گفت‌وگو با نادر گلچین، خواننده نام آشنای موسیقی ایرانی به مناسبت گرامیداشت او در اصفهان

1393/12/20 ۰۹:۳۱

گفت‌وگو با نادر گلچین، خواننده نام آشنای موسیقی ایرانی به مناسبت گرامیداشت او در اصفهان

زندگی هنرمندان صرفا آتش‌بازی‌های بی‌پایان، جشن‌های بی‌كران و تشویق‌های بی‌امان نیست. یا اگر باشد برای سراسر ایام عمر نخواهد بود. بسیارند هنرمندانی كه چند فرازی از زندگی‌شان سرشار از شهرت و سرور بوده اما امروز خلوت‌گزیدگی را به هر كاری ترجیح می‌دهند. این شرایط تازه زمانی سیر عادی‌اش را طی می‌كند كه ساز و كار و نسبت و جایگاه هنرمندان در جامعه مشخص و روشن باشد حال آنكه در جامعه ما - با هزار و یك سلیقه شخصی و حب و بغض‌های هم‌رسته‌ای‌ها و مسوولان و... - شرایط و سرنوشت هنرمندان پیچیده‌تر هم می‌شود. درباره اهالی موسیقی این وضع حتی دراماتیك‌تر هم می‌شود.

 

فاجعه زمانی رخ می‌دهد كه از ریشه‌ها دور شویم

  نیوشا مزیدآبادی: زندگی هنرمندان صرفا آتش‌بازی‌های بی‌پایان، جشن‌های بی‌كران و تشویق‌های بی‌امان نیست. یا اگر باشد برای سراسر ایام عمر نخواهد بود. بسیارند هنرمندانی كه چند فرازی از زندگی‌شان سرشار از شهرت و سرور بوده اما امروز خلوت‌گزیدگی را به هر كاری ترجیح می‌دهند. این شرایط تازه زمانی سیر عادی‌اش را طی می‌كند كه ساز و كار و نسبت و جایگاه هنرمندان در جامعه مشخص و روشن باشد حال آنكه در جامعه ما - با هزار و یك سلیقه شخصی و حب و بغض‌های هم‌رسته‌ای‌ها و مسوولان و... - شرایط و سرنوشت هنرمندان پیچیده‌تر هم می‌شود. درباره اهالی موسیقی این وضع حتی دراماتیك‌تر هم می‌شود. در شرایطی كه برخی خوانندگان ١٢ ماه سال صحنه‌های اجرای موسیقی را به آتش می‌كشند و هیاهو و هلهله تماشاگران چهره‌شان را پر‌رنگ‌تر و پر‌رنگ‌تر می‌كند، دسته دیگری هستند كه به قول امروزی‌ها زمانی ترانه‌ها و آهنگ‌های‌شان «Hit» بود و ورد زبان مردم؛ دسته‌ای كه امروز در گوشه‌ای از این شهر و دیار نشسته‌اند، بی‌آنكه كسی از آنها خبری داشته باشد و یادی كند. شاید یكی از همین هنرمندان نادر گلچین است كه بیش از ٣٠سال سكوت هنری و عدم فعالیت، سكوت را به حضور در همین صحنه‌های پر آب و رنگ موسیقی و تشویق‌ها و هلهله‌ها ترجیح داد و سعی كرد از ذات اصلی هنر خویش دور نشود. او با این سكوت شاید به گونه‌ای اعتراض نمادین خود را به وضع امروز جامعه هنری ایران اعلام كرده است.

با این حال چندی پیش شهر اصفهان- مهد هنر آواز اصیل ایرانی- میزبان خواننده پیشكسوت موسیقی ایران، نادر گلچین بود تا در مراسمی كه به همت خانواده استاد حسن كسایی و موسسه نغمه گشایش برگزار شده بود، بار دیگر هنر این بزرگ‌مرد آواز ایران را گرامی دارند؛ هنرمندی كه صدای گرم و پرنیان‌پوش‌اش در هیاهوی زندگی روزمره مردم فراموش شده و كمتر كسی از نسل جوان به یاد می‌آورد كه او خواننده ترانه به‌یاد‌ماندنی «من دیگه بچه نمیشم» است و نخستین كسی بوده كه بعد از قمرالملوك وزیری تصنیف «مرغ سحر» را اجرا كرده است.

***

 مراسم بزرگداشت شما در شهر اصفهان با عنوان «راز سكوت» برگزار شد. بدون هیچ مقدمه‌ای بد نیست به راز این سكوت سی و اندی ساله بپردازیم؛ اینكه چرا در همه این سال‌ها به غیر از یك آلبوم كه به طور مشترك با فریدون شهبازیان آن را منتشر كردید، فعالیت دیگری نداشتید در صورتی كه به نوعی این زمان می‌توانست اوج فعالیت هنری شما باشد...

من در مورد هنرهای دیگر نمی‌توانم به طور قطع چیزی بگویم اما در زمینه موسیقی (هم در موسیقی‌سازی و هم آواز) هنرمند از خدایش است كه قطعه یا كاری به او پیشنهاد  شود تا خودش را یك بار دیگر روی صحنه‌های اجرای موسیقی احساس كند. بی‌شك این خواسته قلبی همه كسانی است كه در حوزه‌های مختلف هنر-خصوصا موسیقی- فعالیت می‌كنند. حتی بارها دیده‌ام كه بسیاری افراد، به این و آن متوسل می‌شوند تا در فضای كار قرار بگیرند اما اینكه چرا یك هنرمند با شور و شوق كه چندین سال - از دوران نوجوانی تا به امروز- دنبال هنر موسیقی و آواز بوده به یكباره از حضور در عرصه هنر امتناع می‌كند، زیر بار هیچ كاری نمی‌رود و دعوت به هیچ همكاری‌ای را نمی‌پذیرد جای سوال دارد. مطمئن باشید از همان ابتدا شور و عشق لازم برای كار و فعالیت در من وجود داشت اما هر چه پیش می‌رفتم حواشی كار جاذبه لازم را تا حد زیادی از بین می‌برد. در اصل به جای آنكه اهالی هنر را با ملاطفت و صمیمیت دعوت به اجرا و حضور در عرصه موسیقی كنند، دانسته یا ندانسته، فضا را به خشونت و بی‌مهری می‌كشاندند.

 

 منظور شما مشخصا مدیران فرهنگی سال‌های گذشته است یا هنرمندان هم‌دوره‌ای خودتان؟

نه منظور من مشخصا مسوولان فرهنگی و مدیران امر هستند. این مسوولان هستند كه افراد زیردستی خود را انتخاب می‌كنند و آنها هم بالطبع از ما برای همكاری دعوت می‌كنند اما نه تنها دعوتی از من صورت نگرفت بلكه مدام با بی‌مهری مواجه بودم.

 

 یعنی بعد از انقلاب از شما هیچ دعوتی برای حضور در رادیو یا تلویزیون نشد؟

خیر. اگر هم می‌شد به وسیله برخی افراد و به شكلی بود كه برای من صورت خوشی نداشت. در اصل به علاقه‌های شخصی من به عنوان یك هنرمند نزدیك نبود. به هر حال هر كس سبك و سیاق خاص خودش را در موسیقی و آواز دارد. خصوصا من كه از بدو امر تا به امروز روش خاص خودم را پیش گرفتم اما متاسفانه پیشنهادهایی به من می‌شد كه به هیچ‌وجه با سبك كاری من و نیز علاقه شخصی‌ام همسو نبود. در این میان نه مسائل مادی مطرح بود و نه مسائل شخصی، در اصل مسائل اخلاقی و معنویات برایم مهم بودند. آنچه در آن دوران به من پیشنهاد می‌شد مورد علاقه باطنی من نبود. شاید هم تا حدودی خود من سعی می‌كردم از زیر این‌بار شانه خالی كنم.

 

 این پیشنهادها بیشتر در چه زمینه‌ها و چه دوره‌هایی بودند؟

در اوایل انقلاب اغلب به من پیشنهاد می‌شد كه سرود اجرا كنم. البته تعدادی سرود هم توسط برخی  خواننده‌ها اجرا شد كه صدای‌شان برای این كار مناسب بود اما وقتی به من پیشنهاد می‌دادند كه سرود بخوانم، خودم اذعان می‌كردم كه نمی‌توانم. خواندن سرود توانایی خاصی را می‌طلبد و هر خواننده لطیف‌خوان و ظریف‌خوانی نمی‌تواند هیجان سرود را اجرا كند. بنابراین وقتی چنین كارهایی به من پیشنهاد می‌شد آنها را نمی‌پذیرفتم. از طرف دیگر مسوولانی كه در رأس كار قرار گرفتند- چون شناخت دقیقی از موسیقی نداشتند- هنرمندان زیادی را ممنوع‌الكار كردند، در این بین من هم مورد بی‌مهری‌های اینچنینی قرار گرفتم. زمان به همین صورت گذشت تا آنكه با روی كار آمدن دولت اصلاحات، احساس كردم آزادی بیشتری در زمینه فرهنگ و هنر و به خصوص موسیقی به وجود آمده است. بالاخره تا حدودی فضای موسیقی باز شد. من هم از زمانی كه حس كردم مشكلی وجود ندارد و مسوولانی كه در راس كار قرار گرفته‌اند شناخت نسبی نسبت به موسیقی دارند و نیز با تشكیل شوراهای مختلف هنری راه را برای شروع كار و حضور دوباره در فضای موسیقی باز دیدم. یادم هست همان دوران برای ادامه همكاری به رادیو دعوت شدم و كاری را اجرا كردم با عنوان «نقش محبت» در مایه مثنوی افشاری روی مثنوی‌ای منتسب به مولانا با مضمون « ازمحبت تلخ‌ها شیرین شود/ از محبت مس‌ها زرین شود...» كه به هر حال پیام صلح داشت و مناسب حال و هوای آن روزها بود.

این دعوت‌ها برای من به این منزله بود كه صاحبخانه در خانه‌اش را روی من باز كرده است. به محض اینكه این صمیمیت و كشش از سوی دولت ایجاد شد من همكاری‌ام را با رادیو آغاز كردم اما چون خودم درگیر برخی مسائل و مشكلات شخصی بودم نتوانستم آن طور كه باید و شاید این همكاری را ادامه دهم. از طرف دیگر در هر برنامه‌ای كه از من به عنوان مهمان دعوت می‌شد، شركت می‌كردم تا بین خودم، سیستم و هنرمندان جدایی نیندازم و جسته و گریخته این ارتباطات هنری وجود داشت. ضمن اینكه به صورت خصوصی موسسه‌ای را تحت عنوان «اوج كاست» اداره می‌كردم كه عمده فعالیتش در زمینه اشاعه و انتشار آثار موسیقی بود. به زعم من همین كار هم خدمتی بود به جامعه موسیقی كه شكر خدا انعكاس بدی هم نداشت. بی‌تردید هنرمندان زیادی منزوی شدند اما من نگذاشتم این اتفاق بیفتد. من خودم را همیشه در صحنه احساس می‌كردم و با انتشار آثاری كه در مغایرت با نظر مسوولان نبود در راه اعتلای فرهنگ و هنر مردم كشورم كوشیدم.

 

 خاطرتان هست چه آثاری را منتشر كردید؟

ما توسط «اوج كاست» اكثر آثاری كه پیش از انقلاب اجرا شده، سنگین و رنگین بودند و حس می‌كردم بد نیست بار دیگری در عرصه موسیقی شنیده شوند، منتشر و عرضه كردیم. مثل آواز‌های حسین قوامی، محمودی خوانساری، بنان، علی‌اكبر گلپایگانی و... همه این آثار در زمینه موسیقی اصیل ایرانی بودند كه طرفداران خاص خودشان  را داشتند.

 

 شما اشاره كردید وقتی اصلاح‌طلبان روی كار آمدند سعی كردید رابطه تان را با حضور در مراسم‌ها و اجراهای مختلف با دولت حفظ كنید. كمااینكه در همین ایام در آلبومی با فریدون شهبازیان همكاری كردید كه با عنوان «گریز» منتشر شد. چرا این گریز از سكوت، با اجرای آثار بیشتر و انتشار آلبوم‌های دیگر تداوم نیافت؟

خیلی‌ها كارهایی را به من پیشنهاد دادند و خواستند كه من آواز آنها را اجرا كنم اما به چند دلیل نپذیرفتم. اول اینكه احساس می‌كردم آنچه امروز می‌توانم اجرا كنم به لحاظ كیفی تا حدودی به نسبت اجراهای پیشینم ضعیف‌تر خواهد بود. یعنی به سبب بالا رفتن سن و تغییرات حنجره و... این نقص را در خودم احساس می‌كردم كه كاری كه ارایه می‌كنم نمی‌تواند صد در صد مورد خواست و علاقه من باشد. از طرفی هم آثاری كه از سوی آهنگسازان به من پیشنهاد می‌شد، آثاری بود كه چندان باب میلم نبود و من هم این جسارت را نداشتم كه به آنها بگویم مثلا از فلان اثر شما خوشم نیامده و نمی‌توانم همكاری كنم. بنابراین به ناچار سعی می‌كردم از این كار پرهیز كنم. واقعیت این است كه در تمام این سال‌ها كاری كه به دلم بنشیند و بخواهم آن را اجرا كنم، به من پیشنهاد نشد. البته این به این معنی نیست كه من كارهای آهنگسازان موسیقی ایرانی را رد می‌كنم. خوشبختانه در طول این سال‌ها آثار بسیار خوبی اجرا و منتشر شد اما اكثر كسانی كه به من پیشنهاد همكاری می‌دادند از من می‌خواستند همان كارهای گذشته را تكرار كنم.

 

 یعنی می‌خواستند آثار قدیمی‌تان را بازخوانی كنید؟

بله. این در صورتی بود كه نوازنده‌ها و اركستری كه می‌خواستند این آثار را باز اجرا كنند قدرت اجرایی اركستر پیشین را نداشتند. مثلا در آن اركستر‌ها آقایانی مثل فرامرز پایور، حسن یوسف زمانی و... ساز می‌زدند، الان چند نفر می‌توانند مثل آنها ساز بزنند؟ یا مثلا می‌خواستند تصنیف «مرغ سحر» را دوباره اجرا كنم؟ این تصنیف را نخستین بار قمرالملوك وزیری اجرا كرد و بعد از او من اجرا كردم كه صحیح‌ترین پارتیتور را داشت. بعد هم خانم هنگامه اخوان به همراه آقای لطفی و بعد از او آقای شجریان روی صحنه اجرا كردند، اما تكرار تا چه حد؟ البته ناگفته نماند كه این تصنیف بسیار زیباست و با رعایت اصول علمی ساخته شده و هر شنونده‌ای كه معرفت و شناخت نسبی بر موسیقی ایرانی داشته باشد جذب آن می‌شود چون مو به مو براساس ردیف موسیقی ایرانی ساخته شده است. فرامرز پایور هم با ذوق و سلیقه و سبك خاص خود آن را اجرا كرده و بسیار خوشحالم كه مورد قبول حسن كسایی قرار گرفت. من تایید او را بر همه تشویق‌ها و تكریم‌ها و... ارجح می‌دانم. استاد كسایی طی متنی هم تقدیری از این كار كردند كه اگر واقعا به من بالاترین مدارك تحصیلی در زمینه موسیقی را می‌دادند تا این اندازه برای من ارزشمند نبود. به هر حال همه این مسائل و نیز مشكلاتی كه در خانواده داشتم مانع از تداوم فعالیت‌های من شد. اما به جرات می‌توانم بگویم به اندازه‌ای شور و نشاط و هیجان از سفر كوتاه من به اصفهان و مراسمی كه برای من ترتیب داده بودند در من به وجود آمد كه بر سر شوق آمدم و تصمیم گرفتم بعد از سال‌ها دوباره كارم را پیش بگیرم. البته این كار میسر نخواهد شد جز با عنایت پروردگار و همت خودم و كمك پزشكان تا توانایی لازم را پیدا كنم. من متاسفانه مشكلی در سمت چپ ریه‌ام دارم كه باید برطرف شود تا بتوانم دوباره آواز بخوانم البته شاید این آواز به گرمی آثار گذشته‌ام نباشد اما سعی می‌كنیم از تكنیك‌های امروزی استفاده كنیم تا كار شسته رفته و خوبی از آب درآید. هر چند من معمولا با چنین كارهایی مخالفم و ممكن است خیلی‌ها بگویند چرا خودت می‌خواهی در این سن و سال اجرا كنی؟ اما من كاری را اجرا می‌كنم كه مناسب امروزم باشد. تصمیم دارم بخشی از كارهایم در زمینه ارایه و عرضه شعر فارسی به صورت دكلمه و... باشد به صورتی كه خواننده به نوعی گویندگی كند و به این طریق از اختلاط شعر و موسیقی استفاده كنم چرا كه معتقدم شعر بر موسیقی ارجحیت دارد.

 

 در طول این سال‌ها بسیاری از هنرمندان هم‌نسل شما به خارج از ایران مهاجرت كردند و فعالیت‌های هنری شان را در آن سوی آب‌ها ادامه دادند. اما شما سكوت چندین ساله را به مهاجرت ترجیح دادید. هیچ‌وقت به فكر مهاجرت از ایران نیفتادید؟

من به دلیل عشق و علاقه و وابستگی بی‌حد و حصری كه به شعر و ادبیات فارسی داشتم هیچ‌وقت نتوانستم به زندگی در جایی غیر از ایران فكر كنم. یادم هست از سنین كودكی وقتی بیتی از حافظ یا صائب تبریزی یا دیباچه مثنوی را می‌خواندم چنان تحت تاثیر قرار می‌گرفتم كه به سادگی فراموش نمی‌شد. نمی‌توان این گنجینه‌ها را نادیده گرفت و فراموش كرد و به شهر و دیاری دیگر رفت. مهاجرت صورت ظاهری و فیزیكی قضیه است، اینكه به دنیایی مهاجرت كنید كه سر و شكل خیابان‌ها و آدم‌ها و... نسبت به مملكت خودمان بهتر و زیباتر است شاید برای خیلی‌ها لذتبخش باشد اما من چون به دنبال ظواهر نبودم ترجیح دادم اگر هر مشكلی در كشورم هست آن را بپذیرم ولی جلای وطن نكنم. مضاف براینكه پیش از انقلاب بارها به كشورهای مختلف سفر كردم اما در نهایت به این نتیجه رسیدم دنیاهای متفاوت ممكن است به لحاظ كسوت ظاهری در من تغییری ایجاد كند اما در باطن افرادی مثل من چیزی جریان دارد كه در خاك ایران ریشه گرفته و از آن بهره می‌جوید. بنابراین ترجیح دادم غرب تفرجگاه من باشد و زندگی‌ام در ایران. در این راه سختی‌هایی متحمل شدم كه از گوشه گوشه‌اش درس گرفتم. تا امروز هم به خواست خدا مشكلی پیش نیامده و خوشبختانه آنچه از موسیقی انتظار داشتم رفته‌رفته در حال صورت گرفتن است. موسیقی آوازی ما هم باید مسیر درست خودش را پیدا كند تا رضایت همه جلب و خواسته‌ها برآورده شود. كسانی هم كه به خارج از ایران مهاجرت كردند، دنبال موسیقی پاپ بودند نه موسیقی كلاسیك ایرانی. كارشان هم خوب است و سبك وسیاق شان را به هر صورت كه بود حفظ كردند و شنونده‌های خاص خودشان را هم دارند.

 

 شما پیش از انقلاب در برنامه رادیویی «گلهای تازه» به مدیریت هوشنگ ابتهاج فعالیت می‌كردید. بسیاری از موزیسین‌هایی كه در برنامه «گلها» به مدیریت داوود پیرنیا فعال بودند با روی كار آمدن آقای ابتهاج به عنوان مدیر تازه این برنامه، به دلیل نقدهای اساسی كه به نحوه مدیریت آقای ابتهاج داشتند، همكاری خود را با رادیو قطع كردند. شما دوران مدیریت هوشنگ ابتهاج را در برنامه «گلهای تازه» چطور ارزیابی می‌كنید؟

ناگفته پیداست كه این دو نفر از نظر ماهیت اصلی و محصول نهایی كارشان تفاوت‌های اساسی با هم داشتند. درست مثل طعم دو غذای متفاوت كه رنگ و بوی خاص خود را دارند. درست است كه بعضی موزیسین‌های دوران «گلها» در برنامه‌های «گلهای تازه» هم حضور داشتند و آقای ابتهاج هم از آنها بهره برد اما به طور كل آن متریال اولیه‌‌ای كه باید در دست آقای ابتهاج می‌بود تا دنباله‌روی گل‌های دوران پیرنیا باشد، در زمان او وجود نداشت. دیگر امثال معروفی، محجوبی، خالقی و صبا نبودند. داوود پیرنیا زمان اوج موسیقی روی كار آمد و این افراد را دور خود جمع كرد. اما در دوران آقای ابتهاج امثال عبدالوهاب شهیدی و... به سنینی رسیده بودند كه اجرای موسیقی برای‌شان دشوار بود. از سوی دیگر آقای ابتهاج اطلاعات شعری بسیار زیادی دارد و یكی از شعرای برجسته ایران است و بی‌شك در تاریخ ادبیات ایران ماندگار خواهد بود اما این كفایت نمی‌كند. چون برای مدیریت بر موسیقی باید تا حدی هم دانش موسیقی وجود داشته باشد. او آن اندازه كه داوود پیرنیا به موسیقی اشراف داشت و از دیگران كمك می‌گرفت به این مساله توجه نمی‌كرد و تنها كسی كه كارهای ایشان را به لحاظ موسیقایی اداره می‌كرد فریدون شهبازیان بود. فریدون شهبازیان هم اداره‌كننده مسائل موسیقایی برنامه «گلهای تازه» بود و هم ادیتور آنها؛ و اگر نبود تا حدودی مسائل موسیقی لنگ می‌زد. مسائل و مباحث مربوط به شعر هم به طور كل زیرنظر هوشنگ ابتهاج بود و چندان در زمینه موسیقی دخالت نمی‌كردند چون ناظر كارها شخصی مثل آقای شهبازیان بود كه به همه مسائل اشراف داشت. در برنامه‌های «گلهای تازه» هم از شعرای معاصر استفاده می‌شد هم اشعار ادبیات كلاسیك ایران. كسی هم مانع نمی‌شد مگر اینكه شعری ضعیف و سست می‌بود. اما به طور كل، دیوان غزلیات حافظ، سعدی، اشعار مولانا، دو بیتی‌های باباطاهر و رباعیات خیام كمك بسیار زیادی به اجرای آثار آن دوران كردند و تا امروز هم مورد استفاده قرار گرفته‌اند و هیچ‌وقت هم كهنه نمی‌شوند. این اشعار از هر زبان، با هر حنجره و با هر فرم صدایی به گوش برسند باز هم قابل شنیدن هستند.

 

  همان طور كه پیش‌تر اشاره شد، شما تنها كاری كه پس از انقلاب منتشر كردید، آلبوم گریز با همكاری فریدون شهبازیان بود. این همكاری چگونه شكل گرفت ؟

پیشنهاد این كار را خود آقای شهبازیان دادند. ایشان شعر هوشنگ ابتهاج را استفاده كرده بودند و وقتی كار را به من دادند، دیدم كه شعر خوبی دارد. ملودی هم در ادامه با ذوق خاصی كه داشت، ساخته شد و متناسب با سبك خود من بود. من همیشه دوست داشتم كه از خشكی ردیف و اجرای صرف آن فاصله بگیرم. به همین دلیل هم معمولا می‌گویند من روش خاص خودم را دارم. اگر چه ممكن است این روش مورد پسند برخی مخاطبان موسیقی ایرانی نباشد اما من همیشه قصد داشتم تا طرفداران خودم را جذب و خواسته‌های آنان را برآورده كنم. من نمی‌خواستم كه جامعه به طور صددرصد جذب كارهای من باشد. بیشتر توجه من به كلام است و ترجیح می‌دهم كه شعر فارسی به واسطه موسیقی ایرانی در بین ایرانیان رواج پیدا كند. تا حدودی هم در این كار موفق بوده‌ام چرا كه همه معتقدند من به كلام بیشتر از دیگر حواشی كار اهمیت می‌دهم. این سبك و سیاق من است.

 

 با توجه به مواردی كه در زمینه موسیقی آوازی اشاره كردید، وضعیت موسیقی ایرانی را در این حوزه چطور ارزیابی می‌كنید؟ با توجه به اینكه امروزه اغلب خوانندگان موسیقی ایرانی شبیه به هم می‌خوانند...

اگر این وضعیت ادامه پیدا كند، مردم از آواز بیزار می‌شوند. امروزه اغلب مردم به شنیدن ترانه‌ها و به ویژه ترانه‌هایی كه بسیار تند و ریتمیك هستند، تمایل نشان می‌دهند كه این موضوع یك فاجعه است. ما باید اساس موسیقی خودمان را حفظ كنیم و بعد به تزیینات آن بپردازیم. اگر گوش شنونده از ریشه‌های آواز ایرانی دور شود، فاجعه رخ می‌دهد؛ از طرفی وقتی مخاطب پیچ رادیو را بچرخاند و بشنود كه خواننده دارد درآمد اول و دوم را می‌خواند، سریعا رادیو را قطع می‌كند و با خود می‌گوید كه من برای چه باید این آواز را گوش كنم؟ وقتی شنونده‌ای پای رادیو می‌نشیند، قصد یادگیری آواز ندارد كه درآمد اول و دوم و سوم را بخواهد بشنود. من با ردیف آواز ایرانی مخالف نیستم، ردیف پایه و اساس آواز است اما همین آواز باید طوری ادا شود كه به سمت تحریرهای تكراری و خسته‌كننده، نرود. همین تحریرهاست كه در خیلی از مواقع در مخاطب ایجاد بیزاری می‌كند و او را فراری می‌دهد. تا قبل از آمدن اكبر گلپایگانی، مردم استقبال كمی از آواز می‌كردند اما با آمدن ایشان تازه فهمیدند مثلا در دستگاه شور، گوشه‌ای هم به اسم مثنوی داریم كه ملودی بسیار زیبایی دارد. او شنونده‌ها را به خود جذب كرد، ما باید كاری كنیم كه آواز ایرانی فقط به مخاطبان خاص محدود نشود.

 

 آقای گلچین بسیاری از كسانی كه در آواز ایرانی موفق بوده‌اند و به نوعی سبك و سیاق خاص خودشان را داشته‌اند، از ساز نوازندگان بزرگ الهام گرفته‌اند. در این میان نوازنده و موسیقیدانی بوده كه شما از صدای ساز او در اجرای آوازهای‌تان الهام گرفته باشید؟

نه. من چنین استفاده‌ای نكردم ولی تحت تاثیر نواهای دلنشین نوازندگان مورد علاقه‌ام بوده‌ام. نامی نمی‌برم چون به دلیل كثرت اسم‌ها ممكن است نامی را از قلم بیندازم. شما یك سولیست را سراغ ندارید كه با من همكاری كرده باشد و احیانا اجرای ضعیفی داشته باشد. من با آقایان بدیعی، یاحقی، صارمی، نریمان، پایور، ظریف، موسوی، و... همكاری كرده‌ام با جلیل شهناز هم در برنامه تلویزیونی همكاری داشته‌ام اما اثر ضبط شده‌ای با ایشان ندارم. با همایون خرم هم یك هفته در متل قو بودیم و

در عرض این یك هفته هفت نوار كاست پر كردیم. به هر حال این همه شوق و اشتیاق به یك انرژی درونی احتیاج داشت كه آن زمان بود. اگر این شوق و اشتیاق نباشد، این زایش به وجود نمی‌آید. به هر حال تعدادی از این آثار منتشر شده است و اتفاقا چند اثر هم بدون اجازه منتشر شده‌اند. چندی پیش با پسر مرحوم خرم در همین ارتباط تماس گرفتیم كه او گفت ما فكر می‌كردیم برای انتشار این آثار از شما اجازه گرفته شده است. آقایی به اسم منوچهر آزادی، در غیاب ما می‌رود و با كسی این مسائل را مطرح می‌كند و این نوارها را می‌فروشد و‌ گیرنده نوارها اظهار می‌كند كه من از یك شركت ورشكسته خواستم طلبم را بگیرم و آنها به دلیل مشكلات مالی این نوارها را در اختیار من قرار دادند. از این مسائل در مملكت ما بی‌شمار است.

 

 كمی در خصوص همین ضبط‌های خصوصی بگویید؛ پرویز یاحقی امكانات ضبط را در خانه داشت و بسیاری از افرادی كه با او همكاری كرده‌اند، از همین طریق و در خانه آثارشان را ضبط كرده‌اند. حتی در سال‌هایی هم كه كار نمی‌كرد وقتی عده‌ای از اهالی موسیقی جمع می‌شدند و ساز و آوازی به راه می‌افتاد، او همه را ضبط می‌كرد...

من به وسیله آقای بدیعی این كار را كرده‌ام. یعنی آقای بدیعی وقتی محفل خصوصی بود و موسیقی اجرا می‌شد، آنها را ضبط می‌كرد. همین الان حدود ١٢ كاست از همین آثار با آقای بدیعی، صارمی، توكل و... دارم كه اتفاقا كیفیت خوبی هم دارند اما متاسفانه خودم امكان ضبط نداشتم.

 

 شما اشاره كردید با روی كار آمدن دولت هفتم، دوباره به فضای موسیقی بازگشتید. درتمام این سال‌ها برخورد كدام یك از دولت‌هایی كه روی كار آمدند با شما به عنوان یك هنرمند بهتر بود. برخورد دولت فعلی با شما تاكنون چگونه بوده است؟

آقای مرادخانی و شورای ناظر بر موسیقی وافرادی كه مدیریت امور اداری ارشاد را دارند، بسیار خوب عمل كرده‌اند چنان كه حقی كه از من در طول ٣٥ سال پیش ضایع شده و از بین رفته بود، به وسیله این افراد زنده شد و درخواست من را اجابت كردند كه خوشبختانه دارد به نتایج خوبی منجر می‌شود. من كارمند وزارت فرهنگ و هنر بودم و قبل از انقلاب توسط آقای پهلبد در سال ١٣٥٤ متاسفانه اخراج شدم. اما در سال ١٣٥٩ طی دادگاهی كه برگزار شد، اعلام كردند كه مرا  بی‌دلیل اخراج كرده‌اند و حكم بازگشت به كارم صادر شد. ولی دست‌های پشت پرده‌ای دركار بود كه حكم بازگشت به كار من در شهر سنندج صادر شد. من هم برای ادامه فعالیت نزدیك به سه ماه به این شهر رفتم اما به دلیل شرایطی كه داشتم نتوانستم آنجا كار كنم و نهایتا مجبور شدم برگردم.

 

   سمت شما در سنندج چه بود؟

من مسوول موسیقی ارشاد شهر سنندج در دوران بحبوحه جنگ بودم اما كارمندان آنجا با وجود اینكه می‌گفتند برای من احترام قایل هستند، نمی‌توانستند بپذیرند كه یك غیربومی در این سمت مشغول به كار است. پس از این اتفاق به تهران برگشتم و به مسوولان وقت گفتم كه با شرایط موجود، نمی‌توانم در سنندج كار كنم. آنها هم ‌پذیرفتند و قرار شد كه سمتی را در تالار وحدت برایم در نظر بگیرند تا در تهران مشغول به كار شوم. اما پس از دو ماه و چند روز، نامه‌ای به دستم رسید با این مضمون كه شما از دستور پیروی نكردید و ترك خدمت كرده‌اید و به همین دلیل شما اخراج هستید. و من را دوباره اخراج كردند. بعدها وقتی كه رییس دولت اصلاحات ، وزیر ارشاد بود، دستور دادند كه كارم پیگیری شود اما كسی به دستور ایشان توجهی نكرد. این مسائل گذشت تا اینكه در این دو، سه ماه اخیر این پرونده و موضوع دوباره به جریان افتاده است.

 

 یعنی شما تاكنون هیچ حقوق بازنشستگی دریافت نكرده‌اید؟

خیر. من پس از سی و اندی سالی كه از این اتفاق می‌گذرد توانستم ثابت كنم كه وزارتخانه مرا به ناحق اخراج كرده است تا شاید برایم حقوق بازنشستگی یا بازخریدی در نظر بگیرند. فعلا هم گفته‌اند این كار باید مراحل اداری‌اش را طی كند و منتظر هستیم.

 

   بنابراین بیمه هم نبودید...

خیر، البته آقای عباس سجادی هم در این میان زحمت زیادی كشید تا من بیمه شهرداری شدم. وقتی من درگیر یك بیماری سخت و در بیمارستان كسری بستری بودم، او این موضوع را با شهردار تهران در میان گذاشت و شهردار هم دستور داد كه من را از طریق شهرداری بیمه كنند. اگر ما بخواهیم عرصه هنر را وسیع‌تر كنیم و افراد كارآمد را وارد جامعه كنیم باید شأن و منزلت هنر و هنرمند را بزرگ بداریم در غیر این صورت پیشرفتی در این زمینه حاصل نمی‌شود.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: