همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است / احمد مهدوی دامغانی

1401/4/6 ۱۲:۲۷

همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است / احمد مهدوی دامغانی

مقاله‏‌ی حاضر ناظر بر اقتباسات یا تشابهات سعدی در گلستان و بوستان از اشعار عرب است،ولی مطلقا به«متنبی»و شعر او المامی نشده است،و غرض نهایی از این مقاله،مقابله و مقایسه‌‏ی‏ مضامین مذکور با یک‏دیگر و نمایاندن مقام والای غیرقابل قیاس‏ سعدی با دیگران و اثبات همان فرموده‌‏ی خود اوست که:«همه گویند ولی گفته‌‏ی سعدی دگر است»

 

مقاله‏‌ی حاضر ناظر بر اقتباسات یا تشابهات سعدی در گلستان و بوستان از اشعار عرب است،ولی مطلقا به«متنبی»و شعر او المامی نشده است،و غرض نهایی از این مقاله،مقابله و مقایسه‌‏ی‏ مضامین مذکور با یک‏دیگر و نمایاندن مقام والای غیرقابل قیاس‏ سعدی با دیگران و اثبات همان فرموده‌‏ی خود اوست که:«همه گویند ولی گفته‌‏ی سعدی دگر است»،گو این‏که:

مردم همه دانند که در نامه‌‏ی سعدی‏ مُشکی‏ست که در طبله‌‏ی عطّار نباشد

شواهدی از گلستان

1- گِلی خوش‏بوی در حمّام روزی‏ رسید از دست محبوبی به دستم‏ بدو گفتم که مُشکی یا عبیری‏ که از بوی دلاویز تو مستم‏ بگفتا من گِلی ناچیز بودم‏ و لیکن مدتی با گُل نشستم‏ کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم

رایت الطّین فی الحمّام یوما بکفّ الحبّ اثّر ثمّ نسّم‏ فقلت له:امسک أم عبیر لقد صیّرتنی بالحبّ مغرم‏ أجاب الطّین انّی کنت تربا صحبت الورد صیّرنی مکرّم‏ الفت اکابرا وازددت علما کذا من عاشر العلماء مکرم

از«غزّی»شاعر قرن ششم و منقول در حاشیه‏ی صفحه‏ی 107،رسالة المسترشدین حارث بن اسد محاسبی(ره)

و ناگفته نماند که ابیات فوق،غیر از چهار بیتی‏‌ست که وصّاف آن‏ را در تاریخ معروف خود،و به نقل از وصّاف مرحوم مبرور استاد علی‌‏اصغر حکمت-رحمة اللّه علیه-در گلزار حکمت،صفحه‌‏ی 49 آورده و جناب استاد دکتر غلام‏حسین یوسفی-رحمة اللّه علیه-در صفحه‌‏ی 210 گلستان چاپ خود به آن اشاره فرموده است.

2-هرکجا چشمه‌‏یی بود شیرین‏ مردم و مرغ و مور گرد آیند

ص 28

یسقط الطّیر حیث ینتثرّ الح ب و تغشی منازل الکرماء

از بشار بن برد،متوفی 167 هـ.

3-شخصی همه شب بر سر بیمار گریست‏ چون روز آمد بمُرد و بیمار بزیست‏ بس که در خاک تندرستان را دفن کردیم و زخم‏‌خورده نمرد

ص 64

این مضمون در بسیاری از اشعار عرب نیز آمده است که چند نمونه‌‏ی آن ذکر می‏شود(اضافه بر دو نمونه‌‏ی مذکور در گلستان‏ استاد دکتر یوسفی-رحمة اللّه علیه-)و:

کم من علیل قد تخطّاه الرّدی‏ فنجا و مات طبیبه و العوّد

از محمود وراق،قرن سوم،ص 45 دیوان و منقول در الموشح‏ مرزبانی،قرن چهارم و:

و کم من مریض نعاه الطّبیب‏ الی نفسه و تولّی کئیبا فمات الطبیب و عاش المریض‏ فاضحی الی الناس ینعی الطبیبا

ایضا در الموشح،ص 532 و

کم مریض قد عاش من بعد یأس‏ بعد موت الطبیب و العوّاد قد یصاد القطا فینجو سلیما و یحل القضاء بالصیاد

از«صیمری»،تاریخ بغداد،قرن 5

4-دوش مرغی به صبح می‌‏نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش‏ یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش‏ گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش‏ گفتم این شرط آدمیت نیست‏ مرغ تسبیح‌‏گوی و من خاموش

ص 70 و ص 181 مواعظ

این قطعه‏‌ی شیوا متاثر از همان ابیات بسیار مشهوری‏ست که در کتب صوفیه مکرر آمده است و حضرت مولانا نیز در مقدمه‏ی منثور دفتر چهارم به آن استشهاد فرموده است که:

و ممّا شجانی انّنی کنت نائما اعلل من برد بطیب التّنسم‏ الی ان دعت و رقاء فی غصن ایکة تغرّد مبکاها بحسن التّرنم‏ فلو قبل مبکاها بکیت صبابة لسعدی شفیت النفس قبل التّندّم و لکن بکت قبلی فهیّج‏لی البکا بکاها،فقلت الفضل للمتقدم

5-دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری‏ تو خود چه آدمیی کز عشق بی‏خبری‏ اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب‏ گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری

ص 71

ان کنت تنکرانّ فی الالحان فائدة و نفعا فانظر الی الابل التی-لا شکّ اغلظ منک طبعا تصغی لا صوات لاحدا-ة فتقطع الفلوات قطعا

ابو الفتح کشاجم شاعر معروف قرن 4

6-گربه‌‏ی مسکین اگر پر داشتی‏ تخم گنجشک از زمین برداشتی

ص 96

بعید نیست متاثر از این بیت منسوب به حضرت مولی الموالی- سلام اللّه علیه-در مورد«أرزاق و أقسام»باشد در قطعه‌‏ی سه‌‏بیتی‏ که:

لو کان عن قوة او عن مغالبة طار البزاة بارزاق العصافیر

سیوطی،تاریخ الخلفا،ص 123 به نقل از مبرد،قرن 3

7-گه بود کز حکیم روشن رای‏ برنیاید درست تدبیری‏ گاه باشد که کودکی نادان‏ به غلط بر هدف زند تیری

ص 113

فالصّید یحرمه الرّامی المجید وقد یرمی فیحیرزه من لیس بالرامی

صالح بن عبد القدوس،متوفی 170 هـ.

8-چه خوش گفت زالی به فرزند خویش‏ چو دیدش پلنگ‌‏افکن و پیلتن‏ گر از عهد خردیت یاد آمدی‏ که بیچاره بودی در آغوش من‏ نکردی چنین روز بر من جفا که تو شیرمردی و من پیرزن

ص 151

در این موضوع،شاید حضرت شیخ به این ابیات بی‏‌نظر نبوده است:

ربّیته و هو مثل الفرخ اعظمه‏ أمّ الطعام تری فی ریشه زغبا حتا اذا آض کالفحّال شذّبه‏ أبّاره و نفی عن متنه الکربا انشا یخرّق اثوابی و یضربنی‏ ابعد ستّین عندی تبتغی الادبا

از زنی بادیه‌‏نشین،به نقل مبرد،در کامل،ص 1/141

و یا به اشعار شاعر جاهلیت عرب:«امیة بن ابی الصّلت ثقفی»که‏ بر همین مضامین است.(دیوان،ص 18؛و اغانی،ج 4/133 چاپ بیروت)

9-چوب تر را چنان‏که خواهی پیچ‏ نشود خشک،جز به آتش راست

ص 156

که علاوه بر دو موردی که استاد دکتر یوسفی-رحمة اللّه علیه- نقل فرموده‌‏اند،مورد زیر را نیز یادآور است:

یقوّم بالثقاف العود لدنا و لا یتقوّم العود الصّلیب

کامل مبرد،ص 342

10-عالم اندر میان جاهل را مثلی گفته‌‏اند صدّیقان‏ شاهدی در میان کوران است‏ مصحفی در سرای زندیقان

قطع‌‏نظر از مثلی که خود حضرت شیخ به آن اشاره می‏‌فرماید در عربی و فارسی در ابیات دیگری نیز این مثل تضمین شده است که‏ مورد عربی آن را استاد دکتر یوسفی به نقل از دکتر محفوظ آورده‌‏اند، در فارسی نیز پیش از سعدی جمال الدین عبد الرزاق این مثل را تضمین‏ کرده است که:

مظلوم چون به خانه‌‏ی زندیق مصحفم‏ محروم چون ز چشمه‏‌ی حیوان سکندرم

دیوان،ص 243

11-گر به محشر خطاب قهر کند انبیا را چه جای معذرت است

ص 202

گرچه ارجاعی که اینک داده می‏شود به شاعری فارسی‌‏زبان است، ولی صرفا از نظر مقایسه‌‏ی فرموده‏‌ی شیخ با دیگران و این‏که واقعا «گفته‏‌ی سعدی دگر است»ذکر می‌‏شود.عمادی شهریاری شاعر قرن‏ ششم گفته است:

آن‏جا که نمود لعل تو لطف‏ کُفّار نیند زشت‏‌کردار وان‏جا که نمود جِزع تو قهر هستند پیمبران گنه‏کار

تاریخ ادبیات در ایران،دکتر صفا،4/748

باید فرموده‏‌ی آن منتقد بزرگوار را که:«...و فصحا دانند و بلغا شناسند...»چنین تطویل کرد که:و فصحا و بلغا دانند و فقها و متکلمان شناسند که چه‏‌گونه امیر عمادی شهریاری در این دو بیت‏ مرتکب خطاهای فاحش بیانی و لغزش‏های منکر اعتقادی و کلامی‏ شده است.

شواهدی از بوستان

12-تواضع کند هوشمند گزین‏ نهد شاخ پُرمیوه بر سر بر زمین

ص 122

اذا کرم الانسان زاد تواضعا و ان لؤم الانسان زاد ترفّعا کذا،الغصن فی حمل الثمار تناله‏ و ان یعر من حمل الثمار تمنّعا

؟،منقول در جنگ تاج الدین احمد وزیر

13-مرا گرچه هم سلطنت بود و بیش‏ دریغ آمدم کام و دندان خویش‏ محال است اگر تیغ بر سر خورم‏ که دندان به پای سگ اندر برم

ص 135

شاتمنی عبد بنی مسمع‏ فصنت عنه النّفس و العرضا و لم اجبه لاحتقاری له‏ من ذا یعض الکلب ان عضّا

از نور القبس مرزبانی،قرن 4،ص 327

منبع: حافظ، خرداد 1385 شماره 29

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: