1393/12/16 ۱۰:۱۵
موسیقی ایرانی، گنجینهای است از میراث فرهنگی ما. زیر و بمهای گوشهها و نواهایش از هزارتوی تاریخ عبور كرده و با وجود ناملایمات توانسته دوام بیاورد و به دست ما برسد. وقتی بادقت بیشتر و از نزدیك بخواهیم این موسیقی را بررسی كنیم، با فضای پیچیده و زیبایی روبهرو میشویم كه هر نكتهاش ما را شگفتزده میكند. انبوه نغمهها و گوشههای ردیف موسیقی ایرانی، مخاطب را با دنیایی از حالات و رنگآمیزیهای متنوع آشنا میسازد. صادق مهدوی سالهاست در زمینه نوازندگی و آموزش سازهای مختلف از جمله تار، سهتار، تنبور و دوتار فعالیت دارد. او كه شیوه آموزش قدما را در پیش گرفته و بر ردیف نیز مسلط است، روایت خود را از این موسیقی با ما در میان میگذارد.
در جست وجوی نواهای از دست رفته
یاسر جلالی: موسیقی ایرانی، گنجینهای است از میراث فرهنگی ما. زیر و بمهای گوشهها و نواهایش از هزارتوی تاریخ عبور كرده و با وجود ناملایمات توانسته دوام بیاورد و به دست ما برسد. وقتی بادقت بیشتر و از نزدیك بخواهیم این موسیقی را بررسی كنیم، با فضای پیچیده و زیبایی روبهرو میشویم كه هر نكتهاش ما را شگفتزده میكند. انبوه نغمهها و گوشههای ردیف موسیقی ایرانی، مخاطب را با دنیایی از حالات و رنگآمیزیهای متنوع آشنا میسازد. صادق مهدوی سالهاست در زمینه نوازندگی و آموزش سازهای مختلف از جمله تار، سهتار، تنبور و دوتار فعالیت دارد. او كه شیوه آموزش قدما را در پیش گرفته و بر ردیف نیز مسلط است، روایت خود را از این موسیقی با ما در میان میگذارد.
***
شما چگونه به موسیقی سنتی ایرانی علاقهمند شدید؟ آیا این یك انتخاب بود؟ مقصودم این است كه در مقایسه بین انواع مختلف موسیقی، چرا این نوع موسیقی را انتخاب كردید؟
رفتن به سمت این موسیقی یك كشش درونی بود. در سن كم، وقتی كه ١٠ سالم بود موسیقی پاپ، موسیقی كلاسیك اروپا و موسیقی ایرانی گوش میكردم و از بین آنها موسیقی ایرانی را انتخاب كردم چون برای من خیلی جذاب بود و درون من را به لرزه در میآورد. با اینكه هیچ سابقهای از موسیقی ایرانی در خانواده ما وجود نداشت، ولی نمیدانم چه شد كه آن را انتخاب كردم. درضمن بعدها نكته بسیار جالب برای من این بود كه هرچه بیشتر كار میكردم احساس میكردم موسیقی ایرانی میتواند به نوعی مثل مبدا مختصاتی برای موسیقی جهان تعریف شود. یعنی اگر موسیقی ایرانی را مبدا در نظر بگیریم، وقتی به سمت شرق برویم كمكم تبدیل به موسیقی خراسانی، بلوچی، افغانی، پنجابی، هندی و چینی میشود و اگر به سمت غرب برویم، كمكم تبدیل به موسیقی آذری، كردی، عربی، موسیقی شمال آفریقا، اسپانیایی و آندلسی میشود.
پس شما موسیقی ایرانی را به عنوان نوعی مبدا در نظر میگیرید. به جز این خصوصیت چه چیز دیگری در این موسیقی میبینید؟
به نظر من موسیقی ایرانی به بیانی رسیده است كه بسیار شاخص و مانند یك قطعه الماس خوشتراش است. مانند همان اتفاقی كه در خطی كه امروز به آن خط اسلامی میگویند و هنرمندان ایرانی به آن دست یافتهاند. خط نستعلیق، عروس خطهای خاورمیانه است و همانطور كه میبینیم به زیبایی متمایز و دیگرگونی نسبت به خطهایی مثل نسخ، كوفی، ثلث و غیره دست پیدا كرده. دقیقا شبیه چنین حرفی را میتوانیم در مورد موسیقی ایرانی بگوییم. در موسیقی ایرانی ترتیب و توالی جملات به گونهای است كه زیبایی عجیبی خلق میشود. انواع دیگر موسیقی در خاورمیانه نیز شبیه این موسیقی است، ولی موسیقی ایرانی انگار به یك زیبایی متمایز عمیق و خوش تراش دست یافته.
اگر بخواهیم به ابتدای بحث برگردیم، باید یك نكته مهم دیگر را هم در مورد این موسیقی در نظر گرفت. میتوان گفت كه پرداختن به موسیقی ایرانی، حشر و نشر با بزرگان عرفان و ادب ایران هم هست؛ بزرگانی مانند سعدی، حافظ، عطار، فردوسی و مولانا كه به طور ناخودآگاه بر كسی كه این موسیقی را كار میكند، تاثیر میگذارند. انگار آگاهیهای آنها از طریق این موسیقی به انسان منتقل میشود. شاید به این ترتیب میتوان به روح و معنای فرهنگ ایرانی نزدیكتر شد.
دقیقا. برای كسی كه در این عرصه پیش میرود كشش خاصی وجود دارد، انگار انسان را به یك سفر درونی میبرد و طوری است كه شناخت از خود را در انسان بیشتر میكند. مطالعه زندگی بزرگان موسیقی معاصر همچون میرزاعبدالله، سید احمد خان، درویش خان، عارف، شیدا و غیرشاهدی بر این مدعاست و رفتار و منش آنها طوری بوده كه انگار مستقیم و بیواسطه شاگرد بزرگان فرهنگ و عرفان ایران بودهاند و محضر آنها را درك كردهاند. این نشان میدهد كه حشر و نشر با این موسیقی انگار حشر و نشر با بزرگان ادب و فرهنگ و عرفان ایران و همراهی با ایشان در سیر و سلوك معنوی آنهاست و به نوعی تجربه آنها را منتقل میكند. تمام این موارد مشوق من بوده و هر چه بیشتر به سمت موسیقی ایرانی سوق داده است.
به گفته شما موسیقی ایرانی در طول تاریخ خود ارتباط نزدیكی با ادبیات و شعر فارسی داشته است. احتمالا موسیقیدانان با ادبیات آشنا بودهاند و با شاعران همكاری و همفكری داشتهاند. مثلا وزنهایی كه در شعر فارسی وجود دارد در نغمههای ردیف موسیقی ما نیز دیده میشود.
بله. میتوان گفت موسیقی ایرانی یك موسیقی كلامی و آوازی است. استاد شفیعی كدكنی هم در كتاب موسیقی شعر توضیح میدهند كه به احتمال زیاد میتوان گفت موسیقی هر قومی برآمده از كلام و شعر آن قوم است. من این گفته را در موسیقی ایرانی تجربه كردهام و پیوند بین موسیقی كلاسیك و شعر كلاسیك ایران را به وضوح میتوان دید. موزون بودن اشعار و حس وزنی كه از این اشعار منتقل میشود، تاثیر زیادی را بر موسیقی میگذارد. مطالعه آثار این بزرگان باعث میشود كه به روح موسیقی و خصوصا ردیف موسیقی ایرانی نزدیكتر شویم. شاید با مطالعه این آثار است كه میتوان فهمید یك جمله از ردیف، كه اكثرا بدون ریتم و با ریتم آزاد است، كجا باید سكوت داشت و با چه وزنی باید آن جمله را نواخت. انگار آهنگ كلام این بزرگان در سراسر موسیقی ایرانی موج میزند. به یك معنا میتوان گفت كه موسیقی ایرانی بیانی آهنگین از اشعار و كلام سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی و عطار است.
به یاد دارم هنگامی كه موسیقی ایرانی را آموزش میدیدم، یك قطعه را برای استاد «علی بیانی» نواختم و ایشان گفتند كه باید هفته آینده روی این قطعه كار كنید تا درك صحیحی از مضمون قطعه حاصل شود. در آن هفته تنها كاری كه كردم این بود كه یك دور گلستان سعدی را مطالعه كردم. در جلسه بعد كه قطعه را برای استاد نواختم در كمال تعجب دیدم كه ایشان گفتند این همان چیزی است كه باید میشد و همان اتفاقی است كه باید میافتاد. برای ایشان توضیح دادم كه در هفته گذشته به جای تمرین ساز، فقط گلستان سعدی را مطالعه كردم و ایشان هم تایید كردند كه مطالعه آثار كلاسیك ادبی ایران در فهم و اجرای موسیقی تاثیر مستقیم میگذارد. بنده در خودم و در شاگردانم نیز این تاثیر را بارها تجربه كردهام.
به جز ارتباط بین شاعران و موسیقیدانان، آیا بین موسیقی ایرانی و هنرهای دیگر هم پیوندی وجود داشته؟
در قدیم اكثر هنرمندان در رشتههای هنری و علمی مختلفی دست داشتهاند. مثلا صفیالدین ارموی كه خطاط، موسیقیدان و ادیب بوده و از این دست استادان همچون فارابی، بنایی و غیره بسیار میتوان نام برد. در نتیجه این همیاری و هموندی بین هنرهای مختلف و هنرمندان، جوششهای بینظیر در عرصه بسیاری از هنرها اتفاق میافتاده است. ارتباط بین هنرهایی مانند نگارگری، خط، معماری و به خصوص ادبیات با موسیقی ردیف و مقامی ایرانی، میدان وسیعی برای تحقیق و كار است كه این مهم را میتوان از طریق ارتباط متخصصان این فنون با یكدیگر انجام داد.
قبلا همكاری و ارتباطات بزرگان این هنرها در ایران از طریق جلسات خصوصی مختلف میسر میشده، ولی الان قطع یا بسیار كمرنگ شده است. با احیای این جلسات یا مثلا با راهاندازی دانشكده هنرهای ایرانی میشود این جوشش را دوباره ایجاد كرد و گامهای موثری در زمینه پژوهش، تحقیق و معرفی هنرهای ایرانی و بهخصوص موسیقی ایرانی برداشت. به عنوان مثال، در خصوص پژوهش، بسیار علاقهمندم تیمی تشكیل شود كه ارتباط نقوش معماری را با این جملات موسیقایی بررسی كند. به نظر میرسد به نتیجههای جالبی برسد. زیرا ما نقوشی داریم كه از روی آنها شاید بتوان به جملاتی جدید یا حتی گوشهها و مقامهای از یاد رفته دست پیدا كرد. برعكس هم هست، شاید بتوان یك گوشه را به زبان معماری ترجمه كرد و نقش و طرحهای جدید را یافت.
این نكته را باید در نظر گرفت كه در هر حال این موسیقی در یك موقعیت و فضای به خصوصی رشد و گسترش داشته است. حتما افراد تاثیرگذار یا حتی نگرشها و دیدگاههایی وجود داشته كه باعث رشد این موسیقی شده است. مقصودم شرایط تاریخی و دیگر تحولاتی است كه پشت سرگذاشته.
اگر بخواهیم از لحاظ تاریخی بررسی كنیم، موسیقی ایرانی ریشه در عمق چند هزار ساله تاریخ بشر دارد. به طور مثال سنگنگارههای سی هزار ساله كه در نزدیك یزد (بند قیدو) پیدا كردهاند كه مردی ایستاده و با اینكه لباس به تن ندارد، یعنی بشر هنوز پوشش نداشته، ولی به وضوح یك ساز نیمانند را نوازد، سازی شبیه چیزی كه ما به آن كرنای میگوییم یا شاید شبیه آنسازی كه امروزه به نام «دی جی ری دو» میشناسند. این نكته را استاد دكتر فریدون جنیدی در كتاب داستان ایران و دكتر محمد ناصری فر در كتاب موزههایی در باد اشاره كردهاند. همچنین هزاران نگاره دیگر كه در مناطق مختلف ایران پیدا شده و قدمت چندین هزار ساله دارند، نشان میدهند كه افراد و حتما استادان بسیار بزرگی روی این موسیقی كار كردهاند. چون موسیقی در ایران همواره با معرفت، شناخت و معنویت همراه بوده و انسانها و عرفای بزرگ و آزاداندیشی همچون حافظها، مولاناها، عطارها و... نیز روی این موسیقی كار كردهاند، به همین دلیل این موسیقی از غنای كمنظیری برخوردار شده است. از طرفی، تضارب آرا و مكاتب مختلف فكری كه در منطقه ایران وارد شده نیز تاثیر بسیار زیادی بر زیباترشدن این موسیقی داشته مثل تفكرات پیش از اسلام (كیش مهر، آیین زردشتی، مسیحیت و...) و پس از پذیرفته شدن دین اسلام توسط ایرانیان، تفكرات اسلامی و غیره. در دوره اسلامی، به خصوص این موسیقی در عرصه پهناور كشورهای اسلامی و تحت لوای خلفای اسلامی از چین تا آندلس بهشدت رایج شد.
به نكته جالبی اشاره كردید. یعنی در آن دوره موسیقی ایرانی توانسته مرزها را درنوردد و جهانی شود! شاید اكنون تصور این موضوع كمی سخت باشد. چون همیشه منتقدان موسیقی ایرانی و به ویژه موسیقی ردیف دستگاهی اشاره میكنند كه ارتباط با این موسیقی برای افرادی از دیگر نقاط جهان دشوار است. مثالی در خاطر دارید كه در آن دوران در چه مناطقی موسیقی ایرانی رواج داشته است؟
شواهد فراوانی هست. به طور مثال ابنبطوطه، جهانگرد مشهور عرب، كه از شمال آفریقا آمده بود تا كشورهای اسلامی را سیاحت كند در كتاب خود اشاره كرده كه وقتی در دربار چین بوده، برای شاهزاده چین كه مشغول تفرج روی آب بوده، موسیقی ایرانی مینواختند و شعری از سعدی میخواندند. جالب این است كه در آن زمان تنها ٥٠ سال از درگذشت سعدی گذشته بوده و شاهزاده نیز بارها تقاضای تكرار آن قطعه را داشته است. او از هر چه شنیده نسخهبرداری كرده و با اینكه فارسی نمیدانسته آنقدر از این تكرار شگفتزده شده و آنقدر شعر و موسیقی به درخواست شاهزاده تكرار شده كه او هم آن را حفظ كرده و در كتابش نوشته. البته چون حروف چ و گ برایش ناآشنا بوده آنها را به صورت ص و ج نگاشته! امروز میدانیم كه این شعر مشهور سعدی است: صورتگر نقاش چین رو صورت یارم ببین/ یا صورتی بركش چنین یا ترك كن صورتگری.
این امر نشاندهنده گستردگی و عمق نفوذ ادبیات و موسیقی ایرانی در جوامع آن زمان است. یا از طرف دیگر «زریاب»، شاگرد ابراهیم و اسحاق موصولی، این موسیقی را به شمال آفریقا و آندلس میبرد و میبینیم كه چطور این موسیقی در جنوب اروپا و بعد از آن در امریكای جنوبی و... گسترش مییابد. این تضارب آرا و خیل عظیم استادان در ایران باعث شده كه موسیقی ایرانی به بیان هنری بسیار جالبی دست پیدا كند كه امروزه در نقاط مختلف ایران و به خصوص در ردیف موسیقی ایرانی دیده میشود.
آیا در گذشته در مورد موسیقی ایرانی تحقیق و بررسی علمی نیز انجام شده؟ مقصودم در قرنهای گذشته است.
بله، به غیر از زیباییشناسی و دیدگاه هنری، از دید علوم مختلف مثل ریاضی و فیزیك نیز دانشمندان گذشته این موسیقی را بررسی كردهاند. مثلا آثار و دیدگاههای دانشمندانی چون فارابی، صفیالدین ارموی، عبدالقادر مراغی، بنایی و... كه به صورت علمی موسیقی را مورد بررسی قرار دادهاند، بسیار جالب توجه است. نكته مهم در كار این بزرگان علاوه بر وجه عملی، وجه علمی كار آنهاست و متاسفانه این نگاه علمی، در موسیقی حال حاضر ایران كمتر دیده میشود. جدا از اینها، در بین این دانشمندان، شخصیتی كه بسیار جذاب به نظر میرسد، شخصیت اسطورهای ابومنصور زلزل است كه در مورد وسطاها كار كرده، یعنی پردههایی كه در موسیقی اروپایی وجود ندارد. بسیار جالب است كه در این مورد مطالعه كرده و تعدادی از این وسطاها را معرفی كرده و بسیار صاحب ذوق بوده است. ولی متاسفانه اطلاعات زیادی از كار او در دسترس نیست. تا جایی كه من دیدهام مطالبی در كتاب اغانی (الاغانی) نوشته ابوالفرج اصفهانی از زندگی ایشان آورده شده است.
اگر كمكم وارد دوران معاصر شویم، در دوران قاجار، موسیقی ایرانی به شكل سازمان یافتهتر و منسجمتر مورد توجه قرار گرفت. در این دوران چه كسانی را تاثیرگذار ارزیابی میكنید؟
در دوره جدید، سردودمان خاندان هنر یعنی آقا علیاكبر فراهانی و پس از او پسرانشان یعنی میرزاعبدالله و میرزا حسین قلی بسیار تاثیرگذار بودهاند. بنده، شخصیت میرزا عبدالله به عنوان معلم اول ردیف، بسیار برایم دلچسب است و كارهای ایشان را كه گوش میدهم هم لطافت و هم استحكام در كارها توام است. ولی مثلا در كارهای میرزاحسین قلی كه برادر ایشان هستند، گرچه كارشان لطافت هم دارد اما وجه استحكام و تكنیك خیلی زیاد حس میشود. وقتی كه در مورد شخصیت میرزا عبدلله مطالعه كردم و راجع به قدما پرسیدم، همه اذعان داشتند كه ایشان بسیار مهربان بودند و خیلی جالب توجه است كه این احساس از طریق كارهای ایشان هم منتقل میشود. شاید بتوان گفت كه این مساله نشاندهنده سطح بالای توانمندی استاد است كه توانسته عشق خودش را كه از همان جنس عشق عرفا است به وسیلهی هنر منتقل كند. همین مهربانی و لطافت باعث پرورش شاگردان زیاد و گسترش ردیف موسیقی ایرانی در عرصه جامعه آن روز ایران شده است.
در عرصه آواز نیز «سید احمدخان ساوهای سارنگی» یكی از شخصیتهای تاثیرگذار در كارهای هنری من بوده است. از ایشان به عنوان استاد مسلم آواز ردیف یاد شده و شاید بتوان گفت آخرین استاد مسلم آواز ردیف بوده است. در زمینه ساز سهتار و فن نوازندگی این ساز، بیشترین تاثیر را از استاد ابوالحسن صبا گرفتهام. به قول شاگردان میرزا عبدالله و كسانی مثل حاج آقا ایرانی مجرد، استاد كمالیان و... كه سه تار ایشان را شنیدهاند، نوازندگی استاد صبا به نوازندگی میرزا عبدالله بسیار شبیه بوده است. میرزا عبدالله به عنوان احیاكننده این ساز در دوران معاصر شناخته میشود. تلاش من در طی این سالیان تحقیق در روش نواختن صبا و رسیدن به همان نواخت بوده است. نحوه نواخت مضراب توسط صبا منجر به صدادهی بسیار خاص و ممتازی میشده است. همچنین نواخت روان و جملاتی همگون كه بر اساس ردیف بوده و در عین حال بدیع و تازه هستند و عینا تكرار جملات ردیف نیستند، سبك نوازندگی سهتار استاد را متمایز از سبكهای امروزی كرده است. متاسفانه امروزه نوازندگان اندكی این نحوه نوازندگی را مورد توجه قرار میدهند.
واقعا انگار استادان قدیمی و بزرگانی كه در زمینه موسیقی كار كردهاند از نسلی متفاوت بودهاند. چرا اینطور بوده و علت ظهور تعداد پرشماری از استادان در یك دوره زمانی خاص چیست؟ چون بیشتر آنها تقریبا از یك نسل هستند .
باید به شیوه آموزشی استادان قدیم توجه كرد و به تجربیات و یافتههای آنان دقت داشت. همانطور كه میدانیم، روش آموزشی قدما بر پایه تقویت درك شنیداری، حافظه كوتاهمدت و بلندمدت و تحلیل و خلق بداهه جملات موسیقایی بوده است. امروزه به این روش، روش آموزش سینه به سینه میگویند كه متاسفانه تصور میشود كه این روش علمی نیست. این روش، روشی متفاوت از روش آموزش بر پایه خط نت است اما دارای اصول علمی و روانشناختی و فرهنگی متناسب با این نوع سبك موسیقی است.
گاهی اوقات این فرض متبادر میشود كه چون ما خط موسیقی نداشتهایم از روش سینه به سینه استفاده شده در صورتی كه به هیچوجه اینطور نیست و یكی از نخستین نگارههای خط موسیقی جهان متعلق به خط موسیقی ایرانی بوده است. فارابی در كتاب خود میگوید كه این نتهایی كه در كتاب ذكر كرده متعلق به دورههای پیشین است. پس حداقل در دوره ساسانیان خط نت ایرانی وجود داشته است. اتفاقا روش آموزش قدما، توانسته است استادان و هنرمندان بسیار زبردست و بزرگی را طی سالیان زیاد بپروراند. از جمله این نسل در دوران معاصر میتوان از استاد نورعلی خان برومند، حبیب سماعی، درویش خان، صبا و... نام برد.
پس میرسیم به دوران معاصر و به ویژه نیمقرن اخیر. در این دوره از چه كسانی میتوان نام برد و چه كسانی را تاثیرگذار میدانید؟
به نظر من در نیمقرن اخیر همانگونه كه عرض شد استاد برومند به عنوان احیاكننده ردیف بعد از میرزاعبدالله، تاثیر درخشانی در موسیقی ایرانی داشته است. ایشان شخصیتی دلسوز و علمی بودند كه خوشبختانه روایت ردیف ایشان امروزه در دسترس است و استادان زیادی نظیر شجریان، محمدرضا لطفی، جلال ذوالفنون، حسین علیزاده، داریوش طلایی، مجید كیانی، گنجهای، حدادیان و... از محضر ایشان استفاده بردهاند.
ورای تمام این بزرگان و استادان، كسی كه برای من واقعا یك اسطوره است و از كارهای ایشان لذت میبرم، استاد حاج قربان سلیمانی است و من خود را شاگرد ایشان میدانم. حاج قربان وقتی یك مقام را میزند، در عین حال كه چارچوبها را حفظ میكند و بدون اینكه ساختارشكنی كند، مطلبی تازه ارایه میكند. حتی اگر قطعه كاملا جدیدی میسازد در ادامه روش و سنت هنری قدماست و مطلب منقطعی از آنها نیست. آن حال و هوا و طراوتی كه در موسیقی حاج قربان است، برای من همیشه جذاب بوده و سعی كردهام كه در كارهای خودم از آنها استفاده كنم. ساز حاج قربان به گونهای بر من تاثیر داشته كه اصلا هر كسی را كه میخواهم مقایسه كنم، با ایشان مقایسه میكنم، مثلا میگویمسازی كه فلان استاد در فلان قطعه زدند به طراوت ساز حاج قربان بود و به نوعی نوازندگی حاج قربان را ملاك نوازندگی میدانم.
رمز این موفقیت و موقعیت حاج قربان سلیمانی چیست؟ آیا به قول شما به یك بیان خاص و زیبا دست پیدا كرده است؟
اساسا مهمترین كاركرد موسیقی ایرانی باید تاثیرگذاری بر دلها باشد، قبل از اینكه بر ذهن تاثیر داشته باشد. این موسیقی حالتی دارد كه انگار دل آدم را میلرزاند و یادآور همان الحان خوش عالم بالاست. متاسفانه امروزه این قابلیت موسیقی ایرانی كمتر مورد توجه قرارگرفته و سعی شده موسیقی ما شبیه تكنیكهای موسیقی كلاسیك اروپایی اجرا شود، در نتیجه انگار موسیقی ما این خاصیت اصلی خود را از دست داده و دیگر آن ارتباط دلی را برقرار نمیكند. منظور من از این تاثیر بر دل، احساسات نیست. امروز برای اینكه بتوانند بر مخاطب تاثیرگذار باشند از تكنیك و بیان احساس شخصی، خصوصا غم استفاده میكنند. اما در این دوره حاج قربان سلیمانی كسی است كه قابلیت تاثیرگذاری بر دلها را دوباره نشان دادند و این وجه را در موسیقی ما بیدار كردند و به همه نشان دادند كه كار اصلی موسیقی ایرانی تاثیر بر دلهاست. حاج قربان به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار میكرد و مخاطب را تحت تاثیر قرار میداد و وجد و شعف درونی در مخاطب خود ایجاد میكرد كه بینظیر بود. حاج قربان دلزنده بود و استاد بیدار كردن دلها بود.
مقصودتان از اینكه میگویید موسیقی ایرانی بر دلها تاثیر میگذارد چیست؟ ظاهرا مرحوم حاج قربان سلیمانی را به عنوان استاد مسلم این كار در نظر دارید.
انگار این موسیقی وقتی به شكل درست آن نواخته میشود، تاثیر مستقیمی روی دل مخاطب خود میگذارد یعنی از سد ذهن و احساسات گذشته و قلب را میلرزاند و به نوعی ایجاد شعف میكند. بله به نظرم ایشان استاد این كار بودند. استاد عزیزم، جناب بیانی از ایشان نقل كردند كه در محفلی حاج قربان مشغول نوازندگی بودند و وقتی ساز دست میگرفتند چشمان خود را میبستند، وقتی چشمشان را باز میكنند میبینند كه تمام حضار به همان سمتی خم شدهاند كه خود استاد خم شدهاند در این حین با خود میگویند امتحان كنم ببینم اگر به طرف دیگر مایل شوم چه میشود كمكم به طرف دیگر خم میشوند و میبینند كه همگی با ایشان به همان جهت خم شدهاند. گویی ایشان همه را با خود به عالمی دیگر برده كه از احوال جسم خود هیچ آگاه نیستند. جایی در میان سكوت ذهنی میان نغمات خوش.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید