1404/4/8 ۰۹:۴۶
در این منزلگه پرآشوب هستی، كاروانسرای خاكی را عالمی میبینیم كه رنج و سیاهی گاهی تمام افق آدمی را در برمیگیرد. گویی انسان در میان گردبادهای محنت، همراه با كاروانی فراموششده، به سوی آیندهای نامعلوم روان است. اما در دل این هجوم تاریكی، جوهرهای اصیل، نهفته و نافذ، به یاری آدمی میشتابد؛ نیرویی كه نام آن «امید» است.
پرسشهاي بنيادين درباره «اميد» در فلسفه غرب:
درنگی در ترازوی حقیقت از افلاطون تا امروز
علیرضا روشنایی: در این منزلگه پرآشوب هستی، كاروانسرای خاكی را عالمی میبینیم كه رنج و سیاهی گاهی تمام افق آدمی را در برمیگیرد. گویی انسان در میان گردبادهای محنت، همراه با كاروانی فراموششده، به سوی آیندهای نامعلوم روان است. اما در دل این هجوم تاریكی، جوهرهای اصیل، نهفته و نافذ، به یاری آدمی میشتابد؛ نیرویی كه نام آن «امید» است. امید چیست و از چه ماهیتی سرچشمه میگیرد؟ آیا امید تنها آرزویی گذرا و خیالی خام در جان بشر است، یا بهراستی حقیقتی ریشهدار و اصیل در بافت حیات انسان؟ در باب «امید»، اندیشهورزان بزرگ سپهر غربی، از افلاطون، آن فیلسوف ملكوتی، تا مارتین هایدگر، این پرسشگر ژرفای وجود، هر یك به شیوهای خاص به بحث درباره این گوهر پرداختهاند. امید، این عنصر ناپیدا، صرفا حالتی روانی یا احساسی زودگذر نیست، بلكه پلی است استوار میان وضعیت موجود و جهان آرمانی كه هنوززاده نشده است. امید، آدمی را به گذر از مرزهای انجماد و غفلت فرا میخواند، او را از «اكنون» محدود میرهاند و در آغوش «آینده»ی ممكن مینهد.
امید در نگاه فیلسوفان غرب
در نگاه حكمای غرب، امید نهتنها به معنای تمنایی شیرین یا همدمی پنهان است، بلكه جوهری گرهخورده با عقلانیت و ایمان، واقعیت و آرمان است. فیلسوف، در پی كشف پیششرطهای پیدایش امید، توجیه آن و چرایی لزومش برای حیات بشری است. امید، به تعبیر ابنای فلسفه، سرچشمه معنابخشی به اكنون از رهگذر آینده است. با امید است كه فراز و نشیبهای حیات، بحرانها، سرگشتگیها و ناكامیها، معنا مییابند و آدمی بار دیگر بر میخیزد.
راز بقای امید
راز بقای امید در آن است كه تنها یك ساحت فردی ندارد، بلكه حوزههای اخلاق، دین، سیاست و حتی روانشناسی، جملگی بر اهمیت و جایگاه آن واقفند. امید پیوند دهنده جزیرههای پراكنده لحظات بحران و امكان است؛ مرهمی كه فقدانش آدمی را به ژرفای یأس و خاموشی میكشاند. این نوشتار، تاملی است بر پرسشهای بنیادین درباره امید از منظری فلسفی؛ از حقیقت و تعریف آن، تا امكان و پیدایی آن و سرانجام، نقش و مسوولیت مرد امیدواری كه به رغم همه دشواریها، چراغ فردا را در جان خود زنده نگاه میدارد. نیك میدانیم انسان به امید زنده است؛ همان سان كه گفتهاند: «امید، نوری است كه در دل ظلمت میدرخشد.» و همچون خانه آخر یك بازی شطرنج، حتی آنگاه كه به ظاهر همهچیز به پایان رسیده، هنوز روزنهای از پیروزی ممكن است. امید، زایش دوباره جان در لحظات سرد و خاموشی است. و این، راز ماندگاری انسان در پهنه خاك است؛ قصهای كه بدون آن، زندگی جز تكرار و درماندگی نخواهد بود.
امید در فلسفه غرب: كاوشی در ماهیت، پیششرطها و نقش آن
۱- ماهیت بنیادین امید: احساسی میان عقل و تخیل؛ سوال محوری نخست در فهم امید آن است كه ماهیت اصلی آن چیست؟ امید چگونه وجود دارد و چه نوع احساسی یا وضعیتی را بیان میكند؟ آیا امید صرفا یك احساس گذرا است، یا یك وضعیت عقلانی و هدفمند؟ یا شاید تركیبی از هر دوی اینهاست؟ دیدگاه فیلسوفان كلاسیك در این راستا به شرح ذیل است؛ افلاطون در دیالوگ «فایدروس»، امید را یكی از نیروهایی میداند كه موجب تحرك روان میشود. امید در نظر او نوعی حركت به سوی نیكی است كه بر مبنای عقل و فهم استوار است. امید به عنوان حالتی معرفتی، نوعی ایمان به امكان بهبود و رشد است كه ذهن را به جستوجوی حقیقت و كمال وامیدارد. افلاطون باور داشت امید بیش از یك احساس، پل ارتباطی میان جهان محسوس و عالم ایدههاست. ارسطو در «اخلاق نیكوماخوس»، امید را به عنوان فضیلتی میبیند كه در مركز آن معقول بودن و تعادل است. او امیدوار بودن را نه به معنای انتظار محض، بلكه به عنوان نوعی قضاوت عقلانی میشناسد كه بر اعتماد به تحقق خیر و نیكی بنا شده است. امید برخلاف ترس، به آیندهای مثبت و مطلوب متوجه است و نه بر پایه تخیلهای بیپایه، بلكه بر اساس توجیهات عقلانی و تجربی. حتی در دیدگاههای نوین و سكولار نیز امید محل توجه و تامل فیلسوفان بوده و هست. چنانكه دی كندرا در فلسفه معاصر، امید را حالتی میداند كه در آن فرد وضعیتی میان عقلانیت و تخیل را تجربه میكند. امید به معنای داشتن چشماندازی واقعگرایانه نسبت به آیندههای ممكن است كه با وجود شناخت محدودیتها، بر امكان تحقق آنها اصرار دارد؛ نوعی نشاط روانی كه انسان را به حركت، تلاش و نوآوری وامیدارد و بسیار فراتر از حس تكیه بر آرزوهای بیاساس است.
اما در مقابل، برخی فیلسوفان دیگر چون هیوم از منظر شكاكانهای به امید مینگرند و آن را احساسی میدانند كه اندیشه عقلانی قادر به توجیه كامل آن نیست. اسپینوزا بهطور مشخص انتقاد دارد كه امید مبتنی بر توهم میتواند انسان را فریب دهد؛ با این حال، در جای دیگری نوعی امید عقلانی را نیز ممكن میداند كه بر درك دقیق واقعیتها و محدودیتها استوار است.
وضعیت میان عقل و تخیل
امید، وضعیتی است میان عقل- كه به ما شناخت جهان واقعی را میدهد- و تخیل كه با تجسم آیندههای محتمل ما را از وضعیت فعلی فراتر میبرد. این وضعیت، موجب میشود كه انسان توان پیشانتظار و تحرك به سوی آینده را داشته باشد، بیآن كه عقلانیت خود را از دست بدهد. امید، حالتی است «ایستای» تعادلی كه بین شناخت حقیقت و رویاپردازی واقعگرایانه برقرار میكند.
۲- پیششرطها: ایمان، باور و كشش در طلوع امید؛ امید پیش از ظهور، نیازمند زمینهها و عوامل مساعد است؛ شرایطی كه بتواند امكان تولد و شكوفایی آن را فراهم كند. این پیششرطها هم در ساحت فردی و هم در بستر اجتماعی قابل بررسیاند.
ایمان؛ پیششرط امید
مارتین لوتر امید را مستقیما به ایمان پیوند میزند. به باور او، امید نوعی اعتماد به وعدههای الهی است كه بدون ایمان، معنا و قدرت خود را از دست میدهد. ایمان به عدالت و حكمت خداوند است كه بذر امید را اجازه میدهد در دل انسان جوانه بزند؛ بدون چنین ایمانی، آرزوهای انسانی در برابر نومیدی فرو میریزند.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس نیز در «تئودیسه» شرط لازم برای وجود امید را باور به عدالت الهی میداند. بر اساس دیدگاه او، این باور قوی است كه جهان موجود «بهترین جهان ممكن» بوده و در نهایت عدالت الهی بر همه امور حكم میراند. امید با این پیششرط معنادار میشود، زیرا فرد میتواند به تحقق نهایی خیر و عدالت ایمان داشته باشد. توماس هابز هم نگاه انسان به امید را بیشتر از زاویه كشش طبیعی مورد بررسی قرار میدهد. او امید را از تمایلهای طبیعی انسان توصیف میكند كه او را به حركت و تلاش برای رسیدن به آنچه میخواهد وادار میسازد. با این نگاه، امید نوعی نیروی انگیزشی ذاتی است كه ریشه در غریزهها و خواستههای بنیادین دارد.
تمایز میان امكان و استحقاق
این موضوع در فلسفه غرب بارها مورد توجه قرار گرفته است كه داشتن امید ممكن است حتی در موقعیتهایی نامناسب امكانپذیر باشد، اما استحقاق یا موجه بودن آن نیازمند پیششرطهای دقیقتر است. به عبارت دیگر، امید صرفا به معنای انتظار بوده و ممكن است حتی اگر توجیه مناسبی نداشته باشد، وجود داشته باشد؛ اما امید موجه و مشروع، پروژهای عقلانی و اخلاقی است كه باید بر ایمان، دلالتهای اخلاقی و تجربیات معتبر مبتنی باشد.
۳- توجیه عقلانی امید: میان خطا و ضرورت؛ این سئوال مطرح است كه آیا امید، از لحاظ فلسفی، توجیهپذیر است و چگونه میتوان آن را موجه ساخت؟ این پرسشی است كه میان عقلگرایان، شكاكان و متفكران دینی همواره محل جدل بوده است.
باروخ اسپینوزا اما با تمایز قائل شدن میان امید عاقلانه و امید واهی هشدار میدهد كه امیدی كه ریشه در توهم و نادرستیها داشته باشد، فاقد عقلانیت است و میتواند به گمراهی و حتی آسیبهای فردی و اجتماعی بینجامد. او در «اتیكا» معتقد است كه وقتی امید بر پایه ایدهها و باورهای غلط استوار شود، انسان را از مواجهه با واقعیت باز میدارد و مانع رشد عقلانی و اخلاقی میشود.
ضرورت عقلانیت امید از دید كانت
ایمانوئل كانت در «نقد عقل عملی» دیدگاه متوازنی ارایه میدهد. او بر این باور است كه اگرچه عقل نظری نمیتواند اثبات قطعی برای تحقق آیندههای مطلوب ارایه دهد، امید به عنوان نیاز عملی و اخلاقی الزامی است. به عبارت دیگر، امید پیششرط اقدام اخلاقی است و به ما امكان میدهد تا فراتر از واقعیت معطوف به «امر ممكن» فكر كنیم و عمل كنیم. كانت معتقد است امید در حوزه عملی، یكی از «عقاید عقل عملی» محسوب میشود كه بدون آن انگیزه اخلاقی نمیتواند پابرجا بماند. برخی فیلسوفان تلاش كردهاند امید را بر اساس شواهد محكم و تجارب عینی توجیه كنند. به این معنی كه در شرایطی كه شواهد، وقوع تحولات مطلوب را تأیید كنند، امید از سطح احساس صرف عبور كرده و به یك توانایی عقلانی نزدیك میشود. این برداشت بیشتر در فلسفه تجربی و تحلیل علمی امید مشاهده میشود.
امید و وحی: تقاطع عقل و ایمان
از منظر فلسفه دینی، این پرسش كه آیا وحی میتواند گونهای از دلیل عقلانی برای امید باشد، یكی از مسائل چالشبرانگیز است. از یك سو، عقل مستقل نیازمند شواهد تجربی و استدلالی است، اما از سوی دیگر، تجربه دینی و ایمان به وحی میتواند توجیهی اصلی و قوی برای امید باشد. این موضوع تقاطع ایمان و عقل را نمایان میكند و باعث شده است متفكران دینی همچون آگوستین تلاش كنند راههایی برای سازگاری این دو ارایه دهند.
۴- مضمون امید: غایتی كه انسان بدان چشم دارد؛ مضمون امید در فلسفه غرب موضوعی پیچیده و متنوع است كه از پیوندهای آن با اهداف فردی، اجتماعی، اخلاقی و الهی شكل میگیرد.
از زمان افلاطون و هیوم، امید با انتظار دستیابی به لذت یا رهایی از درد و سختی گره خورده است. هیوم امید را بهطور مشخص با انتظار بهبود وضعیت و كاهش رنج مرتبط میداند، ولی او همچنین توجه دارد كه این انتظار باید در چارچوب واقعبینی و تجربه باشد تا از تخیلهای بیاساس جدا بماند. توماس آكوئیناس، در «سومای الهیات»، امید را نهایتا به هدف نهایی انسان، یعنی سعادت ابدی و حضور در خداوند پیوند میزند. از نگاه او، امید نه صرفا به شرایط مادی و دنیوی محدود است، بلكه چشمانی به سوی عالم ماورایی دارد كه از زندان زمان و مكان رها است. مارتین لوتر امید را در قالب تقوا و ایمان به خداوند معنا میبخشد، در حالی كه دی كندرا بر ضرورت عدالت اجتماعی تأكید دارد؛ او معتقد است امید بدون عدالت و ساختارهای اجتماعی عادلانه بیمعناست. این دیدگاه، ابعاد سیاسی و اجتماعی امید را برجسته میسازد.
گشودگی به آینده
گابریل مارسل فلسفه امید را به عنوان «گشودگی به آینده بدون متعلق مشخص» تعریف میكند. به نظر مارسل، امید نیرویی است كه انسان را در برابر ابهامات و ناپایداری آینده مقاوم میسازد و به او امكان میدهد علیرغم عدم قطعیتها حركت كند. این دیدگاه از امید، بر جنبههای اگزیستانسیالیستی و نوعی پذیرش عدم قطعیت تأكید دارد. بر این اساس، مضمون امید میتواند معانی بسیار گستردهای پیدا كند: از امید به دستیابی به لذت و خوشبختی فردی گرفته تا بازیافت عدالت و رفاه جمعی و نهایتا امید به سعادت ابدی و گشایش روحانی. این تنوع نمایانگر پیچیدگی و اهمیت امید در متن زندگی انسانی است.
۵- كاركرد و غایت: امیدِ محرك زندگی و عامل پویایی؛ كاركرد امید تنها به احساسهای خوشایند محدود نمیشود بلكه نقش مهمی در تحرك و پویایی زندگی انسان دارد. آگوستین، در «اعترافات»، امید را نیرویی میداند كه انسان را در برابر دردها و دشواریها مقاوم میكند. از نگاه او، امید مادر فضیلت صبر است و كمك میكند انسان در مواجهه با مشكلات و ناملایمات ناامید نشود. مارتین لوتر نیز اهمیت ویژهای برای امید در دین قائل است كه انسان را در صبر و پایداری در مسیر ایمان و زندگی اخلاقی تقویت میكند.
موتوری برای پیشرفت و اصلاح
اندیشهورزان معاصر مانند ارنست بلوخ و اریك فروم، امید را نیروی محركه اصلی تحول اجتماعی و سیاسی میدانند. بلوخ در كتاب «اصل امید» تأكید میكند كه امید است كه امكان چشمانداز به آیندهای بهتر، پیشرفت و عدالت اجتماعی را ممكن میسازد. امید در این نگاه الزام آور و پوینده است.
پیوند وجودی و اگزیستانسیالیستی
مارتین هایدگر در «هستی و زمان» وجود امید را با آگاهی از فناپذیری و ناپایداری هستی مرتبط میداند. طبق این نگاه، امید به انسان امكان میدهد كه باوجود علم به مرگ، معنا و ارزش وجود خویش را بازشناسی كند و در فضای محدود و ناپایدار وجود خود، به جستوجوی فراسوی آن بپردازد.
۶- فاعل امید: فرد، جامعه، یا تاریخی بودن امید؛ مساله فاعلِ امید (كسی كه امیدوار است یا حامل آن است) یكی از ابعاد مهم و بحثانگیز این مفهوم است.
امید فردی: اخلاق و روان
در فلسفه سنتی، از جمله افلاطون و ارسطو، امید بیشتر در حوزه اخلاق فردی و حالات درونی انسان مطرح شده است. امید فردی با توجه به فضایل و نیروهای روانی انسان تعریف میشود كه در جهت رشد و كمال شخصی تفسیر میشود.
از سوی دیگر، فیلسوفانی چون مارتین بوبر، دی كندرا و ارنست بلوخ بر مولفههای جمعی و تاریخی امید تأكید دارند. آنان معتقدند امید نه فقط تجربهای فردی، بلكه نیرویی جمعی است كه افراد و جوامع را به سوی آیندهای بهتر میكشاند. امید تاریخی به این معناست كه نسلها به واسطه آن در پی شكوفایی شرایط انسانی جمعی هستند و آینده را نه صرفا به عنوان احتمال، بلكه به عنوان پروژهای مشترك مینگرند.
ماهیت دوگانه امید
این تفكیك نشاندهنده آن است كه امید همواره دارای دو ساحت فردی و جمعی است كه هر دو درك جامع از آن را به وجود میآورند. امید فردی میتواند الگویی برای رشد معنوی و شخصی باشد، در حالی كه امید جمعی بستر ساز حركتهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است. نهایتا اینكه امید، به عنوان مفهوم بنیادین و حیاتی فلسفه غرب، چشمه ای از معنا و چراغ راه در دل تاریكیهای زندگی انسانی است. این مفهوم، فراتر از احساس ساده، نیرویی عقلانی، اخلاقی، دینی و تاریخی است كه توانسته است انسانها را در برابر نومیدی و یأس مقاومت دهد و به سوی رشد و تعالی سوق دهد. فلسفه غرب با تنوع دیدگاهها و مكاتب فكری، امید را نه به عنوان حالتی صرفا احساسی، بلكه به مثابه نیرویی معنادار و پیچیده فهمیده است؛ نیرویی كه ماهیتش در مرز میان عقل و تخیل، پایههایش در ایمان و باور، توجیهش در ضرورت اخلاقی، معناش در اهداف متنوع بشری و كاركردش در پویایی زندگی و تاریخ ریشه دارد. بنابراین، نظریه امید میتواند راهنمایی ارزشمند برای زیستن در جهان پرچالش و زمانه ای باشد كه انسان بیش از پیش به این چراغ راه نیازمند است.
فهرست منابع
۱- افلاطون، فایدروس (Phaedrus)
۲- ارسطو، اخلاق نیكوماخوس (Nicomachean Ethics)
۳- اسپینوزا، اتیكا (Ethics)
۴- آگوستین، اعترافات (Confessions)
۵- ارنست بلوخ، اصل امید (The Principle of Hope)
۶- ایمانوئل كانت، نقد عقل عملی (Critique of Practical Reason)
۷- گوتفرید لایبنیتز، تئودیسه (Theodicy)
۸- مارتین لوتر، تأملات بر ایمان (Meditations on Faith)
۹- توماس هابز، لویاتان (Leviathan)
۱۰- گابریل مارسل، متافیزیك امید (Metaphysics of Hope)
۱۱- ژد دی كندرا، امید و تاریخ (Hope and History)
۱۲- مارتین بوبر، من و تو (I and Thou)
۱۳- مارتین هایدگر، هستی و زمان (Being and Time)
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید