست شخصی باقی میماند که البته با عنوان کتاب، همخوانی بیشتری دارد پایه گفتوگوهایی از این دست پرسش است.
قاسمی افزود: غنای پرسشها به شناخت از فرد و احاطه به جغرافیا و تاریخ زیست برمیگردد. برای انجام این کار باید در گام نخست سالنگار زندگی شخصیت را و همچنین پروندهای برای نوشتههای دیگران دربارۀ شخص و گفتوگوهای پیشین ایشان را فراهم آوریم تا عصر و شخص مصاحبهشونده را بهتر بشناسیم. جهانشناسی فردی، گسترۀ عُمر، نقش در رویدادها و نظایر اینها را باید بدانیم. زیستنامههای خاطرهگوییها و در مرتبه بالاتر تاریخ شفاهی بدون پیشطرح، طرح، گزارش و جمعبندی برش گونههایی از حیات خواهد بود و جامعیت خود را از دست میدهد و مصاحبهکننده مثل کشتیگیرها مدام از مصاحبهشونده بدل میخورد چراکه با تجربهتر است. مصاحبهشونده حد را در مکالمه نگه میدارد تا به مباحثه و مجادله نرسد. مصاحبهشونده میداند که خاطره در زبان ما از ریشه خطر است و اینگونه را در زمره ادبیات اعترافی میدانند بنابراین سعی دارد در حد ممکن به ورطه حاشیه در نغلتند. از سالنگاره دیگر نوشتها و گفتوگوهای پیشین میتوان پرسشهای فراوانی استخراج کرد
وی گفت: در تطبیق کتاب «زیستن با کتاب و قلم» با مثلاً تاریخ شفاهی کتابداری ایران که به همت آقای ابوالفضل نجاری فراهم آمده، متوجه میشویم اشتراکها و افتراقهایی بین این دو گفتوگوی آقای آذرنگ وجود دارد که البته طبیعی است؛ چراکه زیستن با کتاب و قلم تأکید بر زندگی شخصی دارد و تاریخ شفاهی کتابداری ایران علیالقاعده باید حیات یک رشته را از زبان این و آن واکاوی کند. از قضا گاه «زیستن با کتاب و قلم» به تاریخ شفاهی میپردازد و زمانی در تاریخ شفاهی کتابداری ایران میبینیم، زیست شخصی پُررنگتر است که البته در این گونه گفتوشنود بارها دیدهایم و خواندهایم. زیستنامهها فقط نباید به شدها بپردازد. در سیر زندگی آقای آذرنگ و شماری دیگر نشدها جایگاه ویژهای دارند. نباید نشدها را از یاد بُرد کشف نشدها گاه پیش از گفتوگو انجام میپذیرد و زمانی حین گفتوگو، باید به هر نشد که رسیدیم مکث کنیم تا نشد به درستی واکاوی شود و تفصیل بیشتری پیدا کند. گاه با رفتن به عمق نشدها می توان به شان نزول شدها پی برد.
این کتابپژوه بیان کرد: به نظر میرسد کرمانشاه، شیراز، اصفهان، دوره سربازی به خصوص کرمان، تهران، انگلیس، کانادا و امریکا بنابر تشخیص مصاحبهشونده سهم دارند. استخراج پرسش از پاسخها درخور توجه نیست. ناآشنایان با آقای آذرنگ با مرور این کتاب در مییابند ایشان سالهایی پُرتکاپو مدام تحول کاری داشتهاند و جویندهای بودهاند که به قلمروهای گوناگون سرکشی کردهاند. اما آشنایان و دوستان ایشان به خوبی میدانند سفر بُرون مرزیشان در نیمه دوم دهه هفتاد سده چهاردهم خورشیدی، زندگی حرفهای آقای آذرنگ را به دو دوره متمایز تقسیم کرد. در دوره یکم ترجمه سهم بیشتری داشت و در دورۀ دوم این سهم ر بیشتر به تألیف تعلق گرفت.
قاسمی ادامه داد: تفاوت دو دوره حتی در ریزترین کارهای ایشان مشهود است. مثالی بزنم؛ ایشان پیش از سفر، به نمایه عام، باور نداشت و نمایه موضوعی را وافی به مقصود میدانست. پس از بازگشت نمایه عام را بیشتر میپسندید. البته آقای ایرج افشار که امروز یکصدمین سالروز تولدشان است همان سالها ابتدا به نمایه موضوعی و بعد به نمایه عام اعتقاد پیدا کرد و میگفت بد حُسن نمایه عام این است که خواننده و پژوهنده همه کلیدواژها را در یکجا میبیند. اشکالی هم ندارد مرغابی و محمدعلی شاه کنار هم بیایند؟
وی افزود: به هر صورت «زیستن با کتاب و قلم» کتاب ارزشمندی است. نکتههای فراوانی در این کتاب میتوان خواند که در جای دیگر گفته و نوشته نشده است. این کتاب خلاءهایی را از حیث تاریخ کتابداری، نظام آموزش دانشگاهی، ویرایش و نشر، انتشارات فرانکلین، مرکز مدارک علمی، مرکز اسناد فرهنگی آسیا و دانشنامهنگاری پُر میکند. همچنین تطبیق مدیریت حاشیهپرداز و متنمحور، گرفتوگیرهای مؤسسههای فرهنگی وطنی را عیان میسازد. تجربه زیسته در این کتاب میتواند برای جوانهای هوشیار چراغ راه باشد. اینکه نگرش تحقیقی به رویدادها ارجع بر دریچه ایدئولوژیک یا گرایشهای سیاسی است (ص ۵۸) این نکته را هم در پایان یادآور میشوم که باید در بعضی پرسشها و پاسخها درنگ را از یاد نبرد، چراکه اهمیت یک کتاب کامل را دارد. مانند ویژگیها و شیوه تدریس و سلوک آموزگاری.
در ادامه این نشست عبدالحسین آذرنگ متن زیر را قرائت کرد:
نمایندگانی از رسانهها و نشریات در این جمع حضور دارند و چون در چند رسانه و نشریه بنده را به خطا، معرفی کردهاند اجازه میخواهم توضیح کوتاهی عرض کنم. گفته شده است، «آذرنگ که خودش ناشر است» بنده ناشر نیستم و در هیچ موسسه انتشاراتی شراکت یا سهمی هم ندارم. در نشریاتی، به بنده لقب فعال نشر دادهاند. ترکیبی به قیاس فعال اجتماعی یا فعال اقتصادی. این ترکیب برای بنده صدق نمیکند.
ناشری بود یا هست؛ درست نمیدانم که نامش آذرنگ بود. این ناشر را نمیشناسم مدیر آن را هم تاکنون ندیدهام. کارخانه یکی از محصولاتش بخاری به نام «آذرنگ» است؛ نهفقط در این کارخانه سهمی و نقشی ندارم، حتی یک بخاری آذرنگ هم از بابت کاپیرایت نامم به من ندادهاند؛ بعضی رسانهها و نشریات از راه لطف، القاب و صفتهایی به بنده دادهاند که بهآنها اشاره نمیکنم.
این آذرنگی که در پیش روی شماست، پژوهشگر سادهایست که سالهاست مباحث نظری نشر و ویرایش را موضوع مطالعات شخصیاش قرار داده است و در این باره مقاله و کتاب نوشته است. به انگیزه او نمیپردازم که چرا به مطالعه در این باره روی آورد؛ فقط اجمالاً عرض میکنم در نشر، نیروی محرکی هست که اگر فعال و موثر باشد، بر جنبههای بسیاری تاثیر مستقیم میگذارد؛ ازجمله بر آفرینش، پژوهش، آموزش، آگاهی و هوشیاری، ایجاد فضای فکری و عاطفی.
در مقام تشبیه، نشر مانند چرخپایه در ساعت است. ساعت را که کوک کنیم، فنری فشرده میشود و به چرخپایه فشار وارد میکند. چرخپایه که حرکت میکند، چند چرخ و چرخک را به حرکت وامیدارد و ساعت کار میکند. پس از اینکه فناوری چاپ ابداع شد، اول چاپ حروفی یا سربی و پس از مدتی چاپ سنگی. بعد از اینکه این چاپ در ایران رایج شد، مراحلی در نشر آغاز شد، که در زادگاه آن در اروپا و در سایر نقاط جهان با هم تفاوت دارند.
هر دو فناوری چاپ، در دوره فتحعلیشاه قاجار وارد ایران شد و کارگاههای کوچک چاپ و مدتی بعد شماری از کتابفروشیها، نسخههای خطی یا دستنوشتههایی را در یک نسخه تحویل میگرفتند و آن را در شمار نسخه تکثیر میکردند، بدون هیچ مداخلهای در متن. به این روش «نشر تکثیری» میگویند؛ برای مثال اگر در آن دوره فن عکاسی پیشرفت کرده بود، برق و دستگاههای فتوکپی و زیراکس هم وجود داشت، دیگر نیازی به چاپ سنگی نبود و چاپ حروفی هم مسیر و سرنوشت دیگری پیدا میکرد.
نشر تکثیری در ایران هنوز هم از دوره فتحعلیشاه تا زمان ما، از سوی بعضی ناشران دنبال میشود. ماجرایی را نقل میکنم که شاید شما گمان کنید جوک است اما عین حقیقت است. یکی از حضراتی که نامش بهعنوان مصحح روی چندین کتاب آمده است، نسخه خطی را میبُرد در چاپخانهای که حروفچین زبردستی به نام «عباس آقا» داشت. میگفت: «عباس آقا، قربونت، این رو حروفچینی کن بعد یک مشت نقطه ویرگول بپاش وسط سطر»
پس از پیدایش ناشران کتاب و جدا شدن حرفه نشر از چاپ و کتابفروشی، شماری از ناشران جنبههای دیگری را وارد مراحل تولید کردند. مثل صفآرایی، اصلاح خطاهای دستوری، تنظیم پاراگرافها و استفاده از تصویر. یعنی در واقع ارزش افزوده تازهای به نام «ارزشافزوده ناشری» وارد چرخه تولید کتاب شد.
به این گونه نشر، «نشر تولیدی» میگویند؛ بسیاری از خریداران کتاب، بدون آنکه اطلاع فنی درباره چاپ و نشر داشته باشند، آثار ناشرانی را که ارزشهای افزوده آنها بیشتر باشد، بیشتر و بهتر میخریدند. مرحله دیگری که در نشر پیش آمد، پس از انقلاب در عرصههای اطلاعات و ارتباطات، رواج رایانه، ایجاد بانکهای اطلاعاتی، تشکیل پایگاه دادهها و وبگاهها و مانند اینها بود.
انبوهی از اطلاعات در اختیار ناشران قرار گرفت و حتی شماری از ناشران، برای خودشان انباشتگاههای اطلاعاتی تشکیل دادند؛ البته در کشورهای توسعهیافته به میزان بسیار و در کشورهایی درحال توسعه و توسعهنیافته به میزان بسیار محدود و اندک. ناشران توسعهیافته که واحدی هم برای بررسی، مطالعه، پژوهش، مخاطبشناسی و کاربردشناسی ایجاد کرده بودند، به صرافت افتادند که نیازهای مطالعاتی و خلاءهای موضوعی را شناسایی کنند و به سمت تولید کتابهایی بروند که اصلاً وجود خارجی ندارند؛ بنابراین به سفارشدهنده موضوعی تبدیل شدند و از میان ویراستاران با تجربهشان کسانی را انتخاب کردند که مانند معمار، بر مراحل تولید اثر نظارت کند. به این گونه نشر «نشر اثرآفرین» میگویند، در مقابل «نشر اثرگزین» یا «نشر مبتکر» در برابر «نشر منتظر» ناشری که تورش را پهن میکند و منتظر میماند، کتابی به او پیشنهاد شود تا چاپ کند.
«نشر اثرآفرین» هنوز در ایران جا نیفتاده است؛ جز مواردی بسیار اندک. مرحله تازه در نشر آغاز شده که ول وله به راه انداخته است. و آن ورود هوش مصنوعی به نشر است، که همه ارکان، اجزا، هدفها، سیاستها و برنامهها و فعالیتهای نشر را به لرزه درآورده است؛ پس طبیعی است، بپرسیم که کشور ما چه باید بکند و ما با توجه به دستاوردهای هوش مصنوعی که هردم تازه و تازهتری به همراه دارد، چه توقعاتی از نشر خودمان داریم. اگر از بنده بپرسند، نشر کتاب درحال حاضر در چه وضعیتی است؛ در یک عبارت عرض میکنم، «وضعیت پارادوکسیکال» پُر از تناقض.
عمدهتر از همه، نشری که ما داریم نشری است با امکانات بالقوه فراوان و با امکانات بالفعل ناکافی. فاصله میان امکانات بالقوه و بالفعل را چگونه باید پُر کرد؟ و چه کسانی در این خصوص مسئول هستند؟ برای پاسخ گفتن به «چگونه» مطالعات و بررسیهای متعددی لازم است. حتماً شما میدانید که نشر در ایران نظام آموزشی و پژوهشی ندارد. کسانی که این را نمیدانند حتماً تعجب خواهند کرد که چگونه ممکن است در کشوری بیش از ۱۳ هزار ناشر ثبت مجوز داشته باشند، بنا به آمارها در ۱۴۰۳ بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه کتاب در ایران منتشر شده باشد، بیش از ۱۱۰ هزار عنوان چاپ اول و تجدید چاپی در ۱۴۰۳ اما نظام آموزشی و پژوهشی نشر نداشته باشد.
هماکنون بنا به آمار، نزدیک به ۴ میلیون دانشجو در حال تحصیلاند شمار دانشجویان ایران از جمعیت کل بعضی کشورها بیشتر است. کشور لتونی، نام دیگرش لاتویا است؛ کتابخوانترین کشور جهان خوانده شده است. فقط حدود ۲ میلیون جمعیت دارد و تیراژ بعضی کتابها در این کشور، ۱۰ هزار نسخه است. در لاتویا، به سه زبان لاتویایی، آلمانی و انگلیسی، کتاب خوانده میشود.
ما بیش از ۴۰۰ دانشگاه در کشور داریم که دانشجو میپذیرد و گفته شده است، ایران به اندازه آلمان دانشگاه دارد. حدود ۲۶ هزارتن فقط در دوره دکتری تحصیل میکنند، و سرجمع اعضای هیئتعلمی دانشگاهها از ۸۵ هزارتن، بالا رفته است. این آمارها ثابت میکند که امکانات بالقوه نشر در کشور ما تا چه حد میتواند بالا باشد اما بهرغم این توان بالا برای نشر نظام آموزشی و پژوهشی ایجاد نشده است. سالها پیش در دوره اصلاحات، در مجلسی که به مناسبتی تشکیل شده بود و عدهای سخنرانی کردند، بنده هم جز سخنرانها بودم، چند تن از سران دولت هم در آن مجلس حاضر بودند. در آن مجلس پیشنهاد دادم، ۵ درصد، فقط ۵ درصد از بودجهای که به یارانه کاغذ اختصاص میدهید و معلوم نیست چه مطالبی روی آن کاغذها چاپ میشود، صرف تحقیق در مبرمترین مشکلات مسائل و موانع نشر کنید تا ببینیم گرههای اصلی نشر ما در کجاست.
در دیدار دیگری با عدهای از مسئولان و بزرگان نشر، پیشنهاد «تحقیق و توسعه» و «تعلیم و توسعه» اگر ما به کمک این دو گونه تحقیق، فقط سالی ۲ یا سه مشکل را برطرف کرده بودیم، قطعاً امروز به این وضع دچار نمیشدیم که ناشران، میانگین شمارگان یا تیراژ کتاب را به ۳۰۰ و زیر ۳۰۰ نسخه پایین بکشند، آن هم در کشوری که حدود ۴ میلیون دانشجو دارد. در جریان شیوع کرونا مقالهای نوشتم با عنوان «انسانشناسی نشر کتاب در ایران» گفتم در این اوضاع و احوال، عدهای تن به مخاطره میدهند و میروند در کتابفروشیها، کتاب میبینند و کتاب میخرند؛ شمار زیادی هم به خواندن کتابهای الکترونیکی روی آوردهاند. یادآور شدم اینها جدیترین و ثابتترین خوانندگان کتاب هستند و فرصت بسیار مناسبی است، برای تحقیق و برآورد؛ اینها کیستند؟
سنشان؛ تخصصشان؛ تحصیلاتشان؛ جنسیتشان؛ علاقهشان، شهرشان؛ شغلشان و بسیاری متغیرهای دیگر را در این فرصت میتوان یافت و شناخت و شناخت پایهای که از این تحقیق به دست خواهد آمد، مطمئناً مبنای مناسبی برای سیاستگذاری و برنامهریزی نشر است. اما ظاهراً نوشتم یا خوانده نشد یا بر اثر ابتلا به کرونا به خاک سپرده شد؛ در کجا؟ نمیدانم که سنگی روی گورش بگذارم.
برگردیم به نکته مهم یعنی شکاف میان امکانات بالقوه و بالفعل در نشر. این شکاف را چه کسانی میتوانند پُر کنند؟ سه عامل اصلی؛ دولت، اتحادیه سراسری و منسجم و کارآمد ناشران، که نیست و آن بخشی از جامعه مدنی، که به تاثیرهای نشر فعال در حیات مدنی کشور آگاه است و با برنامههایش همپوشانی کلی یا جزئی دارد. اگر دولت از همفکری و همکاری کسانی برخوردار شود که در زمینههای اصلی و وابسته نشر، تخصص و تبحر دارند، میتوان امیدوار بود که میخواهد به مسئولیت و وظیفه خود در قبال نشر، عمل کند. اتحادیه ناشران درحال حاضر سراسری نیست و همکاری بیشتر ناشران با آن تا جایی که بنده خبر دارم، بسیار محدود است.
دستکم در انتخابات این اتحادیه، بهتر میتوان دید که چند ناشر شرکت میکنند. مشارکت و همکاری فوقالعاده پایین است درحالی که در بعضی کشورها اتحادیه ناشران آنها، عامل اصلی تحول در نشر بودند و دولتهایشان را به دنبال خود کشندهاند و توانستهاند نشرشان را از ورطه توسعهنیافتگی بیرون بکشند و آن را متحول کنند.
عامل سوم که جامعه مدنی باشد با اینکه در کشورهای توسعهیافته گاه میتواند، موثرترین عامل باشد اما اطلاعات ما درباره این جامعه مدنی خودمان، بسیار ناچیز و ناقص است و دایره تاثیرگذاریاش را هم درست نمیشناسد. اگر سه عامل یادشده، فعال و هماهنگ شوند، بنابه تجربههای متعدد و عینی میتوان امیدوار شد که تحول در نشر ما روی خواهد داد اما زمینه تعیینکننده که این سه عامل باید در سیاستها و برنامههایشان در اولویت نخست قرار بدهند، کسانی هستند که کتاب میخرند و میخوانند؛ یعنی تاثیرگذارترین مخاطب نشر کسانی هستند که کتاب میخرند، کتاب میخوانند و واکنش نشان میدهند.
در این باره هیچ تحقیق جامع و مستمری در اختیار نداریم؛ اجمالا میدانیم طبقه متوسط باسواد شهری، پایگاه اصلی نشر کتاب است. بنابه برآورد، نه براساس تحقیق، حدود ۹۰ درصد خریداران کتاب در ایران، از همین طبقه متوسط باسواد شهری هستند. بقیه طبقات و قشرها، روی هم ۱۰ درصد را تشکیل نمیدهند؛ هرگاه درآمد مالی این طبقه افزایش یافته یا امید اجتماعی او به پیشرفت، توسعه و تحول افزون شده، بیدرنگ در بازار کتاب تاثیر گذاشته است اما همین طبقه، تغییر گرایش، سلیقه و ذائقهاش شدید است؛ از این رو شناخت نوسانهایش به مطالعات جدی و مداوم نیاز دارد.
حالا با نسل جدیدی روبهرو شدهایم که تحولخواه است. سرشت نشر اصولاً «آیندهزی» است؛ کتابی که امروز منتشر میشود، فردا خوانده میشود و فردا و فرداها، آینده است.
نشری که تحولات و نیازهای درحال تغییر را در نظر نگیرد، نصیبش همان کتابهایی است که در انبارها میماند و «سنگ» میشود. بنا به برآوردها، میلیاردها تومان کتاب سنگشده در انبارها تلبار شده است. کتاب «سنگشده» آشکارترین نشانه نشناختن مخاطب و نیازهای مطالعاتی اوست.
نسل جدید که به انواع رسانهها دسترسی دارد و حالا هوش مصنوعی هم دسترسیهای او را تسهیل و تسریع میکند، به چه دلیلی باید نیازمند رسانه کتاب باشد و به این رسانه روی بیاورد؟ این پرسش را باید درست شناخت و عاملهای سهگانه را که به آنها اشاره شد، اگر بتوانند به این پرسشها پاسخ دهد، نشر ما با امکانات بالقوهای که دارد، مطمئناً متحول خواهد شد. با آرزوی فرهنگی پویا و زایا برای ایران زمین.
در ادامه این نشست کامیار عابدی درباره استاد عبدالحسین اذرنگ با قرائت متن، گفت.
عبدالحسین آذرنگ، متولد آذر ۱۳۲۵؛ کرمانشاه پس از تحصیل دانشگاهی نیمهکاره در رشته اقتصاد در دانشگاه پهلوی شیراز و اتمام تحصیل در رشته تاریخ در دانشگاه اصفهان و گذراندن دوره سربازی، درسال ۱۳۵۱ به توصیه ابوالحسن نجفی برای کار به موسسه انتشارات فرانکلین در تهران میرود.
نجفی آذرنگ جوان را به نجفی دریابندری، معاون فرهنگی و کریم امامی، مدیر بخش ادیتوریال معرفی میکند؛ البته دریابندری - اینجا نقل قول هست از این کتاب صفحه ۹۹- به من توصیه میکند که بروم جای دیگری کار کنم که امکانات بهتری داشته باشد. من هم گفتم کار با کتاب را بیش از هر کار دیگری دوست دارم. گفت: به وضع ما دچار میشوید. گفتم: یک همدرد و همدردان اضافه میشود. خندید؛ با همان خندههای بلند و معروفش. خندههای از تهدل و موافقت کرد.
آذرنگ کارش را زیرنظر امامی آغاز میکند. با آنکه فرانکلین در سال ۱۳۵۴ منحل میشود، او که در همین سالها دوره کارشناسیارشد رشته علوم کتابداری و اطلاعرسانی در دانشگاه تهران را به پایان میبرد پس از انحلال فرانکلین، کارش را در موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی و مرکز فرهنگی و آسیا، تداوم میبخشد. او در سال ۱۳۶۰ از کار برکنار میشود.
پس از سه سال کار در یک غذاخوری در دانشنامه جهان اسلام به دانشنامه نگاری مشغول میشود. در تالمات ناشی از درگذشت پسر نوجوانش، در سال ۱۳۷۵ به ایالات متحده آمریکا نزد دخترش میرود. مدتی در شرکت مایکروسافت کار میکند. پس از بازگشت به ایران در تجدید پیمان با دانشنامهنگاری به دایرهالمعارف بزرگ اسلامی میپیوندد. تکاپوهای او در این زمینه با وجود بازنشستگی همچنان ادامه داشته است.
با وجود آنکه دانشنامهنگاری یکی از تکاپوهای اصلی آذرنگ از دهه ۱۳۶۰ به بعد بوده است، نباید فراموش کرد که او در ترجمه آثار تاریخی و فلسفی هم، کوشایی داشته است. در میان ترجمهها به ویژه ترجمهها و نیز تالیفهایی در حوزه تاریخ تمدن و تاریخ علم، مورد توجه خاص قرار گرفته و از شماری از آنها به عنوان کتاب درسی و کمکدرسی در رشتههای دانشگاهی مرتبط استفاده شده است.
«تاریخ تمدن» هنری لوکاس، یکی از بهترین تاریخ تمدنهاست که در دو جلد ترجمه کردهاند، بسیار ارزشمند و خواندنی است. یک «تاریخ تمدن» خیلی فشرده هم، استاد تالیف فرمودند. نثر آذرنگ، در تالیف، صحیح و دلپذیر و دور از اطناب است و نثر ترجمههای او نیز دقیق و رسا و روان.
با این همه نباید فراموش کرد که آذرنگ، در ارتقای مباحث نظری و کاربردی مرتبط با کتاب و نشر و ویرایش و تحلیل و ترجمه و تحقیق، بهویژه از دهه ۱۳۷۰ نقش بسیار عمدهای در ایران ایفا کرده است. مقالهها و کتابهای وی در این رشته، سنگبنای تکاپوهای بعدی بوده است از این رو همه کسانی که به کار در این زمینه مشغول بودهاند، مطالعه و مرور این آثار را بر خود فرض دانستهاند.
همچنین او در شناخت تاریخ شفاهی نشر ایران، در همکاری با مدیر و سردبیر مجله «بخارا» علی دهباشی گفتوگوهای متعددی با ناشران پیشگام در ایران انجام داده است که منتشر شده است. تالیف و ترجمه چندده کتاب و چندصد مقاله در زمینههای مورد بحث، چهره خاص از وی در جامعه فرهنگی ایران رقم زده است.
آذرنگ در همه رشتههای مورد بحث چههنگام ترجمه و چه هنگام تالیف بهعنوان یک پژوهشگر کار خود را انجام داده است. این روحیه هنگامی که او به روایتهایی از زندگی شخصی و فرهنگی خودش میپردازد، بهطور کامل حفظ شده است. هم این کتاب و هم آن کتاب «استادان و نااستادانم» نگاه او به پدیدهها و اشخاص علمی است، میکوشد ابعاد اجتماعی و فکری و معنوی موضوع را بررسی کند.
کتاب خاطرات او به نام «استادان و نااستادانم» - سال ۱۳۹۰ - که با تاکید بر مسئله بسیار مهم آموزش نوشته شده است به سبب لحن بیطرفانه و نگاه دقیق نویسنده مورد استقبال جامعه فرهنگی قرار گرفت. آذرنگ در این کتاب روش معلمان و مربیانی را که از آغاز تا دوره میانسالی، در ایران و حتی غرب، درک کرده بود، تجزیه و تحلیل کرده است. کتاب «زیستن با کتاب و قلم» - سال ۱۴۰۳- که حاصل گفتوگوهای مکتوب محمدحسین یزدانیراد، پژوهشگر حوزه تاریخ و با آذرنگ است، از سیر زندگی شخصی و فرهنگی و حرفهای او حکایت میکند.
آذرنگ در این گفتوگوها از دوران کودکی و نوجوانیاش درکرمانشاه، سخن به تحصیلات دانشگاهی خود در شیراز و اصفهان و تهران و انگلستان میپردازد، از موسسههایی که در ایران و ایالات متحده آمریکا کار کرده حرف میزند. ترجیح او این است که از افرادی که از آنها آموخته یا جلوههای خاصی در شخصیت آنان دیده بیشتر و دقیقتر گفتوگو کند. نه دیگران در دوره دبیرستان از یدالله بهزاد و محمدحسین جلیلی بیدار، و مسعود گلزاری که همین باستان شناس و اصغر واقدی، شاعر نوگرا سخن گفته است. از دوره شیراز ازجمله به اسماعیل عجمی، استاد جامعهشناسی و عبدالوهاب نورانی وصال، ادیب و شاعر و علیمحمد مژده، استاد ادبیات و نورمن شارپ، استاد تاریخ و باستانشناسی و علیاکبر خداپرست، استاد در دانشگاه پهلوی شیراز اشاره شده است.
از دوره اصفهان، بهویژه از لطفالله هنرفر، اصفهانشناس و عبدالباقی نواب که هم پزشک بود و هم تاریخشناس و جمشید مظاهری سروشیار، یاد شده است. از دوره تهران بهخصوص از لیلی ایمن و محمدحسین دانشی و احمد فردید، یاد شده است. لیلی ایمن و محمدحسین دانشی، از استادان رشته کتابداری بودند.
این فهرست را میتوان ادامه داد، با این همه تصور میکنم او هنگامی که در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ در اصفهان در نشستهای گروه ادبی «جُنگ اصفهان» شرکت میکند با شکفتگی و گشودگی لب به کلام گشوده است. دلیل چیست؟
به نظر میرسد آذرنگ با وجود آنکه خودش شاعر و داستاننویس نیست و به احتمال زیاد هم میداند در آن دوره که راهش در آینده از مسیر ادبیات خلاق نمیگذرد، از تنوع بحثهای فنی در حوزه ادبیات در میان شماری از شاعران و نویسندگان و ادیبان جوان و نوگرا، در این شهر، مانند ابوالحسن نجفی، هوشنگ گلشیری و محمد حقوقی، شماری دیگر شگفتزده است. او میکوشد، از این بحثها و گفتوگوها که پیش از این در قلمرو سنتهای ادبی ایران کمیاب یا نایاب بود، بیاموزد.
شکفتگی و گشودگی آذرنگ جوان هنگامی که در تهران پا به موسسه فرانکلین مینهد، بسیار گستردهتر است. از رنگینکمان مترجمان و ادیبان که در این موسسه جمع شدند با احترام و علاقه خاصی یاد میکند. از نجف دریابندری و کریم امامی و شمسالدین ادیب سلطانی و احمد سمیه گیلانی و اسماعیل سعادت و محمود بهزاد و عبدالمحمد آیتی و ناصر پاکدامن و محمدرضا حکیمی و محمد حیدری ملایری و امیر جلالالدین اعلم و حسن مرندی و گلی امامی و بسیارانی دیگر.
به نظر میرسد ذوق فرهنگی آذرنگ در این دوره است که راه خود را مییابد. او تالیف و ترجمه و ویرایش و پژوهش را بیش از آنکه از استادان رسمی خود بیاموزد، از طریق گفتوگو و همنشینی با این همکاران که برخی مربی و برخی دیگر، همکار او هستند یاد میگیرد.
خاطرات آذرنگ که تاکنون به دو به صورت دو کتاب «استادان و نااستادانم» و «زیستن با کتاب و قلم» و شماری اشارههای مختلف در مقالهها و کتابهای در کتابهایش در دسترس قرار گرفته، علاوه بر تبیین و تشریح مسائل مختلف اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی حوزههای آموزش و نشر و ویرایش و فناوری و مانند آنها سودهای تاریخی هم دارد، در واقع به سبب روحیه تاریخنگرایانه او کسانی که علاقهمند به تاریخنگاری در حوزههای ادبیات و فرهنگ در دوره متاخر هستند، مطالعه و مروری این آثار را بسیار سودمند خواهند یافت.
این سودمندی نه فقط به سبب گرایش تاریخی مولف که به دلیل تمایل وی به انصاف، پرهیز از دخالت دادن مسائل شخصی و تعهد او به نگاه علمی است.
موسسه فرانکلین در اوایل دهه ۱۳۵۰ مجله «کتاب امروز» را منتشر میکرد. یکی از گردانندگان اصلی این مجله کریم امامی بود که با نام «ک. تابنده» خبرها و تحلیلهای مربوط به کتاب در ایران و جهان را مینوشت. امضای «ک. تابنده» در اوایل دهه ۱۳۷۰ در سلسله یادداشتهای امامی، در همین موضوع در مجله کِلک؛ دوره سردبیری علی دهباشی دوره اولش، به «کتابنده» تبدیل شد. حد و حدود دقیق این اصطلاح که امامی سکه آن را ضرب کرده است چیست؟ کسانی که درباره کتاب و نشر از منظر حرفهای میاندیشند یا به اصطلاح دقیقتر، کارشناس کتاب و نشر هستند، یا همه کسانی که در تالیف و ترجمه و تصحیح و ویرایش و تولید و عرضه و نقد و معرفی کتاب ذیسهم هستند؛ پاسخ هرچه باشد عبدالحسین آذرنگ یکی از کتابندگان ایران در عصر ما محسوب میشود.
آذرنگ؛ «کتابنده صحیحالعمل»
یعنی او هم کارشناس کتاب و نشر است و هم مولف و مترجم. اما چه صفتی را برای این کتابنده منظور کنیم که از فرط استفاده، معنی آن در جامعه ایران دچار استحاله نشده باشد؟ اجازه دهید به یک تعبیر قدری قدیمی اشاره کنم که در دوره متاخرتر تا حدی متروک شده است.
آن تعبیر «صحیحالعمل» است. نمیدانم شما این تعبیر را میپسندید یا نه؟ اما تصور میکنم، «کتابنده صحیحالعمل» تصویر دقیقی از موقعیت درستکارانه آذرنگ، از نظر علمی و اخلاقی در ذهن ایجاد میکند.
سخنم را با خاطرهای از کریم امامی کریم عزیز، به پایان میبرم. در دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه بعد، هرچند یکبار، پنجشنبهها برای دیدار با ایشان به کتابفروشی «زمینه» در مقصود بیگ تجریش میرفتم. یکی از این روزها که صحبت از عبدالحسین آذرنگ شد با تاکید گفت که هرچند زمانی شاگرد ما در فرانکلین بود، اکنون از لحاظ آگاهی و تخصص در حوزه کتاب و نشر، در موقعیت استادی نسبت به ما قرار دارد.
در ادامه این نشست، یزدیخواه، با بیان اینکه سال ۱۳۷۶ که دانشجوی تاریخ بودم با استاد عبدالحسین آذرنگ به واسطه معرفی کتاب تاریخ و تمدن، ایشان آشنا شدم، بیان کرد: این اسم در ذهن من ماند، تا سال ۱۳۸۳ که آثار ایشان را مطالعه میکردم. آشنایی من بیشتر از طریق ترجمههای استاد بود.
وی درباره نخستین گفتوگو با استاد آذرنگ اشاره و بیان کرد: سال ۸۳ از طرف سازمان اسناد و کتابخانه ملی، خدمت ایشان رسیدیم. یک گفتوگوی دوساعته داشتیم. خاطرم هست در صحبت مقدماتی عرض کردم، امروز در خدمت یکی از مترجمان برجسته کشور هستیم. وقتی آقای عبدالحسین آذرنگ میخواستن خودشون را معرفی کنند، گفتند، خوشبختم که شما فقط من به عنوان مترجم معرفی کردید؛ درحالی که بنده پژوهشگر و ویراستا و دانشنامهنویس هم هستم.
به گفته یزدیخواه، بعد از آن گفتوگو درباره ترجمه و طی ۱۴ سال گذشته، همواره با استاد در ارتباط بودم و از راهنمایی ایشون برخوردار میشدم تا سال ۱۴۰۲ اظهار لطف ایشان درباره دو جلد از کتابهایم، این جرات و جسارت در من به وجود آمد که از ایشان تقاضا کنم. یک گفتوگو با ایشان داشته باشم. جناب آذرنگ فرمودند، من راحتم که شما سوالات را بفرستید و من پاسخ بدهم؛ بنابراین سوالات طرح و خدمت ایشان ارسال و متن را ایشان برای من میفرستادن. مجدد براساس متن باز من یک سوالاتی طرح میکردم و جاهایی استاد دوباره یک سوالاتی طرح میکردند.
این پژوهش حوزه تاریخ شفاهی ادامه داد: بعد از حدود شاید ۲۰ سال فعالیت در بحث تاریخ شفاهی، این شیوه واقعاً شیوه جدید در تاریخ شفاهی بود تا با شخصی که به هرحال آثار متعددی دارند و یک مولف صاحبنظر، صاحب فکر و صاحب اندیشه هستند. این گفتوگو خیلی مشکل بود اما انجام شد. بعد از اتمام مصاحبه متن را تدوین کردم خدمت استاد فرستادم. مجدد نکاتی را فرمودند و در نهایت کتاب آماده شد.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید