1399/11/28 ۱۰:۰۴
ترجمه اصلیترین و رایجترین راه آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غربی و آگاه شدن آنها با تحولات فكر فلسفی در مغرب زمین بوده و هست. مترجمان با علایق و سلایق و پیشینهها و خاستگاههای فرهنگی و اجتماعی گوناگون، هر یك بنا به تخصص و دیدگاه خاص خود، معمولا بر حسب احساس وظیفه و تعهد شخصی، به انتقال ایدهها و اندیشههای فلسفی از زبانهای اروپایی به زبان فارسی یاری رساندهاند.
از دشواریهای زبانی تا هراس از منتقدان
محسن آزموده: ترجمه اصلیترین و رایجترین راه آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غربی و آگاه شدن آنها با تحولات فكر فلسفی در مغرب زمین بوده و هست. مترجمان با علایق و سلایق و پیشینهها و خاستگاههای فرهنگی و اجتماعی گوناگون، هر یك بنا به تخصص و دیدگاه خاص خود، معمولا بر حسب احساس وظیفه و تعهد شخصی، به انتقال ایدهها و اندیشههای فلسفی از زبانهای اروپایی به زبان فارسی یاری رساندهاند. در كنار این ترجمهها، همچنین بحثهای درازدامن و متنوعی میان خود مترجمان از سویی و بسیاری از روشنفكران و دانشگاهیان و صاحبنظران از سوی دیگر در گرفته است، درباره اهمیت و ضرورت این ترجمهها، ارزیابی ترجمههای صورت گرفته، ترجمهپذیری یا ترجمهناپذیری ایدهها و آثار فلسفی بهخصوص آثار كلاسیك و بایستهها در انتخاب و گزینش متونی كه قرار است ترجمه شود. موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران در نظر دارد، در بهمن ماه سال جاری، همایشی ملی با عنوان و موضوع «فلسفه غرب و ترجمه» برگزار كند. در این همایش قرار است با حضور اندیشمندان و اساتید حوزههای متنوع علوم انسانی به ویژه اهالی فلسفه، به پرسشهای فوق و بسی مسائل دیگر پرداخته شود. امیرحسین خداپرست، عضو هیات علمی این موسسه، دبیر علمی این همایش است. او كه دانشآموخته فلسفه غرب است، خود تاكنون آثار متعددی را به فارسی ترجمه كرده است كه از آن میان میتوان به این عناوین اشاره كرد: فضایل ذهن نوشته لیندا زگزبسكی، فضیلت: بررسیهای اخلاقی و معرفت شناختی نوشته هتر باتلی، معنای زندگی نوشته گرت تامسون با همكاری غزاله حجتی و به سوی دانشگاه فضیلتمند نوشته جان نیكسن.
************
اهل فلسفه معمولا هر بحثی را با تعریف موضوع شروع میكنند. مفهوم ترجمه نیز، فارغ از دلالت آشنایی كه در ذهن همه مخاطبان دارد، نزد فلسفهخواندهها، خود به یك موضوع فلسفی بدل شده است. بنابراین به عنوان یك دانشآموخته فلسفه كه كار ترجمه میكند، در ابتدا بفرمایید تعریف شما از ترجمه به طور كلی و ترجمه متون فلسفی چیست؟
ترجمه، بنا بر تعریفی ساده و كلی، انتقال مفاهیم به زبانی غیر از آن زبانی است كه نخست در آن شكل گرفتهاند. چنین كاری سابقه و دامنهای وسیع دارد؛ یعنی هم انتقال مفاهیم در گفتارهای شفاهی روزمره را بین دو زبان شامل میشود هم انتقال مفاهیم پیچیدهای كه مكتوب شدهاند و مترجم خود را موظف میداند به دقیقترین و امانتدارانهترین شیوه آنها را برای همزبانان خود بیان كند. روشن است كه ترجمه متن فلسفی از قِسم اخیر است. به همین سبب است كه بحث درباره امكان و دقت و صحت ترجمه متن فلسفی همواره داغ بوده است. نه فقط در كشور ما بلكه در جاهای دیگر نیز میبینید كه چنین بحثهایی چنان دامنهدار بودهاند كه مساله امكانپذیری ترجمه را در قالب بحثی فلسفی نیز پیش كشیدهاند.
از دید شما تفاوت و تمایز ترجمه متون فلسفی با سایر آثار چیست؟ آیا اصلا چنین تفاوتی را میتوان قائل شد یا در ترجمه متون فلسفی نیز رعایت همان معیارهای عام در ترجمه مثل امانت و دقت و آشنایی به زبان مبدا و مقصد و ... كفایت میكند؟
«متون فلسفی» عنوانی عام است كه برای اشاره به گسترهای وسیع از نوشتهها به كار میرود. برخی متنها پیچیدهتر و برخی سادهترند، برخی متنها مبهمتر و استعاریتر و برخی دیگر روشنتر و دقیقترند، برخی متنها مربوط به ادبیات فلسفی كهن و برخی دیگر معاصرند. بنابراین، بهسادگی نمیتوان «متن فلسفی» را متعین و درباره ترجمه آن حكمی كلی صادر كرد. با این حال، توجه به این نكته مهم است كه متن فلسفی علیالاصول نه متنی یكسره علمی است كه در آن خلاقیتهای نوشتاری و بلاغی بیاهمیت و حتی مخلّ معنا باشند و بتوان كار ترجمه آن را به آشنایی با زبان مبدا و مقصد و دقت در انتقال مفاهیم فروكاست و نه متنی ادبی- شاعرانه است كه در آن دست مترجم برای افزایش و پیرایش و كاربرد آرایههای كلامی گشاده باشد. مترجم متن فلسفی در مرزی بین ترجمه متن علمی و متن ادبی حركت میكند و از این رو، كاری دشوار در پیش دارد. بگذریم از اینكه تفاوت نگرشها و رویكردها در فلسفه این دشواری را مضاعف میكند و مترجم را وامی دارد كارش را با در نظر داشتن رویكرد فلسفی نویسنده پیش برد و مثلا توجه كند كه آیا نویسنده خود نگرشی به فلسفه دارد كه به روشننویسی و پرهیز از ابهام اهمیت میدهد یا اساسا ابهام و استعاره بخشی اساسی از شیوه فهم او از جهان است.
ضرورت و اهمیت ترجمه متون فلسفی از دید شما چیست؟ برخی معتقدند كه به ویژه با افزایش ارتباطات و دسترسپذیری متون فلسفی در كنار افزایش میزان فراگیری زبانهای خارجی از سویی و تخصصی شدن مباحث فلسفی از دیگرسو، دیگر ضرورتی ندارد كه ترجمه كرد و هر كس كه علاقهمند به آشنایی با اندیشههای فلسفی باشد، میتواند با یادگیری زبان و مقدمات فلسفه، مستقیما آب را از سرچشمه بنوشد و نیازی به صافی ترجمه نباشد، به ویژه با همه دردسرهایی كه ممكن است، ترجمه پدید آورد.
اگر بخواهیم به گونهای ملموس و ناظر به آنچه رخ داده است سخن بگوییم، به نظر من، میزان استقبال از ترجمههای متون فلسفی به روشنی نشان میدهد كه فرهنگ عمومی جامعه ما همچنان ترجمه متن فلسفی و انتشار آن را ضروری و مهم میشمارد؛ یعنی همین واقعیت كه كتابهای فلسفه ترجمهشده تا چه حد مورد استقبال قرار میگیرند خود گویای میزان ضرورت و اهمیت انتشار ترجمههای فلسفی است. روشن است كه متخصصان و كسانی كه به صورت حرفهای فلسفه میخوانند نیازمند آنند كه به تعبیر شما، آب را از سرچشمه بنوشند و به ترجمههای موجود اكتفا نكنند. با این حال، حتی آنان هم از ترجمه بینیاز نیستند. اگر در نظر داشته باشیم كه هنگام مطالعه متن به زبان اصلی خود به نوعی در حال ترجمه آن هستیم، آنگاه روشن خواهد شد كه نمیتوانیم به سادگی فهم و ترجمه خود را از متن بهترین فهم و ترجمه بگیریم و به آن اكتفا كنیم بلكه معقول است كه همچنان از ترجمههای مترجمان قابل اعتماد و ماهر متون فلسفی كمك بگیریم و حتی مشتاق خواندنشان باشیم و سپاسگزار مترجمانشان. آنچه در اینجا گفتم صرفا ناظر به اهمیت و فوریتی است كه به گونهای ملموس درك و دریافت میكنیم وگرنه میتوان به شیوهای دیگر نشان داد كه اساسا چرا ترجمه متون فلسفی به مثابه انتقال دستاوردهای فرهنگ بشری برای رشد و غنای فرهنگی و فكری جامعه حیاتی است.
یك بحث مهم دیگر در زمینه ترجمه، اصولا ترجمهپذیری یا ترجمه ناپذیری ایدهها و اندیشههای فلسفی است. برخی معتقدند كه به خصوص اندیشههای فلسفی، عمیقا به زبانی كه به آن بیان شدهاند، وابستهاند و از این حیث ترجمه آنها امكانناپذیر است و هر ترجمهای، هر قدر هم كه سعی كند وفادار باشد و دقیق، نمیتواند معنای مورد در زبان مبدا را القا كند. به عنوان یك مترجمی كه با وجود همه این مسائل، به ترجمه متون فلسفی خطر میكنید، نظرتان درباره این دیدگاه چیست؟
چنانكه اشاره كردم، این بحث را میتوان در قالب بحثی فلسفی مطرح و در مورد آن گفتوگو كرد و جالب است كه بدانیم مساله ترجمهپذیری در سنتهای فلسفی عمده مطرح در روزگار ما، با وجود اختلافهای اساسیشان، مساله و دغدغهای مشترك بوده است. اما فارغ از آنچه بتوان در این قالب گفت، گمان میكنم آنچه به صورتی حداقلی از ترجمه متن فلسفی انتظار داریم، یعنی انتقال مفاهیم و تجربههای فلسفی به گونهای كه زمینه اندیشیدن به گونهای متفاوت را به وجود آورد، ممكن و دستیافتنی است. نگاهی به تاریخ بلند ترجمه متن فلسفی و انتقال اندیشه فلسفی بهخوبی نشان میدهد كه گرچه همواره میتوان درباره ترجمههای بهتر و دقیقتر تامل و بحث كرد، این پدیده بهواقع رخ داده و امكان تجربهها و تاملات فلسفی مشترك را در بین ابنای بشر به وجود آورده است. از اینكه بگذریم، در همین سالهای اخیر دیدهایم كه برخی متنهای فلسفی كه پیش از این غیرقابل ترجمه پنداشته و خوانده میشدند (و البته شاید قصد و غرضی هم در این پندار بود برای پنهان كردن جهلها و ناتوانیها!) به دست مترجمانی واجد صلاحیت ترجمه شدند و مخاطبان بسیاری هم یافتند. بنابراین، گمان میكنم ترجمه متن فلسفی كاری دشوار و خطیر است كه البته همواره امكان اصلاح و بهتر شدن دارد ولی ناممكن نیست.
بسیاری از مترجمان آثار فلسفی، بعضا با تخطئه دیگران، معتقدند عموم مترجمان جریانها و مكاتب و نحلههای خاص و ویژهای را برای ترجمه برمیگزینند و در نتیجه تصویری نادرست از تفكر فلسفی غربی ارایه میكنند. آیا شما هم به این دیدگاه قائل هستید؟
گمان میكنم پدیده نامتعارفی نیست كه در هر دوره و زمانهای جریانها و مكاتب و نحلههایی خاص در فضای فرهنگی و فكری جامعه رونق بیابند و از این نظر فكر نمیكنم مشكلی در كار باشد یا مساله مختص جامعه ما باشد. طبعا برخی مترجمان به دیدگاه یا نگرشی خاص علاقه دارند یا آن را مناسب تشخیص میدهند و میكوشند آن را ترویج كنند. مشكل آنجا پدید میآید كه ترویج یك دیدگاه یا نگرش شكلی انحصاری بیابد و به نحوی موجب ممانعت از ترویج دیدگاهها و نگرشهای دیگر شود. علاوه بر این، اگر از پسِ كار برخی مترجمان «تصویری نادرست از تفكر فلسفی غربی ارایه» شده، بهترین شیوه مقابله آن است كه منتقدان خود دست به كار شوند و در اصلاح این تصویر نادرست بكوشند.
برخی منتقدان و صاحبنظران، قائل به انتقادهای بسیار تند و تیز از مترجمان هستند و به قول معروف مو را از ماست میكشند و در كنار این معتقدند كه ترجمههایی كه تا سر حد كمال، دقیق و وفادار نباشند، بسیار خطرناك و رهزن هستند. در مقابل گروهی معتقدند كه این مته به خشخاش گذاشتنها به سودای دست یافتن به ترجمهای صددرصد مطمئن، هم ناممكن است و هم ناضرور. از دید این دسته، ترجمهها، هر قدر هم كه غلط و نادرست باشند، باز اموری خیر محسوب میشوند و تاثیراتی مثبت دارند. ارزیابی شما در این میان چیست؟
اگر دقت در ترجمه و وفاداری به متن به وسواسی فكری بینجامد كه بهكلی موجب اختلال در كار میشود، به نظر من، این دغدغه دیگر دقت و وفاداری نیست و گونهای آسیب روانی است. اما به طور كلی فكر میكنم ترجمه كاری در پی محقق ساختن غایتی خاص است و فقط در صورتی موفق است كه به شیوهای مناسب به تحقق آن غایت بینجامد. از این رو، نادیده گرفتن خطاها و در پی اصلاح و بهبود ترجمه نبودن نهتنها خیر نیست بلكه نشانگر نقص و عیبی در كار مترجم است و در عمل نیز به انحطاط و تباهی ترجمه خواهد انجامید و آثار و پیامدهای مخربش را بر تفكر فلسفی و فرهنگ عمومی خواهد گذاشت.
در پایان به مشكلات و مصائب ترجمه متون فلسفی اشاره كنید و بفرمایید به عنوان یك مترجم آثار فلسفی كه به طور عملی درگیر كار ترجمه هستید، چه دردسرهایی دارد و برای رفع آنهاچه تمهیداتی میاندیشید و چه پیشنهاداتی دارید؟
ترجمه متون فلسفی مشكلات و مصائب نسبتا زیادی دارد، از دشواریهای زبانی گرفته تا هراس از نحوه مواجهه منتقدان و بیارزش شمرده شدن آن در محیطهای رسمی دانشگاهی و حتی دغدغه نحوه توزیع فروش كتابِ ترجمهشده كه ممكن است همان اندك حقالزحمه مترجم را هم تحت تاثیر قرار دهد. با این حال، در اینجا صرفا به یك مشكل اشاره میكنم. روشن است كه مترجم متن فلسفی در حال انتقال مفاهیم و استدلالها و تعابیری است كه در فرهنگی دیگر شكل گرفتهاند و ممكن است حتی نزد خودش هم چندان مناسب یا درست تلقی نشوند. یكی از مشكلات جدی مترجمان فلسفه این است كه این بیانها تا چه حد ممكن است مانع انتشار ترجمه او شوند. میدانیم كه ما جزو اقلیتی از كشورهای جهان هستیم كه در آنها برای انتشار كتاب باید از دولت مجوز گرفت. در دولت فعلی وعدههایی برای سپردن كار نشر به نویسندگان و ناشران داده شد اما اكنون نهتنها این وعدهها محقق نشدهاند (و البته وعدهدهنگان هم آن را به روی خود نمیآورند!) بلكه شرایط اعطای مجوز انتشار كتاب دشوارتر شده است و حتی صِرفِ كاربرد برخی عبارات یا مضامین بهسادگی مانع انتشار كتاب یا حذف صفحاتی از آن میشود ولو اینكه نویسنده در مقام بیان مثال یا طرح نظرگاهی خاص باشد. برای نمونه، اخیرا مشغول ویرایش ترجمه كتابی بودم كه در آن نویسنده برای طرح مساله اختلافنظر میان افراد و اهمیت معرفتی آن این مثال را آورده بود كه بین دو گروه بر سر اینكه چند ایالت در امریكا به موضوعی جواز قانونی دادهاند اختلافنظر دارند؛ یك گروه، مثلا، میگوید ده ایالت و گروه دیگر میگوید دوازده ایالت و چگونه باید این اختلافنظر را فهمید و حل كرد. در بررسی كتاب گفته بودند كه چندبندی كه این اختلافنظر در آن مطرح شده است باید حذف شود، بیتوجه به اینكه نویسنده صرفا در حال طرح مثالی برای اختلافنظر معرفتی بوده است نه حسن یا قبح اخلاقی یك پدیده. متاسفانه این رویه در بررسی كتاب كه تاكنون سلیقهای بود و اینك ظاهرا سلیقهایتر و بیضابطهتر شده است، بهویژه در مورد كتابهای فلسفی كه مطالب و استدلالهایشان قاعدتا پیوند و انسجامی وثیق با هم دارند و حذف بخشی از آنها میتواند به ساختار متن آسیب بزند، جز نقصان فكری و دلسردی به بار نخواهد آورد.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید